صیحه و نفخ صور
فارسی 4912 نمایش |نفخ صور
در قرآن از نفخ صور با تعابیر مختلفی یاد شده است که در جای جای قرآن می توان از این تعابیر سراغ گرفت و هر یک از تعابیر در واقع بیان یکی از خصوصیات این واقعه عظیم و مهم در سرنوشت بشریت می باشد که از جمله این تعابیر عنوان صیحه و صداست.
در قرآن بارها از نفخ صور به صیحه آسمانی تعبیر شده است که از عبارت علامه طهرانی در کتاب گران سنگ معادشناسی بر می آید که ایشان تعداد آن را سیزده بار می دانند.
«ما ینظرون إلا صیحة واحدة تأخذهم و هم یخصمون؛ آنان تنها منتظر یک صیحه هستند صیحه اى که ایشان را بگیرد در حالى که سرگرم مخاصمه باشند.» (یس/ 49)
مرحوم علامه طهرانی در کتاب معادشناسی این صیحه را غیر از نفخ صور دانسته و آن را مقدمه وقوع قیامت می دانند به این معنا که با یک صیحه و ندای شدید تمام موجودات روی زمین و آسمان ها که زنده اند می میرند و وارد عالم برزخ می شوند سپس با نفخ اول که به آن نفخ اماته می گویند همه در عالم برزخ می میرند و از آن عالم خارج می شوند و با نفخ دوم یا نفخ احیاء همه وارد عالم قیامت می شوند.
ایشان برای این مدعای خود این گونه استدلال می کنند که بر اساس آیه شریفه «و من ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون؛ و پیش روى آنها برزخی است تا روزى که برانگیخته شوند.» (مؤمنون/ 100) همه افراد باید وارد عالم برزخ شوند و اگر با نفخ اماته همه موجودات بمیرند و بعد با نفخ احیاء زنده شده پای به صحنه محشر بگذارند لازمه اش این است که برزخ نداشته باشند و این بر خلاف آیه قرآن است. بنابراین با این استدلال، ایشان می فرمایند سه صیحه زده می شود: یک صیحه دنیوی و دو نفخ صور: نفخ إماته و نفخ إحیاء.
در ادامه نیز مدعی می شوند که آن صیحه ی دنیوی که در اثر آن مردم روی زمین می میرند، از آن در قرآن مجید تعبیر به صاخه، نقر و زجر و ندای منادی شده است. در رابطه با آیاتی نظیر آیه ی 87 سوه نمل «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض؛ و در صور دمیده مى شود، پس همه کسانى که در آسمانها و زمین اند مى میرند.» و 68 سوره زمر «و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السماوات و من فی الأرض؛ و روزى که در صور دمیده شود، آن روز هر که در آسمان ها و هر که در زمین است همه هراسان باشند.» که دلالت دارد که بر اثر نفخ صور اهل آسمان و زمین می میرند، نیز می فرمایند: منظور از اهل زمین افرادی هستند که از این دنیا رفته و در عالم برزخ هستند و البته مراد از اهالی آسمان فرشتگان و ارواح شهداء می دانند و ظاهرا علت این که اهل زمین را بر معنای مذکور حمل می کنند نیز همین باشد که ایشان به استناد آیه شریفه مذکوره محال می دانند افرادی بدون برزخ وارد قیامت شوند به ناچار قایل به سه صیحه شده اند و اهل الارض در این آیات را نیز بر معنای مذکور حمل کرده اند.
البته در میان اندیشمندان و مفسرین نیز آراء شبیه به این نظر وجود دارد و حتی برخی به بیش از سه نفخه نیز قائل شده اند ولی بیشتر مفسرین قائل به دو نفخه هستند و با استناد به آیات قرآن می گویند در نفخه اول همه موجودات می میرند و در نفخه دوم زنده گشته وارد عالم قیامت می شوند.
آیا نبودن صیحه دنیوی موجب طفره است؟
آن چه ایشان در کتاب معادشناسی به عنوان دلیل بر این ادعا ذکر کرده اند در همین حد است، اما در یک جا تعبیری دارند که از آن بر می آید که شاید بر این معنا دلیل دیگری نیز مد نظر ایشان بوده است که بیشتر یک دلیل عقلی است تا نقلی.
به بیان دیگر ایشان با یک استدلال فلسفی به این نتیجه می رسند که نمی شود انسان ها و موجودات مستقیما با نفخ صور وارد قیامت شوند بلکه باید ابتدا از عالم برزخ عبور کنند و چون از ظاهر آیات به این مطلب نرسیده اند صیحه را در قرآن به معنایی غیر از نفخ صور تأویل کرده اند.
همچنان که اشاره شد ایشان به تفصیل به این مطلب نپرداخته و تنها به آیه 100 سوره مؤمنون اشاره می کنند ولی در انتهای بیان خود اشاره کوچکی دارند که شاید بتوان دلیل اصلی ایشان را از عبارت کوچک حدس زد ایشان در بیان آیه صعق می فرمایند: «اگر با آن نفخی که دمیده می شود، موجودات روی زمین نیز هلاک شوند و سپس در قیامت حاضر گردند برزخ ایشان از دست می رود و طفره پیدا می شود.»
در عبارت همچنان که مشاهده شد ایشان نتیجه نفخ در این دنیا را "طفره" می دانند که به لحاظ فلسفی محال است پس در نتیجه باید قبل از نفخه همه بمیرند و وارد عالم برزخ شوند تا طفره پیش نیاید. ایشان در کتاب مذکور بیش از این توضیح نمی دهند اما با همین عبارت کوتاه و کمی تأمل می توان به منظور ایشان پی برده و سپس به بررسی و ارزشیابی آن پرداخت.
طفره چیست؟
در مباحث فلسفی عنوانی مطرح شده است به نام "طفره" که از عناوینی محسوب می شود که محال شمرده شده و ایشان در واقع در صددند اثبات کنند با ورود مستقیم انسان ها به قیامت با نفخ صور طفره واقع می شود که محال است.
اما طفره به چه معناست و منظور از آن چیست؟ طفره از متفرعات بحث علت و معلول در فلسفه است و معنای کلی آن این است که چیزی که معلول و حاصل امری دیگر است بدون تحقق آن شیء واسطه و مقدمه واقع شود که محال است زیرا بازگشتش به تحقق معلول بدون علت است و اگر شخصی مدعی شود که فرضا فلان نتیجه که متفرع بر فلان مقدمه است بدون تحقق مقدمه اش حاصل شده در واقع مدعی تحقق معلول بدون علت است.
مثلا اگر فرض کنیم رسیدن به پله دهم یک نردبان متوقف بر عبور از پله دوم است و عبور از آن مقدمه و علت رسیدن به پله دهم است اگر کسی مدعی شود می شود به پله دهم رسید بدون عبور از پله دوم در این حالت در واقع مدعی تحقق امری محال شده است یا نهایتا آن که مقدمه واقعا و حقیقتا مقدمه نیست و ما اشتباها فکر کردیم مقدمه است و یا آن چه تحقق پیدا کرده نتیجه مطلوب و مفروض نیست و ما اشتباها فکر کردیم نتیجه حاصل شده است و الا با فرض مقدمه بودن نمی شود بدون تحققش به مرحله ی بعد رسید.
چرا رفتن به قیامت بدون برزخ طفره است؟
علامه و بسیاری از علماء خصوصا فلاسفه در رابطه با جهان هستی دارای دیدگاه هایی از این دست هستند یعنی عالم وجود را به مراتب و مراحل مختلف تقسیم می کنند و بین این مراتب رابطه علی معلولی برقرار می کنند، در این دیدگاه جهان مادی در پایین ترین مرحله از مراحل عالم هستی قرار دارد که خود معلول عالمی وسیع تر و کامل تر از خودش به نام عالم مثال است به گونه ای که عالم مثال عالم ماده را در بر گرفته و احاطه کرده و فقر و کامل نبودن موجودات مادی ایشان را از درک کامل آن بازداشته است، به همین ترتیب عالم مثال نیز معلول عالم مجردات است که با آن رابطه علی و معلولی دارد و معلول آن است و عالم مجردات بر هر دو مرتبه پائین تر خود احاطه دارند و در بالاترین مرتبه هستی نیز مقام هستی کامل ربوبی است که بر تمام عوالم هستی اشراف داشته و تحت سیطره اویند.
ایشان معتقدند که انسان که موجودی تکامل پذیر است در جریان تکامل خود به عالم مثال وارد می شود و از آن جا نیز با تکامل در عالم مثال به عالم مجردات پای می گذارند که این سه عالم را بر سه عالم دنیا، برزخ و آخرت که در منابع دینی به آن پرداخته شده است است تطبیق می کنند. ایشان معتقدند از آن جایی که موجوداتی که در عالم مادی زندگی می کنند در مرحله ی پایین حضور دارند در مسیر تکامل خود باید حتما تکامل برزخی نیز پیدا کنند تا صلاحیت و کمال حضور در قیامت که همان عالم مجردات است را پیدا کنند.
اکنون که با این مقدمه رابطه عوالم هستی از دیدگاه بسیاری از فلاسفه و از جمله علامه طهرانی تا حدودی بیان شد می توان دیدگاه ایشان را در رابطه با نفخ صور بهتر درک کرد، در این دیدگاه عبور از عالم برزخ برای رسیدن به عالم قیامت به مانند عبور از پله دوم برای رسیدن به پله سوم نردبان است که اگر واقع نشود همان طفره رخ داده که محال است پس باید قبل از نفخ های صور که موجودات را به عالم قیامت (مجردات) می برد مردم به عالم برزخ وارد شوند تا آماده حضور در قیامت شوند واین مسأله نه با صور که با یک صیحه آسمانی واقع می شود که در آیات قرآن به آن اشاره شده است.
نقد دیدگاه فوق
در بررسی این دیدگاه اشاره به چند نکته ضروری به نظر می رسد:
1- اولین نکته ای که در این رابطه شایان تذکر است این است که همان گونه که گفته شد از عبارت ایشان استفاده می شود در قرآن سیزده بار به نفخ صور صیحه گفته شده است عبارت ایشان این گونه است "در قرآن در ده جا نفخ صور آمده و در سیزده جا صیحه استعمال شده است" نگارنده از این عبارت با توجه به مطالب قبل و بعد از آن در آن کتاب این گونه استنباط می کند که مقصود ایشان همین مطلب مذکور باشد و اگر این مطلب صحیح باشد باید گفت که طبق بررسی انجام گرفته حداکثر 3 یا 4 مورد از مواردی که در قرآن صیحه به کار رفته در رابطه با قیامت بوده است و بسیاری از این موارد مربوط به صیحه قیامت نیست بلکه در رابطه با امم سابقه بوده که که به عذاب الهی مبتلی شده و این عذاب به صورت یک صیحه ناگهانی و شدید همه آن ها را به کام مرگ کشانده است، هر چند می شود این عذاب ها را به عنوان مثالی برای نفخه صور مطرح کرد اما این غیر از این است که بگوییم منظور از صیحه در این آیات مربوط به قیامت است.
به عنوان مثال یکی از این سیزده مورد آیه 67 سوره هود است که می فرماید: «و أخذ الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فی دیارهم جاثمین؛ صیحه آسمانى، آنهایى را که ظلم کرده بودند بگرفت و همگى به صورت جسدهایى بى جان در آمدند.» که مربوط به داستان حضرت صالح و قوم ثمود است و عذاب قوم ثمود را پس از نجات آن حضرت این گونه توصیف می کند
در آیه 94 همین سوره نیز در رابطه با قوم حضرت شعیب همین بیان را دارد: «و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین آمنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فی دیارهم جاثمین؛ و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آنها را که ستم کردند، صیحه (آسمانى) فرو گرفت و در دیار خود، به رو افتادند (و مردند).»
حتی یک مورد نیز که در سوره منافقون است اساسا به هیچ یک از این دو معنا نیست و معنای صدا و صیحه آسمانی ندارد بلکه صرفا به معنای هر صدایی است که منافقان می شنوند و آن را بر ضد خود می پندارند «یحسبون کل صیحة علیهم؛ هر فریادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى پندارند.» (منافقون/ 4)
2- نکته ی دیگر این است که آیه مذکور در استدلال علامه به هیچ وجه دلالت بر این مطلب ندارد که تمام افراد باید وارد عالم برزخ شوند و به اصطلاح اساسا در مقام بیان این مطلب نیست که افرادی که می میرند همه باید عالم برزخ را طی کنند یا خیر و این مطلب به خوبی از ما قبل و ما بعد آن بخش از آیه که در استدلال ایشان آمده قابل فهم است.
«حتى إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون* لعلى أعمل صالحا فیما ترکت کلا إنها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون؛ (کفار هم چنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد، مى گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم! (ولى به او مى گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پیش روى آن ها برزخی است تا روزى که برانگیخته شوند.» (مؤمنون/ 99- 100)
از مشاهده سیاق این آیات به خوبی فهمیده می شود که آیه در صدد بیان عاقبت کفاری است که در این دنیا می میرند و اینکه در موقع مرگ درخواست بازگشت می کنند ولی پذیرفته نمی شود و تا قیامت که زنده می شوند در عالم برزخ می مانند و اصلا نمی خواهد بگوید تمام کسانی که می میرند به برزخ می روند یا برخی می روند و برخی خیر بله تنها چیزی که از این آیه فهمیده می شود این است که افرادی که از این دنیا می روند به عالمی وارد می شوند که واسطه و برزخ بین این دنیا و عالم قیامت است.
گذشته از این که اساسا برخی از مفسرین برزخ را در این جا به معنای عالم برزخ ندانسته اند بلکه گفته اند منظور این است که با توجه به در خواست بازگشت از طرف کفار مانعی بین آن ها و عالم دنیا ایجاد می شود که تا روز قیامت نمی توانند به این دنیا برگردند این نظر هر چند مقبول اکثر مفسرین قرار نگرفته است اما می تواند شاهدی باشد بر اینکه اساسا این آیه دلالت بر مدعای ایشان ندارد.
3- فرضا ورود به عالم برزخ برای همه مسلم گرفته شود یعنی فرض کنیم این که همه قبل از قیامت باید از عالم برزخ عبور کنند و محال باشد که فردی بدون عبور از برزخ به قیامت برسد چه اشکالی دارد که بگوییم که نفخ إماته یا همان نفخ اول همه موجودات زنده اعم از مادی و مجرد را می میراند و وارد عالم برزخ می کند و این همان صیحه و زجره باشد و با نفخ إحیاء نیز همه برزخیان زنده شده و به عالم قیامت پا می گذارند و دلیلی نداریم در آیاتی که ظهور در آن دارد که با نفخ صور اهل زمین و آسمان را هلاک می کند تصرف کنیم و آن را به معنایی غیر از معنای ظاهری اش حمل کنیم و البته نیازی نیست که در عالم برزخ دو نفخه در نظر گرفته شود که یکی برزخیان را بمیراند ودیگری زنده کند بلکه می گوییم همان نفخه احیاء در واقع مرگ و پایان عالم برزخ است و شروع قیامت همچنان که در این دنیا نیز لازم نیست شخص یک بار بمیرد و بعد در عالم برزخ زنده شود بلکه مرگ این دنیا در واقع انتقال از عالم ماده به عام برزخ و عین زنده شدن در آن عالم است. گذشته از آن که خود ایشان نیز در مواضع دیگری از کتابشان این آیه و آیاتی از این دست را بر نفخ صور تطبیق کرده اند و در بررسی لغوی نفخ صور نیز فرموده اند که در قرآن به نفخ صور همین تعابیر اطلاق شده است.
4- ایشان نقر و زجر و ندای منادی را از مواردی در قرآن می داند که صیحه دنیوی را بر آن تطبیق می کند در حالی که این دیدگاه نه با برداشت اکثر مفسرین سازگار است و نه با سیاق آیاتی که در آن ها این تعابیر آمده است. این مطلب در رابطه با آیاتی که در صدر این مقاله گذشت به خوبی آشکار است و خصوصا در رابطه با تعبیر صیحه با تتبع در آیات مختلف می توان به این جمع بندی رسید که منظور همان نفخ صور است.
همچنین ایشان علاوه بر آیه ای که ما در مورد صیحه آسمانی آوردیم دو آیه نیز از سوره یس می آورند و آن ها را ناظر به همین صیحه آسمانی می دانند. یکی آیه 29 «إن کانت إلا صیحة واحدة فإذا هم خمدون؛ فقط یک صیحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند.» و دیگری آیه 49 و 50 همین سوره «ما ینظرون إلا صیحة واحدة تأخذهم و هم یخصمون* فلا یستطیعون توصیة و لا إلی أهلهم یرجعون؛ آنان منتظر (قیامتند و خیال می کنند برای ما کار سختی است اما آن در واقع منتظر) فقط یک صیحه اند صیحه اى که ایشان را بگیرد در حالى که سرگرم مخاصمه باشندصیحه اى که وقتى رسید دیگر اینان نه مى توانند سفارشى کنند و نه به اهل خود برگردند.»
در رابطه با این آیات نیز باید گفت آیه اول که به هیچ عنوان تناسبی با صیحه ای که مورد نظر ایشان است ندارد و اساسا مربوط قیامت نیست و این صیحه از مواردی است که قبلا اشاره شد یعنی مربوط به عذاب امم سابقه است که داستان آنها در سوره یس آمده است که پس از این که پیامبران خود را تکذیب کردند و به آنها ایمان نیاوردند تنها مؤمن به آنها (طبق بعضی روایات حبیب نجار بوده است) را نیز به قتل رساندند و عذاب الهی به صورت یک صیحه آسمانی بر آن ها نازل شد و این مطلب با مراجعه به قرآن و ملاحظه آیات قبل و بعد آین آیه کاملا واضح می شود.
آیه دیگر نیز هرچند مربوط به قیامت است ولی به هیچ وجه از این آیه بر نمی آید که این صیحه نفخ صور إماته نیست بلکه با توجه به این که در آیات بعد بلافصله سخن از بعث و خروج مردم در روز قیامت می کند و در این بین سخنی از نفخه دیگری نمی کند ظهور در این دارد که این همان وعده الهی نسبت به قیامت است که طی دو مرحله واقع می شود یک نفخ و صیحه که به مرگ همه موجودات منتهی می گردد و نفخ دیگری که همه را ناگهان از قبور خارج می کند و در مقابل آستان الهی به صف می کند و جالب این که در آیه بعد نیز از نفخ إحیاء به یک صیحه ناگهانی تعبیر می کند و می فرماید: «إن کانت إلا صیحة واحدة فإذا هم جمیع لدینا محضرون؛ آن نفخه هم به جز یک صیحه نیست که ناگهان همگى نزد ما حاضر مى شوند.» (یس/ 53)
5- در رابطه با مسأله ی طفره نیز از چند زاویه می توان به این دیدگاه از منظر نقد نگریست:
الف: اساسا اگر فرضا بپذیریم که در جهان هستی و وجود، مراتب وجودی به تفاصیلی که فلاسفه گفته اند حقیقت دارد (که پذیرش آن مستلزم بررسی استدلالات ایشان است و در این مباحث مورد توجه ما نیست) اما تطبیق این عوالم و مراتب بر دنیا برزخ و آخرت که توسط منابع دینی مطرح شده امری مسلم نیست.
به بیان دیگر بسیاری در این مطلب تشکیک کرده اند که مثلا قیامت همان عالم مجردات باشد و گفته اند اثبات این مطلب ساده نیست دلیل ایشان نیز این است که در عالم مجردات وجود از همه خواص ماده و لوازم آن مبراست و حال آن که در آیات قرآن وروایات موارد بسیار زیادی وجود دارد که بر وجود نعمات و لذات مادی نظیر غذاها، نوشیدنی ها، باغ ها و مساکن عالی، و همسران بهشتی و... تأکید ویژه دارد و البته اشکلات چند دیگر بر این مبنا گرفته اند که که بیانش از حوصله این مختصر خارج است.
ب: نقد بالا در واقع یک نقد مبنائی بوده و در اصل مبنا و دیدگاه ایشان نظر دارد اما نقد دیگر این است که بر فرض بپذیریم عوالم هستی همان دنیا، آخرت و قیامت است از کجای حرف قرآن و تفاسیر آن بر می آید که قرار است با نفخ صور اول که نفخ اماته همه مستقیما به عالم قیامت منتقل شوند تا اشکال طفره به وجود بیاید.
به بیان دیگر می گوییم اگر دغدغه شما این است که انسان ها عقلا محال است بدون عبور از برزخ به عالم قیامت وارد شوند ما این دغدغه را بدین گونه حل می کنیم که با نفخ إماته انسان ها به عالم قیامت منتقل نمی شوند بلکه به عالم برزخ وارد می شوند و با نفخ بعدی پای به عالم محشر می گذارند.
بله اگر با نفخ صور اول، افراد به عالم قیامت وارد شوند طفره به وجود می آمد و این محال می بود اما از کجای عبارت علماء و قرآن این مطلب استنباط می شود که لازمه اش طفره باشد و در نتیجه نیاز به راه حل ایشان باشد و چه بسا از آیات خلاف این معنا به دست آید چرا که در آیاتی که گذشت دیدیم که قرآن می فرماید ابتدا با نفخ صور ایشان را می میرانیم و سپس با نفخ دیگری ایشان را زنده کرده و در قیامت حاضر می کنیم حضور در قیامت را نتیجه صور دوم می داند.
ج: ایشان می فرمایند در عالم برزخ با نفخ إماته موجودات می میرند و با نفخ إحیاء در عالم قیامت زنده می شوند با توجه به این که ایشان بین عالم برزخ و قیامت عالم دیگری را فرض نکرده اند و صحیح هم همین است اشکال این است که با این که ما می دانیم بین دو نفخه فاصله ای وجود دارد در این فاصله بین دو نفخه موجودات کجا هستند از سویی در عالم برزخ نیستند چرا که در این عالم به سبب نفخ صور مرده اند و حضور ندارند و به مرحله بالاتر نیز با توجه به این که نفخ إحیاء واقع نشده اند وارد نشده اند پس ایشان در کدام مرحله از مراحل هستی هستند؟
به ناچار باید بپذیریم ورود به قیامت از عالم برزخ با همان نفخ إحیاء صورت می گیرد و این حیات اخروی در واقع از زاویه زندگی برزخی مرگ است اما حیاتی در یک مرحله بالاتر وبرتر را به او ارزانی داشته است هم چنان که در مرگ این دنیا نیز این گونه است که ما یک مرگ در دنیا و یک زنده شدن در برزخ نداریم و خود ایشان نیز در مسأله ی صیحه دنیوی هم مدعی چنین امری نشده اند بکه مرگ در واقع عبارت است از عبور از مرز این دنیا و حیات در مرحله بالاتر و برتر که همان برزخ باشد که از منظر این دنیا مرگ است ولی از منظر عالم برزخ حیات است در مرتبه ای کامل تر.
حال این ورود به عالم برزخ برای عده ای به تدریج واقع می شود و برای انسان ها و موجودات آخر دنیا به ناگاه با واقعه ای که قرآن به آن نفخ صور و صیحه و... می گوید واقع می شود.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 4 صفحه 121 - 180
سید محمدحسین طباطبایی- الأنسان
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 18- 19
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 17
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 17 و 20 و 21
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها