اسطوره در اعصار کتاب مقدس (داستانهای تاریخی)
فارسی 8651 نمایش |هبوط انسان، قائن و هابیل
مار، نزد آدم و حوا آمد که برهنه بودند، خواست تا آنها را به خوردن میوه ممنوعه اغوا کند. آنان هبوط کردند هم به سبب لذت و هم به پاس خرد: «و چشمان هر دوشان باز شد و دانستند که برهنه اند؛ پس برگ انجیر به هم بافتند و پیش دامن ساختند.» خداوند به شیوه شرقی، «در سرمای روز، در باغ قدم زد»، در واحه بیابانی خویش بیامد تا آنان را بیازماید و بنا به تعبیر ویلیام بلیک و روسو، به آنان بفهماند که بی گناهی را بر تجربه ترجیح داده اند. مار (که هنوز آشکارا به هیئت شیطان نبود)، چنین نفرین می شود: «بر شکم خویش خواهی خزید و تمام روزهای حیاتت را خاک خواهی خورد»؛ «نطفه ی آدم بر سرت خواهد کوفت و تو بر پاشنه اش خواهی کوفت.» زن به درد و اندوه و فرزند زایی و تحت انقیاد مردم محکوم گردید؛ مرد به خارستان تبعید گشت و کنگر وحشی نان او شد «غرق در عرق جبین»، باید به خاکی باز گردد که از آن خلق شده بود. یهوه با ترس از اینکه «مبادا انسان یکی از ما خداوندان شود و نیک را از بد تشخیص دهد. مبادا دست دراز کند و از شجرة الحیات خورد و برای ابد زنده بماند»، آدم را از بوستان عدن بیرون راند و کروبیان را با شمشیری شعله ور مأمور کرد تا «راه ورود به شجرة الحیات را نگهبانی کند.» و آدم همسرش را بشناخت و او آبستن شد و قائن را زایید، «مردی از جانب خداوندگار». قصه ی آدم با همه ی معصومیت انسان مدارانه اش بازتابنده ی اندیشه ای درخشان است. این قصه اساسا سرچشمه ای ساده دارد یا قصه ای «بس منظم» است که مسئله ی اصلی شر و فقدان جاودانگی را مطرح می کند. در یونان، پرومته انسان را از گل رس آفرید و بعد از عهد طوفان، دوست تیتان، اودوکلیون با پرتاب سنگ هایی به طرف شانه های پرومته، بار دیگر انسان را آفرید؛ از این گونه قصه ها بسیار است. مضمون هبوط در یونان، در داستان جعبه ی پاندورا جلوه یافته، در اساطیر آشور به صورت اسطوره ی آداپا درآمده که بال «باد جنوب» را شکاند و در میان ایزدان، نفاق پدید آورد و هر چند عمیقا توبه کار و پشیمان گشت، محکوم به بیماری و مرگ شد. در حماسه ی گیل گمش، که گیل گمش قهرمان در جستجوی اوتناپیشتیم، قهرمان رسته از طوفان، است تا به راز جاودانگی دست یابد که در گیاهی خاردار وجود دارد. «گیل گمش به چاهی برخورد که آبش بس سرد بود. به چاه زد تا در آن آب تن شوید. بوی گیاه خاردار به مشام ماری خورد، از آب بالا آمد و گیاه را در ربود، برگشت و به باتلاق خود فروشد.» بدین گونه، انسان به رغم تطهیر آئینی، همه چیز را از دست داد. آورده که این همان قصه ی عامیانه ی گسترش یافته ای با پیامی انحرافی است و جاودانگی در قالب پوست اندازی سالانه ی مار بیان شده است، مار جاودانگی را از رقیب انسانی خود می دزدد. درخت زندگی خود مفهومی جمعی است و به درختان کیهانی در اساطیر سیبری و اسکاندیناوی همانند است. هبوط انسان با هبوط پادشاه صور نیز همخوانی دارد، «تو» که «در بهشت عدن، باغ خداوند، به سر می بری»، سقوط پادشاه بابل، که با لوسیفر (شیطان)، یکی پنداشته شد، نیز از این دست است، «چگونه از بهشت هبوط کرده ای، ای شیطان، فرزند صبحگاهان!». با وجود این، فاجعه ی اندوهبار آدم، گناهی متبرک است که به کفاره گناهان به واسطه ی مسیح منجر می گردد. زمانی که وحشیان به یک آبادی بکر با درختان و آبهای حیات بخش حمله می بردند، بر شرارت انسان افزوده می شد، در این موقع، اولین برادرکشی برای سرکوب رقیب آغاز می شد. عبریان این موضوع را به عنوان دشمنی بین کشاورز و شبان گله دار، جامعه ی کشاورزان کنعان و بادیه نشینان ولگرد سامی تلقی می کردند. انسان شنای ساختگرای جدید آن را چون اسطوره ی زنای همجنس بازانه تلقی می کند که به موازات هبوط آدم و حواست. از تفسیر عینی بر می آید که همسر قائن از کجا آمده، چرا خداوند چندان برافروخت که خیرات گیاهی قائن را نپذیرفت و از نشان حفاظت او بس خشنود گشت چگونه به دست لمک کشته شد. مشابه آن را در نزاع شبان، خدا و برزیگر، خدای سومری مشاهده می کنیم. نزاعهای برادری با اسحاق و اسماعیل، یعقوب و عیسی، یوسف و برادرانش ادامه دارد. برادرکشی هنوز هم در میان ما دیده می شود.
طوفان و آفرینش دوم
قتل ممکن است نشان برجسته ی خشونت بدوی یا آغاز مهیب تمدن باشد. نه پشت بعد از آدم، از تبار کنعان و شیث از لمک کنعانی بر آمده اند (سفر پیدایش 4)، که دو همسری را باب می کند، نیای خود، قائن را می کشد و قطعه باستانی ترانه ی بدوی شمشیر را برای همسرانش می خواند. شایسته است بگوییم که فرزندانش جزو قهرمانان فرهنگ اند: یابال چادرباف، یوربال مخترع چنگ و ارغنون، توبال قائن، فلز کار، خواهر آنان نماه، جذاب، نام داشت که در سده های میانه او را همسر نوح و مبتکر جامه دوزی می دانستند. روایاتی از این دست در باب آغاز فرهنگ که یادآور پرومته ی یونانی و کویوتی (گرگی)، سرخپوستان آمریکاست، در کتابهای خنوخ یوبیل بسط یافت و در یکی از طومارهای بحرالمیت نیز آمده است. همچنین از یک لمک خوب سراغ داریم (سفر پیدایش 5)، که نوح را می زاید و «می گوید این فرزند پس از کار و زحمت دستهای ما، برای ما آسودگی خواهد آورد، به سبب زمینی که خداوند نفرین کرده است.» شاید این متن نوح بعدی را منعکس می کند، نوحی که تاک را آورد و قهرمان کشاورزی بود. بعد قطعه ای از یک اسطوره در باب چند خداپرستی می آید که در آن آمده «فرزندان خدا دختران آدمیان را دیدند که زیبا بودند، پس آنان را به همسری خود برگزیدند. در آن ایام، غولانی بر روی زمین بودند؛ و نیز پس از آن، چون فرزندان خدا بر دختران آدمیان آمدند، و زنان فرزندانی برای آنان زادند، که خود مردان قدرتمندی شدند پا به سن گذاشته و پر آوازه.» خداوند پشیمان می شود از اینکه بشر را آفریده است، پس با توفانی فاجعه بار، عقوبتش می کند. مضمون طوفان احتمالا در کتاب مقدس عامه نسبت به قصه های دیگر سفر پیدایش تفسیر و شاخ و برگ بیشتری یافته است.
همچنان که کتاب مقدس با روایات آیینی و کشیشی آمیخته می شود، کهن ترین نوشته های توراتی یادآور نوح راستکار و سه فرزند و همسران اوست که دو یا هفت رأس از هر نوع حیوانی نیز در کنار آنها زنده مانده اند، در حالی که بیرون ماندگان کشتی جملگی غرق شدند و کشتی بر کوه آرارات نشست، پس پرندگانی به عنوان پیام آور به بیرون فرستاده شدند و نوح بر محرابی نوساخته قربانی کرد، در آنجا خداوند با او از نخستین فرمان بزرگ سخن گفت، مجموعه ای از قوانین که متعهد می شد که دیگر توفانی نخواهد آمد، خواهان پایان بخشیدن به قتل و گوشت خواری بدون خونریزی مستقیم بود و رنگین کمان (سلاح خدای آسمان)، در ابرها پدید آمد که نشانه ی توافق و آشتی بود. بدین گونه جهان بار دیگر در دومین آفرینش به نظم گرایید. این داستان الهام بخش صدها روایت میهن پرستانه ی یهودی و اسلامی شد و نیز مایه های اروپایی برای کتاب مقدس عامه فراهم کرد، غیر از این افسانه های مأخوذ از کتاب مقدس، قصه ی همانند بیشماری در سراسر جهان وجود دارد که به گمان فریزر شامل قصه های بومی مربوط به طوفان به شمار می روند و تنها گاهی در قصه های مربوط در کتاب مقدس منعکس می شوند. روایات کتاب مقدس خود بر پایه ی شکلی از حماسه ی گیل نهاده شده است؛ این حماسه ی سومری، بابلی یا آشوری، یا توسط ابراهیم از اور کلدانیان آورده شده یا تجربه ی یهودیان تبعیدی بابل بوده است.
در سده های میانه، نوح نوعی مسیح تصور می شده با چوب کشتی اش که پیش الگو ی صلیب بوده، بازماندگان رسته از طوفان و آبهای تعمید. در نزد روستاییان بالکان، کشتی نوح به دست شیطان، مبدع کنیاک و اغوا کننده همسر نوح، نابود شده است؛ فرشتگان کشتی را از نو ساختند، هشت تن به همراه شیطان وارد آن می شوند، شیطان خود را در دامن همسر نوح پنهان می سازد و مثل موش حفره ای ایجاد می کند که دم مار هر روز در مقابل یک انسان، آن را می پوشاند؛ مار سوزانده شده و خاکسترش به شپش، کک و دیگر حشرات موذی تبدیل می شود که هنوز هم آزار می رسانند. طوفان به معنی دقیق تر افسانه است و نه اسطوره، چون به چیزی در باب طوفان بین النهرینی یا سلسله ای از توفان ها اشاره دارد؛ اما جایگاه استوارش در زنجیره ی تاریخ، به عنوان نشانه ای از سلطه ی خداوند بر شریران و شفقت او برای راستکاران و تقویت قوانین قبیله ای است که آن را به اسطوره ای نیرومند بدان گونه که در کتاب مقدس آمده، بدل می کند. میکل آنژ، پوسن، بنوز و گوزولی، مارک شاگال و آفریننده ی بزرگ درهای گیبرتی فلورانس نیروی آن را آشکار کرده اند. نیروی بصری کشتی سترگ بر آبها، حالت اندوهبار و شرمساری آدمیان و حیوانات در حال غرق شدن، رنگین کمان به عنوان نشانه ی نظم در آسمان، محراب و قربانی، و قطعه ی کنعانی از اسطوره ی دیونیزوسی که در آن نوح مبدع ناخودآگاه شراب است و با شرمساری بیدار می شود، توسط حاکم یا کنعان به تمسخر گرفته می شوند، چونان که مسیح را آزارگران به تمسخر می گیرند و او اعقاب شرور را نفرین می کند و بدن عریان و برجسته اش الهام بخش صدها نقاش بوده است، چنان که نژادپرستان نیز آن را به عنوان دفاع از بردگی سیاهان تعبیر می کردند همه ی اینها اسطوره ی توانمند اجتماعی، هنری و مذهبی را آشکار می کند.
مهاجرتهای بزرگ
تقریبا هر نژادی در «تاریخ شفاهی» خود صاحب اسطوره های مربوط به مهاجرت است که تحت تأثیر قبایل برگزیده قرار گرفته اند و دارای نشانه هایی از واقعیت زمینی نیز می باشند. نفرین شدگی قوم کنعان یکی از اسطوره ها بود، و نوح، دومین پدر ابناء بشر، طبعا نیای همه ی نژادهاست. فروپاشی برج وقیح بابل به اراده ی خداوند که افسانه ای تصویری مبتنی بر دیدن زیگوارت های بابلی در حال سقوط است، روایتی کهن در باب اختلاط زبانهاست که در آن، زبان عبری، زبان نخستین پدران ما به سه هزار زبان عصر ما بدل می شود (مفسران تورات از آن به عنوان هفتاد و دو زبان تعبیر می کردند).
شجره شناسی های نوح که به ابراهیم ختم می شوند با قبایل و قهرمانانی که نامشان برروی قبایل و نواحی گذاشته می شود، جنگهای اسحاق با اسماعیل و یعقوب با عیسی در سفر خروج آمده است که در آن موسی (ع) امتش را به گونه معجزه آسایی از دریای سرخ به صحرای سینا رهنمون می شود. در اینجا تجلی یهوه در بوته ی سوزان و ستون ابر، الواح شریعت، نابودی گوساله ی زرین، و مرگ موسی (ع) در کوه نبو را در پرتو سرزمین موعود می بنیم. فتح از آن یوشع است که خورشید را ثابت نگهداشت. این سرگردانی ها که در تبعید تاریخی بابلی ها و در تاریخ متأخر یهودیان تکرار می شود، به نحو تیزبینانه ای در داستان مسیحی یهودی سرگردان دیده می شود. موسی چه یکتاپرستی را آورده باشد یا از فرعون آختاتون گرفته باشد، چنان که فروید (1939) چنین می اندیشید، او قهرمانی کهن از سلاله ی ایزدی است (نامش به معنی «برکشیده از آب» است). و مرگ اسرار آمیز و مزار گمشده اش این را نشان می دهد. یهوه ی او، خداوند حوریب و سینا و مناطق مرتفع، خاستگاهش چه سامی یا کنعانی، خداوند نوینی است. یهودیت دین موسی و تورات کتاب اوست.
پادشاه و مستبد
هر چند موسی در میان فرهنگ های مدیترانه ای زیست که الگوی شهریاری ایزدی را پدید آوردند، موسی هرگز پادشاه نبود. در آغاز زنجیره ی تاریخ بنی اسرائیل، پادشاه شخصی مستبد بود به شکل نمرود، بت پرست و دشمن ابراهیم، شکارگر قدرتمندی در برابر خداوندگار که بابل را ساخت و شهرهایی تأسیس کرد که نماد استبداد شرق قدرتمند بود، با بادیه نشینان و کشاورزان ساده ی بنی اسرائیل پادشاهان کوچک خود را داشت که داوران نام داشتند؛ بعدها شائول و داود و سلیمان و مقلدان آنان بودند که پادشاهی تشکیل دادند. و مفهوم شهریاری در مسیح تداوم می یابد که تصوری مجازی و استعاری بود و در مسیحیت به صورت پادشاه مصلوب یهودیان در آمد. چه الگوی اسطوره آیین جهانی باشد یا نه، بی شک بخشی از محیط دائمی شهروندان یهودی است، مثل حوزه های آتیس و آدونیس و ازیریس که جیمز فریزر با آزمندی بسیار در کتاب خود، شاخه ی زرین آورد. هوک آن را در مصر و بابل و کنعان، در هیکل اورشلیم و در آیین و جشن های عبری مشاهده کرد؛ و با وجود این «بنیادی ترین عقیده از آن ایزد میرا و زنده شونده بود. چندان ناسازگار با تصور پیشگویانه ی یهوه که لااقل در اولین مراحل جنبش پیامبری نمی توانست تبدل یابد یا شکل روحانی به خود گیرد. جشن سال نو اکدی بعل و مردوک با مرگ و رستاخیز ایزد به شکل آیینی شهریار کاهن، با ازدواج مقدس و تعیین سرنوشت ها، همیشه در جوار بنی اسرائیل برگزار می شد و اغلب به آنها تحمیل می شد. ارمیا و حزقیال با هدایت روشنگری پیش مسیحی علیه کهانت و سلطنت، از این آلودگی ایمان پاک به یهوه انتقاد کرده و از آن پس توجه خود را معطوف وجدان یهودیان و مسیحیان می کنند.
یهوه و کنعان
با این حال یهوه شهریار ایزدی بود. و خدا از قدیم پادشاه من است. او در میان زمین نجات ها پدید می آورد. تو به قوت خود دریا را منشق ساختی، و سرهای نهنگان را در آبها شکستی. سرهای لویاتان را کوفته، و او را خوراک صحرانشینان گردانیده ای. تو چشمه ها و سیل ها را شکافتی و نهرهای دائمی را خشک گردانیدی روز از آن توست و شب نیز از آن تو. نور و آفتاب را تو برقرار نموده ای. تمامی حدود جهان را تو پدیدار ساخته ای، تابستان و زمستان را تو ایجاد کرده ای. این مزمور منعکس کننده ی آیین های فصلی، نمایش های مقدس بعل و آکوحت کنعانی است که کمانه ی ایزدیشان یادآور رنگین کمانی است که یهوه برای نوح در ابرها نهاد؛ «وقتی زمین برجای می ماند، زمان بذر و درو، سرما و گرما، تابستان و زمستان، روز و شب باز نخواهد ایستاد». اژدها یادآور کشتن اژدها در جشن یورولی قوم حتی است. گاستر برابر نهادهای دیگری در مصر، یونان و جاهای دیگر در مزامیر مشاهده کرده است. هرچند موینکل شاید در این باره قویا تأکید ورزیده است. جشن سال نو بابلی مطمئنا به اندازه ی کنعان در مزامیر انعکاس یافته است؛ هوک می گوید که در پرواز آیینی قائن بعد از کشتن هابیل نیز منعکس شده است.
(ادامه دارد...).
منـابـع
فرانسیس لی اوتلی- سایت باشگاه اندیشه- مقاله اسطوره در اعصار کتاب مقدس- مترجم ابوالقاسم اسماعیل پور
فیلیپ واینر- فرهنگ تاریخ اندیشه ها- جلد اول- چاپ اول 1385
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها