رستاخیز انرژی ها

فارسی 3105 نمایش |

در این جهان پهناور دائما موجوداتی می میرند ولی بقایای آنها باقی می ماند، اما در این میان، مرگ انژیها از همه عجیبتر است، چرا که در ظاهر و هنگام مرگ آنها به سوی فنای مطلق می روند، و چیزی از آنها باقی نمی ماند، فی المثل نور خورشید و حرارت آن یک انرژی است که دائما به سوی کره ما و کرات دیگر منظومه شمسی می تابد، و بعد از تابش نابود می شود، و اگر مبدأ تولید کننده آن یعنی خورشید برنامه ی خود را به طور مستمر ادامه ندهد، هرگونه نور و روشنائی و گرما و حرارت محو می گردد.
ولی دانش امروز ثابت کرده که انرژیها نیز به طور کامل نابود نمی شوند، بلکه می میرند و تغییر شکل می دهند، و هرگاه که در شرائط مناسب جدیدی واقع شوند دوباره حیات خود را از سر می گیرند، و رستاخیز عظیمی برپا می کنند!
عجب اینکه قرآن مجید برای اثبات مسأله ی امکان معاد روی این مسأله ی تمیه کرده، و معاد انرژیهای نوری و حرارتی را در این جهان اشاره ای به رستاخیز عظیم انسانها در جهان دیگر گرفته.
با این مقدمه به سراغ آیات قرآن می رویم تا حقیقت آن واضح و روشن شود:
مى گوید اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلالى واهى و سستى دست نمى زدى، اى انسان فراموشکار! به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى، اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟! این استخوان هرگاه کاملا بپوسد تازه خاک مى شود، مگر روز اول خاک نبودى؟! لذا بلافاصله به پیامبر اسلام (ص) دستور مى دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو: «قل یحییها الذی أنشأها أول مرة؛ کسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد.» (یس/ 79)
اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود و حتى خاکى هم وجود نداشت، آرى آن کس که او را از کتم عدم آفرید، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسانتر است. اگر فکر مى کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است، «و هو بکل خلق علیم؛ او از هر مخلوقى آگاه است.» و تمام ویژگیهاى آنها را مى داند.
کسى که داراى چنین "علم" و چنان "قدرتى" است مساله ی معاد و احیاء مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.
یک قطعه آهن ربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچکى آهن در آن پراکنده است بگردانیم فورا تمام این ذرات را جمع آورى مى کند، در حالى که یک موجود بی جان بیش نیست، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره زمین باشد با یک فرمان جمع آورى نماید. نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است که از نیات و اعمال آنها نیز آگاه مى باشد، و حساب و کتاب آن نزد او روشن است.
بنابراین محاسبه اعمال و نیات و اعتقادات درونى نیز مشکلى براى او ایجاد نمى کند چنان که در آیه 284 سوره بقره آمده است «و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله؛ اگر آنچه را در دل دارید پنهان کنید یا آشکار سازید خدا مى داند.» و به همین دلیل موسى (ع) مامور مى شود در جواب فرعون که در مساله معاد تردید مى کرد و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود بگوید: «قال علمها عند ربی فی کتاب لا یضل ربی و لا ینسى؛ علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش مى کند.» (طه/ 52)
در آیه ی بعد می فرماید: «الذی جعل لکم من الشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون؛ همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما به وسیله آن آتش مى افروزید.» (یس/ 80)
در تعقیب آیات گذشته که پیرامون معاد بحث مى کرد و اشارات پر معنى و زنده اى در آن بر مساله امکان معاد و رفع هر گونه استبعاد بود، در آیات مورد بحث که آخرین آیات سوره یس همان قلب قرآن است، شرح بیشتر و گویاترى درباره همین مساله مطرح مى کند و از سه یا چهار طریق جالب آن را تعقیب مى نماید.
نخست مى فرماید: «الذی جعل لکم من الشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون؛ آن خدایى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مى افروزید قادر است که بر این استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند.»
چه تعبیر عجیب و جالبى که هر قدر در آن بیشتر دقیق شویم معانى عمیقترى به ما ارائه مى دهد؟! اصولا بسیارى از آیات قرآن داراى چندین معنى است، بعضى ساده براى فهم عامه مردم در هر زمان و هر مکان، و بعضى عمیق براى خواص، و سرانجام بعضى کاملا عمیق براى زبده هاى خواص، و یا اعصار و قرون دیگر و آینده هاى دور. در عین حال این معانى با هم منافاتى ندارد و در آن واحد در یک تعبیر پر معنى جمع است. آیه فوق همین گونه است.
نخستین تفسیرى که بسیارى از مفسران پیشین براى آن ذکر کرده اند و معنى ساده و روشنى است که براى عموم مردم قابل فهم مى باشد این است که در اعصار قدیم در میان عربها این امر رائج بود که براى آتش افروختن از چوب درختان مخصوص به نام "مرخ" و "عفار" که در بیابانهاى حجاز مى روئیده استفاده مى کردند.
"مرخ" (بر وزن چرخ) و "عفار" (بر وزن تبار) دو نوع چوب "آتش زنه" بود که اولى را زیر قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند، و مانند سنگ آتش زنه جرقه از آن تولید مى شد، در واقع به جاى کبریت امروز از آن استفاده مى کردند.
قرآن مى گوید: "آن خدایى که مى تواند از این درختان سبز آتش بیرون بفرستد قدرت دارد که بر مردگان لباس حیات بپوشاند."
"آب" و "آتش" دو چیز متضاد است، کسى که مى تواند آنها را در کنار هم قرار دهد قدرت این را دارد که "حیات" را در کنار "مرگ" و "مرگ" را در کنار "حیات" قرار دهد! آفرین بر آن هستى آفرین که "آتش" را در دل "آب" و "آب" را در دل "آتش" نگاه مى دارد مسلما براى او پوشانیدن لباس زندگى بر اندام انسانهاى مرده کار مشکلى نیست.
اگر از این معنى گام فراتر بگذاریم به تفسیر دقیقترى مى رسیم و آن اینکه خاصیت آتش افروزى به وسیله چوب درختان، منحصر به چوبهاى "مرخ" و "عفار" نیست، بلکه این خاصیت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد. (هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگى بیشترى براى این کار دارند) خلاصه اینکه تمام چوبهاى درختان اگر محکم به هم بخورند جرقه مى دهند حتى "چوب درختان سبز".
به همین دلیل گاه آتش سوزیهاى وسیع و وحشتناکى در دل جنگلها روى مى دهد که هیچ انسانى عامل آن نبوده، فقط وزش شدید بادها و طوفانهایى که شاخه هاى درختان را محکم به هم کوفته است و از میان آنها جرقه اى در میان برگهاى خشک افتاده، سپس وزش باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلى بوده است. این همان جرقه الکتریسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار مى گردد.
این همان آتشى است که در دل تمامى ذرات موجودات جهان نهفته است، و به هنگام اصطکاک و مالش خود را نشان مى دهد، و از "شجر اخضر"، "نار" مى آفریند! این تفسیر وسیعترى است که چشم انداز جمع اضداد را در آفرینش گسترده تر مى کند، و "بقا" را در "فنا" واضح تر نشان مى دهد. اما در اینجا تفسیر سومى است که از آن هم عمیق تر است، و به کمک دانشهاى امروز بر آن دست یافته ایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذارده ایم.
توضیح اینکه یکى از کارهاى مهم گیاهان مساله ی "کربن گیرى" از هوا، و ساختن سلولز نباتى است (سلولز همان جرم درختان است که اجزاء عمده آن کربن و اکسیژن و ئیدروژن است.) اکنون ببینیم این سلولز چگونه ساخته مى شود؟ یاخته هاى درختان و گیاهان گاز کربن را از هوا گرفته و آن را تجزیه مى کنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگه می دارد، و آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن مى سازد. ولى مساله مهم این است که طبق گواهى علوم طبیعى هر ترکیب شیمیایى انجام مى یابد یا باید توأم با جذب انرژى خاصى باشد و یا آزاد کردن آن.
بنابراین هنگامى که درختان به عمل کربن گیرى مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژى دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژى فعال استفاده مى کنند. به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نیز در دل آنها ذخیره مى شود و به هنگامى که چوبها را به اصطلاح مى سوزانیم همان انرژى ذخیره شده آفتاب آزاد مى گردد، زیرا بار دیگر کربن با اکسیژن هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل مى دهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقدارى آب) آزاد مى گردد.
از این تعبیرات اصطلاحى که بگذاریم به عبارت بسیار ساده این نور و حرارت مطبوعى که در زمستان درون کلبه آن روستایى یا کرسى زغال سوز این شهرنشین را گرم و روشن مى سازد همان نور و حرارت آفتاب است که در ضمن چند سال یا دهها سال در چوب این درختان ذخیره شده است، و آنچه را درخت در طول یک عمر تدریجا از آفتاب گرفته اکنون بى کم و کاست پس مى دهد! و اینکه مى گویند همه انرژیها در کره زمین به انرژى آفتاب باز مى گردد یکى از چهره هایش همین است.
اینجاست که به "رستاخیز انرژیها" مى رسیم، و مى بینیم نور و حرارتى که در این فضا پراکنده مى شود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى دهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى که یک شعله آتش به چوب خشکیده مى رسد، رستاخیز آنها شروع مى شود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه حشر و نشورش ظاهر مى گردد، بى آنکه حتى به اندازه روشنایى یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد!
بدون شک این معنى در زمان نزول آیه بر توده هاى مردم روشن نبود، ولى همان گونه که گفتیم این موضوع هیچ مشکلى ایجاد نمى کند، زیرا که آیات قرآن داراى معانى چند مرحله اى است، در سطوح مختلف و براى استعدادهاى متفاوت.
یک روز از این آیه چیزى مى فهمیدند، و امروز ما چیز بیشترى مى فهمیم، و شاید آیندگان از این هم فراتر روند و بیشتر درک کنند و در عین حال همه این معانى صحیح است و کاملا قابل قبول و در معنى آیه جمع است. در این زمینه نکته هایی هست.

1- چرا شجر اخضر؟
گاهى به ذهن مى رسد که چرا قرآن در اینجا تعبیر به شجر اخضر (درخت سبز) کرده است؟ در حالى که آتش افروختن با چوب تر بسیار مشکل است، چه خوب بود به جاى آن الشجر الیابس (چوب خشک) مى فرمود، تا با این تعبیر سازگار باشد! ولى نکته جالب اینجا است که تنها درختان سبزند که مى توانند عمل کربن گیرى و ذخیره نور آفتاب را انجام دهند، درختان خشک اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گیرند ذره اى به ذخیره انرژى حرارتى آنها افزوده نمى شود، تنها موقعى قادر بر این کار مهم هستند که سبز و زنده باشند.
بنابراین فقط شجر اخضر است که مى تواند آتش گیره (وقود) براى ما بسازد، و گرما و نور را به شکل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اینکه خشکیدند عمل کربن گیرى و ذخیره انرژى آفتاب تعطیل مى شود. روى این اصل تعبیر فوق هم ترسیم زیبایى از چهره رستاخیز انرژیها است،
و هم یک معجزه علمى جاویدان از قرآن مجید! از این گذشته اگر به تفسیرهاى دیگر که در بالا اشاره کردیم باز گردیم تعبیر شجر اخضر باز هم مناسب و زیبا است، زیرا چوبهاى درختان سبز هنگامى که با یکدیگر اصطکاک قوى پیدا کنند جرقه بیرون مى دهند، جرقه اى که مى تواند مبداء آتش افروزى شود، و اینجا است که به عظمت قدرت خدا پى مى بریم که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ کرده.

2- فرق میان آتش گیره و آتش زنه
"توقدون" از ماده "وقود" (بر وزن قبور) به معنى روشن شدن آتش است، و "ایقاد" به معنى آتش افروختن و "وقود" (بر وزن ثمود) به معنى هیزمى است که براى افروختن آتش مورد استفاده قرار مى گیرد.
بنابراین جمله «فإذا أنتم منه توقدون؛ از آن آتش روشن مى کنید.» اشاره به هیزمهایى است که با آن آتش مى افروزند، و به تعبیر دیگر اشاره به "آتش گیره" است نه "آتش زنه".
توضیح اینکه ما در فارسى "هیزم" را "آتش گیره" و "کبریت" یا فندک را "آتش زنه" مى نامیم، و در لغت عرب هیزم را "وقود" و کبریت و فندک را "زند" یا زناد مى نامند.
بنابراین قرآن مى گوید آن خدایى که براى شما از درخت سبز آتش قرار داد و شما با آن آتش گیره تهیه مى کنید (نمى فرماید آتش زنه) هم او قادر است مردگان را به زندگى باز گرداند و این تعبیر کاملا با رستاخیز انرژیها منطبق است.
به هر حال مساله آتش افروختن با چوبهاى درختان گرچه یک مساله ساده در نظر ما است، ولى با دقت معلوم مى شود که از عجیب ترین مسائل است، چه اینکه موادى که درخت از آن تشکیل شده قسمت مهمش آب و مقدارى اجزاء زمین است، و هیچ کدام از آنها قابل اشتعال نیست این چه قدرتى است که از آب و خاک (و هوا) این ماده انرژى زا را که هزاران سال زندگى انسانها با آن پیوند نزدیک داشته است آفریده؟!

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 23 صفحه 257

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 5 صفحه191

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد