شخصیت و اندیشه سوآمی ویوکانندا
فارسی 4493 نمایش |شخصیت سوآمى ویوکانندا
سوآمی ویوکانندا Swami Vivekananda در 12 ژانویه سال 1863 در یک خانواده مشهور در کلکته به دنیا آمد. از همان کودکى نشانه هاى آینده اى بزرگ در او دیده مى شد. آموزگارش سرى راماکریشنا (Sri Ramakrishna) او را انسانى الهى مى دید. نام اصلى ویوکانندا، نارندراناث بود اما پس از آنکه به شاگردى راماکریشنا درآمد لقب افتخارآمیز سوآمى (Swami) را پیدا کرد. سوآمى در زبان سانسکریت به معناى «صاحب» و «استاد» است و لقبى است براى یک فرد یا معلمى که مقدس انگاشته مى شود. در حالى که بچه هاى هم سن و سالش مشغول بازى بودند، نارندراناث وقت خود را صرف مراقبه و درون نگرى مى کرد و گفته اند که هنگام مراقبه جلوه هایى از نور دریافت مى کرد، چیزى که در حد خود مى توان آن را گونه اى تجربه عرفانى معنوى تلقى کرد. آموزگارش راماکریشنا که خود شخصیت برجسته اى بود او را در این عبارت توصیف مى کند: «نارندراناث، نیلوفرى با هزاران گلبرگ است که کمتر مثل او پیدا مى شود». نارندراناث تحصیلاتش را در خانه شروع کرد. اما دیرى نگذشت که با قبولى در امتحان ورودى، در سال 1879 وارد انستیتو متروپلیتن شد. اگرچه بعدا به کالج پرزیدنسى کلکته راه پیدا کرد اما مجبور شد به خاطر بیمارى شدید مالاریا از آنجا انصراف تحصیل دهد. چندى بعد در آزمون General Assembly موفق بیرون آمد و در سال 1884 از آنجا فارغ التحصیل شد. اگرچه به کالج حقوق راه پیدا کرده بود، نتوانست تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان برساند. او آدمى با علایق متنوع و دانش بسیار بود. به فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعى، هنرها و ادبیات و سایر موضوعات دلبستگى عمیقى داشت. در این میان به متون مقدس و معتبر هند نظیر وداها، اوپانیشادها، بهگودگیتا، رامایانا، مهابهاراتا و سایر متون کهن (Puranas) هند قدیم علاقه اى خاص نشان مى داد.
او همچنین در موسیقى کلاسیک مهارت داشت و از کودکى به تمرین هاى مهم جسمانى مى پرداخت. حقیقت طلبى خستگى ناپذیرش او را ابتدا به نهضت برهمو سماج (Brahmo Samaj) و پس از آن، به نزد سرى راماکریشنا هدایت کرد. برهمو سماج نهضت اصلاح گرایانه آیین هندو در قرن نوزدهم است. سابقه آن به رام موهان روى (1832-1772) بر مى گردد که به دستاوردهاى غرب توجه بسیار داشت اما معتقد بود که معنویت هندى عظیم تر است. او به یک دانشگاه اسلامى فرستاده شد. در آنجا به تصوف و عرفان اسلامى علاقه مند شد و همین باعث شد که از آنچه به دید او بت پرستى در آیین هاى هند بودروى برگرداند.
رام موهان روى، کتاب مهم اوپانیشادها را مبنایى براى یک هندوئیسم اصلاح شده محسوب مى کرد. او با مبلغان مسیحى نیز گفت و گوهایى داشت اما وقتى کتاب «اندرزهاى مسیح راهى به صلح و سعادت» را چاپ کرد مسیحیان به دلیل هندى سازى مسیحیت و هندوها به بهانه تبلیغ مسیحیت با او به مخالفت برخاستند. اصلاح گرى بزرگ او آن بودکه بریتانیایى ها را متقاعد ساخت که ساتى (Sati) یعنى سوزاندن زنان بیوه جزیى از قانون (dharma) اصلى آیین هندو نیست. سنت و جریان تفسیر مجدد هندوئیسم دوره نخست در پرتو معرفت جدید موسوم به برهمو (Brahmo) که رام موهان روى از بانیان آن بود در سال 1843 به شکل گیرى نهضت برهمو سماج توسط دبندرانات تاگور پدر رابیندرانات تاگور شاعر منتهى شد). نارندراناث پس از برهمو سماج به نزد راماکریشنا رفت. راماکریشنا (1886 ـ 1836) از عرفا و شخصیت هاى معنوى هندو است. از جوانى تجربیات دینى متعددى داشت، این تجربیات عمدتا در قلمرو آیین هندو بوداما او به شکل هایى ساده تر تجربه هاى معنوى هم در پى عمل به آداب اسلامى و مسیحى داشت. او در میان شاگردانش انسانى بسیار محبوب، با صفات والاى الهى دیده مى شد. امروزه بیشتر به خاطر این گفته اش مشهور است که «همه طریق هاى دینى به هدف و مقصد واحدى منتهى مى شوند». پس ازمرگش، شاگرد وى ویوکانندا که موضوع اصلى این گفتار است بسیارى از پیروان اورا در نهضتى به نام «پیام راماکریشنا» گرد آورد. این نهضت بر پایه تفسیر او از تعالیم راماکریشنا شکل گرفت که بر طبق آن همه ادیان به درجاتى، تقرب به حقیقت دارند.
تفکر و اندیشه سوآمى ویوکانندا
راماکریشنا براى امور ذهنى و روحى اهمیت فوق العاده اى قائل بود. از سخنان راماکریشناست که «جبر و آزادى در ذهن و روح (mind) است. مى توانى ذهنت را با هر رنگى که مى خواهى بیارایى، ذهن شبیه قطعه پارچه سفید تمیز است اگر در رنگ قرمز فروبرى اش، قرمز مى شود و در رنگ آبى، آبى. اگر ذهن و ضمیرت را همنشین شر و بدى کنى، به رنگ شر و بدى درمى آید. اما اگر آن را همنشین و مصاحب خوبى ها و محبت کنى، آنگاه افکار و اندیشه ها و سخنانت از خدا خواهد بود و صبغه اى الهى خواهدداشت». برخورد و مصاحبت با راماکریشنا، روح نارندراناث را یکسره متحول ساخت. پس از این بود که عنوان سوآمى ویوکانندا به او داده شد. پس از شش سال عمل به مراقبه و سایر آداب مذهبى آیین هندو در منطقه هیمالیا، سفرهاى گسترده و کارهاى تبلیغى اش را آغازکرد. در ۱۸۹۳ پارلمان جهانى ادیان در شیکاگو شکل گرفت. ویوکانندا به نمایندگى هندوئیسم درآن شرکت کرد و به کمک قدرت سخنورى و جلوه تأثیر گذارش توانست موفقیت هایى به دست آورد و شهرتى جهانى پیداکند. سوآمى ویوکانندا پیرو راسخ تعالیم بودایى بود و به یکى بودن و همانندى جیوا (Jiva) و «برهمن» اعتقاد داشت. جیوا (Jiva) روح یا روان جسمیت یافته است و برهمن، روح نامتعین و جسمانیت نیافته. همین یکسان انگارى بود که باعث مى شد این سؤال را بکند که وقتى خدا را جست و جو مى کنى آیا حضور فراگیر او را در اشکال و صورت هاى گوناگون نادیده مى گیرى؟ به دید او کسى که آدمهاى عادى را، مردم را دوست دارد بهتر خدا را خدمت مى کند. براى او این موضوع که خدمت به بشریت خدمت به پروردگار است چیزى نبود که درحرف و سخن پردازى خلاصه شود. او به مستلزمات و پیامدهاى عملى این اندیشه در زندگى پایبند بود و سعى مى کرد میان شناخت نظرى راجع به یکسان انگارى جیوا و برهمن از یک سو و پیامدهاى عملى این ایده پیوندى برقرار کند و رهیافتى عملى و امروزین به تعالیم ودایى به دست دهد.
کار و فعالیت از نظر سوآمى ویوکانندا
ویوکانندا نقش کار و فعالیت (Karma) را نفى نمى کرد. سعى او این بود که تعالیم و آموزه هاى ودایى (Vedantic) را با مقتضیات عملى زندگى هماهنگ سازد. او طى سفرهاى طولانى و متعددش مابین سالهاى 1887 و 1893 درسراسر خاک هندوستان از کشمیر تا کاپ کومورین با فقر و فلاکت و نگون بختى مردم از نزدیک آشنا شد. او اعتقاد راسخ داشت که تا زمانى که مردمان از چنگ فقر و جهل رهایى پیدا نکنند، هند روى بهروزى به خود نخواهد دید. او بر طبق تعالیم ودایى، سخت عقیده داشت که هر انسانى در عمق نهاد خویش و بالقوه موجودى الهى است. از همین رو بود که خدمت به پروردگار را مستلزم خدمت به مردم مى دانست. او به این عبارت علاقه مند بود که «خدمت به آدمى (Jivaseva)، خدمت به خداوند (Sivaseva) است». در سراسر زندگى مى کوشید بر چنین عقیده و عملى باشد. گفته اند که معمولا براى سعادت و نیکبختى عامه مردم به درگاه خدا ناله و زارى مى کرد و شب هاى بسیارى را در بیدارى و اندیشیدن درباره راههاى نیل به بزرگترین خوبى ها براى بیشترین افراد سپرى مى نمود. نقش ویوکانندا به عنوان یک اصلاحگر اجتماعى در همین نکته نهفته است. او به روشنى مى دانست که قدرت مادى غرب که به مدد پیشرفت هاى علم و تکنولوژى حاصل شده است، باید با فضایل اخلاقى و ارزش هاى معنوى شرق تکمیل شود. به جاى مادى کردن روح، باید ماده را روحانیت بخشید، عقیده او این بود.
رابطه اخلاق و دین درنظر ویوکانندا
در نظر ویوکانندا با پیوند میان قدرت مادى و پایبندى و تعهد عمیق به اخلاق و دین است که هند به عظمت و شکوفایى مى رسد. او براى رسیدن به چنین هدفى بر خودسازى و پرورش شخصیت سالم تأکید مى کرد. فرد هرچه بیشتر در لذات جسمانى فرو برود بر گمراهى خود مى افزاید. آن هسته الهى نهفته در درون جان آدمى باید به آرامى به منصه ظهور آید. به عقیده او این کار نیازمند کنار نهادن مفهوم طبقه (کاست) است، اما برابرى که او از آن سخن مى گفت و رؤیاى تحقق آن را در سر مى پروراند، برابرى اقتصادى و مادى نبود بلکه مراد برابرى در قابلیت هاى معنوى و اخلاقى همه انسانها بود. ویوکانندا خطاب به مردمان کشورش مى گفت: حقیقت برین این است که بشریت و الوهیت یکسان اند. مادام که مردم هند میراث بزرگ پدرانشان را از یاد نبرند، هیچ خطرى در زمین نیست که بتواند به آنان آسیب برساند. از این رو بود که ویوکانندا تأکید زیادى بر دین مى کرد. نزد او دین افیون مردمان نیست، بلکه نیرویى حیاتى است که پیشرفت مادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى هند به آن بستگى دارد اما طبقه روحانى را جزیى از دین نمى دانست. در واقع آن را مردود مى شمرد. پندار او آن بود که کسب هر چیزى حتى قدرت مادى باید از طریق صداقت و اخلاق و معنویت باشد. به همین دلیل بود که این همه بر خودسازى و شخصیت پرورى پاى مى فشرد.
ادیان در نظر ویوکانندا
در نظر ویوکانندا وقتى کسى به معناى واقعى کلمه دیندارمى شود به ادیان دیگر تنفر نمى ورزد بلکه از ضرورت وجود ادیان متفاوت سخن مى گوید. همانطور که دیدگاههاى بسیار وجود دارد، راههاى بسیار هم وجود دارد. اینکه نگرش ویوکانندا به دین متفاوت با نگرش آیینى و سنتى به دین است از اینجا معلوم مى شود که او تصریح مى کند که دین باید غمگسار مردمان باشد. دینى که چشمان اشکبار بینوایان را مرهمى نمى نهد و گرسنگى را از بالین گرسنگان نمى زداید دینى نیست که او بخواهد از آن پیروزى کند. اینها و سایر سخنان و واکنش هاى ویوکانندا از اعتقاد راسخ او به قابلیت الهى هر روحى بر مى خیزد. بنابراین نگرش او درتقابل کامل با دیدگاههاى برخى غربیان قرار دارد که انسان را گرگ انسان مى انگارند (هابز) و دوزخ را دیگرى مى دانند (سارتر) هر انسانى، دوزخى است براى انسان دیگر. ویوکانندا غیر از این مى اندیشید، به همین دلیل بود که دایره انسان دوستى او به مرزهاى سرزمین زادگاهش منحصر نمى شد. جغرافیا محبت او را تحدید نمى کرد. غربیان را به دیده تحقیر نمى دید، آنان را آلوده به گناه نمى انگاشت و به تعبیر تاپان کومار چاکراپارتى که نوشته او درباره ویوکانندا منبع اصلى گفتار حاضر است، رفتارى برادرانه با آنها داشت. در پارلمان جهانى ادیان در شیکاگو با شورمندى سخن گفت: «برخیزید اى شیران، و این پندار را کنار نهید که رمه اى زبونید. شما روح هایى جاودانه دارید، روحهایى آزاد و متبرک و سرمدى. شما مادى نیستید، و نه توده اى جسمانى ماده خدمتگزار شماست نه شما خدمتگزار ماده».
جایگاه زنان در اندیشه سوآمى ویوکانندا
سوآمى ویوکانندا به اهمیت نقش زنان نیز توجه نشان مى داد. باید به زنان فرصت بهبودى و اصلاح داد. او خاطرنشان مى کرد که در هند یک زن اساسا مادر است در حالى که در غرب زن در درجه اول همسر است. این تفاوت کمال مطلوب براى زنان، باعث مى شود که زنان هند از همان آغاز روح شفقت و مهرورزى و گذشتن از خویش را در خود بپرورند. او با استناد به این تعلیم ودایى که هیچ تمایز جنسى در آتمایا نفس (Soul) وجود ندارد، مى گفت هندیان باید تفاوت گذارى هاى جسمانى و فیزیکى شان را کنار بگذارند و روى پاى خودشان بایستند. فقط آموزش حقیقى آنها را از شر این دو گناهى که مایه سقوطشان مى شود مصون نگه مى دارد بى اعتنایى به زنان و سرکوب و اعمال فشار علیه مردم بر پایه طبقه اجتماعى و آرا و اعتقادات آنان. در نظر ویوکانندا آموزش، به ظهور درآوردن کمالى است که از قبل در انسان وجود دارد. غفلت از این واقعیت است که باعث مى شود انسان طبیعت و سرشت الهى خود را فراموش کند و طبیعت سطحى و برساخته اش را واقعى بپندارد. به دید و دل او هر انسانى فقط با پى بردن به این حقیقت که همه آدمها گوهر الهى بالقوه اى در نهادشان دارند، مى تواند امیال و خواسته هاى لجام گسیخته نفسانى اش را کنترل کند و خود را از خودپرستى و تعدى به دیگران دور نگه دارد. او فقدان معرفت و آموزش و تحصیل درست و مناسب را ریشه بسیارى از مصائب فردى و اجتماعى از جمله فقر و تبعیض نژادى و اجحاف و تعدى مى دانست.
علاقه او به سرزمین اش، محبتش نسبت به فقیران و درماندگان و دفاعش از جایگاه حقیقى زنان ریشه در تعالیم اسلامى ودایى دارد. از همین رو بود که رابیند رانات تاگور مى گفت «اگر کسى بخواهد هند را بشناسد باید ویوکانندا را بشناسد.» درباره اش گفته اند که در او همه چیز مثبت بود و به هیچ چیز دید منفى نداشت. زندگى پر ماجراى سوآمى ویوکانندا در چهارم ژوییه سال 1902 به پایان رسید. به این سخن علاقه داشت که «برخیز و بیدار باش و تا زمانى که به مقصود نرسیده اى از پا منشین؛ از میدان به در نرو».
منـابـع
سایت باشگاه اندیشه- مقاله سوآمى ویوکانندا
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها