مبانی عرفانی دین تائو (اصول جهان بینی)
فارسی 4978 نمایش |قانون بازگشت در دین تائو
رابطه امور متضاد از قانون بازگشت فن یا فنون پیروی می کند و چانگ تزو تبدیل این روند را با قانون تبدیل (هوا) بیان می کند. راه طبیعت یا تائو همواره از چیزی به متضاد آن تغییر می یابد و از آن امر متضاد به صور متضاد دیگری سیر می کند. «بازگشت، حرکت تائوست» به تعبیر چوجای و وینبرگ جای «اگر حرکتی به نهایت تکاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.» لائوتزو این قانون تغییر ناپذیر طبیعت را چانگ یا «طبیعی بودن» نامید. اما توشیهکوایزوتسو می نویسد: «این قاعده حرکت (تونگ) وجودی یا جنبه پویای حقیقت است». نیروی طبیعت از آن رو که نیروست همواره در تکاپو و تحرک است پس آرام نمی گیرد و چون نیروی کامل و مطلق است حرکتش کاملترین حرکت است و از یک چیز تا نهایت امکان فاصله می گیرد که دوباره به سوی آن بازگردد. این حرکت از یک چیز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوی چیزی شبیه آن است. این قاعده جریان نیروی تائوست.
حقیقت تائو
وقتی بنابر قانون بازگشت همه اشیاء در سیری مداوم دگرگون شده وبه وضعیت متضاد می رسند، این راز معلوم می گردد که در واقع حقیقت چیزی است که همه تضادها را در برداشته، در تمامی آنها جریان دارد و پدیده های متضاد صورت های گوناگون آن است. در ژرفای حقیقت یا تائو همه چیز برابر و همسان است و همه چیز یکی است و تمایزی میان امور مختلف و متضاد وجود ندارد. اصل بازگشت که تمایزها را از میان برداشته و درهم ریختگی عالم را نشان می دهد، وحدت همه اشیاء را در نیروی فراگیر و ساری که همان راه، طریقت و یا تائوست نمایان می سازد. «عدم تمایز بر آمده از درهم ریختگی امری است که در ورای درک عقلی قرار دارد لیکن اگر به رغم این امر، عقل همچنان بکوشد که به روش خود این مفهوم را درک کند. عدم تمایز به صورت نسبیت برای او فهمیده خواهد شد». حقیقت تائو که وحدت همه اشیاء است با عقل فهمیده نمی شود هم از این رو باید علم را یعنی فرزانگی حاصل از عقل و تصورات ذهنی را رها کرد. زیرا کار عقل تمایز نهادن است و وقتی این تمایزات در قیاس با وحدت حقیقی و یکسانی ذاتی همه چیز در تائو مشاهده می شود، عقل به ایجاد نسبت ها و پدید آوردن جهات مختلف در مواجهه با مظاهر تائو می پردازد، چیزی که عقل به علت محدودیت و ناتوانی از درک وحدت حقیقی تائو گرفتار آن است. همه متفکران تائوئیست بر این امر تاکید دارند. «مقصود چانگ آن است که بگوید حقیقت حقیقی همان واحدی است که همه امور متضاد را در خود جمع دارد و تقسیم این واحد اولیه به حیات و ممات و خوب و بد یا درست و غلط و غیر آنها به سبب جهات نظر مختلف انسانهاست». در حقیقت آن وحدت حقیقی باعث شده که عقل عادی در رویارویی با مظاهر طبیعت قانون بازگشت یا به بیان چانگ تزو قانون تبدیل را درک کند. وحدت تائو حقیقی ترین حقیقت است و بر اساس آن معتقد شده اند که از آن، این بیرون می آید و این بر آن تاکید دارد. این آموزه فنگ شنگ نام دارد. یعنی نظریه وابستگی متقابل. اما کشف حقیقت تائو درک نظمی وحدتمند و بسیار کامل تر از نظر عادی در عالم کثرت است و تائو بعد از فهم درهم ریختگی و در حیرت مشاهده تغییرات و بی ثباتی ظاهری دریافت می شود. «این مرحله ای است که اشیاء در آن به لحاظ ذات، غیر قابل تمایزند و این به رغم آن است که ایشان در مرحله پائین تر از حقیقت به طور نسبی با هم متفاوت و قابل تمایزند. چنین موفقیتی که مختص انسان حقیقی است از سوی چانگ تزو، هم سطح سازی آسمانی (تئینی)، برابر سازی آسمانی (تئین چون) و یا بدون قیود (من ین) خوانده می شود».
ته بهره ی اشیاء از تائو
«تائو در دل همه چیز نهان است» و آن بخش از تائو که به صورت یک شیء درآمده و در آن پنهان شده یا به صورت آن چیز آشکار گشته «ته» نام دارد. لائوتزو اسم کتاب خود را تائو ته چینگ گذاشته است. کلمه «ته» (Te) قبل از او توسط کنفوسیوس به معنای فضیلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشیاء از تائو را «ته» نامید. اگر اشیاء را منحل در وحدت تائو بدانیم، چه در مرحله تمایز گذاری و چه در مرحله عدم تمایز و یکسانی از آن حقیقت یگانه بهره ای دارند. «تائو آن است که همه چیز از او هستی می یابد. اما در این فرایند هستی یافتن هر چیز منفردی بهره یی از تائوی جهان می یابد و این بهره را ته یا، یافت می خوانند. پس ته مفهومی است رساننده حالت طبیعی چیزهاست. از این رو «ته» هر چیز آن است که آن چیز از آن به طور طبیعی «هست». تائو عنصر نهایی زندگی است و انسان باید بخواهد که در سازگاری با آن بزید». ارتباط با تائو و شناخت آن از طریق «ته» صورت می گیرد. اگر کسی بخواهد به تائو برسد و آن را درک کند باید ابتدا «ته» خود را دریابد. در مواردی از «تائوته چینگ» عنوانی دیگر برای «ته» به کار رفته و آن عبارت است از فرزند، یعنی فرزند تائو در درون همه ما هست یا همه ی ما در حقیقت فرزند تائو هستیم.
انسان حقیقی و شناخت تائو
انسان حقیقی با ادراکات حسی و صورتهای عقلی نمی شناسد. بلکه او تائو را از درون می یابد و با آن یکی می شود. «تنها انسان است که طریقت را از درون می شناسد و تنها اوست که می تواند خود را به عنوان جلوه ای از طریقت بشناسد.» این راه کشف و شهود وحدت حقیقی است. ابتدا باید از درون خود را با آن یگانه یافت و بعد سایر مظاهر هستی را. ایزتسو درباره انسان حقیقی می نویسد: «او نمی تواند طبیعت را در اشیاء بیرونی شهود کند چرا که وی قادر نیست به باطن اشیاء راه یافته و تجلی تائو به صورت آنها را آن گونه که در حالت درونی خود می یابد، شهود نماید. دست کم اولین برخورد شخصی وی با طریقت باید در درون خود او صورت پذیرد.» تائو حقیقتی مطلق است که در قید ذهن و زبان نمی گنجد و ذات آن برتر از همه حدود بوده، همه چیز جلوه های آشکار آن راز بزرگ و حقیقت اصیل است. لائوتزو با توجه به اینکه مخاطب او در دستگاه حسی ذهنی ادراک و معرفت را تفسیر می کند، از تمثیل تاریکی استفاده کرده، می نویسد: «اسرار نهان و جلوه های عیان هر دو از یک منبع اند. این منبع را تاریکی نامیده اند، تاریکی در تاریکی؛ دروازه ورود به دنیای شناخت.»
نحوه درک تائو از دیدگاه لائوتزو
لائوتزو می کوشد تا با فرابردن درک از محدودیت های عادی و حسی، حس برتری را در خوانندگانش زنده کند. حسی که از درون و بازگشت به خویش می تواند به درک تائو نائل شود، بدون اینکه او را در شیء یا شکلی خاص محدود سازد حضور تائو را همه جا به عنوان اصل و منشأ پیدایش همه چیز معرفی کند. «نگاه کنید و نمی توانید آن را بیابید. گوش کنید و نمی توانید آن را بشنوید. سعی کنید و نمی توانید به آن دست یابید. بالا آن واضح نیست. پایین: آن تاریک نیست. یک پارچه بی نام، به مأوای هیچ بازمی گردد. شکل بی شکل، ظریف ماورای درک، به آن نزدیک شوید و آن آغازی ندارد. آن را دنبال کنید و آن پایانی ندارد. نمی توانید آن را بشناسید.» با این وصف معلوم می شود که کوشش در هر چه حسی تر کردن زندگی و درگیر شدن با دنیا موجب نا آرامی شده، برای شناخت حقیقت تائو باید این روند عادی شناخت را رها کرد و از راهی عمیق تر به تائو نزدیک شد. «فکرت را متوقف کن و مشکلاتت پایان می یابد.» «فرزانه همیشه ذهنش را با تائو هماهنگ و یگانه می سازد؛ این چیزی است که به او نور می بخشد. تائو غیر قابل درک است. او چگونه می تواند ذهنش را با آن هماهنگ و یگانه سازد؟ با نچسبیدن به هیچ ایده ای. تائو تاریک و بی پایان است. چگونه می توان از آن نور گرفت؟ با اجازه دادن به آن تا وارد شود. از آنجایی که تائو قبل از زمان و فضا وجود داشت. ماورای هستی و نیستی است. چگونه این نکته را درک می کنم؟ به درون خود می نگرم و آن را می بینم.» مطلق، فراحسی و فراذهنی بودن تائو به این معناست که او شیئی در کنار سایر اشیاء نیست بلکه در برگیرنده همه آنهاست و شکل و جای خاصی ندارد. بنابراین باید او را از درون خود یافت با رها کردن همه چیز تا خودش باشد. در این صورت حقیقت یا نیروی درونی که در جریان است، ادراک می شود. «فرزانه در جستجوی رضایت خاطر نیست. نه در جست جوست، نه انتظار می کشد. او حاضر است؛ آماده برای خوش آمدگویی به هر چیز.» زیرا هر چیز بهره ای از نیروی تائو دارد و با پذیرش آن می توان از نیرویش برخوردار شد و هر چیز بیشتر با تائو هماهنگ گردید و اتحاد یافت.
بی کنشی در آمزه های لائوتزو
اگر کسی وابستگی ها و شناخت عقل را کنار بگذارد، به ادراک برتر رسیده، «ته» را در خود می یابد و به کمک آن نیرو می تواند در تائو محو شود و از نیروی جهانی بهره برد، می تواند به فراسوی تضادها سیر کند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نماید. در حالی که شاهد وحدت جوهری جهان است. اما مهم این است که انعطاف، نرمی، بی کنشی، و به عبارت دیگر ناتوانی و هیچ بودن را که مایه اصلی زندگی است در یابد. و خود را رها سازد. وینبرگ و چوجای دربارة لائوتزو می نویسند: «او نه تنها هنر بی کنشی بلکه نبودن را می آموزد». در تائوته چینگ آمده است «گیاهان هنگامی که سر از خاک بیرون می آورند نرم و انعطاف پذیرند و به هنگام مرگ خشک و شکننده. پس هر که سخت و خشک است. مرگش نزدیک شده و هر که نرم و انعطاف پذیر، سرشار از زندگی است». «... هیچ چیز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذیر نیست با این حال برای حل کردن آنچه سخت است چیز دیگری یارای مقابله با آب را ندارد. نرمی بر سختی غلبه می کند و لطافت بر خشونت.» در جای دیگر از آن کتاب آمده «ناتوانی راه تائوست.»؛ «بی عملی را بیازمایید و هر چیز در جای خود قرار خواهد گرفت». وقتی انسان خود را در معرض ادراکات حسی و تصورات متکثر عقلی و تعلقات بی پایان قلبی قرار می دهد، در واقع دریچه های وجودی خود را به روی امور گذرای اشیایی ناپایدار گشوده و در نتیجه همه نیروی خود را از دست خواهد داد. وقتی انسان با کثرت درگیر می شود، ارزش گذاری کرده، به چیزهایی وابسته شده و از برخی چیزها آزرده و متنفر می شود. بدین سان از حقیقت یکتا و کلی تائو فاصله می گیرد. در نتیجه هیچ نیرویی به دست نخواهد آورد. هم از این رو لائوتزو توصیه می کند که: «نواقذ را مسدود کن، درها را ببند (یعنی اعضای حسی و حرکتی معمولی گریز از مرکز ضمیر را متوقف کن. ) در طول زندگی فرسوده نخواهی شد. اگر برعکس تو دریچه ها را کاملا باز و رها کردی و فعالیت آنها را تا نهایت زندگی خود افزودی نجات نخواهی یافت». تسوچئی وضعیتی است که فرد ضمیر خود را در حرکتی مدام زیر تاثیر موثرات بی شمار می یابد. انسان عادی خود را درمرکز وجود خود می پندارد. در میان ده هزار چیز دیگر که در تضاد اند، بنابراین در سدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهنی و جزئی متمایز همرابا وابستگی و واکنش های عاطفی و هیجانی و رفتار حساب شدة عقلانی و غیر خنثا می شود. تداوم این وضعیت او را سخت و نفوذ ناپذیر کرده، هنگامی که به نهایت سرسختی برسد میان امور و اشیاء مختلف تمایز می گذارد. سرسختی وقتی ا ست که انسان در خواسته ها و ادراکات خود محدود شده و از تائو دور می شود. و در این محدودیت خود را مرکز وجود خود می داند. اما در وضعیت تسوونگ در شرح حال یکی از اساتید تائو آمده که می گوید: «من اینک خودم را از دست دادم » در این حال با از دست دادن خود تائو در مرکز وجود شخص قرار می گیرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چیز را از درون می بیند و می یابد. «لین آی» در شرح این عبارت گوید: «تا آنجا که نفس باشد اشیاء هم هستند. ولی هنگامی که من نفس خود را فاقد شدم، دیگر من نمی ماند و چون من وجود ندارد مخاطباتی (اشیاء) هم برای من نمی مانند».
نشستن در عزلت از دیدگاه چانگ تزو
چانگ تزو وضعیتی شبیه به مدیتیشن های رایج را توصیف کرده، آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) می نامد. به این شکل که فعالیت بدن کاهش یافته، ادراکات حسی به حداقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگیرد. در تائوته چینگ انسان فرزانه کسی است که همه دغدغه های ذهنی را رهاکرده، احساسات و هیجاناتش را به حالت تعلیق درآورده، رفتارش را به نیروی کنش ساز طبیعت درونش سپرده است. لاتوتزو می نویسد: «غرزانه تسلیم آن چیزی است که لحظة حال برای او به ارمغان می آورد. او می داند که بالاخره خواهد مرد. و به هیچ چیز وابستگی ندارد. توهمی در ذهنش وجود ندارد و مقاومتی در بدنش نیست او درباره عملش فکر نمی کند. اعمال او از مرکز وجودش جاری می شوند. به گذشته اش نچسبیده، پس هر لحظه برای مرگ آماده است. همانطور که دیگران پس از یک روزکاری سخت برای خواب آماده اند».
راه رسیدن به حالت تسوونگ
برای رسیدن به حالت تسوونگ باید به شو (تهی بودن) رسید. این حالتی است که انسان حقیقی هم ذهن و هم روح خود را از همه چیز خالی کند و آماده درک حضور تائو شود. این توفیق با چای حاصل می شود. برای اصطلاح «چای» می توان معادل روزه داری یا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو «چای» را چنین تعریف می کند: «تمام فعالیت ضمیر را به نقطه وحدت برسان با گوشهایت نشنو، بلکه با روح (چئی) بشنو گوش محصور به شنیدن است. (یعنی هر حسی تنها اشیاء مرتبط به خود را به گونه ای فیزیکی ادراک می کند. ضمیر مقید است (به شکل مفاهیم) که همتای موضوعات خارجی هستند. با این حال روح تهی است و بی حد و حصر به تبدیل یافتن ادامه می دهد و این مطابق با تبدیل (هوآ) اشیاء آن گونه که می آیند و مقصود من از روزه داری ضمیر، ضمیر را تهی کردن است». «چئینگ شو آن یینگ» آنچه را که تزو می کوشد آموزش دهد، در عباراتی خلاصه کرده و اظهار می دارد: «کلمه انسجام (هو) اشاره به این مطلب است که چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت می بخشیم و همه اشیاء را در هم می ریزیم، ضمیرهای ما در آن هنگام متمتع از آرامش کامل شده و دیگر با آنچه چشمان و گوش های مان می پذیرد مشوش نمی گردد».
ویژگی های عمومی عرفان تائوئیسم
تائوئیسم همانند سایر مرام های عرفانی سه ویژگی اساسی دارد: سیر انفسی، شهود وحدت و فنا در حقیقت غایی. درباره سیر انفسی در مفهوم کلیدی «ته» به معنای بهره وجودی هر موجود از تائوی جهانی به مفهوم فطرت توحیدی نزدیک می شود زیرا «ته» سهم هر موجود از نیروی واحد طبیعت است که در آفرینش او به کار آمده، پیوند او را با تائو تأمین می کند. و از طریق ته است که می توان به درک تائو و وحدت با نیرو و حیات آن برسد. لائوتز و چانگ تزو با بیان این که برای درک تائو باید دانایی را ترک کرد این مطلب را آشکار می سازند که این درک و آگاهی معنوی در بعدی فراتر از عقل و ذهن روی می دهد. و آن افق وجودی است که از طریق «ته» در تائو دریافت می گردد. یعنی انسان با تمام وجودش و نه با ذهن، حضور و حرکت تائو را درک می کند. فنای «ته» در تائو و قرار گرفتن در جایگاهی که شخص نظاره گر ثابت تبدل ها شود در حقیقت فنای سالک در حقیقت غایی هستی و حیات و به عبارت دیگر حضور تائو در او و حضور او در تائو است. دقیقا فناست که شهود وحدت تائو را از افقی فراذهنی و در منظر آگاهی وجودی می گشاید.
منـابـع
حمیدرضا مظاهری سیف- سایت باشگاه اندیشه- مقاله وقتی خدا به انرژی تبدیل میشود
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها