طرماح بن عدی
فارسی 8899 نمایش |نواده ی حاتم طایی
از یاران علی بن ابیطالب و محبین اهل بیت و حضرت اباعبدالله در کوفه. از نوادگان حاتم طایی و از قبیله طئ بوده و بعضی منابع تاریخی او را فرزند حکیم [حاکم] ذکر کرده اند.
بزرگ قبیله اش بود و بسیار شجاع و سخنور و شاعر. بنا به گفته ی شیخ طوسی و بیشتر مورخین او پیام امام علی (ع) را نزد معاویه برد، در مجلس معاویه به مدح امام علی و خاندان نبوت پرداخت و با او و طرفدارانش بحث و گفتگو کرد و شجاعانه همه ی آنها را خوار و حقیر کرد.
در ماجرای قیام امام حسین (ع)، طرماح همراه 4 نفر دیگر از یاران آن حضرت مخفیانه از کوفه خارج شدند تا از بیراهه بروند و به امام حسین (ع) ملحق شوند. طرماح راهنمای آنها بود زیرا راه های فرعی و بیراهه ها را می دانست. او در طول راه این اشعار را برای شترهاشان می خواند:
یا ناقتی لاتذ عری من زجری *** و امضی بنا قبل طلوع الفجر
بخیر رکبان و خیر سفر *** حتی تحلی بکریم الخبر
الماجد الحر رحیب الصدر *** اتی به الله لخیر امر
ای ناقه من! از فشار من ناراحت مباش و قبل از طلوع فجر ما را حرکت بده. بهترین سوارت را در بهترین سفر تا به مردی برسانی که آقایی و کرامت در سرشت و نژاد اوست. آقاست و آزادمرد و دارای سعه ی صدر که خداوند او را برای انجام بهترین امور به اینجا رسانده است.
طرماح و دوستانش در منطقه ی عذیب الهجانات با امام حسین (ع) مواجه شد و دید حر بن یزید ریاحی با سپاه هزار نفری در مقابل او قرار گرفته است. طرماح با دیدن این صحنه دچار احساسات شد و خواست امام (ع) را از راه خود منصرف کند لذا سخنانی به این مضمون گفت «ای پسر رسول خدا! به خدا این عده ای که همراه تو هستند زیاد نیستند، اگر تنها همین گروه که تو را محاصره کرده اند (حر و سپاهش) با تو بجنگند، برای شکست دادن و کشتن تو کافی خواهند بود. من قبل از خروج از کوفه در اطراف شهر دیدم که همه برای نبرد با تو مجهز شده اند. تو را به خدا سوگند می دهم که حتی یک وجب هم به سوی آنان جلو نرو! اگر می خواهی در جایی فرود بیایی تا چاره ای بیندیشی، بیا تا تو را به کوه «اجا» ببرم. به خدا سوگند این کوه سنگر ما بوده و سالیانی است که ما را از دست پادشاهان حفظ کرده است. بیا تا سوی قبیله طی در کوه اجا و سلما ببرم. ده روز نخواهد گذشت که مردان آن قبیله، سواره و پیاده نزد تو آیند. اگر خدای ناکرده اتفاقی رخ دهد من با تو عهد می کنم که ده هزار مرد طائی پیش روی تو شمشیر زنند و تا زنده باشند نگذارند دست هیچکس به تو برسد.»
امام حسین (ع) برای او دعا کرد و فرمود «خداوند به تو و قبیله ات جزای خیر دهد. ما و این گروه (سپاه حر) پیمانی بسته ایم که نمی توانیم بازگردیم و نمی دانیم که عاقبت این کار به کجا می رسد.»
از اینجا به بعد، روایات گوناگونی وجود دارد.
بیشتر مورخین می گویند طرماح از امام اجازه گرفت تا آذوقه ای را که از کوفه آورده بود به خانواده اش برساند و سپس برگردد و به امام ملحق شود ولی زمانی برگشت که در بین راه "سماعة ابن بدر" خبر کشته شدن حسین را به او داد و او از این بی توفیقی متاثر شد و به دیار خود بازگشت! اما برخی تاریخ نگاران می گویند او با امام حسین (ع) به سرزمین کربلا وارد شد و روز عاشورا از امام اجازه گرفت، به میدان رفت، عده زیادی را کشت آنگاه از بالای اسبش به زمین افتاد و کوفیان محاصره اش کردند و او را کشتند.
عده ای نیز معتقدند او از همان بین راه به امام ملحق شد و به کربلا آمد و روز عاشورا برای یاری آن حضرت به میدان رفت و جنگید و عده زیادی (70 نفر) را کشت و عده ای را مجروح کرد سپس از اسب به زمین افتاد و نیمه جان بود که گروهی از افراد قبیله اش او را بیرون بردند و زخم های او را معالجه کردند؛ بعد نزد ابن زیاد شفاعتش کردند بنابراین روز عاشورا شهید نشد.
منـابـع
گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم- موسوعة الامام الحسین، ج2 و 3 به نقل از اسرارالشهاده، ناسخ التواریخ، تاریخ طبری، مقتل ابومخنف و...
محمّد صادق نجمی- سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا
حاج شیخ عباس قمی- نفس المهموم
دائرة المعارف تشیع
سید محمد شیرازی- فرهنگ عاشورا
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها