اصل و نسب و سرگذشت ادریس علیه السلام
فارسی 12010 نمایش |نسب ادریس
چنان که گفته اند، نسب ادریس به چهار واسطه به شیث می رسد. از ابن اسحاق نقل شده که ادریس 308 سال از عمر آدم ابوالبشر را درک کرد و ابن اثیر گفته که 386 سال از عمر ادریس گذشته بود که حضرت آدم از دنیا رفت. نسب ادریس در کتاب مقدس و در بیشتر کتاب های تاریخی و تفسیری به این ترتیب آمده است: «ادریس» «اخنوخ» بن یرد (یارد، یارید) بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم (ع).
نام ادریس
نام عبری آن حضرت خنوخ و ترجمه عربیش اخنوخ است. در بعضی نقل هاست که حکمای یونان نام آن حضرت را هرمس الهرامسه یا هرمس حکیم گذارده اند، هرمس لفظ عربی است و ترجمه یونانی آن ارمیس به معنای عطارد است. برخی گفته اند که نام یونانی او طرمیس بوده است. او در نزدیک کوفه در مکان فعلی مسجد سهله میزیست. تا قبل از ایشان مردم برای پوشش بدن خود از پوست حیوانات استفاده میکردند، او نخستین کسی بود که خیاطی کرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباسهای دوخته شده استفاده میکردند. او بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود که با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آنها را تدریس میکرد. کتابهای آسمانی را به مردم میآموخت و آنها را از اندرزهای خود بهرهمند میساخت، از این رو نام او را ادریس (که از واژه درس گرفته شده) نهادند.
بیشتر لغویان «ادریس» را واژه ای عربی و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه این نام گذاری را کثرت دانش یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده اند; اگرچه برخی به اشتقاق آن از ماده «دروس» به معنای پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانی ادریس بیان نموده اند. در برابر دیدگاه پیشین، بعضی آن را واژه ای عجمی و غیر منصرف شمرده اند. آن گونه که از بیشتر کتاب های تاریخی، تفسیری و... بر می آید، «ادریس» همان «اخنوخ» یا خنوخ، و خنوع است که نزد اهل کتاب، یکی از پیامبران پیش از نوح بوده و کتاب های فراوانی به او نسبت داده شده است. در روایتی، اباذر از رسول خدا (ص) نقل می کند 4 نفر از انبیا: آدم، شیث، اخنوخ (ع)، ادریس و او نخستین کسی است که با قلم نوشت، و نوح (ع) سریانیند. گفته شده «ادریس» نزد یونانیان «ارمیس»، «طرمیس» یا «هرمس حکیم» نام دارد و بر پایه برخی از منابع، کیومرث را از نیای وی شمرده و اسطوره های فراوانی را به او نسبت داده اند. گاهی او را «مثلث النعم» یا «مثلث الحکمه» یعنی دارای نعمت پادشاهی، حکمت و نبوت و «هرمس الهرامسه» و «اوریای سوم» پس از آدم و شیث (ع) لقب داده اند.
نام دیگر ادریس و محل تولدش
ادریس (ع) «هرمس» نیز نام داشته، زیرا قفطی در کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، در شرح حال ادریس می گوید: «حکماء در محل ولادت و منشاء و استاد ادریس قبل از نبوتش اختلاف کرده اند، فرقه ای گفته اند: در مصر به دنیا آمد، و او را "هرمس الهرامسه" نامیدند، و مولدش در "منف" بوده.» و نیز گفته اند که کلمه هرمس عربی ارمیس یونانی است، و ارمیس به زبان یونانی به معنای عطارد است. بعضی دیگر گفته اند نام او به زبان یونانی طرمیس و به زبان عبری خنوخ بود که معرب آن اخنوخ شده، و خدای عز و جل او را در کتاب عربی مبینش ادریس نامیده.
همین صاحب نظران گفته اند نام معلمش غوثاذیمون بوده، بعضی گفته اند اغثاذیمون مصری بوده، ولی نگفته اند که این شخص چکاره بوده است، فقط گفته اند اغثاذیمون یکی از انبیای یونانیان و مصریان بود، و نیز او را اورین دوم خوانده اند، و ادریس نزد ایشان اورین سوم بوده، و معنای کلمه «غوثاذیمون» خوشبخت است، آن وقت گفته اند هرمس از مصر بیرون گفته و همه زمین را گردش کرد و دوباره به مصر برگشت، و خداوند در مصر او را بالا برد، و در آن روز هشتاد و دو سال از عمرش گذشته بود.
فرقه دیگری گفته اند که ادریس در بابل به دنیا آمده و نشو و نما کرد، و او در اول عمرش از شیث بن آدم که جد جد پدرش بود درس گرفت، چون ادریس پسر یارد، و او پسر مهلائیل، و او پسر قینان، و او پسر انوش، و او پسر شیث است. شهرستانی گفته اغثاذیمون همان شیث است. و چون ادریس بزرگ شد، خداوند او را به افتخار نبوت مفتخر ساخت، پس مفسدین از بنی آدم را از مخالفت با شریعت آدم و شیث نهی می کرد اندکی اطاعتش کردند اما بیشتر مردم مخالفتش نموده اند، پس تصمیم گرفت از میان آنان کوچ کند، آنان را که اطاعتش کرده بودند دستور داد آماده کوچ باشند، برایشان گران آمد که از وطن های خود چشم بپوشند، ناگزیر گفتند: اگر کوچ کنیم دیگر کجا مانند بابل نهری خواهیم یافت؟ (بابل به زبان سریانی به معنای نهر است) و گویا مقصودشان از نهر (بابل) دجله و فرات بوده، ادریس گفت: «اگر برای خاطر خدا مهاجرت کنیم، خداوند نهری غیر آن روزیمان خواهد کرد.» پس ادریس با ایشان بیرون شده و رفتند تا به این اقلیم که اقلیم بابلیونش می نامند رسیدند، پس رود نیل و دشتی خالی از سکنه را دیدند، ادریس کنار نیل ایستاده مشغول تسبیح خدا شد، و به جماعت خود گفت بابلیون.
در معنای این گفته وی اختلاف کرده اند، بعضی گفته اند یعنی چه نهر بزرگی است. بعضی دیگر گفته اند یعنی نهری مانند نهر شما است، بعضی گفته اند نهری پر برکت است. و بعضی دیگر گفته اند کلمه «یون» در زبان سریانی معنای صیغه افعل در عربی را می دهد که به معنای برتر است، یعنی این نهر بزرگتر است و به همین مناسبت آن وادی و اقلیم در میان همه امت ها به نام بابلیون معروف شد، غیر از عرب که آن را مصر خوانده اند که منسوب است به مصر پسر حام، که بعد از واقعه طوفان نوح آنجا نزول کرد، (و خدا به همه اینها داناتر است).
ادریس و همراهانش در مصر رحل اقامت افکنده، خلایق را به معروف امر، و از منکرات نهی می کرد و به اطاعت خدای عز و جل دعوت می کرد، مردم زمان او با هفتاد و دو زبان حرف می زدند، و خداوند زبان همگی آنان را به وی تعلیم داده بود تا هر فرقه ای از ایشان را با زبان خودش تعلیم دهد، و علاوه بر اینها آداب و طریقه نقشه کشی برای شهرسازی را به ایشان بیاموخت، دانشجویان از هر ناحیه ای گردش جمع شدند، و به ایشان سیاست مدنیت بیاموخت و قواعد آن را برایشان مقرر فرمود، و هر فرقه ای از هر امتی که بودند به سرزمین خود برگشته و شهرهایی ساختند تا آنجا که در عهد وی و به وسیله شاگردان او، صد و هشتاد و هشت شهر ساخته شد، که از همه کوچکترش «رها» بود، و ادریس به آنان علوم را بیاموخت.
اولین کسی که حکمت را استخراج نموده و علم نجوم را به مردم یاد داد، ادریس بود، چون خدای عز و جل سر فلک و ترکیب آن، و نقطه های اجتماع کواکب را در آن فلک به او فهمانده بود، و نیز علم عدد سنین و حساب را به او داده بود، و اگر این نبود و ادریس در این علم فتح باب نمی کرد، هرگز خاطر بشر به این معنا خطور نمی کرد که در مقام سرشماری ستارگان بر آید.
ادریس (ع) برای هر امتی در هر اقلیمی سنتی شایسته آن امت و آن اقلیم برپا داشت، و زمین را به چهار قسمت تقسیم نموده برای هر قسمتی پادشاهی مقرر کرد تا به سیاست و اداره امور آنجا و آبادیش قیام نماید، و هر پادشاهی را مأمور کرد تا اهل اقلیم خود را به شریعتی که بعدا اسم بعضی از آنها را می بریم ملزم سازد. اسماء آن پادشاهان که زمامدار زمین بودند بدین قرار بود: اول «ایلاوس» که به زبان عربی به معنای رحیم است، دوم «اوس»، سوم «سقلبیوس»، چهارم «اوس آمون»، و بعضی گفته اند: ایلاوس آمون، بعضی دیگر نام او را یسیلوخس که همان آمون ملک باشد دانسته اند، این بود آن مقدار از کلام قفطی در کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، که مورد حاجت ما بود.
این احادیث و اخبار، همه به ماقبل تاریخ منتهی می شود، و آنطور که باید نمی شود بدان اعتماد کرد، چیزی که هست همین که می بینیم نام او در عربی جیلا بعد جیل «جیل» یک صنف از مردم اهل یک زمان، در میان فلاسفه و اهل علم زنده مانده و اسم او را به عظمت یاد می کنند و ساحتش را محترم شمرده و اصول هر علمی را منتهی به او می دانند، خود کشف می کند از اینکه او از قدیمی ترین پیشوایان علم بوده که نطفه و بذر علوم را در میان بشر پاشیده و افکار بشری را با استدلال و دقت در بحث، و جستجوی از معارف الهی آشنا ساخته اند، و یا آن جناب اولین مبتکر ایشان بوده است. قرآن، درباره زندگی و دستورات دین و آیین ادریس (ع) مشروحا سخن نگفته است، چنان که سند تاریخی و پابرجایی هم از زندگی او در دست نیست. معتبرترین کتابی که درباره او سخن گفته تاریخ الحکماء است.
اندیشمندان در مورد زادگاه و محل نشو و نمای آن حضرت اختلاف دارند، عده ای گفته اند: «وی در مصر متولد شده و او را هرمس الهرامسه نامیده اند و زادگاهش در «منف» (نام شهری در مصر) است.» و نیز گفته اند نام وی به زبان یونانی ارمیس بوده که معنای عربی آن هرمس و به زبان عبری خنوخ و در عربی اخنوخ تلقی شده است و خدای عز و جل او را در قرآن که به زبان عربی آشکار نازل شده ادریس... خوانده است. هرمس (ادریس) از مصر بیرون رفت و در زمین گردش کرد و سپس به آن سرزمین بازگشت، [سرانجام] خداوند او را در هشتاد و دو سالگی به نزد خود بالا برد (از دنیا رفت) دسته ای دیگر معتقدند که، ادریس (ع) در بابل متولد و در همان جا بزرگ شد. بیشتر مورخان گفته اند او در کشور «مصر» شهر «منف» به دنیا آمده و در 65 سالگی با هدانه (ادانه) دختر باویل بن محویل بن خنوخ بن قین بن آدم (ع) ازدواج کرد و از وی، دارای فرزندانی شد که مشهورترین آنها «متوشالح» (متوشلخ) بود.
وی در اوایل عمر خویش از علوم شیث بن آدم که جد اعلای او بود بهره می جست... و آن گاه که به حد کمال رسید، خداوند بدو نبوت و پیامبری عنایت فرمود. آن حضرت، مردم فاسد را از مخالفت با آیین حضرت آدم و شیث (ع) نهی می کرد و [در این راستا] عده ای اندک از او اطاعت کرده و بیشتر آنان با وی به مخالفت برخاستند، از این رو او و پیروانش از آن سامان بیرون رفته تا به مصر رسیدند. ادریس (ع) و همراهانش در مصر اقامت گزیدند و مردم را به امر به معروف و نهی از منکر و اطاعت از خدای عز و جل دعوت کرد، چنان که گفته شده وی مردم را به آیین الهی و یگانگی خدا و پرستش آفریدگار و رهایی مردم از عذاب آخرت به وسیله کردار شایسته در دنیا دعوت نمود و آنها را بر بی رغبتی به دنیا و رفتار عادلانه تشویق کرد و دستور داد تا آن گونه که وی می گوید نماز به جای آورند و دستور داد ایام مشخصی در هر ماه روزه بگیرند و آنها را به جهاد برای مبارزه با دشمنان دین و آیین خود تشویق و برای دستگیری از مستمندان به آنان دستور پرداخت زکات را صادر فرمود.
منصب نبوت پس از آدم ابوالبشر و فرزندش شیث به آن حضرت رسیده و ویژگی های نبوت، اسم اعظم و مقام وصایت نصیب وی گردید. جهت نام گذاری آن حضرت به ادریس نیز در روایات، کثرت اشتغال وی به درس و کتاب ذکر شده است. طبق روایات و تواریخ، ادریس نخستین کسی است که خط نوشت، جامه بدوخت و علم خیاطی را تعلیم داد، زیرا قبل از وی مردم با پوست حیوانات خود را می پوشاندند. هم چنین آن حضرت را آموزگار و معلم بسیاری از علوم مانند نجوم، حساب، هندسه، هیئت و... دانسته اند. عبدالوهاب نجار در قصص الانبیاء خود می گوید: «ادریس به مصر آمد و در آن جا سکونت گزید و به دعوت مردم به اطاعت از حق و امر به معروف و نهی از منکر مشغول گردید. مردم آن زمان به هفتاد و دو زبان سخن می گفتند و خدای تعالی همه آن زبان ها را به وی تعلیم فرود. ادریس سیاست، آداب تمدن و قوانین مملکتی و هم چنین طرز اداره شهرها و بنای آن ها را به مردم آموخت و بر اثر تعلیمات آن حضرت 188 شهر در روی کره زمین بنا گردید که کوچکترین آنها رها بوده است. رها یا اورفا نام شهری در ترکیه است که سابقه تاریخی آن به قرن ها قبل از میلاد می رسد.»
شریعت و آیین ادریس (ع)
ادریس مردم را به دین خدا، توحید و عبادت پروردگار متعال دعوت می کرد و به آنها می گفت عمل صالح در این دنیا، موجب آزادی از عذاب آخرت می گردد. ادریس مردم را به زهد در دنیا و عدالت ترغیب می فرمود و آنها را طبق برنامه خاصی مأمور به خواندن نماز کرد. هم چنین روزهای معینی در ماه را برای روزه گرفتن مقرر کرد و دستور جهاد به دشمنان دین را به آنها داد. زکات مال را برای کمک به ضعیفان و دستور تطهیر از جنابت و پرهیز از سگ و خوک را بر آنها واجب و مشروبات مست کننده را نیز بر آنها حرام فرمود. هم چنین عیدهایی برای مردم مقرر کرد که در آن روزها قربانی کنند. ادریس مردم را به آمدن پیغمبران بعد از خود بشارت داد و اوصاف پیغمبر اسلام را نیز برای آنها بیان فرمود و مردم را بر سه طبقه کاهنان، سلاطین و رعایا تقسیم کرد. ادریس از جهت علم و حکمت در مقام والایی بوده است و «اولیاتی» را به او نسبت داده اند; چنان که می گویند او نخستین کسی بود که از حرکت ستارگان و اجرام آسمانی سخن به میان آورد. پزشکی را بنیاد نهاد و شهرهای بسیاری را بنا کرد. او هم چنین نخستین کسی بود که خط نوشت و لباس دوخت. مردم پیش از آن برای پوشش بدن خویش، از پوست حیوانات استفاده می کردند.
بسیاری از مفسران و مورخان معتقدند که ادریس آموخته هایی را از «غوثاذیمون» که همان «شیث» پیامبر است، فرا گرفته. برخی ادریس را نخستین پیامبر بعد از حضرت آدم (ع) دانسته و گفته اند ادریس مردم را از مخالفت با شریعت آدم (ع) نهی می کرد; ولی به جز تعداد اندکی، بیشتر مردم از دستورهای وی سرپیچیدند. عده ای نیز گفته اند در زمان «یارد» پدر ادریس، بت پرستی در میان قابیلیان متداول شده بود. خداوند ادریس را به پیامبری برگزید و با کوشش وی، بت پرستی رو به افول نهاد و برخی از بت ها نیز نابود شدند. گروهی نیز بر این باورند که خداوند ادریس را به سوی آتش پرستان قوم قابیل که به مکر شیطان به این منکر روی آورده بودند، فرستاد. در زیارت ناحیه مقدسه بعد از آدم و شیث (ع) به ادریس در جای گاه پیامبری که با دلیل برای خدا قیام نمود، درود فرستاده شده است.
سایر احوال ادریس
چنان که از تاریخ برمی آید، ادریس از پیمبران بزرگواری است که خداوند مقام های ظاهری و معنوی را برای او گرد آورده بود و گذشته از مقام نبوت و رسالتی که از جانب پروردگار متعال داشت، در صورت ظاهر نیز به قدرت و عظمت رسید و مردم آن زمان مطیع و فرمان بردار وی بوده و با دیده احترام به وی می نگریستند. در روایات شیعه نام پادشاهی جبار و ستمگر نیز یاد شده که در زمان ادریس می زیسته و به ظلم و ستم زمین زراعتی و دارایی مردم را می گرفته است. همچنین زنی زیبا داشته که در کارها با او مشورت نموده و به دستور او رفتار می کرده است. آنها براثر طغیان و ستم، به نفرین ادریس گرفتار شده و به همراه پیروانشان نابود شدند. و مردم نیز سال ها به قحطی و خشکسالی دچار شدند.
در حدیثی که راوندی به سندش از وهب بن منبه نقل کرده آمده است: «ادریس مردی بلند بالا و فراخ سینه با صدایی آهسته و گفتاری آرام بود و هنگام راه رفتن، گام ها را کوتاه برمی داشت...» تا آن جا که می گوید: «وی نخستین کسی بود که جامع دوخت و هرگاه سوزن می زد خدای را تسبیح می گفت و به یگانگی و بزرگی او را یاد می کرد، و در هر روز برابر با اعمال تمامی مردم آن زمان تنها از وی عمل نیک به آسمان بالا می رفت. در زمان آن حضرت، فرشتگان به میان مردم می آمدند. با مردم دست می دادند و بر آنها سلام می کردند. سخن می گفتند و نشست و برخاست و مجالست داشتند و این بدان سبب بود که مردم آن زمان مردمانی صالح و شایسته بودند. این جریان تا زمان حضرت نوح نیز ادامه داشت و پس از آن منقطع گردید.»
هم چنین راوندی در حدیثی از امام صادق (ع ) نقل کرده که آن حضرت در باب فضیلت مسجد سهله فرمود: «هرگاه به کوفه رفتی به مسجد سهله برو و در آن جا نماز بگزار و حاجت های خود را از خدا بخواه، زیرا مسجد سهله خانه ادریس پیغمبر بوده که در آن خیاطی می کرد و نماز می گزارد.»
نام ادریس در قرآن و صعود وی به آسمان
در دو جای قرآن کریم نام ادریس ذکر شده است. یکی در سوره مریم و دیگری در سوره انبیاء. در سوره انبیاء فقط نام آن حضرت برده شده، ولی در سوره مریم خدای تعالی اوصافی نیز برای آن حضرت بیان فرموده است: «و اذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا* و رفعناه مکانا علیا؛ در این کتاب ادریس را یاد کن که او پیغمبری راستی پیشه بود، و ما را به جایگاهی بلند، بالا بردیم.» (مریم/ 56- 57) در معنای این که فرمود «و رفعناه مکانا علیا» میان مفسران اختلاف است. دسته ای معتقدند یعنی قدر او را بالا بردیم و در عالم بالا جای دادیم. هم چنین در علت و کیفیت صعود آن حضرت به آسمان نیز اختلاف نظر است. در پاره ای از روایات آمده که خداوند به یکی از فرشتگان خود خشم گرفت و بال و پرش را قطع کرد. بعد او را در جزیره ای انداخت و سال ها آن جا بود تا هنگامی که خداوند ادریس را مبعوث فرمود.
فرشته مزبور نزد آن حضرت آمد و از وی خواست به درگاه خداوند دعا کند تا خداوند از وی بگذرد و بال و پرش را به او بازگرداند. ادریس هم دعا کرد و خدا از وی درگذشت و بال و پرش را به وی باز داد. فرشته مزبور به آن حضرت عرض کرد: «آیا حاجتی داری؟» ادریس گفت: «آری می خواهم مرا به آسمان ببری تا ملک الموت را دیدار کنم، زیرا با یاد وی زندگی بر من گوارا نیست.» فرشته مزبور، ادریس را به آسمان چهارم آورد و در آن جا ملک الموت را دید که نشسته است و سر خود را از روی تعجب حرکت می دهد. ادریس پیش آمد. به ملک الموت سلام کرد و پرسید: «چرا سرت را تکان می دهی؟» جواب داد که «پروردگار به من فرمان داد تا جان تو را میان آسمان چهارم و پنجم گرفته و تو را قبض روح کنم. من در فکر بودم که چگونه با این همه فاصله بسیاری که میان آسمان چهارم با سوم و سوم با دوم و دوم با اول و هم چنین میان آسمان اول با زمین است، من مأمور شده ام که در آسمان چهارم جان تو را بگیرم تا اکنون که تو را دیدار کردم.» سپس جانش را در همان جا بگرفت.
در روایت طبری و فرید وجدی و دیگران، موضوع غضب و خشم پروردگار (که مورد ایراد بعضی واقع گردیده) ذکر نشده و مابقی آن با مختصر اختلافی به همین نحو از کعب الاخبار نقل شده است. در حدیثی که راوندی در قصص الانبیاء از ابن عباس نقل کرده، ملک الموت از خدای تعالی اجازه گرفت که برای زیارت ادریس به زمین بیاید و او را دیدار کند. خداوند به وی اجازه داد و نزد ادریس آمد و مدتی با وی مأنوس شد تا این که ادریس او را شناخت و از وی خواست که او را به آسمان برد. ملک الموت از خداوند اجازه گرفت و ادریس را به آسمان برد و پس از این که جهنم و بهشت را به وی نشان داد، ادریس وارد بهشت شد و دیگر از آن جا بیرون نیامد.
عمر ادریس
درباره عمر ادریس نیز اختلاف است. برخی مانند یعقوبی عمر آن حضرت را سیصد سال نوشته اند. برخی نوشته اند او خیاط بود و مدت سیصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم (ع) میرسد. ابن اثیر در کامل گفته است که خداوند ادریس را پس از آن که 365 سال از عمرش گذشت، به آسمان برد. مسعودی در اثبات الوصیه گوید: «روزی که آن حضرت را به آسمان بردند از عمر وی 360 و یا 350 سال گذشته بود.»
صحف ادریس
مسعودی و دیگران گفته اند که خداوند سی صحیفه بر ادریس نازل کرد و در خبری هم که ابوذر از رسول خدا (ص) روایت کرده، صحف ادریس را سی صحیفه بیان فرموده است. به هر حال تعداد صحف ادریس را 30 یا 50 صحیفه گفته اند. صحفی را نیز به «اخنوخ» کتاب مقدس نسبت داده اند که از سودا پیگرافای عهد عتیق (در زبان یونانی به معنای نوشته های جعلی) است و بعد از کتاب مقدس و «اپوکریفا» در رتبه سوم بوده، اعتبار چندانی ندارند. این صحف عبارتند از: 1. صحیفه های حبشی اخنوخ; 2. کتاب اخنوخ اسلاوی; 3. نسخه عبری کتاب اخنوخ; 4. صحیفه های عربی ادریس; 5. صحف منسوب به ادریس; 6. سنن ادریس. در قرآن کریم، از این صحف به صراحت سخنی نیامده; ولی بسیاری از مفسران، مراد از «الصحف الاولی» در آیه 18 اعلی را صحف ادریس و شیث می دانند.
مرحوم مجلسی در آخر کتاب دعای بحارالانوار، بیست و نه صحیفه آن را از ابن متویه نقل کرده است. ابن متویه در آغاز آن می گوید: «هر یک از آن ها دارای نام جداگانه ای است؛ مانند صحیفه حمد، صحیفه خلق، صحیفه رزق، صحیفه معرفت و....» هم چنین عبدالوهاب نجار در قصص الانبیاء کلمات حکمت آمیز و مواعظی از آن حضرت نقل کرده که از آن جمله است:
1. احدی نمی تواند شکر نعمت های خدا را مانند اکرام و نعمت بخشی به خلق وی به جای آرد.
2. خوبی دنیا موجب حسرت و بدی آن موجب پشیمانی است.
3. از کسب های پست بپرهیزید.
4. زندگی و حیات جان به حکمت و فرزانگی است.
5. کسی که قناعت نداشته و از حد کفاف بگذرد، هیچ چیز او را بی نیاز و سیر نخواهد کرد.
آرزوی ادریس برای ادامه زندگی به خاطر شکرگزاری
فرشتهای از سوی خداوند نزد ادریس (ع) آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولی اعمالش مژده داد. ادریس بسیار خشنود شد و شکر خدای را به جای آورد، سپس آرزو کرد همیشه زنده بماند و به شکرگزاری خداوند بپردازد. فرشته از او پرسید: «چه آرزویی داری؟» ادریس گفت: «جز این آرزو ندارم که زنده بمانم و شکرگزاری خدا کنم، زیرا در این مدت دعا میکردم که اعمالم پذیرفته شود که پذیرفته شد، اینک بر آنم که خدا را به خاطر قبولی اعمالم شکر نمایم و این شکر ادامه یابد.» فرشته بال خود را گشود و ادریس را در برگرفت و او را به آسمانها برد. اینک ادریس زنده است و به شکر گزاری خداوند اشتغال دارد. مطابق بعضی از روایات، ادریس (ع) پس از مدتی که در آسمانها بود، عزرائیل روح او را در بین آسمان چهارم و پنجم قبض کرد، چنان که خاطرنشان میشود.
قبض روح ادریس (ع)
امام صادق (ع) فرمود یکی از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شکست و او را در جزیرهای انداخت. او سالها در آن جا در عذاب به سر میبرد تا وقتی که ادریس (ع) به پیامبری رسید. او خود را به ادریس (ع) رسانید و عرض کرد: «ای پیامبر خدا! دعا کن خداوند از من خشنود شود، و بال و پرم را سالم کند.» ادریس برای او دعا کرد، او خوب شد و تصمیم گرفت به طرف آسمانها صعود نماید اما قبل از رفتن، نزد ادریس آمد و تشکر کرد و گفت: «آیا حاجتی داری که میخواهم احسان تو را جبران کنم.» ادریس گفت: «آری، دوست دارم مرا به آسمان ببری، تا با عزرائیل ملاقات کنم و با او انس گیرم، زیرا یاد او زندگی مرا تلخ کرده است.» آن فرشته، ادریس (ع) را بر روی بال خود گرفت و به سوی آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید، در آن جا عزرائیل را دید که از روی تعجب سرش را تکان میدهد. ادریس به عزرائیل سلام کرد، و گفت: «چرا سرت را حرکت میدهی؟»
عزرائیل گفت: «خداوند متعال به من فرمان داده که روح تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض کنم، به خدا عرض کردم: چگونه چنین چیزی ممکن است با این که بین آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بین آسمان سوم و دوم نیز همین مقدار.» (و من اکنون در سایه عرش هستم و تا زمین فاصله فراوانی دارم و ادریس در زمین است، چگونه این راه طولانی را میپیماید و تا بالای آسمان چهارم میآید!!). آنگاه عزرائیل همان جا روح ادریس (ع)را قبض کرد. خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندی در بهشت به او عنایت فرمود و او را از مواهب بهشتی بهرهمند ساخت.
فرزندان ادریس
ادریس پیامبر فرزندان متعددی داشته که فقط نام «متوشلخ » و «ناخورا» و «حرقاسیل» در کتابها ذکر شده است.
منـابـع
عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی- نور الثقلین- جلد 3 صفحه 350- 349
سیدهاشم رسولی محلاتی- تاریخ انبیاء
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 6 صفحه 519
قطب الدین سعید بن هبة الله راوندی- قصص الانبیاء- صفحه 79-77
عبدالوهاب نجار- قصص الانبیاء- صفحه 26- 28
حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان
عفیف عبدالفتاح طباره- همراه با پیامبران در قرآن
دائره المعارف قرآن کریم- جلد 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها