انگاره های جاودانگی در ادیان آمریکا (نظریه ها)

فارسی 5524 نمایش |

جفرى گورر (1969) اولین کسی بود که تحقیق را در مورد انگاره هاى جاودانگى در آمریکا آغاز کرد. او به نحوى مستمر و مؤثر استدلال کرد که طرز برداشت در برابر فرآیند مردن باید تغییر کند و قبول، جایگزین انکار شود. او در این کتاب مى گوید: بایستى انسان در فرآیند مردن، از سر آگاهى، مرگ خویش را پذیرا گردد و بدین گونه است که مى توان به نوعى جاودانگى تجربى نایل شد.

مراحل فرآیند مردن به گفته کوبلر راس
به گفته کوبلر راس، فرآیند مردن از پنج مرحله جدا از هم عبور مى کند. اولین مرحله انکار است. از میان دویست نفر مریض محتضرى که کوبلر راس براى تهیه کتابش با آنان مصاحبه نموده است، اکثرشان در اولین وهله، وقتى مطلع مى شدند که به یک بیمارى غیر قابل علاج مبتلایند، با اظهار این جمله واکنش نشان مى دادند: «نه، من نه؛ این حرف درست نیست». وقتى انکار، دیگر فایده اى ندارد، دومین مرحله سربرمى آورد. محتضر با خشم و عصبانیت سؤال مى کند: «چرا من؟» سومین مرحله، چانه زنى است. شخص مى کوشد با دکتر یا با خدا بحث کند تا مرگش را به تأخیر اندازند. در مرحله چهارم، خشم جاى خود را به افسردگى مى دهد. محتضر با اندوه و ضعف فزاینده، احساس خسران مى کند، خسرانى بزرگ. بالاخره پنجمین مرحله، مرحله قبول است. کوبلر راس نتیجه مى گیرد که اگر محتضر وقت کافى داشته باشد تا انکار، خشم، چانه زنى و افسردگى را سپرى نماید، آنگاه با میزانى مشخص از انتظارى آرام، به تأمل در پایان کار خود مى پردازد. کوبلر راس، در ضمن این پنج مرحله که از انکار تا پذیرش را شامل مى شود، هنر جدیدى از مردن را شرح مى کند که به طور قابل ملاحظه اى بر موضع آمریکایى ها، در برابر مرگ تأثیر نهاده است. تغییراتى هم که در مؤسسات آمریکایى مربوط به مرگ روى داده، از این نگرش هاى تازه حمایت مى کند. اینک بیش تر آمریکایى ها، محبوس در یک مؤسسه پزشکى جان مى سپارند، اما راه هاى دیگرى هم در دسترس آنان قرار گرفته است. در بسیارى از شهرها، آسایشگاه هاى امراض لاعلاج، به افراد در حال مرگ خدمات حمایتى ارائه مى کنند. آسایشگاه به عنوان جایگزینى براى بیمارستان یا نقاهتگاه، کوشیده است محیطى صمیمى فراهم سازد که فرد بتواند در آن، با وقار و آرامش جان سپارد. انواع مختلف نهادها، کارگاه ها و مراکز مربوط به مرگ و مردن سر برآورده که افراد را تشویق مى کند با آگاهى و بصیرت با مرگ خود روبه رو شوند یا براى برخورد با غم و اندوه ناشى از مرگ بستگان و دوستان آماده شوند. کوبلر راس یک مرکز مبارزه با مرگ در اسکوندیدوى بنیان گذاشت. استفن لوین که پیش از این پژوهشگر «LSD» و مرشد دینى بود (مشهور به بابا رام داس)، در سان فرانسیسکو برنامه اى اجرا کرد تا براى بیماران مبتلاى به ایدز کسب حمایت کند. حتى انجمنى که «exit» نام داشت و حق ارتکاب خودکشى را ترویج مى نمود، تا حدى از حمایت عمومى برخوردار شد. این نهادها، نمایانگر توجه فزاینده عمومى به مسأله مرگ و مردن در جامعه نوین آمریکاست.

روش ها و خدمات نوین براى کفن و دفن در آمریکا
در آمریکا، در آیین هاى فوت، روش ها و خدمات نوینى براى کفن و دفن و نیز راه هاى متنوع ترى براى خلاص شدن از جسد در اختیار افراد قرار گرفته است. گرایش عمومى به سمت مراسم ساده تر و کم هزینه تر بوده است. فى المثل در سال 1982 حدود 11 درصد از اجساد سوزانده شده اند، این مقدار دو برابر مقدار سال 1970 و سه برابر مرده سوزى هایى است که در 1960 صورت گرفته است. در خلال 1982 در کالیفرنیا بیش از 30 درصد اجساد سوزانده شده اند. درصد بیش ترى از آمریکایى ها سوخته شدن جسد را بر دفن در زمین ترجیح مى دهند، چرا که این کار هم ساده تر و هم کم هزینه تر است. گروه هایى مثل انجمن نپتون که به سال 1972 در کالیفرنیا تأسیس شد از رواج فزاینده مرده سوزى حمایت مى کند. انجمن نپتون در آگهى اش از خدمات فوت ساده و کم هزینه اى خبر مى دهد که در طى آن بدن را سوزانده و خاکستر آن را به دریا مى سپارند. برخى از دانش پژوهان، چرخش به سمت مراسم فوت ساده تر را نتیجه توان فزاینده آمریکایى ها در برخورد با مسأله مرگ مى بینند. رابرت فولتن در مصاحبه با مجله لوس آنجلس تایمز، همین نکته را مورد اشاره قرار مى دهد. کاهش اهمیت اجتماعى مرگ و افزایش توان آمریکایى ها دربرخورد با مسأله مرگ، به این مفهوم است که آداب و رسومى که زمانى تا حد زیادى دینى بودند، امروزه از اهمیتى بسیار کمتر برخوردار گشته اند (23 سپتامبر 1982). شاید بسیارى از آمریکایى ها، آیین هاى دینى سنتى تر در باب مرگ را که اغلب مستلزم وقت، تلاش و هزینه اى قابل ملاحظه است، پشت سر گذاشته اند. اما مى توان از میل به سمت مراسم فوت ساده تر و با صرفه تر نتیجه اى دیگر گرفت: بسیارى از آمریکاییان، نسبت به آیین هاى دینى حمایتگر و پرورشگر که زمانى مرگ را معنادار مى ساخت، احساس بیگانگى مى کنند. این گرایش ممکن است به جاى آن که اثبات کند آمریکایى ها خیلى خوب با مسأله مرگ برخورد مى کنند، نشانگر آن باشد که بسیارى از آنان اصلا نمى دانند چگونه با مرگ برخورد نمایند. از آن جا که در قرن نوزدهم رتق و فتق مسائل مربوط به مرگ را مؤسسات پزشکى و مؤسسات تدفین عهده دار شده اند، آمریکایى ها به طورى فزاینده از مسؤولیت مستقیم برخورد با مرگ و کفن و دفن اموات برکنار شده اند. نگاهى به تاریخ نگرش آمریکایى ها در برابر مرگ نشان مى دهد که پیش از رتق و فتق تخصصى مرگ توسط مؤسسات پزشکى و صنعت تدفین که در قرن بیستم شایع شده، گونه هاى مختلفى از برخورد با مرگ و مردن وجود داشته است.

راه هاى مختلف برخورد آمریکایى ها با مرگ
در تاریخ آمریکا مى توان در طول یک خط سیر، که از اولین مهاجر نشین هاى اروپایى شروع مى شود تا آخرین فنون علمى که براى تدبیر و تمشیت مرگ اختراع شده، رویکردهاى مختلفى را دنبال کرد. مى توان راه هاى مختلف برخورد آمریکایى ها با مرگ را به ترتیب تاریخى تنظیم کرد، اما نباید از این ترتیب چنان برداشت نمود که اینها متعاقب بوده اند و هر شیوه جدید، جایگزین شیوه قبلى شده است. ممکن است گذر زمان و تغییر شرایط، مراحل پیشین را تغییر داده باشد، اما ناپدید نکرده است. شیوه هاى جدیدتر برخورد با مرگ در بستر شالوده اى که پیوریتن هاى انگلستان جدید در قرن هفدهم، در آگاهى آمریکایى ها به جاى گذاشتند، جریان یافته است. بسیارى از دل بستگى هاى دینى آنان در قیاس با دیگر شیوه هاى نماد پردازى از مرگ، که در تاریخ آمریکا سر برکشیده، هنوز گزینه هایى نو و باطراوتند.

طریقه پیوریتنى مرگ (1630ـ1760)
پیوریتن ها بر دو آموزه تأکید مى گذاردند: حاکمیت مطلقه الهى و اثرات فاسد انسان بودن، بشر به خاطر گناه اولیه مستحق مرگ و محکومیت از ناحیه خداوند است. اما خداوند با معدود برگزیدگان خود عهدى خاص بسته است و آنان طعم لطف و رحمت الهى را خواهند چشید. انسان داراى آن ارزش و استحقاقى نیست که او را مستحق این رستگارى نماید، بلکه لطف، موهبتى است رایگان و بدون استحقاق از ناحیه خداوند. او برگزیدگانى چند را از توده هبوط کرده و عظیم بشر که به عذاب ابدى در جهنم محکوم اند نجات خواهد بخشید. احساس پیوریتن ها این بود که آنان نمى توانند به اطمینان دریابند که آیا جزو برگزیدگان نجات یافته خواهند بود یانه. اما علایمى چند وجود دارد که مى تواند نشان دهد چه کسى مشمول لطف خواهد شد. این علایم عبارتند از: تجربه باطنى تحول، شهادت دیگر مسیحیان به حقانیت و صحت این تجربه، و در پیش گرفتن زندگى درستکارانه اى که مطابق با قانون خداوند باشد. هر چند نمى توان گفت این علایم تضمین کننده نجاتند، اما فقدان آن قویا مشعر بر آن است که شخص در میان آن برگزیدگان نخواهد بود. به هر حال، این علایم هر چه که باشند پیوریتن ها نجات را صرفا ناشى از اراده مرموز خداوند مى دانستند. مرگ را نیز به طور کامل منوط به اراده الهى مى دانستند. مشیت خدا و اراده او بود که لحظه مرگ شخص را تعیین مى کرد و سرنوشت نهایى روح را پس از مرگ رقم مى زد. پیوریتن ها قبول این مشیت الهى را سرلوحه کار خود قرار دادند. با تسلیم به خواست خداوند آنان مى توانستند تا حدى ناگزیر بودن مرگ را بپذیرند، گرچه لحظه مرگ مشخص نیست، اما به یقین این خواست خداوند است که علت مرگ است. مرگ تغییرى است که به امرخدا صورت مى گیرد. ساموئل سوال، کشیش پیوریتن مى گوید: «تحولاتى که براى انسان رخ مى دهد درست درلحظه مقرر و ساعت مشخص که خداوند پیشاپیش آن را تعیین کرده واقع مى شود نه پیش از آن و نه پس از آن».

بیم و امید نزد پیوریتن ها
بارى، اعتماد به مشیت الهى با میزانى مشخص از نگرانى نسبت به سرنوشت روح پس از مرگ، به هم آمیخته بود. پیوریتن ها در میان بیم و امید قرار داشتند؛ امید به بهشت و ترس از جهنم. بسیارى از پیوریتن ها زندگى را یک مسافرت به سوى خانه بهشتى و یا زیارت آن مى دانستند. پیوریتن ها در عین حال که مى کوشیدند بهشتى را در روى زمین و در موطن و مأواى خود در نیوانگلند برقرار سازند، امید به اقامت در ملکوت مسیح را پس از مرگ در دل مى پروراندند. آنان به بهشت امیدوار بودند و در مرگ بسان دوستى نظر مى کردند که نجات یافتگان را از این جهان رهایى خواهد بخشید و به آنان اجازه خواهد داد به سراى دیگر عازم شوند.

جهنم از دیدگاه پیوریتن ها
در عین حال جهنم نیز یک طرف احتمال و واقعى بود. توماس شپرد کشیش نیوانگلند تخمین مى زند که از هر هزار نفر تنها یک نفر از جهنم رهایى خواهد یافت. پیوریتن ها که مطمئن بودند همه انسان ها مستحق عذابند، تنها وقتى مى توانستند امید به نجات داشته باشند که در میان معدود کسانى باشند که خداوند براى نجات برگزیده است. در غیر این صورت آنها نیز باید انتظار آن را داشته باشند که در زمره اکثریت انبوه ارواح، در آتش جهنم قرار گیرند. در مخیله پیوریتن ها عذاب جهنم با تصویرى گویا و روشن ظاهر مى شد. آنان فکر مى کردند که اهریمن ها، جادوگران و شیاطین در خلال زندگى، آنان را زیر حمله خود دارند. پس خیلى راحت مى توانستند جهنمى را تصور کنند که در آن، نیروهاى شرور براى عذاب دادن روح اختیار تام داشته باشند. جاناتان ادواردز کشیش و واعظ نیوانگلند مرگ را با جهنم مقایسه مى کند که این نگرشى است مشخصا پیوریتنى. از نظر ادواردز مى توان با نظر به مرگ، وضعیت روح در جهنم را احساس کرد: «جان کندن، رنج، ناله و فغان و نفس نفس زدن در دم مرگ، سیماى رنگ پریده، ترسیده و وحشت زده جسد و قرار گرفتن آن در قبرى تیره و ساکت و پوسیدن و گندیدن آن در قبر، بى نهایت نفرت انگیز شدن آن و خورده شدن آن توسط کرم ها تصویرى است از جهنم». به هر حال مرگ جسمانى تنها مقدمه اى براى درد و رنج جهنم است، همان گونه که جسم براى همیشه در قبر قرار مى گیرد روح نیز الى الابد به مصیبت جهنم مبتلا خواهد شد.
(ادامه دارد...).

منـابـع

دیوید چایدستر- شور جاودانگی- مترجم غلام حسین توکلی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1380

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد