عرفان قرون وسطای یهود در آلمان
فارسی 5512 نمایش |انتقال مرکز عرفان یهود از فلسطین به بابل
اندیشه هایى که در سفر یصیرا مطرح شده، در خلال شش قرن نخست میلادى، هم در فلسطین هم در بابل (که بعدها عراق نامیده شد) به وجود آمدند; یهودیت بابلى ویژگى هاى اجتماعى و دینى خاص خودش را داشت که آن را از جهات مختلف از جمله رمزگرایى و نیز جلوه هاى دیگر حیات روح در مقابل یهودیت فلسطین قرار مى داد. مقدر آن بود که تاثیر اعتقادى مشترک این دو مرکز در طى دوران نیمه قرن هشتم تا قرن یازدهم در میان یهودیان مستقر در شمال آفریقا و اروپا شیوع پیدا کند; آموزه هاى عرفانى نیز نفوذ پیدا کرد. به هر حال در یکى از برهه هاى دوران تلمودى، مرکز عرفان یهود از فلسطین به بابل منتقل شد. بابل در آن زمان به لحاظ فرهنگى و نیز اقتصادى کم کم داشت به کانون اصلى زندگى یهودیان تبدیل مى شد. یهودیان بابل سنت هاى عرفانى اى را که از گذشته به ارث برده بودند در خلال دوران گائونها (قرن هاى هفتم تا یازدهم) حفظ کردند اما در وضعیت جدید یهودیان همین سنت ها نیز، لا اقل در اثر برخورد با گرایش هاى رازآمیز محلى تا اندازه اى متحول شدند.
انتقال مرکز عرفان یهود به ایتالیا و آلمان
داستان معتبرى بیان مى دارد که چگونه ابوهارون بغدادی که یکی از عارفان و اعجاز کنندگان بابلی بود تعالیم عرفانی را در قرن نهم از شرق به ایتالیا آورد. عارفان ایتالیایی پیش از آن با سنت های مرکاوایی آشنا بودند و احتمالا ابوهارون، پیشرفت هایی را که در بابل رخ داده بود به آن سنت ها افزود. نکته های مهم جدید توسط یکی از شاگردان مکتب ابوهارون از ایتالیا به سمت شمال و به آلمان رفتند و در آنجا در به وجود آمدن دوران پارسایان آلمان یا عرفان آلمانی- یهودی که با حاسیدیان اشکنازی مرتبط بودند موثر واقع شدند.
عرفان قرون وسطاى یهود در آلمان
سنت مرکاوا که به سبب تحولاتى که در بابل از سر گذرانده بود تغییر و تعدیل یافته و از طریق ابوهارون و بعدها توسط منابع باهیرى به اروپا رسیده بود در قرون وسطا به دو زیر مجموعه اصلى در اندیشه عرفان منجر شد: اولین گرایش در آلمان پیدا شد و نمود آن نهضت حاسیدهاى اشکنازى بود. دومین گرایش در منتهاالیه غرب آلمان در شبه جزیره ایبریا و در جنوب فرانسه به وجود آمد و آغازگر نهضت قبالا شد. دوره اى از حدود 1150 تا 1250 که شاهد استقرار قبالا در جنوب فرانسه و اسپانیا بود، براى شکل گرفتن عرفان یهود کم اهمیت تر از شاخه دیگر یهودیت اروپایى در شمال فرانسه (و انگلستان) و نواحى راین و دانوب در آلمان نیست.
بر خلاف قبالاى قرون وسطا که مقدر بود تحول وسیع و متغیرى را که از نیمه دوم قرن سیزدهم شروع شده بود تجربه کند، نهضتى که مى توان تقریبا به طور خلاصه بر آن نام حسیدیسم (زهدگرایى) آلمانى (یا اشکنازى، برگرفته از نام محلى که در کتاب مقدس ذکر شده و از قدیم براى اشاره به آلمان به کار رفته است) گذاشت، به سختى مى توانست به عنوان جریانى زنده و مستقل بعد از ربع دوم قرن سیزدهم باقى بماند. بدون تردید، در دل یهودیت فرانسوى- آلمانى نوعى استمرار سنت عرفانى مبتنى بر سفر یصیرا و هخالوت وجود داشت. و نیز برخى عناصر از سحر و جادوى بابلى که شاید هم از طریق ایتالیا به آن رسیده بود وجود داشت; و به نظر مى رسد جریان گنوسى ساز متبلور در سفر ها- باهیر بدون آن که آثارى از خود بر جاى گذاشته باشد، از آلمان نگذشته است.
با این حال، فضاى فکرى یهودیت فرانسوى- آلمانى از فضاى حاکم بر اسپانیا و یا حتى پروانس- لانگدوک بسیار متفاوت بود; مشخصه آن فضا، فرهنگ تلمودى تقریبا انحصارى آن بود; نسبت به کشورهاى داراى تمدن اسلامى تماس فکرى کمترى با محیط غیر یهودى داشت; و از الهیات یهودى کشورهاى عربى خاورمیانه، آفریقاى شمالى و اسپانیا اطلاعات ناچیزى در دسترس بود. این وضعیت محتملا تنها در ثلث اخیر قرن دوازدهم تغییر کرد; تا آن زمان معلومات «فلسفى» دانشمندان یهودى فرانسه و آلمان، اساسا متشکل بود از شرحى عربى، شاید متعلق به قرن یازدهم، از رساله عقاید و باورها اثر سعدیا بن یوسف (دانشمند و فیلسوف بزرگ یهود بابلى قرن نهم و دهم) و تفسیرى بر «کتاب آفرینش» که به قلم یک یهودى ایتالیایى به نام شبتاى دونولو (در سال 964) مستقیما به عبرى نوشته شده بود.
حتى آن زمان که تاثیر فرهنگى یهودیت اسپانیایى در فرانسه، انگلستان و آلمان بیشتر و قوى تر احساس مى شد، قبالاى نظریه پرداز یاد شده به ندرت در آنجا رخنه کرد. متفکران متعلق به سنت یهودى فرانسوى- آلمانى که متمایل به نظریه پردازى هاى الهیاتى بودند، مشکلات خاص خود را داشتند. این امر به عرفانى بسیار آمیخته به زهدگرایى منجر شد. وضعیت عمومى زندگى یهودیان در آن مناطق سهم به سزایى در این گونه عرفان داشت، چنان که به خصوص بعد از جنگ صلیبى اول، آنها به شدت گرفتار آزار و اذیت هاى خونین بودند.
محور عرفان یهودیان آلمان
دیندارى یهودى آلمان در قرنهاى یازده و دوازده ویژگى هاى خاص خود را داشتند: زهد ایشان; تاکید بسیار زیادى که بر سلوک اخلاقى در کنار مراسم آیینى داشتند; اعمال و عقاید جادویى آنان; عزلتى که از مسیحیان داشتند گرچه در میان آنان سکنا گزیده بودند و به هر حال تحت تأثیر اندیشه هاى آنها واقع مى شدند; و نیز الهیات عرفانى ایشان. محور این عرفان اندیشه کاود، یا جلال الهی، بود کاود از مقام الوهیت فیضان می کرد و عرفان می توانستند در پایان سلوک خویش در هخال ها، به تماشای آن نایل آیند. کاود یاد شده، که به آن شخینا نیز می گویند، در رویاهای عرفانی نشسته بر عرش الهی به نظر می رسد. به نظر حاسیدیان اشکنازی تمام مکتوبات و اظهار نظر های مربوط به ابعاد بسیار عظیم بدن خدا، که به شیعور قوما مشهورند، به کاود اشاره دارند.
آن اندازه ها آن قدر بزرگ بودند که متکلمان فلسفه اندیش یهود را گرفتار کرده بودند. کسى فکر نمى کرد که خداى غیر قابل شناخت و خارج از دسترس رویاهاى عرفانى، از ساختار جهان جدا و دور باشد; بلکه بر عکس او را حلول کرده در تمامى خلقت مى دانستند: حلولى که هم مرز و شبیه همه خدایى بود. در یکى از مجموعه هاى مشهور در برگیرنده سرودهاى مذهبى که در محافل همین دین داران نگاشته شده است، و امروزه هنوز هم در برخى نسخه هاى نمازنامه کنیسه استفاده مى شود مى توان قطعه زیر را یافت: «تو پیش از همه خلایق بوده اى. تنها و بى نیاز از همه. آغاز و انجام امور به دست تو سامان مى گیرند. تو در آنهایى; و آنها بسته روح تواند.»
این مجموعه سرود، که به نام شیر هییحود یا سرود یگانگى، مشهور است بازتاب الهیات عرفانى حاسیدان اشکنازى و سرشار از معنویت متعالى آن است. با این همه، لحن همه خدایانه این مجموعه از جانب برخى حاخام ها بیش از اندازه دور از آیین به شمار مى آمد و لذا تلاش مى کردند تا از داخل شدن آن به نمازنامه جلوگیرى کنند. انتقادات معطوف چنین فقراتى بود: «همه چیز در تو، و تو در همه اشیایى»; «آنگاه که چیزى در حال به وجود آمدن است تو در آن هستى، زیرا همه چیز را در بر مى گیرى و همه از تو پرند»; «پیش از همه، همه چیز تو بودى و هر چیز تا هست شد بى درنگ از تو پر شد.»
بارى آنچه ممکن است از چشم الهیات عقلى سؤال برانگیز باشد از نظر عارفان مى تواند بى ضرر باشد. مسئله نظرى اصلى این بود که بین خداى برخوردار از تعالى محض و وحدت مطلق و بین جلوه هاى او در خلقت، و نیز در وحى و تماس با افراد الهام یافته، چه ارتباطى هست. تفکر بر روى این مسئله به شرح و بسط سلسله مراتب فوق طبیعى مختلف بین خداى دست نیافتنى و عالم مخلوق یا دریافت کنندگان ابلاغ الهى منجر شد. اطلاعات مربوط به فرشتگان که از کتاب مقدس و سنت حاخامى و عرفانى و نیز از تامل در شخینا به دست مى آمدند، چون مواردى براى ساختن این سلسله مراتب به کار مى رفتند و همچنین صبغه خاصى نیز به اعمال عبادى مى دادند. انجام اعمال عبادى از این خصیصه نیز برخوردار بودند که در آنها از رهگذر توجه ثابت بر روى کلمات و حتى حروف نمازهاى کنیسه به تمرکز معنوى پرداخته مى شد.
منفعت تاریخى این تاملات هرچه باشد، آنها بازتاب زیادى در دوره بعدى رمزگرایى یهود نداشتند; تنها استثناهایى که وجود دارند مباحث عرفانى مربوط به نماز و شیطان شناسى است که گاهى تحت تاثیر اعتقادات محیط مسیحى قرار گرفته و در محافل حسیدیان کاملا بسط مى یافتند. از سوى دیگر، تقدیر چنان شد که اخلاق زاهدانه این جنبش که شرح ادیبانه آن در اثر الیعازار بن یهودا از اهالى ورمز (حدود 1160- 1238) و در تجدید چاپ «کتاب پرهیزگاران» (سفر حسیدیم) نمود یافت، از آن زمان به بعد از نشان هاى معنویت یهودى به حساب آید، و دیگر فرقى نمى کرد که این معنویت رمزى باقى مى ماند یا نه.
تأثیر نهضت حاسیدهاى اشکنازى بر جامعه اروپا
اگرچه نهضت حاسیدهاى اشکنازى، خود در بین طیف وسیعى از جامعه یهود آلمان که بسیارى از ویژگى هاى جانبى آن را به خود گرفته بودند نقش تعیین کننده اى داشت اما عرفان این نحله از محافل خواص فراتر نرفت. رویه ضد خردگرا، تأکید بر خصایص اخلاقى، محور بودن نماز، عقاید و مناسک جادویى، افراط در زهد و توبه گرایى، و این اعتقاد که باید گناهکار با درد و رنجى خودخواسته تاوان گناه پس دهد، همه تا مدت ها پس از آنکه این نهضت از هم فروپاشیده بود آثار نازدودنى خود را بر جامعه یهود اروپاى مرکزى و شرقى باقى گذاشته بودند. این اندیشه ها از طریق تنها نوشته عمده اى که در زمینه اى غیر از هلاخا و به دست حاسیدیان اشکنازى پدید آمده بود انتشار یافتند. این کتاب سفر حسیدیم که از تعالیم ربی یهودای عابد (1217-1150) و اعضای حلقه درس وی تدوین یافت. ربی یهودا از اعضای خاندان کالونیموس بود که در قرن نهم از ایتالیا به آلمان مهاجرت کردند و تعالیم عرفانى را با خود بدانجا بردند.
تعارض دیدگاههای عرفانی نهضت حاسیدهاى اشکنازى با روش هاى هلاخایى
متدینان آلمانى به موازین هلاخایى ملتزم بودند، و اگرچه برخى آداب جدید را در کار آورند اما دیدگاه هاى عرفانى آنها عموما فرصت نیافتند که بر سنت هاى هلاخا غالب آیند. اولین نقطه اى که این نهضت در آن با تعارض میان عرفان و روش هاى هلاخایى مواجه شد مسئله استفاده از عرفان براى حل مشکلات هلاخایى از طریق دریافت وحى از آسمان در رؤیا بود. دست کم یکى از این متدینان چنین ادعاهایى داشت. این روش در کتاب شئلوت اوتشووت مین هشامییم (پرسش ها و پاسخ هایی از آسمان) اثر یقوو لوی از اهالی مارژو (قرن هاى دوازده و سیزده) مشهود است.
یعقوو به گوشه عزلت مى رفت و دعا مى خواند و اسماء الهى را بر زبان مى راند و آنگاه پرسش ها را مطرح مى کرد. پاسخ هایش در رؤیا داده مى شدند و اغلب با آیاتى از کتاب مقدس آمیخته بودند; آیاتى که مى توانستند به گونه اى تفسیر شوند که گویا حاوى پیامى مرتبط با مشکل مورد نظر هستند. چنین روالى در نقطه مقابل این سنت کاملا جا افتاده قرار دارد که مى گوید امر هلاخا نباید به تصمیم نبوت و پیشگویى واگذار شود، بلکه میزان، رأى اکثریت حکیمان پس از بحث و تحلیل مسائل مورد ابتلا است. با این حال راه حل هاى یعقوو پذیرفته شدند و در نوشته هاى هلاخایى بعدى نقل قول مى شدند.
منـابـع
آلن آنترمن- باورها و آیین های یهودی- مترجم رضا فرزین- صفحه 145-182- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1385
فروزان راسخى- مقاله ادبیات و خاستگاه تاریخى مکتب قباله- فصلنامه هفت آسمان- شماره 4
ژرژ وایدا- مقاله عرفان یهود- مترجم احمدرضا مفتاح- فصل نامه هفت آسمان شماره 11
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها