مقایسه عقاید اباضیه با فرق دیگرمعتزله و امامیه
فارسی 4998 نمایش |در قسمت های قبلی بررسی «مقایسه عقاید اباضیه با فرق دیگر» به موارد و مطالبی چون: ظهور و تطورات تاریخى، عقاید کلامى اباضیه، عناوین مشترک و مختلف عقاید اباضیه و مقایسه عقاید اباضیه با فرقه خوارج و اشاعره پرداخته شد. در این قسمت به مقایسه عقاید اباضیه با معتزله و امامیه پرداخته می شود.
اباضیه و معتزله
مورخان و پژوهندگان در اندیشه اسلامی تقریبا اتفاق نظر دارند که اباضیه و معتزله در بیشتر مسائل عقیدتی، کلامی و سیاسی هم عقیده اند. این هم اندیشی و نزدیکی فکری غالبا به فرق نگذاشتن میان این دو فرقه می انجامد به طوری که مورخی چون «بکری» اباضیه را معتزله می خواند و از آنان با عنوان واصیله اباضیه نام برده است.
ابن تیمیه معتزله را وازده های خوارج توصیف می کند؛ چه، واصل بن عطا این عقیده خوارج را پذیرفت که مرتکبان گناهان کبیره اگر بی توبه از دنیا بروند، مخلد در آتش خواهند بود. در این جا به چند مورد از آرای مشترک اباضیه و معتزله اشاره می کنیم: وعد و وعید و خلود اصحاب کبائر در آتش، خلق قرآن، دیده نشدن خداوند در بهشت، آمرزیده نشدن کبائر مگر با توبه، «حکم مستقل از شرع عقل در وجوب واجبات و تکالیف و اتفاق نظر در تأویل آیه استواء و کلیه متشابهات». در میدان سیاست نیز معتزله و اباضیه همعقیده اند که برای حفظ دین و مصالح دنیوی، امامت در جامعه اسلامی واجب و لازم است و هر مسلمانی حق دارد بر این مسند تکیه زند. با توجه به این توافق فکری و عقیدتی اکنون جای این پرسش هست که کدام یک از این دو فرقه در دیگری تأثیر گذاشته و کدامین فرقه از دیگری اخذ عقیده کرده است؟
الف- مناسبات اباضیه و معتزله در مشرق
خاورشناس «آلفونسو نالینو» می گوید: «گلدزیهر معتقد است که در رسالة العقیدة الاباضیه عمر بن جمیع، چاپ موتیلینسکی، با سخنانی مواجه می شویم که آشکارا نشان معتزلی دارند». وی موضوعات زیر را به عنوان گواهی بر سخن خویش می آورد:
محال است که خداوند در آخرت دیده شود.
پاره ای مسائل مربوط به آخرت، مانند مسأله میزان و صراط، را باید از باب مجاز دانست.
هرگونه تشبیه آشکار، مخصوصا مسأله استوای خدا بر عرش را باید تأویل به مجاز کرد.
به گفته نالینو نکته بسیار سؤال برانگیز این است که بیشتر اباضیان شمال آفریقا آرا و عقاید معتزله را دارند و بلکه معتزلی هستند. لذا وی این پرسش را مطرح می کند که آیا اینان قبل از رفتن به سرزمین مغرب یعنی زمانی که در شرق بودند اصول و مبانی اعتزال را گرفتند یا در همان شمال آفریقا تحت تأثیر ارتباط با ادار سه شیعه این اصول را پذیرفتند؟
اما جای این سؤال هست که چگونه این نکته بر پروفسور نالینو پوشیده مانده است که پیش از رفتن خوارج به مغرب، در این سرزمین از مکتب اعتزال خبری نبوده است؟ از طرف دیگر، تقدم زمانی اباضیه بر معتزله دلیل بر تأثیر اولی در دومی است نه بر عکس، چنان که ملطی معتقد است: «مذاهب معتزله در میان خوارج آشکار شد لذا برخی از آنان مذهب خود را رها کردند و قائل به اعتزال شدند». به فرض هم که این عقیده درست باشد درباره خوارج صدق می کند نه اباضیه؛ چون، شنیده نشده است که اباضیه در آرای خود تغییراتی به وجود آورده باشند. فقط این نکته نقل شده است که ابوکریمه، حمزه کوفی، عطیه و حارث در روزگار ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه (پیشوای اباضیه پس از جابر) عقیده قدر را بر آرای معتزله افزودند و ابوعبیده با آنها به مخالفت برخاست و از جامعه اباضیان طردشان کرد و از آنان بیزازی جست. این بود وضعیت اباضیان در مشرق.
مناسبات اباضیه و معتزله در شمال آفریقا
اینک ببینیم این فرقه در شمال آفریقا چه وضعیتی داشته اند. منابع اباضیه به درگیری عقیدتی و مناقشات کلامی اباضیه و واصلیه بر سر مسائل مورد اختلاف یکدیگر اشاره می کنند. اما به تأثیر یکی از این دو فرقه در دیگری به طوری که یکی از طرفین آرای خود را رها سازد، اشاره ای نکرده اند. گفتنی است که مبارزه این دو فرقه در آغاز فکری بود اما بعدا شکل مسلحانه به خود گرفت. ظاهرا درگیری فکری معتزله و اباضیه دیرینه بوده است. «درجینی» در طبقات خود نقل می کند که واصل بن عطاء معتزلی «آرزو می کرد با ابوعبیده روبه رو شود و می گفت: اگر او را محکوم کنم اباضیه را محکوم کرده ام.». از قضا روزی در حین طواف ابوعبیده را دید از او پرسید:
ابوعبیده تو هستی؟ گفت: آری. پرسید: تو همان کسی هستی که می گوید عذاب خداوند برای بندگان مقدر است؟ ابوعبیده گفت: من چنین نمی گویم، بلکه می گویم خداوند بر «مقدور» عذاب می کند. ابوعبیده نیز پرسید: واصل بن عطا تویی؟ گفت: آری. پرسید: تو همانی که می گوید: خداوند علی رغم خواستش عصیان می شود؟ واصل سر به زیر افکند و جوابی نداد و به یاران خود گفت: وای بر شما! بنایی را که چهل سال است برافراشته ام این مرد ویران کرد. با این حال، من بر موضع خویش ایستاده ام و ذره ای از آن کوتاه نمی آیم.
از آنچه گذشت روشن می شود که اباضیه و معتزله در بسیاری از مسائل کلامی اتفاق نظر دارند و این گفته که اباضیه از معتزله متأثر شده اند و عقاید خود را در زمینه خلق قرآن و نفی صفات از آنها گرفته اند، نیازمند تحقیق و بررسی است. دلیل گویندگان این سخن این است که چنین عقایدی تا پیش از ظهور جهمیه در اوایل سده دوم هجری، میان مردم شیوع نداشته است؛ بنابراین، آرا و عقاید توحیدی اباضیه جز در اوایل قرن دوم نمی تواند تبلور یافته باشد. این عقیده گرچه معقول به نظر می رسد اما نمی توان آن را به صورت یک نظر کاملا درست و خدشه ناپذیر قبول کرد چون این عده بر منابع تاریخی و نویسندگان فرق و مذاهب تکیه کرده اند بی آن که به نوشته های اباضیه مراجعه کنند.
بررسی مناسبات اباضیه و معتزله
شاید بهترین سند قابل اتکا در این زمینه، مسند امام ربیع بن حبیب باشد. او دانش را با واسطه ابوعبیده از جابربن زید فرا گرفت و زندگی خود را وقف خدمت به علم کرد و همواره، علاوه بر پرستش از مسائل عبادات و معاملات، راجع به دین و عقیده خود پرس و جو می کرد. از همین روست که مسند او را آکنده از احادیث نبوی پیرامون اصول دین و مسائل عقیدتی می بینیم. شیخ ابویعقوب این احادیث را جمع آوری و مرتب کرده است و شمار آنها به 140 حدیث درباره ایمان و تفکر و شرک و قدر و بزرگداشت خداوند و نفی تشبیه و استواء و.. می رسد. با این حال، دیگر نمی توان گفت که اباضیه فقط زمانی به پاره ای مسائل عقیدتی توجه نشان دادند که جهمیه و معتزله عقاید خود را اظهار داشتند و سپس اباضیه از این عقاید اطلاع یافتند و آنها را پذیرفتند. اگر تأثیر و تأثری هم در کار بوده است این تأثیر پذیری باید از جانب معتزله صورت گرفته باشد. عثمان بن عبدالعزیز ناصری حنبلی در تأیید این مطلب می نویسد: «بیشتر عقیده معتزله در امت از عقیده خوارج گرفته شده است». نظر به تقدم زمانی جابربن زید بر سران معتزله، احتمال درستی این نظر تقویت می شود. «امام شیخ بیوض جانفی» بر این موضوع تأکید می ورزد که آرای اباضیه پیش از ظهور سخنان و عقاید خوارج و معتزله و جهمیه تبلور یافته است. وی می گوید که به گفته شیخ ابویعقوب وارجلانی، واصل بن عطا پیش از کناره گیری (اعتزال) از حسن بصری، بیست سال همواره در مجلس درس او حاضر می شد. با آن که دقیقا نمی دانیم واصل در چه سالی از مجلس حسن کناره گرفته است؛ اما از مجموع روایات و تواریخ بر می آید که این کار در روزهای پایانی عمر حسن یعنی در اواخر قرن اول هجری صورت گرفته است. بنابراین، امام اباضیه بسیار جلوتر از امام واصلیه و معتزله بوده است. نظریه اباضیه درباره اراده انسانی و عدل الهی (قدر) پیش از ظهور واصل بن عطا و مذهب او تبلور یافته بوده است چون اباضیه موضوع رؤیت خداوند و استواء را در حضور برخی از صحابه مانند عایشه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر مورد مناقشه و بحث قرار داده اند. با وجود این آیا باز هم می توان گفت که اباضیه از معتزله تأثیر پذیرفته اند و عقیده خود در موضوع رؤیت و استواء را از آنها گرفته اند. درحالی که می دانیم اباضیه بر معتزله تقدم زمانی دارند و معتزله برای اثبات عقاید و نظرات خود از همان دلایل و براهین اباضیه استفاده می کنند؟ گمان نمی کنم که هیچ آدم منصفی چنین سخنی بگوید. ممکن است گفته شود: اباضیه یک فرقه دینی که آرای آنها بر نگاه عقلی و دلایل منطقی استوار باشد نبوده اند و در درجه اول به مسائل عقیدتی و اصول دین نپرداخته اند، برخلاف معتزله که یک فرقه دینی به شمار می آید چرا که اصولا معتزله به دلیل پرداختن به مسائل و اصول عقیدنی پدید آمدند و آرای آنها به تفکر مذهبی مربوط می شد در حالی که اباضیه و خوارج نمایانگر یک فرقه دینی نیستند زیرا منشأ پیدایش آنها تفکرات و رویدادهای سیاسی است و ارتباط آنها با عقاید یک ارتباط جنبی و عرضی می باشد. اما واقعیت ثابت می کند که اباضیه در زمینه های فقه، معاملات، اخلاق عمومی، سیاست و اصول عقاید بحث و تحقیق کرده اند و نظر خود را درباره یکایک مسائل آنها مشخص ساخته اند. البته روش تفکر اباضیه مورد نقد قرار گرفته است. در میان مورخان و پژوهشگران این نظر رواج دارد که خوارج کلا از روش عقلی بی بهره اند اما دکتر عمار طالبی پس از بررسی و تحقیق بسیار پیرامون عقاید خوارج اظهار می دارد: «خوارج ظاهری مسلک نبودند بلکه روش عقلی داشتند و نصوص را مطابق مبانی خود تأویل و توجیه می کردند و فرقه معتزله چیزی نیست جز تصویری از اصول و مبانی اولیه خوارج». باید توجه داشت که دکتر عمار طالبی اباضیه را فرقه ای خارجی می شمارد. کوتاه سخن آن که اباضیه و معتزله رابطه نزدیکی با هم دارند و در اغلب مسائل عقیدتی و اصول دین میان آنها توافق وجود دارد. و این چندان عجیب نیست چرا که هر دو از روش تفکر عقلی در حدود نصوص شرعی برخوردارند
اباضیه و شیعه
وحدتی که در صدر اسلام بر مسلمانان حاکم بود به سبب وقوع فتنه ها و درگیریها از جمله واقعه صفین ادامه نیافت. پیکار صفین موجب شد که جناح امام علی به دو گروه منشعب شود. گروهی از جمله فرقه شیعه در کنار او ایستادند و یاری اش دادند و اقدامات او را تأیید کردند و گروهی دیگر از جمله فرقه اباضیه به سبب پذیرش حکمیت به مخالفت با علی برخاستند. بنابراین، منشأ این اختلاف شرایط سیاسی بود اما بعدا مسائل عقیدتی را نیز فرا گرفت. شیعه در تقدیس امام علی تا آن جا پیش رفت که معتقد شد او معصوم و از خطا مصون است چون وصی پیامبر خدا می باشد لذا وی را بر دیگر صحابه برتری دادند. آنان به وجوب امامت قائل شدند و آن را منحصر به نسل علی در میان اهل بیت دانستند. اما اباضیه، با وجود احترام نهادن به علی (ع) و اعتراف به موقعیت و منزلت اسلامی او، این سخنان را، نپذیرفتند. به عقیده اباضیه، امامت واجب است لیکن اختصاص به اهل بیت ندارد بلکه هر مسلمانی، عرب یا عجم، می تواند عهده دار این منصب شود. ملاک فقط تقواست و اگر از این نظر برابری بود آن گاه قرشی بودن اولویت پیدا می کند. نظر به اصول و مبانی کلی هر یک از دو گروه اباضیه و شیعه احتمال توافق و نزدیک شدن این دو فرقه به هم ضعیف است چرا که از یک سو تناقض شدیدی میان آرای آنها وجود دارد و از سوی دیگر موارد اختلاف دو مذهب متعدد است. بارزترین نقطه اختلاف این است که اباضیه به اصل صحیح شرعی تمسک می جویند و آن را بر همه چیز حتی شخصیتی چون علی بن ابی طالب ترجیح می دهند در صورتی که شیعه اصل برتری امام و بزرگداشت او را مقدم می شمارند. ابن تیمیه در راستای مقایسه میان مواضع شیعه و اباضیه نمونه های زیادی می آورد اما گرایش آشکاری نسبت به خوارج از خود نشان می دهد. در نظر او خوارج از جمله اباضیه ـ وی اباضیه را جزء خوارج می داند به حق نزدیکترند و ظاهرا و باطنا اهل دین می باشند گرچه به نظر ابن تیمیه گمراه و جاهل و منحرف اند.
شواهد تاریخی بر همزیستی مسالمت آمیز شیعه و اباضیه
بدین سان ملاحظه می کنیم که عوامل اختلاف بسیار و انگیزه های اتحاد اندک است. با این حال در تاریخ سراغ نداریم که میان شیعه و اباضیه کشمکشهای شدید یا درگیریهای مسلحانه صورت گرفته باشد. شاید بتوان علت این امر را وجود دشمن مشترک یعنی قدرت حاکمه دانست که با مذهب خوارج و شیعه، به طور یکسان همواره در ستیز بوده است. از این رو مذاهب تحت فشار و ستم اهتمام خود را متوجه مبارزه با حاکمیت و کوشش در جهت تغییر اوضاع کردند. این کوشش ها چه با شکست مواجه می شد و چه به موفقیت دست می یافت، به هر حال مانع از آن می شد که شیعه و اباضیه با یکدیگر به نبرد برخیزند. بالاتر از این، اخباری در دست است که نشان می دهد که میان این دو فرقه روابط دوستانه ای برقرار بوده است. برای مثال، جاحظ نقل می کند که هشام بن حکم و عبدالله بن زید اباضی با هم دوست و شریک تجاری بوده اند. و البته این امر جای تعجب ندارد چرا که اباضیه نسبت به برادران دینی خود کمال ارزش و احترام را قائل اند و هیچ گاه دست به مخالفت و کشتار نمی زنند مگر آن که ضرورت اقتضا کند و قبلا حجت را بر خصم خود تمام کرده باشند. در تاریخ اباضیه با نمونه هایی از حسن نیت آنها در همزیستی مسالمت آمیز با مخالفانشان بر می خوریم. مثلا در دوران حاکمیت رستمیان گروههای زیادی از شیعه به این دولت پناهنده شدند و آنها نیز با آغوش باز از این گروهها استقبال کردند و گرامیشان داشتند. به گفته «ا. محمد علی دبوز» علویان فرزند محمد بن سلیمان علوی، برادر بزرگتر ادریس بنیانگذار دولت ادریسیان ـ در حکومت رستمیان به چنان شکوه و عظمتی دست یافتند که در شهرهایی که فرود آمدند مقام سیادت و بزرگی یافتند. چنین رفتار برادرانه ای از سوی اباضیه با مخالفان خود شگفت آور نیست چرا که اصولا تعالیم و آموزش های آنها براساس اخوت و اتحاد استوار است. پیشوایان اباضیه از همان آغاز سعی کردند که دعوتشان یک حرکت فراگیر اسلامی باشد و عملا هم چنین شد. این دعوت شرق و غرب را فرا گرفت و عناصر مختلفی از قبایل و نژادهای مسلمان و غیر مسلمان را به خود جذب کرد. برای مثال، «ابوحمزه شاری» بر منبر پیامبر خدا (ص) در مکه می ایستد و توده های مردم را از مذاهب مختلف چنین مخاطب می سازد: «همه مردم، بجز بت پرستان و کفار اهل کتاب و پیشوای ستمگر، از ما هستند و ما از آنان». در مدینه نیز این گونه سخن می گوید: همه مردم از ما هستند و ما از کنان مگر سه تن آن که بجز فرمان خدا را اجرا کند و آن که پیرو این شخص باشد و آن که به کار او رضایت دهد. در سایه این شعارها و تعالیم بود که اباضیه و شیعه همزیستی مسالمت آمیزی داشتند.
منـابـع
WWW. adyan. org
موسسه فرهنگی تبیان
ربانی گلپایگانی- فرق کلامی.
محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی- مشکور
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها