علم النفس، مراتب، اطوار و حالات آن در کتاب بهگودگیتا (اوصاف)

فارسی 7129 نمایش |

دین دائر مدار ارتباط انسان و خداست. از این رو طرفین این ارتباط، یعنى خدا و انسان، مهم ترین موضوعات مورد بحث در متون مقدس اند. اما در باب انسان، متون مقدس از دو حیث درباره او سحن مى گویند: 1. انسان چگونه هست، که در قالب جمله هاى خبرى به بیان واقعیت هایى درباره انسان مى پردازند و این امور جنبه توصیفى دارند. 2. انسان چگونه باید باشد، که در قالب جمله هاى انشایى به بیان ارزش هاى دینى مى پردازند و این امور جنبه توصیه اى دارند. در این بحث به واقعیت هایى که درباره انسان در کتاب «گیتا» آمده است، پرداخته می شود. علم النفس را علم به نفس، مراتب، اطوار و حالات آن دانسته اند. خود نفس ساحت غیر جسمانى انسان است که مراتبى دارد. مثلا عرفاى مسلمان، روح، سر قلب، خفى و احقى را مراتب نفس مى دانند. علاوه بر این نفس اطوارى هم دارد. یک طور وجودى نفس، قبل از تعلق به بدن و طور دیگر آن، بعد از تعلق به بدن در دنیا و طور سوم، بعد از قطع علاقه از بدن است که مربوط به عوالم برزخ و آخرت مى شود. حالات نفس هم افعال و انفعالات و قواى نفس است. امروزه علم النفس را علمى مى دانند که به نفس، کارکردها، ساختار و آثار رفتارى نفس مى پردازد. گیتا به عنوان یک متن مقدس دینى، درباره حالات و اطوار و افعال نفس واقعیت هایى را اظهار مى کند. گیتا کتاب عجیبى است، در باب علم النفس، نه تنها از هیچ یک از تقسیم بندى هاى رایج پیروى نمى کند، بلکه حداقل یازده مقوله جدا از هم را در این باب طرح مى کند، اما سخت تأثیرگذار و نافذ است و در ابقاى پیام خود توفیق چشمگیرى دارد. گیتا داراى همان ویژگى است که همه کتب مقدس دارند، یعنى «آشفتگى و تکرار مطالب». این دو ویژگى، از آنجا که در تربیت انسان کارآیى بسیار دارد، حسن این کتب محسوب مى شود نه عیب آن ها. در عین حال که هیچ نظم و ترتیب منطقى در مباحث مطروحه در گیتا به چشم نمى خورد. اما یک تداعى معانى جالب و دل انگیز که از لحاظ درونى پیوستگى کافى با هم دارد، در آن احساس مى شود. این امر باعث رفع ملال خواننده و جلب توجه او مى گردد. هر مطلبى فقط در یک جانیامده، بلکه در مواضع مختلف و با بیانات متنوع تکرار شده است، تا تأثیر بیشترى در روح انسان بگذارد. به نظر مى آید پرداختن به هر بحثى در گیتا مستلزم پرداختن به کل آن است.

علم النفس گیتا
در پایان فصل سوم گیتا، آمده: «گویند که نیروى حس بزرگ است، ولى دل از حس بزرگ تر است و خرد بزرگ تر از دل، و بزرگ تر از خرد، جان است». بدین ترتیب جان، خرد، دل و حواس در اینجا بنابر درجه اهمیتى که دارند، مطرح شده اند. به عقیده راداکریشنان آگاهى و بیدارى باید قدم به قدم حاصل شود. دستیابى به درجات بالاتر آگاهى همان و آزادتر شدن همان. عمل کردن تحت تأثیر حواس، آزادى کمى ببار مى آورد. اگر فرامین دل (manas) را انجام دهیم آزادتریم، و اگر دل ما با خرد (buddhi) یکى شود، آزادى مان افزایش مى یابد؛ بالاترین مرتبه آزادى آنگاه حاصل مى شود که اعمال ما توسط خردى که با نور ماورائى جان (self) روشن شده است، انجام شود. این قطعه سلسله مراتب سطوح آگاهى را عرضه مى کند.

1- جان:
الف ـ اوصاف جان

در فصل دوم گیتا، کریشنا درباره جان و اوصاف آن سخن مى گوید: «جان امرى است بى آغاز و بى انجام». «لایزال، تغییرناپذیر، فناناپذیر و نامحدود. جان نه کشته مى شود و نه مى کشد، نه مى زاید و نه مى میرد». «نه حربه در آن کارگر مى افتد و نه آتش آن را مى سوزاند، نه آب آن را تر مى کند و نه باد آن را مى خشکاند، نه زخم مى پذیرد و نه مى سوزد و نه تر مى شود و نه مى خشکد، دائم و قائم و ثابت و پابرجا و جاویدان است، نه به چشم مى آید و نه به فکر، و نه دگرگون شود». موجودى این چنین که وجودى ابدى دارد، در عین حال اکتناه ناپذیر است و انسان نمى تواند به کنه آن راه برد. گیتا مى گوید: «برخى از سرشگفتى در جان مى نگرند و برخى سخنان عجیب درباره اش مى گویند و برخى به حیرت، چیزها درباره آن شنوند، لیکن کسى به حقیقت آن واقف نگردد». «هنگامى که یوگى ذهن و روح خود را پاک مى کند و به وصال حق مى رسد، در آن مقام خود را در همه چیز و همه چیز را در خود مى یابد». جان در همه موجودات حاضر است و با حق یگانه مى باشد. «آن که در همه چیز مرا مى بیند و همه چیز را در من مى بیند، هرگز از من جدا نشود و من هرگز از او جدا نشوم. آن که در مقام یگانگى مرا که در همه هستى هستم، بپرستد. هرگونه زندگى کند، با من است». البته این جان، آن نفس جزئى محدود که ترس و امید و خوشایند و ناخوشایند احاطه اش کرده نیست. آن نفس در عارف نابود شده و جان (Self) ظهور کرده است که از بیم و امید مبراست و با حق متحد است. نکته دیگر این است که جان «کننده کار» نیست، بلکه چنانکه بعدا خواهیم دید، سرچشمه و کننده کارها، گونه ها هستند. گیتا مى گوید: «این جان والاى بى زوال را آغازى نیست و از اوصاف مبراست. اى فرزند کنتى، اگر چه جان در تن مسکن گزیده است، نه کارى مى کند و نه آلوده مى شود. همچنان که اثیر محیط بر جهان از غایت لطافت، رنگ نمى پذیرد، جان نیز که در قالب تن است، رنگ نمى گیرد».

ب: ربط و نسبت جان با «گونه ها»
«مطابق با مکتب سانکیه، دو اصل در جهان وجود دارد: پرکریتى (ماده یا صورت که عالم محسوس طبیعت است) و پوروشه روح یا معنا که نامرئى و نامحسوس است). پرکریتى سه حالت دارد که به آن گونه مى گویند. این سه حالت عبارتند از:
1- ستوه: حالت سبکى و سعادت و راحتى
2- رجس: حالت میل فعال یا شوق که موجب حرکت است.
3- تمس: حالت رکود و جمود که موجب ظلمت و تاریکى است.
بسته به این است که کدام یک از این حالت هاى سه گانه، بر دو حالت دیگر غلبه کند اما نکته مهم این است که این حالات، عوارض جسم اند نه روح. اما روح، به سبب نزدیکى بسیار به جسم، حالات آن را حالات خود مى انگارد و سالک باید از این توهم خود را برهاند و بداند که جان برتر و فراتر از جسم و گونه هاى سه گانه است». گیتا مى گوید، «گونه هاى سه گانه، ستوه، رجس و تمس از پرکریتى است و جان نیز در قالب تن سخت بسته این گونه هاست». «سرچشمه اعمال و کننده کارها «گونه» ها هستند، و نادان خودخواه چنین انگارد که کننده کار همه اوست، ولى آن که در کارگونه ها به راستى بینا باشد، مى داند که این رنگ حواس است که با رنگ محسوسات درآویخته، پس تعلق خاطرى به آن ها حاصل نمى کند». «آن کس به لقاى من برسد که چون بنگرد، در همه جهان عاملى جز گونه ها نبیند و نیز آن را که از گونه ها برتر و فراتر است، بشناسد». «وداها از «گونه» هاى سه گانه سخن مى گویند، حال اى ارجونه، تو از هر سه «گونه» آزاد باش، آزاد از قید اضداد، همواره در سکون و صفا و فارغ از بند اندوختن و هشتن، دل بر خویشتن بگمار».

ج: آثار غلبه گونه ها بر جان
گونه هاى سه گانه ارتباط تنگاتنگى با هم دارند و در هیچ موجودى از هم جدا نمى شوند و در هر موجودى، کوچک یا بزرگ، حاضرند. اما هر یک از آن ها سعى در غلبه بر دیگران دارد. سرشت هر چیز تحت تاثیر غلبه یکى از این گونه ها شکل مى گیرد. خصوصیت دیگر گونه ها این است که دائم در حال تغییرند. به همین سبب است که گاهى یک گونه بر موجود غلبه دارد و گاهى گونه اى دیگر، در عین حال که دو گونه دیگر در جایگاه خود هستند. گیتا حالات جان را به هنگام غلبه هر یک از این گونه ها وصف مى کند. بدین ترتیب انسان مى تواند دریابد که تحت تاثیر کدامیک از آن ها قرار دارد. غلبه ستوه بر جان، مایه خوشى است و جان را به علائق نیکو و دانش فرو مى بندد. «چون از روزن همه حواس، نور دانش تابیدن گیرد، نشان آن است که ستوه چیرگى یافته است». رجس، جان را به رشته استوار تحمل، فرو مى بندد و مایه کار است. «آز و تقلا و گرانبارى جستن و بى آرامى و اشتیاق علامت غلبه رجس است.» تمس موجودات را به رشته غفلت و سستى و خواب فرو مى بندد و مایه تباهى خرد و منشأ گرفتارى و غفلت است. تاریکى و بیکارگى و غفلت و کودنى نتیجه فزونى جستن تمس است».
مى توان گفت، انسان ها از این لحاظ سه دسته اند: 1. انسان هایى با سرشت ستوه، که در جست وجوى نور و معرفت اند. فعالیت هاى این گروه خود انگیخته، طبیعى، آزاد، آرام و به دور از خودخواهى است. 2. انسان هایى با سرشت رجس که بى آرام و مملو از آرزوها و تمناى امور بیرون از خوداند. چنین کسانى مى خواهند همیشه فعال باشند و نمى توانند آرام بگیرند و فعالیت هایشان آمیخته با خواسته هاى خودخواهانه است 3. انسان هایى با سرشت تمس که تاریک و بى حرکت اند، ذهنشان تیره و مغشوش است و همه زندگیشان تسلیمى دائمى نسبت به محیط پیرامون شان است.

د: آثار غلبه جان بر گونه ها
کریشنا از ارجونه مى خواهد که از هر سه «گونه» آزاد باشد و دل بر خویشتن گمارد و فریب نخورد و نپندارد که اعمالش ساخته و پرداخته خود اوست، بلکه آنچه را فراتر از گونه هاست، بشناسد. جان مى تواند با معرفت به این که گونه ها حالات تن است و کننده کار، از آن ها تعالى جوید و با گذر از عالم ماده به حقیقت حق واصل شود و از گردونه تولد مجدد برهد. گیتا در این مورد مى گوید: «و چون جان از گونه ها که ملازم قالب تن اند فراتر رود و بر آن ها چیره گردد، از بازگشت و مرگ و انحطاط و رنج رهایى یابد و جاوید بماند». نشان آن که چنان کسى از این سه گونه فراتر رفته باشد، این است، که «چون او را روشنى (ستوه) روى نماید، یا به کار (رجس) کشانده شود، و یا او را تاریکى (تمس) فرا گیردش، نه ملول گردد و نه تعلقى به آن ها در خود احساس کند. آن که در این میان بیگانه وار بنشیند و به گونه ها از جاى در نرود و با علم به این که گونه ها در کارند استوار و بى تزلزل باشد. آن که در غم و شادى یکسان و قوى دل باشد. آن که کلوخ و سنگ و طلا را برابر بیند. آن که در راحت و محنت و مدح و قدح به یک حال بماند، آن که ننگ و نام و دوست و دشمن را به یک چشم ببیند و دل از تدبیر کار بپردازد. چنین کسى از گونه ها فراتر رفته باشد». «نادانان جان را نمى بینند که گاه از قالب تن رخت برمى بندد و گاه در منزل تن با گونه ها یکى مى شود و از محسوسات بهره مى گیرد. و آن که به اعتقاد راسخ به خدمت من برخیزد و پاى از گونه ها فراتر نهد، شایسته وصول به برهمن باشد». داراشکوه در مجمع البحرین، این سه حالت را با صفات الهى مربوط مى داند و مى گوید: «الله سبحانه تعالى را نزد صوفیه دو صفت است، جلال و جمال، که جمیع آفرینش در تحت این دو صفت است، که آن را Tri-Guna مى خوانند، یعنى ست، رج و تم. ست (Sattva)، یعنى ایجاد، و رج (Rajas) ابقا یعنى، و تم (Tamas) افنا. چون صوفیه ابقاء را در ضمن صفت جمال مندرج دیده اند دو اعتبار کرده اند. هر یکى از این سه صفت در دیگران مندرج است و هندوان این سه صفت را (Tri- murti) نامند که برهما و ویشنو و شیواست. به زبان صوفیه، جبرییل و میکاییل و اسرافیل». راداکریشنان نیز در تفسیر ابیات مربوط به گونه ها، در فصل چهاردهم گیتا، به همین امر اشاره مى کند و تثلیث هندویى را حاصل غلبه یکى از حالات مى داند؛ ستوه در ویشنو که حافظ و حامى موجودات است، رجس در برهما که خالق است و تمس در شیوا که مهلک است. این ها سه وجه خداى شخصى اند که ایجاد و ابقا و افناى جهان را بر عهده دارند.

2- خرد (Buddhi)
گیتا در یک طبقه بندى، جان را فوق خرد و خرد را فوق دل و دل را فوق تن قرار مى دهد. Buddhi را معمولا به عقل ترجمه مى کنند. اما مقصود از آن عقل به معناى نیروى استدلال گر نیست، بلکه به قول داراشکوه؛ بودى از حواس باطن است که طرف خیر رود و جانب شر نرود. اجرتون معتقد است این کلمه هر دو معناى آگاهى و اراده را دربر مى گیرد. در گیتا مى خوانیم: «اندیشه درباره اشیا موجب تعلق خاطر مى شود، و از تعلق آرزو مى زاید و از آرزو خشم پدید مى آید و خشم مایه تشویش مى گردد و تشویش نسیان مى آورد و نسیان خرد را تباه مى گرداند و تباهى خرد موجب هلاک باشد». تباهى خرد در اینجا به معناى عدم توانایى تمیز میان درست و نادرست است. هنگامى که شهوت بر انسان غلبه مى کند حافظه اش را از دست مى دهد و خردش تیره و تار مى شود و انسان نابود مى گردد. آنچه در اینجا مورد نظر است، یک کناره گیرى درونى است نه بیزارى از حواس و محسوسات و نه عشق ورزى به آن ها. حواس باید ضبط و مهار شوند، نه آن که به حال خود رها گردند.
( ادامه دارد... )

منـابـع

یوسف اباذرى- ادیان جهان باستان- تهران- مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى- 1372- جلد اول (چین و هند)- صفحه 260

گیتا (بگودگیتا) سرود خدایان- ترجمه محمد على موحد- تهران- خوارزمى- 1374- صفحه 6

جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- انتشارات آموزش انقلاب اسلامى- تهران- 1370- صفحه 268

فروزان راسخى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 16- مقاله علم النفسِ گیتا

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد