مقایسه رابطه خدا و جهان در نظام فلسفی ارسطو و فارابی (2)

فارسی 4266 نمایش |

ابداع

فارابی با استناد به اثولوجیا که «وجود مساوق با زمانمندی نیست و فاعلیت احد نیز به تبع ذات او، فاعلیت فوق زمان است و نه در ظرف زمان، خلقت کل آفرینش نیز واقع در لازمان است». قائل به نظریه ابداع است. او مبدأ نخستین را فاعل مبدع و خلق ابداعی و دوام فیض را سازگار با فاعلیت وجودی مبدأ واحد و قدم عالم می داند و ابداع را به حفظ و دوام وجود شیء که وجود آن لذاته نیست و دوامی که از ناحیه هیچ علتی جز ذات مبدع نیست، تعریف می کند. ابداع یا به معنا ایجاد شیء است، بدون اینکه مسبوق به ماده و زمان باشد و یا به این معنا که هیچ واسطه ای غیر از فاعل در میان نباشد. طبق معنای اول عقول و حتی خود ماده و زمان ابداعی خواهند بود. اما طبق معنای دوم فقط صادر اول ابداعی است. فارابی می گوید «بین او و موجودات علت دیگری واسطه نیست» یعنی میان فاعل نخستین و فعل او هیچ واسطه ای نیست و سایر موجودات ازناحیه ذات او ایجاد می شوند زیرا وجود آنها فائض و فیضان وجود است و این فیض ناشی از تعقل واجب الوجود است. لذا همه آنچه از او صادر می شود از ناحیه تعقل او صادر می شوند و موجودات از آن جهت که موجودند، معقولند و از همان جهت معقولیت، موجود. بنابراین تمایزی بین نفس وجود آنها و معقولیت آنها نبوده و یکی مترتب بر دیگری نیست. چنانکه وجود باری تعالی نیز همان نفس معقولیت اوست و چون در او عقل و عاقل و معقول یکی است، لازم است صور معقوله نیز نفس وجودشان همان نفس معقولیت آنها باشد وگرنه معقولات دیگری علت وجود این صور معقوله خواهند بود و این منجر به تسلسل خواهد شد. ایجاد موجودات از ناحیه واجب و از جهت فیض وجود او است، وجود او به اقتضاء ذات اوست و وجود موجودات از لوازم وجود او از لواحق گوهری او این است که خلق جهان همه از او صادر می شوند و وجودی که منشأ جود و وجود به خلق و منشأ خلاقیت و فیض است، عین ذات اوست و چنین نیست که واجد دو وجود باشد یکی ذات و یکی منشأ فیض؛ یکی وجودی که گوهر ذاتش به آن است و یکی وجودی که به وسیله آن افاضه وجود می کند. در افاضه به غیر نیز نیاز به چیزی که خارج از ذات او باشد ندارد، نه محتاج به حرکتی است که به واسطه آن چیزی و حالی که فاقد بوده حاصل کند و نه نیازمند به آلت و ابزار است. از سوی دیگر ممکن نیست که هیچ امری مانع از افاضه وجود موجودات از ناحیه نفس ذات وی شود. از این رو صدور موجودات از ذات وی به طور مطلق تأخر زمانی ندارد بلکه موجودات بلافاصله از ذات حق صادر گشته و نوع تأخر آنها تأخر معلول از علت است. پس موجود اول به واسطه ضرورت ذاتیه ای که دارد موجودات این عالم را پدید می آورد و این عالم چیزی به کمال وجود اعلی و اتم او نمی افزاید و به هیچ وجه تعینی از جهت علت نهایی یا غایی برای او نیست. لذا «هو الاول و الاخر لانه هوالفاعل و الغایه، فعلیته ذاته و ان مصدر کل شیء عنه و مرجعه الیه». در این فیضان وجود، مبدأ اول از تمامی وسایط و اعراض در تحقق اغراض عالیه خود در خلق عالم مستغنی است و هیچ مانعی چه داخلی و یا خارجی نمی تواند از جریان این افاضه دائمی ممانعت نماید. فارابی با ارائه نظریه فیض، اغلب توابع و لوازم ضروری آن مثل قاعده الواحد، کیفیت صدور کثیر از واحد، وساطت عقل، مراتب و درجات وجود و مسئله قدم عالم را نیز پذیرفت؛ هرچند نظریه فیض در نظام فلسفی او تقریر و تبیینی جدید یافت.

مبادی نظریه فیض فارابی

نظریه فیض در نظام فلسفه فارابی مبتنی بر سه اصل است: 1ـ تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت و تقسیم موجودات به واجب الوجود بذاته و ممکن الوجود بذاته 2ـ قوه فیض و ابداع در تعقل خداوند و عقول مفارقه و 3ـ قاعده الواحد. طبق مبدأ دوم، علم و قدرت و اراده در خداوند متعال و همچنین در عقول مفارقه یکی است و کافی است که خداوند متعال به چیزی علم داشته باشد (به چیزی بیاندیشد). در اندیشه او آگاهی علم به آن چیز و توجه به آن و اراده و ابداع عین یکدیگر بوده و امری واحد است. چنانکه مشائیان در مورد انسان نیز مثال می زنند که تصور سقوط و حضور صورت آن در ذهن و خیال سبب سقوط خواهد بود، اما در انسان این اعمال به ترتیب زمانی رخ می دهد و عمل انجام نمی پذیرد مگر به نحو متعاقب؛ گرچه در زمانی اندک باشد. اما در مورد خداوند متعال که کائن ازلی است ومنزه از مکان و زمان و نقص و ماده، فعل او به نحو ضرورت ازلی تحقق می یابد. این امر فارابی را به قول ازلیت ماده و جهان رهنمون شده است. زیرا قدیم چنین است که یا هرگز از او چیزی ایجاد نمی شود و فعلی صادر نمی گردد و یا ایجاد و فعل او مستمر و دائمی خواهد بود. لذا اگر خداوند قدیم فرض شود و عالم ممکنات از او صادر نشود مگر به تراخی زمانی، به تدریج و تأنی یا نظر متکلمان و این تأخیر به سبب آن باشد که نخست در امر ایجاد جهان از عدم مرجحی نبوده و عالم از امکان به وجود خارج شده است، جای این اشکالات خواهد بود که چه کسی او را ایجاد (احداث)، نموده و چرا در حدوث و ایجاد تأخیر کرده است. این نقص در ادراک پدید آورنده یا تجدد غرض و یا ایجاد وسیله، و یا عدم قدرت، یا عدم اراده بر ایجاد که سپس اراده به ایجاد تعلق گرفته است، خواهد بود و تمام این امور دال بر نقص در ذات باری تعالی است و خدا منزه از هر نقصی است. از ازل خدا بوده و عالم نیز با او معیت داشته است؛ هرچند به تقدم ذاتی نه زمانی که نحوه تقدم علت است بر معلول، بر عالم تقدم دارد. بنابراین مبدأ نخستین (خدا)، از حیث ذات ازلی است و عالم نیز قدیم است ولی نه از حیث ذات بلکه از حیث زمان یعنی زمانی نیست و نبوده که نتوان تصور نمود که عالم نبوده است. زیرا خود زمان معلول جهان و حرکت افلاک است و قدمت جهان و استمرار وجود آن از ناحیه علت ازلی (خدا) است. فاعلیت احد در اثولوجیا نیز هرچند فوق علم و عقل است نه توأم با آن؛ ولی فوق زمان است و نه در زمان. بنابراین خلقت کل آفرینش نیز در لازمان است. با ارائه این نظریه (پذیرش ازلیت ماده با حفظ تقدم و شرف علی باری تعالی بر جمیع کائنات) فارابی و ابن سینا و پیروان آنها سعی در توافق و نزدیکی بین دین و فلسفه نمودند. اما مبدأ سوم، از واحد از آن جهت که واحد است جز واحد صادر نشود که مفاد قاعده فلسفی «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» را تشکیل می دهد و یکی از مهمترین قواعد فلسفی محسوب می شود که بسیاری از مسائل فلسفی به نحو مستقیم و یا غیر مستقیم بر آن مترتب است و مورد پذیرش اکثر حکمای اسلامی قرار گرفته، ریشه های آن تا ارسطو قابل پیگیری است. فارابی مبتکر این قاعده را ارسطو می داند و در این مورد به سخن زنون که از شاگردان ارسطو بوده و مفاد این قاعده را از استاد خویش شنیده استناد می کند: «از معلم خویش ارسطو شنیدم که گفت اگر از علت واحد حقیقی دو امر صادر شود، خالی از دو وجه نیست یا این دو امر از حیث حقیقت مختلفند و یا در جمیع امور متفق می باشند. اگر متفق باشند که دو نیستند و اگر مختلف باشند علت واحد نخواهد بود». پیش از فارابی نیز مفاد این قاعده در آثار یعقوب ابن اسحاق کندی نخستین فیلسوف مسلمان به نحو صریح قابل بررسی و استناد است و پیش از وی نیز فلوطین این قاعده را در زمره مبادی نظریه فیض قرار داده است. اما مهمترین براهین در اثبات این قاعده در آثار شیخ الرئیس ابوعلی سینا و شاگرد وی بهمنیار مشاهده می شود.

طریقه فیض یا کیفیت و ترتیب صدور موجودات از مبدأ

مبدأ نخستین «واجب الوجود» واحد و بسیط، عقل محض و دائم التأمل لذاته است که چون ذات خویش را تعقل کند (طبق مبدأ دوم) از او موجود واحد صادر شود (طبق مبدأ سوم) که عقل اول است و مفارق و مجرد از ماده و بسیط و واحد است. عقل اول به رغم آنکه واحد بالعدد است خالی از ترکیب نیست، بلکه در طبیعت و ادراکش متعدد است؛ از یک سو مبدأ را که واجب الوجود است ادراک می کند و از سوی دیگر ذات خودش را که ممکن بذاته است و از این تعدد در اعتبار، کثرت در کون نشأت می گیرد. بنابراین ادراک و اندیشه هر یک از عقول مجرده، متضمن فیض جدید و پیدایش امری تازه و نو خواهد بود. البته کثرت و تعدد در عقل صادر از خدا نیست، بلکه لازمه وجود عقل است؛ به دلیل امکان ذاتی و وجوب غیری او از ناحیه مبدأ اول. و بدین گونه امکان از واجب و کثرت از واحد افاضه می شود.

مراتب موجودات ثوانی

اولین افاضه از «موجود اول» موجود دوم یا عقل اول است که جوهری است نه متجسم و نه در ماده، بلکه جوهری غیر جسمانی و غیرمادی است که هم ذات مبدأ را تعقل می کند و هم ذات خویش را و با تعقل او از ذات واجب وجود عقل دوم لازم می آید و از جهت تعقل جوهر ذات خویش، منشأ صدور آسمان (فلک)، اول (فلک کواکب ثابته)، می گردد بدین ترتیب فیض ادامه می یابد. با تعقل و اندیشه هر یک از عقول به مبدأ اول، عقلی دیگری فائض می گردد و از اندیشه هر عقلی به ذات خویش فلکی که مشتمل بر نفس و جسم است صادر می شود. از صادر اول عقل دوم و کره آسمان صادر می شود و از عقل دوم، عقل سوم و کره ثوابت؛ از عقل سوم، عقل چهارم و کره زحل؛ از عقل چهارم، عقل پنجم و کره مشتری؛ از عقل پنجم، عقل ششم و کره مریخ؛ از عقل ششم، عقل هفتم و کره شمس؛ از عقل هفتم، عقل هشتم و کره زهره؛ از عقل هشتم عقل نهم و کره عطارد و از عقل نهم، عقل دهم، عقل فعال و کره قمر افاضه می گردد. در اینجا اجسام سماویه متوقف می شود و عقل فعال تمام همت و تلاشش را در ابداع عالم ارض که جهان ما تحت القمر یا عالم کون و فساد است محصور می نماید. طبق نظر فارابی خدا نیز عقل است، و سلسله عقول به یازده می رسند (به جای عقول دهگانه) و لذا آسمان اول از برکت و فیض وجود عقل دوم خواهد بود. البته این مطلب با مطالب قبل ناسازگار نیست؛ چرا که فلک اول از نخستین عقلی که از مبدأ صادر می شود پدید می آید. چه مبدأ خود عقل اول باشد و نخستین صادر از او عقل دوم، و یا علی رغم آنکه مبدأ خود هم عقل است و هم عاقل و هم معقول، شمار عقول را از صادر اول آغاز کنیم و عقل صادر از او را عقل اول بنامیم، در هرحال مصادر همه عقل اند و آسمان از عقل ایجاد می شود. در اندیشه فارابی، خلق ابداعی است و مبدأ نخستین فاعل مبدع است و اول مبدعات (عقل اول) واحد بالعدد. اما از آنجا که ممکن الوجود بذاته و واجب الوجود بالاول است و هم ذات مبدأ را تعقل می کند و هم ذات خویش را، کثرت بالعرض در او حاصل می شود و بنابراین عقل اول دارای دو جهت خواهد بود: از جهت آنکه واجب الوجود بالاول و عالم به مبدأ است، عقل دوم از او صادر می شود که در عقل ثانی نیز کثرت عرضی عقل اول حاصل است و از جهت آنکه ممکن الوجود بذاته است و علم به ذات دارد ماده و صورت (نفس) فلک اعلی از او صادر می گردد. باتوجه به نحوه کثرت عرضی در مبدع اول، فیض در اندیشه فارابی ثنایی خواهد بود.
ابن سینا نظریه فیض را از فارابی اخذ نموده و مبادی و طریقه و عدد عقول و افلاک و خصوصیات آنها را پذیرفته ولی فیوضات ناشی از هر یک از عقول را ثلاثی می داند و می گوید که سه فیض با هر یک از عقول افاضه می شود: 1ـ از ادراک عقل واجب الوجود را، عقل دیگر افاضه می شود 2ـ از ادراکش به اینکه واجب الوجود بغیره است نفس کلیه و 3ـ از ادراکش به اینکه ممکن الوجود بذاته است جسم فلکی افاضه می گردد. اما سلسله عقول بی نهایت ادامه نمی یابد و به عقل فعال منتهی خواهد شد که در این مرحله عدد افلاک نیز پایان می پذیرد و عقل اخیر به وجهی سبب وجود نفوس ارضیه می گردد و به وجهی دیگر به وساطت افلاک و با افاضه صورت و هیولا سبب وجود ارکان یعنی عناصر اربعه می شود. فارابی شاید نخستین متفکر و صاحب نظری باشد که در فلسفه به صراحت نظریه افلاک بطلمیوس و قول به نفوس فلکی را با نظریه صدور کثیر از واحد افلوطین (صدور عقل از احد) درآمیخت و کثرت طولی عقول را با تعداد خاص عقول، استنتاج نمود.

تکون کائنات
تحت عالم اجرام سماوی، عالم ارضی قرار دارد که سیر کمال در آن بالعکس عالم سماوی است. یعنی اول هیولای اولی قرار دارد و به دنبال آن عناصر اربعه، معدنیات و نباتات و حیوانات و بالاخره انسان که در این جریان مارپیچی و متصاعد مخلوقات در عالم ارضی قرار گرفته است. بنابراین، فیض در عالم سفلی از حیث رتبه است.

مبادی موجودات

در اندیشه فارابی مبادی موجودات که مقوم اجسام و اعراض اند. در شش مرتبه اصلی خلاصه می شوند. در مرتبه اول، سبب اول است که همان ذات خداوند است. مرتبه دوم، سبب دوم است که فلاسفه و نیز فارابی آن را عقول و مجردات عقلی و نفسی می دانند. عقل فعال در مرتبه سوم قرار دارد و آخرین مرتبه موجودات ثوانی و حاکم بر طبیعت است. نفس در مرتبه چهارم و صورت در مرتبه پنجم و ماده در مرتبه ششم هستند. سبب اول یا موجود در مرتبه اول را فارابی خدای جهان می داند که سبب نخستین برای وجود موجودات ثوانی و عقل فعال و مدارج عکس عالم افلاک است، لذا عالم سماوات از مرتبه اعلی تا مرتبه ادنی افاضه می شود، به نحوی که از واجب الوجود آغاز شده و به عقل فعال که آخرین عقول مفارقه و نزدیک ترین آنها به ماده است منتهی می گردد. درحالیکه عالم طبیعت به نحو صعودی از اخس به اعلی می رود؛ از عناصر اربعه آغاز شده و سپس به معادن و جماد و نبات و حیوان و در نهایت به انسان منتهی می شود. کامل ترین جسم طبیعی، جسم انسانی است و اشرف صوری که از ناحیه عقل فعال افاضه می گردد، نفس انسانی می باشد. تعداد اسباب ثوانی به اندازه تعداد اجسام آسمانی است و اسباب ثوانی در آفرینش در وضعی قرار دارند که شایسته است به نام روحانیات و فرشتگان نامیده شوند. عقل فعال که آخرین مرتبه عقول است، به عنایت کردن به حیوان ناطق می پردازد و در پی آن او را به بالاترین مراتب کمال لایقش می رساند که همان سعادت نهایی است و این سعادت نهایی برای انسان به واسطه رسیدن به مرتبه عقل فعال حاصل خواهد شد. فارابی به عقل فعال روح الامین و روح القدس اطلاق می کند و رتبه او را رتبه ملکوت می داند. سه مرتبه اول از مراتب ششگانه، نه جسم اند و نه واقع در جسم و سه مرتبه دیگر، جسم نیستند لیکن واقع در اجسام اند. اجسام نیز بر شش قسمند: اجسام آسمانی، حیوان ناطق، حیوان غیرناطق، نبات، جسم معدنی و عناصر چهارگانه. مجموعه این اقسام و اجناس ششگانه را عالم اجسام می نامند.

مراتب موجودات و حلقه های اتصال آنها

فارابی در یک تقسیم بندی کلی، موجودات را بعد از مبدأ نخستین به چهار مرتبه تقسیم می کند: عقول مفارقه در مرتبه اول، سپس نفوس سماوی و بعد از آن افلاک و آخرین مرحله، عالم ما تحت القمر است. سپس در شرح این مراتب می گوید، موجودات کثیرند و با وجود کثرت دارای ترتیب تفاضلی اند. جوهر ذات خداوند تعالی جوهری است که از او کل موجودات اعم از کامل و ناقص به ترتیب مراتبشان فیضان می یابد. از جانب او برای هر موجود، آن سهم و مرتبه وجودی که خاص اوست، افاضه می شود؛ از اکمل مراتب وجودی آغاز و به دنبال آن انقص فالانقص به طور پیوسته صادر می شوند. افضل مراتب کائن از جانب اول تعالی، چیزی است که نه جسم است و نه جسمانی. و بعد از آن موجودات آسمانی اند که افضل این موجودات از حیث مفارق بودن صادر دوم است و سپس سایرین، تا منتهی شود به رتبه یازده که کره قمر است. این سیر در موجودات علویه پایان می یابد. اما در کائنات سفلی به طریقه تصادعی از ادنی به اعلی، آغاز می شود که اخس آنها ماده اولی مشترک است و افضل از او اسطقسات، سپس معدنیات و پس از آن حیوان غیر ناطق و سپس حیوان ناطق که افضل موجودات در کائنات است. ملاک تعیین مرتبه این موجودات، قرب و بعد آنها از کمال صورت و عقل فعال است، پس هرچه صورت اتم باشد در مرتبه اشرف و اعلی قرار می گیرد. لذا هیولا که فاقد هر نوع صورتی است در ادنی مرتبه بوده و انسان که بهترین و کاملترین صورتی است که واهب الصور افاضه فرموده است، در بالاترین مرتبه جای دارد. بنابراین نظام طبقه بندی موجودات در عالم طبیعت، نظام متصاعد است و نظام موجودات ماورای طبیعت نظام متنازل. موجودات طبیعی عالم شهادت درآخرین مرتبه سیر صعودی متصل می شوند به آخرین مرتبه نظام متنازل موجودات ماوراء طبیعت در حدی که باید آن را حد مشترک نامید. در نظام متنازل ماوراء طبیعت، برزخ و حد فاصل بین عالم طبیعت و عالم عقول، عقل فعال است و در نظام متصاعد طبیعت، حد فاصل آخرین و کاملترین مرتبه قوه ناطقه، یعنی عقل مستفاد می باشد که به عقل فعال اتصال می یابد. بنابراین حلقه اتصال بین این دو نظام و دو مرتبه از عالم (عالم ماوراء و عالم طبیعت) عقل فعال است از جهت افاضه معقولات و عقل مستفاد است از جهت استفاضه معقولات. فارابی همانگونه که موجودات عالم (اعم از عالم طبیعت و یا ماورای طبیعت) را در نظامات متصاعد و یا متنازل در طبقاتی خاص قرار می دهد. موجودات این عالم را نیز طبقه بندی می نماید چرا که همه نظام های عالم را متطابق دانسته و این نظم و هماهنگی را حتی در درون موجودات این عالم (عالم طبیعت) نیز، جاری و ساری می داند.

نتیجه

تلقی یونانیان در تعیین موجود نخستین و ارتباط آن با جهان و انسان با تلقی فلاسفه قرون وسطی اعم از مسیحی و مسلمان متفاوت است، مدار فلسفه یونانی «عالم» است اما در فلسفه اسلامی «خدا» محور و دائر مدار کائنات، و این مطلبی است که یونانیان هرگز به آن نرسیده اند و فلاسفه بزرگ یونان مانند افلاطون و ارسطو هرگز مطرح نکرده اند. صانع افلاطون، اشیاء را بر طبق الگو و نمونه های موجود در جهان ایده ها می سازد. وی مبدع نبوده و موجودات را از عدم خلق نمی کند. افلاطون از کیفیت صدور اشیاء از عالم مثال سخن نمی گوید؛ هرچند اشیاء سایه های مثل اند ولی نحوه تأثیر مثل بر آنها نامعلوم است. مثل قائم به ذات افلاطونی را فارابی امور قائم به عقل الهی می داند که با افاضه وجود از ناحیه او به حقایق بالفعل تبدیل می گردند. خدای ارسطو نیز صرفا علت غایی است که جز از این راه نمی تواند علت فاعلی باشد چرا که خلقت در نظام فکری و فلسفی ارسطو نیز مطرح نیست. ارسطو خدا وجهان را دو امر جدا و متمایز می داند بنحوی که خدا هیچ ارتباط فاعلی با این جهان و موجودات آن نمی تواند داشته باشد. شبهه معلم اول در اتصال بین مبدأ و جهان، در اندیشه معلم ثانی به اتصال حقیقی بین خدا و جهان مبدل می شود. نظریه فیض فلوطینی نیز در تفکر فارابی قرائت و تدوینی نو و متناسب با نظام فلسفی وجودی او می یابد. در انئاد و اثولوجیا صدور کائنات از واحد احد صرفا با یکسری استعارات و تشبیهات بیان شده است؛ بدون آنکه تببین و تحلیلی متقن و فلسفی از حقیقت فیض ارائه شود. فارابی با ارائه تفسیر و تحلیلی فلسفی از نظریه فیض متناسب با نظام فلسفه وجودی خویش کیفیت صدور ثنائی را مطرح و تعداد عقول را به عنوان واسطه های خلقت ده عدد مشخص نمود. در حالی که ارسطو تعداد آنها را بین 45 و 54 می داند و فلوطین نیز هیچگاه عدد عقول و صدور ثنائی را مطرح نکرده است. خدای ارسطو فاقد علم به غیر ذات است و نیازی به تعقل غیر ندارد، احد افلوطین نیز فوق علم و عقل است درحالیکه فاعل وجودی فارابی عالم به ذات و به غیر است و صدور و خلقت جهان ازناحیه علم ذاتی اوست. نهایت اینکه تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت که مقوم نظریه فیض فارابی است جایی در نظام فلسفی ارسطوئی و نوافلوطینی ندارد. لذا فارابی فلسفه افلاطون و ارسطو و افلوطین را در نور دیده و با ارائه تبیین و تقریر جدید و دقیق و تکمیل نظریه آنها نظام فلسفی نو ارائه داده است. در فلسفه اسلامی خدا علت کائنات است و به طریقه ابداع، موجودات در یک سلسله نظام طولی و با یک نظم عقلانی از او صادر می شوند و چون موجودات فیضان وجود اویند، هیچگاه از او منفک نبوده، عمیق ترین و وثیقترین ارتباط بین مبدأ عالم، و جهان و موجودات برقرار است.

منـابـع

طاهره کمالی زاده- سایت باشگاه اندیشه- فصل نامه حکمت و فلسفه- سال 1386- شماره 9- مقاله خدا و جهان در نظام فلسفی ارسطو و فارابی- برخی منابع مقاله:

ارسطو- طبیعیات- ترجمه علی اکبر فرورقی- تهران دانشگاه ملی ایران

افلوطین، مجموعه آثار- جلد 2- ترجمه محمدحسن لطفی- تهران خوارزمی 1362

شرف الدین خراسانی- ارسطو- دایره المعارف بزرگ اسلامی- جلد 7

بهاءالدین خرمشاهی- خدا در فلسفه- تهران دفتر پژوهش های علمی فرهنگی

-اتین ژیلسون- خدا در فلسفه- ترجمه شهرام پازوکی- تهران انتشارات حقیقت

حیدر آباد دکن- ابونصر فارابی دعاوی قلبیه- در مجموعه رسائل فارابی- دائره المعارف عثمانیه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد