محتویات سوره نیلوفر از تعالیم بودا (تمثیل)

فارسی 3353 نمایش |

سه گردونه و خانه سوزان

بودا تمثیلی می آورد که این فصل نامش را از آن گرفته، یعنی «تمثیل سه گردونه و خانه سوزان»، که اولین و معروف ترین تمثیل سوره نیلوفر است. در متن های باستانی بودایی هند خلاقیت پایان ناپذیری را در کاربرد خیالینه ها و تمثیلاتی می بینیم که غرض از آنها لمس پذیر کردن حقایق ژرف آیین بودا است، و تمثیل های سوره نیلوفر خصوصا در این زمینه استادانه و تاثیر گذارند.
بودا می گوید خواجه محتشمی را فرض کنید که فرزندان بسیار دارد که همه در سرای بزرگ کهنه و فرسوده او زندگی می کنند. روزی خانه آتش می گیرد، اما فرزندان او، که خردسالند، سخت سرگرم بازیند و از حریق غافلند. مرد توانگر اول فکر می کند که برود و به زور و نیروی خودش کودکانش را از آنجا خارج کند. اما، آن سرا فقط یک دروازه دارد، و او می ترسد که مبادا به رغم سعی و تلاش او برخی بچه ها گرفتار آتش شوند. بعد آنها را صدا می زند که مراقب باشند که در خطرند. فریاد می زند که «زود همه بیایید بیرون». اما، کودکان که نه می دانند «آتش» یا «آتش سوزی» چیست و نه از هشدار او چیزی دستگیرشان می شود همچنان سرگرم بازیند و دل به فریادهای پدر نمی دهند. مرد توانگر چاره اندیشی می کند و ترفند و دستاویزی می سازد که آنان را وسوسه کرده از آن خانه بکشدشان بیرون.
چون می داند که آن بچه ها شیفته بازیچه های کنجکاوی برانگیز و کمیابند، به آنها ندا می دهد که بیرون دروازه سه جور گردونه هست که آن ها همیشه آرزویش را داشتند: گردونه های بزکش و گوزن کش و گاوکش. بچه ها که این را می شنوند شتابان یکی پس از دیگری از دروازه بیرون می آیند که بازیچه های دلخواهشان را بگیرند. چون به سلامت از آن مهلکه جستند، گردونه هایی را که پدر وعده داده بود از او خواستند. اما مرد توانگر به جای آن سه نوع گردونه، به هر فرزند یک گردونه بسیار بزرگتر و زیباتر می دهد، که مزین به هفت گوهر است و نره گاو سفید بزرگی آن ها را می کشد. مرد توانگر پیش خود فکر می کند که «با این همه دارایی های پایان ناپذیری که من دارم، نمی توانم گردونه های کوچک و پستی به کودکانم بدهم. اینها فرزندان منند که همه شان را به یک چشم نگاه می کنم و دوستشان دارم. گردونه های ساخته از هفت گوهر گران بها دارم که شمارشان از حد بیرون است. باید به طور مساوی به هر فرزندم یکی بدهم. نباید میان آنها فرق بگذارم. چرا؟ چون اگر این چیزهایی را که من دارم به تمام مردم این سرزمین هم بدهم باز پایان نمی پذیرد، تا چه رسد به این که فقط آنها را به فرزندانم بدهم.»
سپس بودا از شاری پوتره می پرسد: «آیا وقتی که مرد توانگر به جای سه گردونه یی که وعده داده بود یک گردونه بزرگ زیباتر گاوکش به آن ها می دهد، فریبشان داده و به آنها دروغ گفته است؟» شاری پوتره بی درنگ پاسخ می دهد که «نه، سرافراز جهان!» بعد می افزاید که حفظ جان کودکان چنین چاره گری را اقتضا می کرده است؛ حتی اگر چیزی هم به آنها نمی داد باز با این ترفند جانشان را از آن خانه آتش گرفته نجات داده است، پس هیچ کار خطایی نکرده است.»
بودا شاکیه مونی می گوید «خوب، خوب. درست همین است که تو می گویی.» بعد رمز تمثیل گردونه را برایش می گشاید. سرای کهنه و فرسوده رمز این جهان است، و آتشی که خانه را فرامی گیرد رمز رنج تولد، پیری، بیماری و مرگ است. مرد توانگر، بودا است که در جهان ظهور می کند تا مردم را از رنج و بینوایی برهاند. کودکان، همه جاندارانند، و بازیهاشان خوشی ها و کام های خاکی یا این جهانی است. غرقه شدن در بازی و ناکامیشان در فهم هشدار پدر، نشان می دهد که مردمان نپایندگی چیزها را درنمی یابند و طالب روشنی و روشن شدن نیستند، در عوض نیروهاشان را در راه جستجوی لذات گذرنده ای چون جان و مال هدر می دهند. مرد توانگر نخست اندیشید که کودکان را با نیروی بدنیش نجات دهد و این نشان می دهد که بودا به نجات جانداران از راه نیروهای فراطبیعیش می اندیشد.
اما خود او آن را نمی پذیرد. پیداست که فقط مهر و غمخوارگی بیکران بودا برای رستگاری مردم کافی نیست، و این هنگامی سودمند است که آنان خودشان برای رستگاریشان بکوشند. آن دستاویز عملی که مرد توانگر از آن استفاده می کند تا فرزندانش را نجات دهد به «دستاویز خوب» یا وسیله ماهرانه ای می ماند که بودا جانداران را با آن به روشن شدگی هدایت می کند. سه گردونه ای که مرد توانگر به کودکانش وعده می دهد رمز سه گردونه موقتی یا عاریتی است. گردونه بزکش رمز گردونه دانش اندوزی، یعنی گردونه نیوشندگان (شراوکه یانه)، گردونه گوزن کش رمز گردونه ریافت یا گردونه پرتیئکه بودایان (پرتیئکه بودایانه)، و گردونه گاوکش، رمز گردونه بوداسفان (بودی ستوه یانه) است. اینها وسیله های ماهرانه یا دستاویزهای خوبیند که بودا از آن طریق مردمان را به یک گردونه بودا هدایت می کند. رمز این گردونه، گردونه بزرگ گاوکش سفید است. همان طور که مرد توانگر بی آن که هیچ فرقی بگذارد یا تبعیضی قائل شود زیباترین گردونه ها را به فرزندانش می دهد، بودا هم همه جانداران را با یک گردونه بودا به «روشن شدگی کامل بی برتر» هدایت می کند.
نیچی رن می گوید «یک دروازه [که راه ورود و خروج آن خانه سوزان است] یعنی ایمان به سوره نیلوفر. گردونه [ای که نره گاو سفید بزرگ آن را می کشد] رمز خود سوره نیلوفر است. گاو رمز نام میوهو رنگه کیو است. خانه [سوزان] رمز کام های این جهانی است. [با سوار شدن بر گردونه بزرگ گاو سفید] بر خاک سرشت روشن ذاتیمان از چرخ زاد و مرگ به سلامت می گذریم.»
در متن سوره نیلوفر، تمثیل سه گردونه، اول به نثر و سپس مشروح تر به نظم آورده می شود. بیان مجدد منظوم تمثیل، بخش اول از بخش شعر پایانی فصل هیو (تمثیل) را می گیرد، و در تمام این سوره این طولانی ترین بخش منظوم آن است. بودا شاکیه مونی در پایان روشنگری تمثیل می گوید «اکنون این سه جهان تمام قلمرو من است. جانداران همه فرزندان منند. اما این جهان غمان و عذاب بسیار دارد که تنها من می توانم آنان را از آن نجات دهم.» از این سخن چنین فهمیده اند که بودا سه فضیلت دارد: پادشاه و پدر و آموزگار همه جانداران است. بودا شاکیه مونی پس از به پایان رساندن روشنگری تمثیل، آن گروه را ترغیب می کند که به یک گردونه سوره نیلوفر ایمان آورند، چون که همه می توانند راه بودا را بیابند. او فرزانه ترین مریدش، یعنی شاری پوتره، را مورد خطاب قرار می دهد: «حتی تو، شاری پوتره، از طریق ایمان به این سوره راه یافتی. خیلی بیش از این باید مریدان نیوشنده دیگر را!»
اصل فرجامین سوره نیلوفر را نمی توان تنها از طریق عقل، یا فهم عقلی، دریافت چرا که ورای همه است مگر فرادانش بودا که می تواند ژرفای آن را بپیماید. فقط از راه ایمان است که می توانیم «راهی بیابیم». ایمان به یک گردونه «تنها دروازه» ای است که از طریق آن می توان از رنج رهایی یافت. نیچی رن می گوید که از راه ایمان می توان به بوداگی «راه یافت»، و ایمان علت شکفتن فرادانش بودا است که در ذات ما هست. در آخرین قسمت بخش منظوم که این فصل با آن پایان می گیرد، بودا به شاری پوتره هشدار می دهد که در روشنگری یا فرا آموزش سوره نیلوفر مراقب باشد، چرا که آنان که دلی با اخلاص ندارند نمی توانند آن را باور کنند و به آن ایمان آورند و به جای آن شاید از آن بدگویی کنند، که با این کار به غفلت و رنجشان می افزایند.
«چهارده بدگویی» از روح سوره نیلوفر اینهاست: (1) کبر، (2) بی دقتی، (3) قضاوت خودخواهانه دلبخواهی، (4) کوته اندیشی، (5) دلبستگی به کام های خاکی، (6) نداشتن روح جستجو، (7) باور نداشتن، (8) بیزاری، (9) شک فریب خورده، (10) ناسزا گفتن، (11) اغوا، (12) نفرت، (13) حسادت، و (14) رشک هایی که از این بند حاصل می شود. همچنین بخش منظوم پایانی این فصل، پادافره کرمه ای را برمی شمارد. این پادافره را شخص از بدگویی درباره این سوره می اندوزد. توجه به این نکته مهم است که پاداش ناشادمانه بدگویی، کیفری نیست که مقامی فراطبیعی یا بیرونی در باب کسی اعمال کند. چون یک گردونه به همه مردم یاری می کند که به بوداگی برسند، سرشت بودایی ذاتیشان را دریابند، پس کج افتادن با آن یعنی نفی کردن امکان ذاتی بودا شدن در خود و در همه جانداران دیگر. چون گوهر یا سرشت بودایی را نفی یا رد کنیم ابرهای فریب (غفلت و نادانی) فروغ آن را تیره می کند، یعنی دستخوش رنج های بسیار می شویم. اما چون بوداگی را از راه ایمان و عمل پدید آوریم، رنج و فریب محو می شود. فریب یا روشن شدگی، رنج یا رهایی، در نهایت مساله موضع ما در باب آیین بنیادی است. بودا به شاری پوتره می گوید «هشدار که چه گونه این سوره را فرامی آموزی!» معنی این هشدار این است که باید کوشید دیگران را در راهی که مناسب حال و روز آن ها است شریک کرد و آن را به شیوه ای عرضه کرد که یارمند آنان باشد و آنان به آن حرمت نهند.

فصل چهارم: عقیده و فهم

در فصل سوم، یا فصل تمثیل (هیو) بودا شاکیه مونی تمثیل «سه گردونه و خانه سوزان» را نقل می کند تا روشن کند که سه گردونه دانش اندوزی (شراوکه یانه)، دریافت (پرتیئکه بودایانه) و بوداسف (بودی ستوه یانه) منزل غایی نیستند بلکه دستاویزهای خوب بودا برای رسیدن به یک گردونه بودا هستند. چهار مرد بزرگ صاحب دانش سوبوتی، کاتیاینه، مهاکاشیپه و مئودگلیانیه به «یک گردونه» ایمان می آورند و می فهمند که نیت حقیقی بودا هدایت یکسان، یعنی به طور مساوی و همگانی جانداران به بوداگی است. از ده شاگرد (شومون) بزرگ بودا که از نظر استعداد و قابلیت به سه گروه برتر و میانه و پایین تقسیم می شوند، این چهار تن از گروه استعداد میانه اند که آموزه «یک گردونه» را از طریق تمثیل فصل سوم می فهمند.

یافتن «خوشه ی گوهرین عالی»
در آغاز این فصل چهار مرد بزرگ «نیوشنده»، مانند شاری پوتره در فصل سوم، از شادی به رقص برخاستند چون دریافتند که آن ها هم بی شک بودا خواهند شد، چیزی که پیش از این ورای انتظارشان بود. بعد، آنان در برابر بودا زانو زدند و کف دست ها را به احترام به هم برنهادند، سپاس فراوانشان را با این سخن بیان کردند که «ما خوشه گوهرین عالی را یافته ایم بی آن که آن را به جد جسته باشیم.»

مرد توانگر و پسر فقیر

چهار مرد بزرگ گردونه نیوشندگان برای این که نشان دهند که نیت حقیقی بودا را فهمیده اند «تمثیل مرد توانگر و پسر فقیرش» را می آورند، و این یکی دیگر از هفت تمثیل سوره نیلوفر است. به خلاف «تمثیل سه گردونه و خانه سوزان» که بودا آن را آورده بود، «تمثیل مرد توانگر و پسر فقیرش» را مریدانش نقل می کنند تا ایمان و فهم شان را به آن آموزه بیان کنند. در بیشتر سوره ها فقط بودا حرف می زند و مریدان گوش می کنند، اما این داد و ستد تمثیل میان استاد و شاگردان سیمای نامتعارف سوره نیلوفر است، و در خدمت بیان پیام بنیادی آن است که مردم همه، به طور مساوی، می توانند به روشن شدگی برسند، یعنی بوداگی را بیابند. چهار مرد نیوشنده تمثیل را برای بیان دانش نویافتشان نقل می کنند که تاییدی است بر روشن شدگی یافته آنان. مرد جوانی را فرض کنید که خانه پدر ثروتمندش را ترک می کند. مدت پنجاه سال از جایی به جایی آواره است، و در غایت مستمندی تن به هر کار گل می دهد تا زندگی را بگذراند. در این میان، پدرش سخت غصه می خورد چون می بیند دارد پیر می شود بی آن که وارثی داشته باشد که بتواند ثروتش را به او بسپارد.
از قضا روزی این پسر سرکش در سیر آوارگیش پایش به سرای پدرش می رسد. پدر بی درنگ او را می شناسد و از دیدارش شاد می شود، اما پسر او را نمی شناسد. پسر که از ابهت مال و منال پدر، با آن همه خدم و خشم، سخت به وحشت افتاده با این گمان که مبادا او را به بیگاری ببرند، فرار را بر قرار ترجیح می دهد. مرد توانگر قاصدانی می فرستد که او را برگردانند، اما پسر بیچاره که گمان می کند می خواهند دستگیرش کنند، فریادکنان می گوید «چرا می خواهند دستگیرم کنند در حالی که هیچ گناهی نکرده ام؟» و از هول و هراس از هوش می رود. مرد توانگر می فهمد که نمی تواند خود را مستقیما به پسرش نشان دهد، و از قاصدانش می خواهد که رهاش کنند. بعد، از یک ترفند خوب استفاده می کند. به این معنی که دو تن از خادمانش را در لباس کثیف می فرستد که به پسرش پیشنهاد کار کنند، کارشان چیزی مانند کناسی یا پهن کشی بود. پسر با خوشحالی این کار پست را در خانه مرد ثروتمند قبول کرد. پدر که دید او از این کار پست راضی است، سخت حیرت می کند و دلش به حال او می سوزد. مدتی که گذشت، مرد ثروتمند زر و زیورش را کناری گذاشت و ژنده پاره ای پوشید تا بدون آن که پسرش را بترساند بتواند به او نزدیک شود. پسر فقیر از چنین رفتاری خوشحال می شود، اما خود را همچنان کارگر پستی می داند.
بیست سال در آن خانه کناسی می کند. کم کم کمی اعتماد به نفس پیدا می کند. بعد مرد توانگر شغل بالاتری به او می دهد، و او را مباشر املاکش می کند. حالا پسر فقیر حساب و کتاب زر و سیم و جواهرات و سایر دارایی های مرد ثروتمند دست اوست اما مدت درازی هیچ جور جاه طلبی در او پیدا نیست، و همچنان به همان آرزوهای پست قبلیش چسبیده است. سرانجام پسر اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کند و از حال و روز خراب قبلیش احساس شرمساری در او ظاهر می شود. در این هنگام است که مرد ثروتمند حس می کند که مرگ او نزدیک است. به همه خویشان، و نیز به پادشاه، وزیرانش... خبر می دهد، و اعلام می کند که این خادم در واقع پسر حقیقی و وارث اوست.
بعد کل املاکش را به پسرش واگذار می کند، و پسر از این کار پدر شاد می شود و می گوید «در اصل هیچ امیدی به چیزی یا جستجوی چیزی نبسته بودم، اما حالا این گنج خانه ها خود به خود به من رو آورده اند!» بعد چهار مرد بزرگ نیوشنده رمز این تمثیل را باز می کنند. مرد ثروتمند، رمز بودا است. همان طور که مرد ثروتمند آرزو می کند که ثروت بی حسابش را به پسرش واگذار کند، بودا هم به جد می خواهد که همه جانداران همچون خود او از روشن شدگی کامل بی برتر بهره مند شوند. پسر فقیر رمز مردم معمولی است. همان طور که او در فقر خانه بدوشی و فقط طالب مزد یک روز است، جانداران روشنی نیافته هم از طریق قلمرو رنج، بی خبر از فطرت بوداییشان، متولد می شوند و به یافته های پست دل می بندند. پسر ابتدا نمی تواند پدرش را بشناسد، و از جاه و جلال او به وحشت می افتد. همان طور که روشن نیافتگان به آسانی نمی توانند باور کنند که در آنها سرشت یا گوهر بودایی، یعنی بودا شدن، هست و به تصورات بردگانه پست خودشان می چسبند.
ترفندهایی که مرد ثروتمند به کار می بندد تا به پسرش کمک کند که مقام و مرتبه خاص خود را پیدا کند همان رمز دستاویزهای خوب بودا است. مرد ثروتمند نخست به پسر در به درش شغل کناسی می دهد؛ همان طور که بودا اول با فرا آموختن هینه یانه، یعنی آموزه دو گردونه نیوشندگان و پرتیئکه بودایان، دستی زیر بال آنها می کند که خود را از پندارهاشان برهانند. موقعی که پسر اعتماد به نفس پیدا می کند، مرد ثروتمند اداره امور املاکش را به او می سپارد و مسئولیت بیشتری به عهده او می گذارد؛ این شبیه است به فرا آموزش مهایانه موقتی بودا، یعنی آموزه گردونه بوداسفان. سرانجام مرد ثروتمند اعلام می کند که این خادم در واقع پسر حقیقی اوست و سزاوار به ارث بردن مال و ملکش؛ که این ناظر است به آشکار کردن یک گردونه بودا. پس، بودا، با درک قابلیت یا استعداد مردم آنان را با «دستاویزهای خوب»، یعنی با آن سه گردونه به جایی هدایت می کند که آنان بتوانند یک گردونه بودای سوره نیلوفر را بفهمند. در بخش آخر این فصل مهاکاشیپه این تمثیل و تعبیرش را به شعر بیان می کند، یا به اصطلاح «دیگرگونه باز می گوید.» همچنین سپاس عمیقش را از بودا به خاطر مهر و شفقت و «غمخوارگی بیکران» او در هدایت و ارشاد شاگردان به «یک گردونه» بوداگی کلی ابراز می دارد. می پرسد: «حتی در میلیون ها کلپه های بی شمار، چه کسی هرگز می تواند از ادای آن برآید؟»

ایمان به دانش می انجامد

چهار مرد بزرگ نیوشنده، مانند شاری پوتره، آموزه «یک گردونه» را نخست با ایمان آوردن به آن می فهمند. از این جاست عنوان این فصل، یعنی «عقیده و فهم». نیچی رن در «اونگی کودن» (گزارش آموزه هایی که شفاها منتقل می شود) این عنوان را چنین شرح می کند: «در میان عنوان های بیست و هشت فصل سوره نیلوفر این فصل عنوان «عقیده و فهم» را دارد. سه هزار قلمرو در یک لحظه حیات از یک واژه برمی خیزند: از [واژه] «عقیده». همین گونه یافت راه از سوی بودایان سه وجود از این تک کلمه «عقیده» مشتق می شود. واژه «عقیده» یا «ایمان» شمشیر تیزی است که ظلمت بنیادی را می برد. ایمان یعنی چیزی برای تشکیک نداشتن؛ پس، شمشیر تیزی است که شک و فریب را می درد. «فهم» واژه دیگری است برای «دانش» یا فرا دانش. عقیده به بهای گوهر می ماند و فهم، خود آن گوهر است. با تک کلمه «عقیده» می توان دانش همه بودایان گذشته و حال و آینده را خرید. «دانش» نشانه (نام میوهو رنگه کیو) است.»

منـابـع

ع. پاشایى- مقاله سوره ‏ى نیلوفر- فصلنامه هفت آسمان- شماره 17

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد