توماس هابس
فارسی 6712 نمایش |هابس
توماس هابس یکی از بحث انگیزترین متفکران سیاسی دوران جدید است. در میان مفسران و پژوهشگران آثار هابس، داوری های گوناگون و متضادی در مورد آرای وی به چشم می خورد. از او به عنوان «وکیل جباریت» گرفته، تا «پیشگام حقوق بشر» یاد کرده اند. اما علیرغم این اختلاف نظرها در مورد وی، تردیدی در این زمینه وجود ندارد که توماس هابس در فلسفه ی سیاسی خود، نه تنها با رویگردانی از اندیشه ی سیاسی سده های میانه، بلکه همچنین با گسست از فلسفه سیاسی کلاسیک یونان، یعنی سنتی تقریبا دو هزارساله، اندیشه ی سیاسی دوران جدید را پایه گذاری کرده است. هابس در فلسفه ی سیاسی خود، شالوده های استواری برای نظریه ی دولت به مفهوم مدرن آن ریخت. به جرأت می توان گفت که تمام فلسفه های سیاسی پس از هابس، در تداوم و یا واکنش سنجشگرانه نسبت به آن مفاهیم، ایده ها و پرسش هایی شکل گرفته اند، که نخستین بار در فلسفه ی سیاسی وی اندیشیده و طرح شده است.
آغاز زندگی
توماس هابس در تاریخ 5 آوریل 1588 هنگامی که کشتی های جنگی اسپانیا در حال نزدیک شدن به سواحل انگلستان بودند و این کشور در بیم درگیری نظامی به سر می برد، در روستایی نزدیک مالمزبری (Malmesbury) زاده شد. خود او بعدها گفته بود که مادر من دوقلو زایید و ترس همزاد من بوده است. هابس شناسان از تأثیر روانی این ترس در شخصیت وی یاد کرده و این پدیده را حتی در فلسفه سیاسی او برجسته یافته اند. پدر هابس کشیش کم سواد و تنگدستی بود که بیش از کتاب مقدس، به میخوارگی و قمار پناه می برد و بعدها خانواده را ترک کرد و در گمنامی درگذشت. به این ترتیب، سرپرستی توماس به عموی ثروتمندش واگذار شد که وی را برای آموزش به مدرسه ای خصوصی سپرد.
تحصیل و فعالیت های علمی
توماس جوان و بسیار با استعداد، در سن چهارده سالگی به دانشگاه آکسفورد فرستاده شد و در سال 1607 یعنی هنگامی که فقط نوزده سال داشت، فارغ التحصیل شد و اجازه تدریس در رشته منطق در آکسفورد را به دست آورد. در آن ایام هنوز فلسفه ی مدرسی (اسکولاستیک) و اندیشه های ارسطو بر فضای فکری آکسفورد حاکم بود. اما برای هابس این اندیشه ها خشک و ملال آور بود، از همین رو بطور سنجشگرانه و با استقلال رأی از هر دوی آنها فاصله گرفت.
هابس به توصیه یکی از همکارانش، مقام استادی خانواده با نفوذ لرد کاوندیش را پذیرفت و همین امر امکان استقلال مالی و نتیجتا آموزش و رشد همه جانبه روحی و فکری او را فراهم ساخت. افزون بر آن، از این طریق، زمینه ی تماس و تبادل نظر او با محافل علمی در انگلستان و سایر کشورها نیز مهیا شد و به گسترش دامنه تأثیرگذاری اندیشه های او انجامید. هابس بارها به فرانسه و ایتالیا سفر کرد و با شخصیت های علمی پرآوازه عصر خود مانند دکارت، گاسندی و گالیله که در واقع بنیادگذاران علوم طبیعی دوران جدید و سازندگان تصویر تازه از جهان بودند، دیدار و دوستی داشت. در انگلستان نیز پای او به محافل فلسفی پیرامون فرانسیس بیکن باز شد و حتی نقل کرده اند که هابس در اواخر عمر بیکن، مدت کوتاهی منشی ویژه ی او بوده است. آن دو علیرغم اختلاف نظر در روش و نظریه ی علم، پیکار مشترکی را علیه اندیشه های اسکولاستیک پیش می بردند.
آغاز فعالیت سیاسی
با آغاز ناآرامی های جمهوریخواهانه علیه پادشاه انگلستان چارلز اول (استیوارت) و افزایش خطر جنگ داخلی، اشراف طرفدار سلطنت از توماس هابس خواستند تا طرحی از فلسفه سیاسی خود را در دفاع از حقانیت سلطنت منتشر کند. این طرح که بدوا برای بخش پایانی یک سه گانی (تریلوژی) تحت عنوان «عنصر های فلسفی» در نظر گرفته شده بود، پیشاهنگام در سال 1640 تحت عنوان «عنصرهای قانون، طبیعی و سیاسی» انتشار یافت. هابس در این اثر، ادعای مطلق انحصار قدرت توسط سلطنت را مورد پشتیبانی قرار داده بود و تصور می کرد که روش مستدل، عینی و فارغ از احساسات و شور و شوق سیاسی او در این نوشته، بتواند مخالفان را مجاب کند و از خطر شورش و جنگ داخلی جلو گیرد. اما گرایش زمانه علیه او بود و از همین رو پس از پیروزی پارلمان «طولانی» در مقابل پادشاه و هوادارانش در پاییز 1640، به ناچار از بیم بازداشت به پاریس گریخت. خود او بعدها گفته بود: «من نخستین کسی بودم که فرار را بر قرار ترجیح داد، زیرا آن دلیری که برای هیچکس فایده ای دربر ندارد و فقط امنیت انسان را به مخاطره می افکند، فضیلت نیست.»
آثار
هابس کمی بیش از ده سال در تبعید فرانسه به سر برد. در سال 1642، روایت مبسوط و بازنوشته ای از نظریه دولت خود را تحت عنوان «شهروند» (De cive) منتشر کرد. مهم ترین اثر او «لویاتان» (Leviathan) یا «سرشت، صورت و قدرت یک دولت کلیسایی و مدنی» نیز در همین ایام به رشته ی نگارش درآمد و در سال 1651 در لندن منتشر گردید. از آنجا که هابس حکومت غصبی اولیور کرامول و سلطه ی مطلق او را نیز برحق می دانست و از اقدام پارلمان مخالف شاه در راستای محدود کردن نظم کلیسایی و جانشین کردن غیر روحانیان به جای روحانیان در چنین نظمی پشتیبانی نموده بود، از ترس پیگرد توسط سلطنت طلبان ناچار شد از پاریس بگریزد و به لندن بازگردد. در آنجا تحت پشتیبانی «کرامول» قرار گرفت.
پس از استقرار دوباره سلطنت در سال 1660، پادشاه جدید انگلستان چارلز دوم (استیوارت) نیز که در جوانی نزد هابس ریاضیات آموخته بود، وی را در سایه حمایت خود گرفت. حملاتی که در این ایام متوجه هابس بود، بیشتر از ناحیه ی کلیسا و محافل نزدیک آن صورت می گرفت که به وی انگ ملحد می زدند. هابس در این ایام بخش های اول و دوم «عنصرهای فلسفی» خود در مورد فلسفه ی طبیعی (De corpore) و آنتروپولوژی (De homine) را به ترتیب در سالهای 1655 و 1658 منتشر ساخت. تأثیر اندیشه های هابس روزافزون بود، اما به همان نسبت نیز بر تعداد مخالفان و دشمنان او افزوده می گشت.
سال 1666 سال طاعون، آتش سوزی و ویرانی در لندن بود. روحانیان کلیسا فرصت را مغتنم شمرده و کارزار تبلیغاتی گسترده ای علیه دگراندیشان سازمان دادند و مخالفان فکری خود را مسبب فلاکت و بدبختی حاکم معرفی کردند. آنان از جمله به دلیل حملات و انتقاداتی که هابس به ویژه در بخش پایانی کتاب «لویاتان» به پاپ و حکومت روحانیان کرده بود، وی و آثارش را در لیست سیاه قرار دادند. از همین رونوشته ی جدید او تحت عنوان «بهیموث» (Behemoth) یا «پارلمان طولانی» که انتقادی کوبنده از تاریخچه ی جنگ داخلی انگلستان بود، نتوانست در آن زمان منتشر گردد و پس از مرگ هابس اجازه انتشار یافت.
روایت لاتینی لویاتان
هابس در سال 1668 به چاپ مجموعه کاملی از نوشته های فلسفی خود در آمستردام مبادرت ورزید. این مجموعه از جمله دربرگیرنده ی روایتی لاتینی از «لویاتان» نیز بود که با روایت انگلیسی آن در بعضی قسمت ها دارای تفاوت هایی بود. «ایرینگ فتچر» هابس شناس آلمانی، این تفاوت را حتی شامل شیوه ی نگارش می داند. به نظر او در حالی که روایت انگلیسی لویاتان رنگین و زنده و مزین به طنز و حتی استهزاست، روایت لاتینی آن از خشکی دانشورانه ای برخوردار است. باید متذکر شد که همین روایت لاتینی تا سه سده منبع اصلی ویراست ها، ترجمه ها و تفسیرهای گوناگون در اروپا بود و روایت انگلیسی آن از اواسط قرن بیستم به این سو تدریجا جای خود را باز کرد. هابس علاوه بر آثار فلسفی و سیاسی، دارای نوشته های دیگری نیز در زمینه های علمی و تاریخی بود که برخی از آنها پس از مرگ وی انتشار یافت. افزون بر آن، هابس مترجم زبردستی نیز بود و یکی دیگر از فعالیت های نگارشی او، برگردان برخی آثار از یونانی و از جمله «ایلیاد و اودیسه» ی هومر بود که نخستین بار در سال 1667 در لندن منتشر گردید.
مرگ
توماس هابس در تاریخ 4 دسامبر سال 1679 یعنی حدود 9 سال پیش از «انقلاب شکوهمند» انگلستان، در سن 91 سالگی چشم از جهان فروبست. این انقلاب، نظام مشروطه ی سلطنتی را برای انگلستان به همراه آورد و سلطنت مطلقه را (که از جمله زمانی مورد پشتیبانی هابس بود) در آن کشور برای همیشه به خاک سپرد.
منـابـع
بهرام محيی- هابس و فلسفه سياسی مدرن- باشگاه اندیشه- زمستان 1386
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها