اندیشه ظهور مسیحا در جنبش اصلاحی و صهیونیزم
فارسی 7078 نمایش |اندیشه ظهور مسیحا در کنفرانسهای ربانیون
بحث و اختلاف برای مدتی طولانی در نشریات ادامه یافت و از آنجا به کنفرانسهای ربانیون در آلمان و آمریکا سرایت کرد. در سال 1843 یک انجمن اصلاحی با هدف آشکار بر افکندن یوغ ربانیون در شهر فرانکفورت برماین بنیانگذاری شد. در مرام نامه آن انجمن صریحا آمده است که اعضا نه انتظار و نه میل آن را دارند که مسیحا بیاید و بنی اسرائیل را به فلسطین برگرداند، همچنین آنان، جز سرزمینی که در آن به دنیا آمده یا به شهروندی آن پذیرفته شده اند، هیچ مکانی را به عنوان سرزمین پدری به رسمیت نمی شناسند.
نظریه آینهورن در باب پراکندگی بنی اسرائیل
در نخستین کنفرانس ربانیون که به سال 1844 در برونسویک برگزار شد، هیچ بحثی پیرامون مسأله مسیحا مطرح نگردید. در سال 1845 دومین کنفرانس ربانیون در شهر فرانکفورت برماین برگزار شد و در آن مسائل اعتقاد به آمدن مسیحا و از سرگیری دعاهای مربوط به آرمان مسیحایی مورد بحث قرار گرفت. هنگام بحث پیرامون نظر کمیته ای که توصیه می کرد اندیشه مسیحایی از تمام مفاهیم سیاسی یا ملی عاری شود، آینهورن نظریه مشهور خود را بیان نمود و گفت: «پراکنده شدن بنی اسرائیل میان ملتها، نه یک مجازات، بلکه بزرگترین نعمتی بود که به آنان عطا شد؛ زیرا پیشرفت واقعی یهودیت از زمان تبعید یهودیان از فلسطین آغاز گردیده است.» او معتقد بود که امید به رهایی در آینده با یهودیت تلمودی ارتباطی تنگاتنگ دارد. یهودیان روشنفکر نباید برای بازگشت شکوه ملی و تجدید آیین قربانی دعا کنند، گرچه هنگام نیایش می توانند یهودیان را با لقب قوم برگزیده یاد کنند؛ زیرا کسی نمی تواند منکر این حقیقت شود. هولدهایم در اصول با آینهورن موافقت کرد. سایر ربانیون عقائد گوناگونی داشتند و چند نظر آشتی جویانه نیز مطرح شد.
بازگرداندن زبان عبری به نمازنامه
مسأله ملیت یهودی یک بار دیگر هنگام بحث درباره بازگرداندن زبان عبری به نمازنامه مطرح شد. گایگر اظهار داشت که زبان امری ملی است، نه امری دینی؛ از این رو، استفاده از زبان عبری در عبادات یهودیان این عصر موردی ندارد. فرانکل به شدت به گایگر حمله کرد و گفت: «عشق یهودیان به زبان عبری را باید از علاقه به سرزمین پدری جدا کرد و حتی امید به رهایی آینده مانع میهن پرستی نیست.» این کنفرانس شکاف حقیقی بین اصلاح طلبی و بنیادگرایی را نشان داد. علی رغم ستیز مداوم فرانکل، زاکس و دیوید کاسل با اصلاح و اصلاح طلبان، اندیشه های جدید در آلمان ریشه محکمی پیدا کرد و از آنجا به آمریکا منتقل گردید و با علاقه فراوان پذیرفته شد. کنفرانسهای دیگری که در زمانها و مکانهای مختلف برگزار شد، نیز کم و بیش به مسأله مسیحا پرداختند، ولی هر دو طرف بحث چیزی که تازگی داشته باشد، ارائه نکردند. کنفرانس فیلادلفیا که در سال 1869 برگزار شد اساسنامه زیر را تدوین کرد و کنفرانس پیتسبورگ به سال 1885 آن را مورد تأیید قرار داد:
1- مقصود بنی اسرائیل از مسیحا برپا کردن دوباره دولت یهودی قدیم به رهبری یک تن از نسل داود و جدایی دوباره از ملتها نیست، بلکه هدف وحدت همه فرزندان خدا در اعتراف به یکتایی او است؛ تا اینکه وحدت همه آفریده های خردمند محقق گردد و آنان به قداست اخلاقی دعوت شوند.
2- ما ویرانی دومین دولت یهود را یک مجازات برای گناهان بنی اسرائیل نمی دانیم، بلکه آن را محصول اراده الهی می دانیم که به ابراهیم وحی شد و همان طور که در مسیر تاریخ جهان روشن تر گردید این ویرانی یهودیان را در سراسر زمین پراکنده ساخت تا رسالت کاملا روحانی خود را تحقق بخشند و امتها را به دانش راستین و پرستش خدا رهنمون گردند.
3- ایمان به رستاخیز جسم هیچ اصل و مبنای دینی ندارد و اعتقاد به جاودانگی تنها به فنا ناپذیری روح دلالت می کند.
بدین گونه، با آنکه نخستین انگیزه پیشگامان اصلاح در الغای ایمان به مسیحای شخصی آزادی بود، هنگامی که فعالان علوم یهودی به حرکت اصلاح پیوستند، نهادی علمی برای یهودیت فراهم شد که با وجود آن، امید ملی یهود بی مورد گردید. آزادی یهودیان آلمان پس از انقلاب 1848 حرکت اصلاح را به پیش برد و بر اثر آن، ملی گرایی یهود ضعیف شد.
آزادی یهود و تقویت آرمان مسیحایی در شرق
یک امر شگفت آور اینکه همین آزادی و خوشرفتاری با یهودیان در بسیاری از کشورها و نیل آنان به مقامهای بلندی در شوراهای شهر و امور مالی و اقتصادی جهان از دیدگاه طبقه دیگری از یهودیان نشانه نزدیک شدن عصر مسیحایی تلقی شد. یهودیان ستمدیده اروپای شرقی طبعا برای رهایی سریع اشتیاق داشتند و دعا می کردند. پیر و جوان افسانه های مسیحا و شگفتی و شکوه آمدنش را می گفتند. به دست آوردن حق شهروندی و امتیازات سیاسی در نظر آنان به اندازه بازگشت کامل دولت قدیم تحت رهبری مسیحای آرمانی که «مسح شده» خداست، اهمیت نداشت. رنجهای تبعید عرصه را بر ایشان تنگ کرده بود و برای رهایی خود از آن وضعیت نکبت بار جز از طریق حوادث فوق طبیعی چشم اندازی نداشتند. هنگامی که اخبار درخشیدن بزرگان و سیاستمداران یهود به این جوامع می رسید و غالبا به شکل مبالغه آمیزی نقل می شد که قدرتهای حاکم در اروپا به برادران ایشان علاقه نشان می دهند، مفاهیم بی روح یک مسیحا و یک عصر مسیحایی شکل دقیق تری بر خود می گرفت. اندیشه رهایی از تنگنای موجود به وسیله جریان طبیعی به طور ناخودآگاه با امید مبهم دوران مسیحایی در هم می آمیخت. آزادی یهودیان در کشورهای اروپای غربی مقدار معینی از خودآگاهی و غرور ملی را در دلهای یهودیان مشرق بر انگیخت و معماران بعد پایه های جنبش ملی بزرگ یهودیان یعنی صهیونیسم را بر آن بنا کردند.
اندیشه ظهور مسیحا در صهیونیسم جدید
هنگامی که تاریخ صهیونیسم جدید نوشته می شود نام هیرش کالیشر و ایلیا گوتماخر از همه شاخص تر است. ایشان نخستین کسانی بودند که احساسات یهودیان را برای سرزمین مقدس بر انگیختند و ثروتمندان را برای کمک به ایجاد آبادیهای یهودی نشین تشویق کردند. کوششهای ایشان میان یهودیان روسیه ناموفق بود؛ زیرا آنان در حکومت الکساندر دوم در وضعی قرار داشتند که بایستی از پاسخ به چنین دعوتی پرهیز کنند. آنان توانستند برخی از یهودیان و مسیحیان برجسته آن سامان را به طرحهای خود علاقه مند سازند. با تغییر سیاست خاندان رومانوف در مورد یهودیان، زمینه آماده شد و کار اصلی آغاز گردید. علاوه بر دشواری فائق آمدن بر این عقیده عمومی که نجات تنها از طریق دخالت مستقیم خدا به دست می آید، سرعت بخشیدن به دوران رهایی از طریق ایجاد مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین، نقض آشکار شریعت به شمار می رفت.
تلاش برای تسریع ظهور مسیحا و مخالفت ربانیون با آن
از سال 1836 هیرش کالیشر که در آن زمان ربانی شهر تورن در آلمان بود، موضع خود در مورد مسیحا را در طی نامه ای خطاب به آنسلم مایر روتشیلد شرح داد. با صرف نظر از عناصر وعظ و خطابه موجود در آن نامه، ادله ای که در آن ارائه شده، در اصول با اعتقادات بسیاری از صهیونیستهای معاصر فرقی ندارد: کسی نباید تصور کند که مسیحا ناگهان ظهور خواهد کرد و از طریق معجزات و شگفتیها، بنی اسرائیل را به میراث باستانی خود رهبری خواهد نمود. رهایی از طریق طبیعی آغاز خواهد شد. یهودیان به سکونت در فلسطین گرایش پیدا خواهند کرد و ملتها به کمک کردن به آنان در این کار علاقه مند خواهند شد. هنگامی که یهودیان در فلسطین استقرار یافتند، اورشلیم نوسازی شد، معبد دوباره برپا گردید و «قربانیها مشام خداوند را نوازش دادند»،خدا معجزات خود را به گونه ای که انبیا و حکیمان شرح داده اند، به مردم نشان خواهد داد.
نخست یک انسان با تواناییهای طبیعی فراوان ظاهر خواهد شد و او یک راه طبیعی را برای اقامت یهودیان در فلسطین باز خواهد کرد؛ آنگاه خدا نبی و پادشاه «مسح شده» خود را خواهد فرستاد. همین ربانی در نامه دیگری به آلبرت کون، مسؤول بنیاد امور خیریه شاخه پاریسی خاندان روتشیلد، همان استدلال را می آورد و می افزاید که اقامت یهودیان در فلسطین نخستین گام به سوی عصر مسیحایی است. او فریاد می کند که «اکنون زمان آن فرا رسیده است؛ زیرا بسیاری از یهودیان به مقامات بلندی دست یافته اند و می توانند بر فرمانروایان اروپا اعمال نفوذ کنند.» این اظهار نظر از مخالفت به دور نماند. بسیاری از ربانیون با تندی به این سخنان اعتراض کردند و آن را در مخالفت مستقیم با سنت یهودی و شریعت یهودی دانستند.
پشتیبانی از جنبش و تأسیس نخستین مهاجرنشین
ربانیون جدیدتر و فرهیخته تر از طرح کالیشر پشتیبانی کردند. این نظریه که یهودیان باید قبل از فرا رسیدن دوران مسیحا آبادیهایی در فلسطین ایجاد کنند و در آنها ساکن شوند، حتی میان اصولی ترین ربانیون، هوادارانی پیدا کرد. همگید Ha-Maggid، تنها نشریه عبری آن روزگار، به شدت از این جنبش حمایت کرد و علاقه موسی مونتفوری و لورنس اولیفانت، همچنین تأیید نیمه رسمی انگلستان از این طرح، گروهی را به آن اندیشه تازه علاقه مند ساخت. بر اثر این تحولات، آلیانس جهانی اسرائیل به سال 1870 مدرسه کشاورزی میقوه ییسرائل (امید اسرائیل) را تأسیس کرد و در سال 1878 نخستین مهاجرنشین به نام «پتح تیقوا» (دروازه امید) تأسیس شد.
تشدید ملی گرایی و احساسات ضد سامی در اروپا
اروپا به تدریج نظریاتی را که برای پدید آوردن انقلاب فرانسه مفید بود، به دور می افکند. آرمانهای جهان وطنی را مخالف با سرشت آدمی و مردود می دانستند و همبستگی ملی شعار بسیاری از ملتهای اروپا شده بود. در سال 1832 یونان پس از یک مجاهده شدید، استقلال خود از ترکیه را به دست آورد. ایتالیا یوغ اتریش و پاپ را بر افکند و در سال 1870 ملت ایتالیا تحت فرمان ویکتور امانوئل متحد گردید. بیسمارک موفق شد امیرنشینهای گوناگون آلمان را متحد کند و ملت نیرومندی پدید آورد. پس از جنگ روسیه با عثمانی در سال 1878، رومانی، صربستان، مونته نگرو و بلغارستان بر اساس معاهده برلن از عثمانی استقلال یافتند.
احساسات ملی در هر جا تقویت می شد و حتی حاکمان مستبد لهستان و مجارستان تا اندازه ای به سرکوب آن موفق گردیدند. احساسات داغ ملی گرایی مقدمه ای شد برای احساس سرد انحصار طلبی ملی و سرانجام، هیولای ضدیت با نژاد سامی از آن پدید آمد. اگر جدایی بین یهودیان و ملتهای میزبان تنها یک جدایی دینی می بود، دیگران می توانستند یهودیان را تحمل کنند. ولی برای یهودیان که از نژاد سامی بودند، به علت اختلاف نژادی، جوشیدن با آریاییها ممکن نبود و در نتیجه، آنان تهدیدی برای همبستگی ملی به شمار می رفتند. البته خود حکومتها حاضر نبودند این جدایی را بپذیرند، ولی طبقات متوسط جامعه که از انقلاب 1848 در هدایت سیاستهای حکومت در همه دولتهای مشروطه نقشی اساسی بر عهده داشتند، از احساسات ضد سامی پشتیبانی می کردند؛ مخصوصا هنگامی که یهودیان اقتدار خود را در زمینه های فرهنگ و پیشرفت به اثبات رساندند.
تلاش ربانیون برای آشتی دادن میان دو اندیشه
مشکل ربانیون این بود که بین انگیزش ناگهانی احساسات ملی یهود و آرمان مسیحایی آشتی دهند. آنان که از همه محافظه کارتر بودند، به شدت با جنبش جدید مخالفت می کردند، مخصوصا وقتی می دیدند که پرشورترین افراد میان صهیونیستهای جدید کسانی هستند که سالهاست از یهودیت و آداب یهودی روی بر تافته اند. آنان بیم داشتند که جنبش جدید به جدایی بنی اسرائیل از دین پذیرفته شده خود بینجامد. از سوی دیگر، بسیاری از برجسته ترین ربانیون به آسانی از جنبش پشتیبانی می کردند. برخی از آنان، مانند سموئیل موهایلور، مردخای الیاشبرگ و پسرش یوناتان، مردخای یوفه و دیگران رهبری صهیونیسم جدید را به دست گرفتند و وقت و توان خود را وقف پیشبرد اهداف و منافع آن کردند.
برخی از آنان نظریه کالیشر را پذیرفته بودند که می گفت: «قبل از عصر مسیحا، یهودیان باید در سرزمین مقدس ساکن شوند.» دیگران استدلال می کردند که نجات معجزه آسا تنها زمانی تحقق می یابد که یهودیان لایق آن باشند. پس از تثبیت آنان بر خاک فلسطین (تنها مکانی که در آن می توان اعمال دین یهود را دقیقا انجام داد و بدین وسیله شایستگی لطف بیشتر خدا را یافت)، معجزات و شگفتیها، همچنین الیاس و پسر داود و عصر مسیحایی از راه خواهند رسید. افراد دیگری نیز وجود داشتند که این جنبش را کاملا مغایر آرمان مسیحایی می دانستند و در هر فرصتی می کوشیدند بر عدم تمایل خود به ایجاد یک دولت یهودی اصرار ورزند. از دیدگاه این افراد، سکونت در فلسطین و بازسازی ویرانیهای آن به نفسه اعمال شایسته ای هستند. از آنجا که بسیاری از دستورهای دینی را تنها در فلسطین می توان اجرا کرد، پشتیبانی از جنبش برای بنیانگذاری مهاجرنشین در سرزمین مقدس کار درستی است. برخی از افراد روشنفکرتر میان آنان با جرأت اظهار می داشتند که بر خلاف عقیده عموم، رهایی نه از طریق معجزات، بلکه از طریق حوادث طبیعی میسر خواهد شد. این امر به وسیله فعالیت داوطلبانه یهود و کمک قدرتهای بزرگ جهان تحقق خواهد یافت، همان طور که تأسیس دومین دولت یهود در گذشته به دست زروبابل و عزرا از طرق کاملا طبیعی، یعنی بازگشت افراد وفادار و مؤمن و اجازه و حمایت یک پادشاه غیر یهودی (یعنی کورش) میسر شد. همچنین لازم نیست بنی اسرائیل به فلسطین برگردند. فلسطین باید کانون ملی یهودیان سراسر جهان باشد.
نظر فلسفی «احد هاعام» پیرامون ملیت یهودی
نویسنده عبری مشهور آشر گینزبرگ (احد هاعام) این عقیده را ماهرانه و با ذکر تفصیلات بر اساسی فلسفی بیان کرده است. ربانیونی که می خواستند جنبش صهیونیستی را با آرمان مسیحایی یهود آشتی دهند، مقالات و کتابهایی نوشتند. آنان برای توجیه این جنبش از دیدگاه سنتی یهود از کتب اخلاق و مواعظ سود می جستند، ولی عاملان اصلی که از آرامش و آسایش خود کاسته و برای تأسیس مهاجرنشینهای جوان به فلسطین رفته بودند، به علت اشتغال فراوان، برای اندیشیدن پیرامون مشکل ربانیون فرصت چندانی نداشتند.
بالندگی امید مسیحایی نزد اکثریت یهودیان
به هر حال، اعتقاد به آمدن یک مسیحای شخصی، همراه با معجزات و شگفتیهای بسیار، هنوز هم نیرومند است و موجب شده که بسیاری از یهودیان بنیادگرا از اردوگاه صهیونیسم فاصله بگیرند. پس از نخستین کنگره بازل به سال 1897 که صهیونیسم در آن جنبه سیاسی کنونی را بر خود گرفت، دکتر ماکس نوردو نایب رئیس کنگره لازم دانست برای عموم عبری زبانان مقاله ای تهیه کند و همه احتمالات مسیحایی خود و همکارش دکتر تئودور هرتزل را انکار نماید. هنوز هم (سال 1906) با وجود مخالفت افراد شدیدا بنیادگرا که در انتظار مسیحا به سر می برند و پیش از ظهور «مسح شده» خدا هیچ اقدامی را اجازه نمی دهند و علی رغم نظریات اصلاح طلبان که صهیونیسم را تهدیدی برای آزادی کامل یهود و از همان ابتدا یک خطای فاحش و مخالف مسؤولیتی می دانند که فیض خدا و تاریخ بر عهده یهود گذاشته است، صهیونیسم به پیشرفت شگفت آور خود ادامه می دهد. هر یک از بنیادگرایی و اصلاح طلبی اعضایی در درجات صهیونیسم دارند و حتی کسانی که از دین یهودی روی بر تافته اند، مجذوب آرمانهای ملی صهیونیسم شده، با شور و نشاط برای آن فعالیت می کنند. این جنبش مرحله ای از تحول آرمان مسیحایی یهود است که بدون شک نقش عمده ای را در تاریخ یهود بر عهده خواهد گرفت.
صهیونیسم و اهداف والای عصر مسیحا
صهیونیسم با آنکه نزد بسیاری از هواداران خود مقدس است، نمی تواند جای آرمان مسیحایی را بگیرد. هدف صهیونیسم تأسیس دولت یهود در فلسطین تحت حمایت قدرتهای اروپاست. آرمان مسیحایی وعده می دهد که یهود یک قدرت جهانی در فلسطین تأسیس خواهند کرد و همه اقوام زمین در مقابل آن کرنش خواهند نمود. صهیونیسم حتی در بعد سیاسی خود تنها یک مرحله از آرمان مسیحایی را محقق خواهد ساخت و به همین علت در صورت توفیق ممکن است به سوی تحقق کامل آن آرمان گام بر دارد.
این اقدام در صورت عدم توفیق نیز یهودیان را در مورد اصل آرمان دلسرد نخواهد کرد؛ زیرا آرمان مسیحایی از آزادی یهودیان گسترده تر و از تأسیس یک دولت یهودی مستقل فراگیرتر است. آرمان یاد شده اهداف بلندی را برای بشریت و تکامل نژاد بشری در نظر می گیرد، ولی در عین حال، در یک زمینه یهودی و با مفهومی کاملا یهودی باقی خواهد ماند. آن آرمان صلح جهانی و عصر عدالت و پارسایی را وعده می دهد؛ عصری که در آن همه انسانها خواهند دانست که خدا یکی و نام او یکی است. ولی این عصر پس از اصلاح معنویات قوم یهود تحت هدایت یک انسان خواهد بود که نهالی از خاندان داود است و خدا او را می فرستد تا آنان را به راستی و درستی رهنمون شود. قومی که خدا برای ابلاغ رسالت خود به جهانیان برگزیده، خواهد توانست مسؤولیت خویش را در اصلاح معنویات جهان انجام دهد.
منـابـع
جولیوس کرینستون- انتظار مسیحا در آیین یهود- ترجمه حسین توفیقى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1377
محمدمهدى کریمى نیا- مقاله انتظار موعود در آیین یهود- فصلنامه معرفت، شماره 27
راب ا کهن- گنجینه ای از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانی- انتشارات زیبا
محمد بهشتی- ادیان و مهدویت- مؤسسه مطبوعاتی حسینی- تهران بی تا
جیمزهاکس- قاموس کتاب مقدس- کتابخانه طهوری- تهران 1349
جلال الدین آشتیانی- تحقیقی در دین یهود
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها