عوامل ورود در جهنم (سرکشی از آیات الهی)

فارسی 2933 نمایش |

تکذیب آیات الهی

کسانی که آیات الهى را تکذیب نمودند و از قبول آنها سرکشى کردند، ابواب رحمت و برکت و مغفرت بر آنها مسدود است. دعاى آنها مستجاب نمی شود و عمل آنها قبول نمى گردد و ارواح آنها بعد از مرگ به آسمان صعود نمى نماید و محال است داخل بهشت شوند. چنانچه محال است شتر داخل در سوراخ سوزن شود مگر آنکه شتر کوچک یا سوزن بزرگ گردد و آنها تغییر حال دهند و توبه نمایند و خداوند تقصیرکاران عنود را به این شدت مجازات می فرماید: «ان الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فی سم الخیاط و کذلک نجزی المجرمین؛ قطعا کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبر ورزیدند، درهاى آسمان [براى نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمى شوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است] این گونه گنهکاران را کیفر مى دهیم.» (اعراف/ 40)
در مجمع از امام باقر (ع) روایت نموده است: «اما اعمال و ارواح اهل ایمان به سمت آسمان می رود پس براى آنها درهاى آن باز می شود و اما کافر؛ روح و عمل او را بالا می برند تا برسد به آسمان پس منادى حق ندا می کند پائین ببرید او را به سوى سجین و آن وادیى است در حضرموت که برهوت خوانده می شود و حضرموت گفته اند نام شهرى است که نعلین هاى نظیف را از آنجا مى آوردند.»

ابدا داخل بهشت نخواهند شد

در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر اضافه مى کند، «و کذلک نجزی المجرمین؛ این چنین گنهکاران را کیفر مى دهیم.» شاید آیه نظر به این دارد که گمان نشود محروم گردیدن کفار و مشرکین از بهشت درباره ی آنها ستم است و گفته شود چه ضرر دارد خدائى که دائم الفضل و قدیم الاحسان است آنها را ببخشد و وارد بهشت گرداند، آیه از این اعتراض پیش بینى کرده که همان طورى که در نظام آفرینش و در قضاء الهى امور عالم را دو قسم گردانیده ممکن و محال و آنچه متعلق قدرت می گردد آن چیزى است که (فى حد ذاته) ممکن باشد یعنى قابلیت وجود و گرفتن فیض الهى هنوز در آنان باقى مانده باشد و به این مثال به ما می رساند که منکرین به اختیار خود طورى خود را از لیاقت رسیدن به بهشت و دار رحمت انداخته اند که جوهر نفسشان را فاسد گردانیده اند دیگر بهشت بر آنها حرام می گردد و رحمت و فیض الهى در محل قابل نفوذ می نماید وقتى از باب عدم امکان داخل بهشت نشدند جایگاه آنان بالاخره جهنم خواهد گردید و بستر و خوابگاهى از آتش براى آنها مهیا گردیده و در بالاى سر آنها نیز سراپرده اى از آتش زده شده، اشاره به این که آتش به آنها احاطه دارد و البته این همان آتش و عذابى است که به دست خود در دنیا براى خود تهیه نموده اند.

لحافی از جنس آتش!

جاى اینان در آتش است قرارگاهشان دوزخ است فراز سرشان پوششى است از آتش جهنم و دودى که آنان را در خود فرو پوشیده است. چنان که در آیه بعد، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده مى گوید: «لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش؛ براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد.» (اعراف/ 41) به سبب ستمکاریشان و به قدر ستمکاریشان. "جهنم" اسمى است از اسماى آتش آخرت. بعضى گفته اند این لفظ از قول عرب که به چاه بسیار عمیق "جهنام" مى گوید اخذ شده. بعضى دیگر گفته اند که این کلمه لغتى است فارسى که در زبان عربى شایع شده است. و گفته اند، جهنم، از ماده عبرى (جیهنوم) گرفته شده، و دلالت مى کند به گرفتگى و غلظت، و مقصود محیطى است که سخت گرفته و غلیظ و شدید باشد، خواه مادى حساب کنیم و یا روحانى.
جهنم در مقابل بهشت و از محیط رحمت و عطوفت و نور دور بوده، و زندگى در آنجا بسیار سخت خواهد بود. و حالت عمومى در زندگى انسان زمان استراحت است، و در جهنم استراحت به این حالت صورت مى گیرد که، محل آماده براى استراحت از خود محیط جهنم بوده، و پوشاک (لحاف) آنها که احاطه کننده به آنها خواهد بود، از بالاى تن آنها کشیده خواهد شد، بى آنکه تحت اختیار و انتخاب خودشان باشد.
این حالت نتیجه ستمگرى آنها است که در زندگى دنیوى خود، پیوسته با ستمکارى عمر خود را به پایان رسانیده اند. "مهاد" بسترى است گستردنى، گهواره اطفال را هم از این جهت مهد مى گویند. "غواشى" جمع "غاشیة" و به معناى ساتر و هر چیز پوشاننده است، روپوش زین را هم از این جهت "غاشیة السرج" گویند. این جمله مى فهماند که عذاب به اهل دوزخ از پایین و بالا احاطه دارد.
آرى آنان با استکبار و تکذیب آیات الهى، ارتباط خودشان را از مقام رحمت و الطاف و توجهات پروردگار متعال قطع کرده، و با این برنامه در مرتبه اول ایجاد اختلال در نظم و تقدیر و احکام الهى کرده، و سپس خودشان را از درک سعادت و رحمت حق متعال محروم ساخته اند، و محیط جهنم انعکاس افکار و اعمال ناشایست خود آنها بوده، و به جز محل آماده شده فعلى و پوشاننده احاطه کننده جهنم، جاى دیگرى ندارند. پس آنان مانند کسى باشند که در طول زندگى مادى خویش، در اثر سستى و هوسرانى و جهالت و غفلت، مسکن لازم و استراحتگاه کافى براى خود و عائله خود تهیه نکرده باشند، و در گرفتارى و شدت زندگى لازم است خودشان را ملامت کنند.
جمله هاى معترضه در قرآن کریم همانند این جمله که در آیه بعد آمده: «به هیچ کس جز اندازه توانش تکلیف نمى کنیم» و جمله هاى پایانى مثل جمله هاى آخر این دو آیه و مشابه آنها، اشاراتى است به فطرت بشرى که عقل بدان راه مى نماید و وحى از آن سخن مى گوید و شرایع آسمانى همه بر اساس آن پایه گذارى شده اند. پس گناه و ستم دو عمل قبیحند و کیفرشان باید شدید باشد، مستکبرى که آیات خدا را تکذیب مى کند همان گناهکار ستم پیشه است و این اشارات در قرآن کریم ارزشهاى اساسى را تشکیل مى دهند.
باز براى تاکید اضافه مى کند «و کذلک نجزی الظالمین؛ این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مى دهیم.» جالب اینکه گاهى از آنها به عنوان "مجرم" و گاهى "ظالم" و گاهى "تکذیب کننده آیات پروردگار" و گاهى "متکبر" تعبیر مى کند؛ پیش از این، از آنها به عنوان «مجرمان» یاد کرد و در پایان این آیه از آنها به عنوان «ظالمان» یاد مى کند و مى فرماید: «این چنین به ظالمان کیفر مى دهیم.» طبق این آیات، کسانى که آیات خدا را تکذیب کنند و نسبت به آن گردنکشى نمایند، علاوه بر کافر بودن، مجرم و ظالم نیز هستند و چه جرم و ستمى بالاتر از اینکه انسان در برابر خدا و پیامبران گردنکشى و تکبر کند.

افتراء و تکذیب

تکذیب آیات سخت تر و بدتر از تکذیب مقام الوهیت است، زیرا آیات مشهود و روشن بوده و قابل انکار و تکذیب نیست، و در عین حال وسیله ارتباط و معرفت با غیب باشد، و کسی که تکذیب آیات مى کند، قهرا خود را از انوار و فیوضات روحانى محروم کرده، و درهاى رحمت و لطف و افاضه الهى را بروى خود مى بندد، و آسمان روحانیت از فرود آوردن و نازل کردن برکات خود امتناع مى ورزد. و نتیجه این انقطاع از فیوضات و محرومیت از ارتباط با عالم غیب این مى شود که از داخل شدن به بهشت در آخرت محروم خواهد شد، زیرا بهشت و جهنم در اثر تحقق حالت روحانى لاهوتى و یا محجوب شدن از این حالت معنوى پیدا شود.
کسی که در باطن و از قلب ارتباطى با خداوند متعال ندارد چگونه مى تواند از انوار و افاضات روحانى بهرمند گردد. این است که فرمود: «این گروه مکذبین هرگز داخل بهشت نخواهند شد، مگر اینکه شترى از سوراخ سوزن چون نخ نازک رد بشود» پس داخل شدن به بهشت براى این افراد هم از محالات باشد، زیرا بهشت با آلودگى و تیره بودن و محجوبیت و دشمنى هرگز سازگار نبوده، و با روحانیات و صفا و خلوص و طهارت وفق نمى دهد. و جهنم است که جاى کافرین و مخالفین و معاندین باشد.
آرى حقیقت تکذیب آیات برمى گردد به استکبار. زیرا تکذیب کردن هر چیزى که واقعیت داشته باشد، ملازم است با خودبینى و خودستایى، چنانکه پذیرفتن ملازم مى شود با خضوع و تسلیم شدن و برطرف کردن مخالفت. از این لحاظ در آیه 36 از همین سوره نیز فرمود: «فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا او کذب بایاته؛ پس ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد یا آیات او را تکذیب کند؟» افتراء به معنى ساختن و اندازه گیرى مخصوصى است که با محدود کردن و قطع صورت بگیرد، و این معنى در موارد صلاح و در فساد و در صدق و کذب استعمال مى شود، و در نساء آیه 50، بحث شده است. و در اینجا کلمه کذبا، مفعول افترى باشد، و مراد ساخت و تقدیر دروغ است در رابطه خداوند متعال، چون جعل احکام و اظهار راى و نظر شخصى در معارف و حقایق الهى. و تکذیب در مقابل افتراء کذب است، زیرا در افتراء چیز باطلى را به خداوند نسبت دادن است. و در تکذیب چیز حقى را که در رابطه به احکام و معارف الهى است نفى و انکار کردن است، مانند تکذیب کردن آیات تکوینى و تشریعى خداوند متعال.
تکذیب بالاتر و بدتر از کذب و افتراء است. زیرا در تکذیب چیزی را که در متن واقع است نفى و از بین بردن است، و این معنى بالاتر است از نسبت دروغى به او که در مقابل صدقى قرار بگیرد، و از این لحاظ در مرتبه دوم ذکر شده است. و تکذیب آیات هم بالاتر و بدتر از تکذیب خداوند متعال می باشد، زیرا آیات محسوس و مشاهد بوده، و هم وسیله معرفت به مقامات الوهیت است، و تکذیب چنین امرى مشکل تر و سخت تر از تکذیب مقام بالاى الوهیت باشد. و توفى، به معنى اختیار و اخذ وفاء است، و وفاء عبارت است از به آخر رسانیدن تعهد و عمل، و از مصادیق این معنى به آخر رسانیدن مدت و برنامه زندگى انسان باشد.
مى فرماید: «کسى ستمکارتر و متجاوزتر نیست از آن فردی که نسبت به مقامات پروردگار متعال تجاوز کرده، و به او دروغ ببندد، و یا نشانی هاى تشریعى و تکوینى او را انکار و تکذیب کند، آنان آنچه طبق نوشته مقرر است داده خواهند شد.»

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 143

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 401

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏9 صفحه 104

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏8 صفحه 338 – 346

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏6 صفحه 169

حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد 2 صفحه 426

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏5 صفحه 319

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏3 صفحه 274

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏5 صفحه 204

حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏4 صفحه 65

ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد ‏4 صفحه 29

يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد ‏4 صفحه 70

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد