تاثیر عرفان مرکبه از کتب عهد عتیق

فارسی 5157 نمایش |

معراج های آسمانی در آیات عهد عتیق

آیاتی در عهد عتیق وجود دارند که ناظر به معراج های آسمانی هستند، که البته همه آنها در صراحت به یک نحو نیستند. برخی از آیاتی که در این مورد می توان به آن ها استناد کرد عبارتند از: «اخنوخ.... سیصد سال با خدا راه می رفت... اخنوخ با خدا راه می رفت و نایاب شد; زیرا خدا او را برگرفت.» (پیدایش: 24- 22/5) اخنوخ و برگرفتن او توسط خداوند، حتی اگر قرائن بعدی ناشی از متون اخنوخی را نادیده بگیریم ظاهرا به این معناست که او به آسمان عروج کرد و نزد خدا رفت. «پس ایلیا به الیسع گفت آنچه را که می خواهی برای تو بکنم بیش از آن که از نزد تو برداشته شوم بخواه... و چون ایشان می رفتند و گفتگو می کردند، این که ارابه آتشین و اسبان آتشین ایشان را از یکدیگر جدا کرد و ایلیا در گردباد به آسمان صعود کرد.» (دوم پادشاهان: 15- 9/2)

سیاحت آفاقی محدود در آیات عهد عتیق
آیات دیگری نیز در عهد عتیق وجود دارد که هر چند معراج سماوی نیست، اما به نوعی سیاحت آفاقی محدود اشاره می کند که مثلا بر اساس آن، حزقیال به طور معجزه آسا به شهرها و مکان های مختلف برده می شود مثل این آیات: «دست خداوند بر من فرود آمده، مرا در روح خداوند بیرون برد و در همواری قرار داد و آن از استخوان ها پر بود... و مرا گفت ای پسر انسان آیا می شود که این استخوان ها زنده گردند...» (حزقیال: 15- 1/37) «دست خداوند، بر من نازل شده، مرا به آنجا (اورشلیم) برد. در رؤیاها خدا مرا به زمین اسرائیل آورد و مرا بر کوه بسیار بلندی قرار داد... اینک مردی که نمایش او مثل نمایش برنج بود...» (حزقیال: 4- 1/40) «چون من در خانه خود نشسته بودم... آنگاه دست خداوند یهوه در آنجا بر من فرود آمد و دیدم که اینک شبیهی مثل صورت آتش بود... و شبیه دستی دراز کرده، موی پیشانی مرا بگرفت و روح مرا در میان زمین و آسمان برداشت و مرا در رؤیاهای خدا به اورشلیم... برد...» (حزقیال 10- 1/8)

اندیشه عروج روحانی و شهود مرکبه

به اعتقاد برخی از محققان، تفسیر این نوع از آیات عهد عتیق که توسط ربی ها صورت گرفت و تا حدودی نیز در میشنا انعکاس یافت، به ویژه تفسیرهایی که بر شهود پیامبرانه حزقیال از ارابه الهی نوشته شده و تحت عنوان مآسه مرکبه. (.. (Ma|aseh) در میشنا وارد شده است، از جمله عواملی است که اندیشه عروج روحانی و شهود مرکبه را به تدریج تقویت نمود و در شکل گیری عرفان عملی مرکبه مؤثر افتاد. البته می دانیم که صرف مباحث تفسیری و نظری پیرامون موضوعات فوق و به ویژه تفسیر شهود ارابه حزقیال، مستلزم یک اقدام عملی و عروج آسمانی به عرش نیست و مطالعه شهود ارابه حزقیال هیچگاه نمی تواند موجب شهود ارابه شود، کما این که به نظر نمی آید، ربی هایی که آیات مربوط به شهود حزقیال را تفسیر می کردند، خود اهل شهود عرفانی بوده باشند و اتفاقا خود آنها به این تفاوت واقف بوده اند و در یکی از آثار خود، توسفتای مگیلا یادآور شده اند که: «بسیاری مرکبه را تفسیر کرده اند بدون آن که آن را دیده باشند.»
با وجود این تاثیر، این آیات و تفاسیر ربی ها را بر آن ها نمی توان در ایجاد زمینه برای عرفان عملی عارفان مرکبه انکار کرد و یا حتی کم اهمیت دانست. الیوت ر. ولفسون در این مورد چنین نوشته است که «از برخی نوشته های ربی ها به ویژه یوحنان بن زکای و شاگردانش معلوم می شود که این نوع تفاسیر، قابلیت ایجاد شرایط ادراکی فراطبیعی به ویژه در مورد تکرار ظهور الهی در سینا را داشته اند، در ادبیات خطابی ربی ها یک ارتباط مضمونی روشن و آشکار، وحی سینایی را با ظهور ارابه حزقیال پیوند می زند. توصیف و تفسیر گزارش های کتاب مقدس در مورد ارابه... را باید به مثابه وسیله ای دانست، برای تکرار تجربه رؤیت خدا در لحظه تاریخی سینا; به عبارت دیگر تفسیر تلاشی است برای بازسازی تجربه اصلی وحی. با وجود این، این تجربیات هیچ گاه به سطح رفتار و شیوه عرفان نمی رسد، لا اقل به نحوی که در وصف صعود به مرکبه آمده است.»

تأثیر عرفان عملی مرکبه از کتاب مقدس عبری

عرفان عملی مرکبه در جنبه های اصلی آن به ویژه در مسئله عروج و شهود الوهیت می تواند ملهم از کتاب مقدس عبری به ویژه کتب مکاشفی باشد. بیشتر مسائل دیگر نیز همچون ریاضت، اعمال خارق العاده و معجزه آسا و اخبار از غیب نیز، خالی از عبارات و مسائل الهام بخش نیستند. در مورد اعمال معجزه آسا و اخبار از غیب، مسئله روشن تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. معجزات و پیشگویی های پیامبران متعدد بنی اسرائیل مثل موسی، ابراهیم، الیسع، الیاهو و عاموس و اشعیا و دیگران از نقاط برجسته و آشکار عهد عتیق است.
در مورد ریاضت، هر چند عبارت صریحی در عهد عتیق وجود ندارد، ولی شاید اشاره به اموری همچون آنچه در مورد اشعیا گفته شده است بی تاثیر نبوده باشد: «در آن وقت، خداوند به واسطه اشعیا ابن عاموس تکلم نموده، گفت برو پلاس خود را از کمر خود بگشا و نعلین را از پای خود بیرون کن و او چنین کرده، عریان و پابرهنه راه می رفت و خداوند گفت چنانچه بنده من اشعیا سه سال عریان و پابرهنه راه رفته است تا آیتی و علامتی در مورد مصر و کوش باشد... (اشعیا: 4- 2/20) آیاتی از این دست هر گاه از خصوصیات زمانی و مکانی خاص خود تجرید شوند و پیام اصلی آیه مورد توجه قرار گیرد می تواند تا حدودی الهام بخش سالک باشد.
البته مسئله تبدل وجودی سالک در مراحل نهایی و تبدیل او به فرشته همچنان باقی می ماند. این امر به نظر نمی آید در سنت عبری ریشه داشته باشد; در کتاب مقدس عبری نیز در مورد هیچ کس به طور صریح چنین چیزی مطرح نشده است، مگر آن که از محتوای برخی آیات مثل آنچه در مورد اخنوخ وارد شد، بتوان چنین استنباطهایی را مطرح کرد.

عرفان نظری و هستی شناسی عرفان مرکبه

علاوه بر همانندی ها یا تاثیرپذیری های عرفان مرکبه در عناصر اصلی عرفان عملی، در جانب عرفان نظری نیز همانندی های زیادی میان خداشناسی، انسان شناسی، جهان شناسی، فرشته شناسی و سایر نگرش های عارفان مرکبه با متون عهد عتیق وجود دارد.
در صورتی که متون اخنوخی را به عنوان یکی از منابع مهم عرفان مرکبه تلقی کنیم، خداشناسی مرکبه را به این صورت می توان بیان کرد: خدا موجودی است بشروار که در آسمانها استقرار دارد و به رغم حضور در آسمانهای مختلف، محل اصلی استقرار، یا عرش او در آسمان هفتم، یا دهم (بنابر اختلافی که در این زمینه وجود دارد) است که عربوت نام دارد. در اطراف عرش خداوند فرشتگان گوناگون حضور دارند و او را دائما ستایش می کنند و سرود قدوس، قدوس، قدوس را می سرایند.
روی خداوند به گونه ای که به نظر آمده است غیر قابل وصف، بسیار شگفت آور، مهیب و بسیار وحشت آور است، همچون آهنی که درون آتش می درخشد و اخگر بیرون می افکند. او قبل از هر چیز وجود داشته، جاوید و تغییرناپذیر و غیر مصنوع است، خالق و حاکم همه چیزهاست و از برق چشم او طبیعت شگفت آور برق پدید آمده است. هیچ چیز امکان سرپیچی از او را ندارد و هر موجودی که از او سرپیچی کرده تنبیه شده است. همه چیز را می بیند و می شنود و جز او خدایی نیست. خداوند در خلقت جهان از وسائطی (و یا اوصافی) استفاده می کند که از مهم ترین آن ها حکمت است که بسیاری از امور از جمله انسان را حکمت می آفریند، یعنی حکمت به امر خداوند این امور را خلق می کند. از تامل در اوصاف فوق معلوم می شود که خداشناسی عارفان مرکبه تفاوت چندانی با آنچه در متون مکاشفی عهد عتیق آمده است ندارد و البته با آنچه در کتب متقدم عهد عتیق در مورد اوصاف الهی وارد شده است تفاوتهایی دارد. به تعبیر دیگر چنین می توان گفت تفاوت میان خداشناسی مرکبه با خداشناسی متون متقدم عهد عتیق، کم و بیش همان تفاوت میان این متون با متون متاخر به ویژه ادبیات مکاشفی است.

تفاوت میان خداشناسی متون متقدم به ویژه تورات با ادبیات مکاشفی
1. در تورات و متون متقدم به نظر نمی آید که خداوند جایگاه خاصی داشته باشد و حتی در متون مکاشفی نیز تا آنجا که نگارنده تفحص نموده، به چنین امری تصریح نشده است، ولی در متون اخنوخی جایگاه خداوند در آسمان هفتم و یا دهم مشخص شده است.
2. در متون متقدم و تورات، خداوند در میان قوم خود حضور بسیار فعالتر و ملموس تری دارد و به کرات بر آن ها ظاهر می شود و یا به تعبیر تورات در مواقع متعدد «جلال خداوند ظاهر می شود»، ولی در ادبیات اخنوخی، خداوند از زندگی مردم دورتر به نظر می آید و در جلال و جبروت خود قرار دارد و بیشتر، فرشتگان او هستند که با انسان ها تماس پیدا می کنند و نه خود او. به تعبیر دیگر، در بخش های پیشین، خداوند همچون یک سردار مهاجر و مهاجم ظاهر می شود و در متون مکاشفی و مرکبه همچون یک پادشاه مقتدر و مستقر، با بارگاه، و جلال و شکوه شاهانه. در مورد آیات دسته اول برای نمونه می توان به اینها اشاره کرد:
«و من در میان شما خواهم خرامید و خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود.» (لاویان: 13/26) «آنگاه خداوند به من [یعنی موسی] گفت به ایشان بگو که نروید و جنگ منمایید; زیرا که من در میان شما نیستم مبادا از حضور دشمنان خود مغلوب شوید.» (تثنیه: 43/1) «آنگاه آن مردان از آنجا به سوی سدوم روان شده و ابراهیم در حضور خداوند هنوز ایستاده بود...» (پیدایش: 22/18)
و ده ها آیه دیگر که بارها به فرارسیدن جلال یهوه و یا حضور او در ابر و غیره اشاره می کنند; همچون آیات 22- 11/14; لاویان: 8/9; خروج: 7- 5/35; خروج: 13- 10/16; خروج: 38- 34/40; لاویان: 24- 23/29; 4- 1/10. از میان اینها این آیات نیز قابل توجه هستند: «خداوند مرد جنگی است، نام او یهوه است. ارابه ها و لشکرها را به دریا انداخت...» «کیست مانند تو ای خداوند؟ در میان خدایان تو مهیب هستی در تسبیح خود و...» (خروج: 13- 3/15)
از آیات دسته دوم می توان به آیات مربوط به شهود اشعیا اشاره کرد: «خداوند را دیدم که بر کرسی بلند و اعلا نشسته بود و هیکل از دامن های وی پر بود و سرافین بالای آن ایستاده بودند که هر یک از آن ها شش بال داشت و...» (اشعیا: 10- 1/6)
3. بشروار انگاری خداوند نیز به ویژه به نحوی که در متون شیعور قوما مطرح شده است، لزوما نباید متاثر از فرهنگ ها و آیین های دیگر باشد، بلکه می تواند نوعی برداشت ظاهری از بسیاری از آیات عهد عتیق باشد به ویژه آیاتی که بر همانندی انسان با خدا تاکید دارند مثل این آیه: «پس خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبیه ما بسازیم... پس خدا آدم را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید.» (پیدایش: 27/1) اگر انسان شبیه خدا آفریده شده باشد پس، در برداشت لفظی و ظاهری خداوند شبیه به انسان است، ولی از آنجا که خداست و دارای توان و قدرت و اوصاف الهی است بنابراین باید بسیار عظیم و... باشد. این عظمت در متون مذکور در قالب ابعاد عظیم و نجومی توضیح داده شده است.
4. یکی از نکات قابل توجه در اوصاف روی الهی به نحوی که در متون مرکبه و مکاشفی توضیح داده شده است همانندی آن با آتش است. در متون اخنوخی صورتی درخشان از خداوند مطرح است که مانند آهن در درون آتش می درخشد و اخگر بیرون می افکند. ارتباط خداوند با نور و آتش در ادبیات مرکبه چیز تازه ای نیست تقریبا در سراسر عهد عتیق از سفر آفرینش به بعد رابطه نزدیکی میان خدا با آتش و نور وجود دارد و ظاهرا این امر از باورهای کهن بنی اسرائیل حتی قبل از موسی بوده است.

مصادیق ارتباط با آتش و نور

این ارتباط با آتش و نور نه تنها در مورد خداوند، بلکه در مورد ماموران الهی نیز صادق است و حتی کسانی که با خداوند مواجه شده اند مشمول این امر می گردند و نورانیت و درخشندگی ظاهری پیدا می کنند.
1- در مورد خداوند: «یهوه، خدایت آتش سوزنده و خدای غیور است.» (تثنیه: 24/2) «اما موسی به حوریب... که جبل خداوند باشد آمد و فرشته خداوند در شعله آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد و چون او را نگریست، اینک بوته به آتش مشتعل است، اما سوخته نمی شود...» (سفر خروج: 2و1/3) «در روزی که خداوند با شما در حوریب از میان آتش تکلم می نمود، هیچ صورتی ندیدید; مبادا فاسد شوید...» (تثنیه: 15/4) «... و دیدم که اینک شبیهی مثل صورت آتش بود، یعنی از نمایش کمر او تا پایین آتش و از کمر او تا بالا مثل منظر درخشندگی مانند صورت برنج لامع ظاهر شد.» (حزقیال: 3- 1/8)
2- در مورد ماموران الهی: «من بر کنار نهر عظیم دجله بودم و چشمان خود را برافراشته دیدم که ناگاه مردی ملبس به کتان که کمربندی از... جسد او مثل زبرجد و روی وی مانند برق و چشمانش مانند شعله های آتش و بازوهایش مثل برنج صیقلی....» (دانیال 7- 5/10)
3- در مورد کسانی که با خداوند مواجه شدند: «و واقع شد که موسی ندانست که به سبب گفتگو با او پوست چهره وی می درخشید، اما هارون و جمیع بنی اسرائیل موسی را دیدند که اینک پوست چهره او می درخشد... پس موسی نقابی بر روی خود کشید...» (خروج: 35- 29/34)
حاصل آن که خداشناسی مرکبه عمدتا ادامه همان باورهای یهودی ماخوذ از عهد عتیق است، که البته در مواردی فربه تر شده و یا تحت تاثیر عناصر بیگانه قرار گرفته است، مثلا عظمت و شکوه شاهانه خداوند، استقرار او در آسمان هفتم و یا دهم از ملحقات تدریجی بعدی است و این تعبیر در متون اخنوخی نیز که «از برق چشم او طبیعت شگفت آور برق پدید آمده است»، به این شکل، گویا از تاثیرهای بعدی عناصر بیگانه است. از دیگر اموری که می توان آن را نشانه تاثیر عوامل بیگانه دانست، ارتباط «حکمت» با خداوند است. «حکمت» به نحوی که در متون اخنوخی مطرح شده است، همچون یک فرشته عمل می کند، فرشته ای بسیار عظیم الشان که خلقت انسان توسط او انجام می شود. البته در این متون، «حکمت» به عنوان یک فرشته خوانده نشده، اما نقشی که ایفا می کند، نقش یک فرشته است. گویا این وظیفه وساطتی که به حکمت داده شده است، از تاثیرهای هلنی خالی نباشد با توجه به تاثیر عناصر هلنی در اعتقادات یهودی به ویژه در دوره تالیف آثار اخنوخی و دیگر منابع مربوط به عرفان مرکبه، این امر بعید نیست و بسیار هم محتمل است. آثار اخنوخی اگر هم مستقیما تحت تاثیر عناصر هلنی قرار نگرفته باشند، به واسطه آثار حکمتی عهد عتیق می توانند پذیرای این عناصر شده باشند.

منـابـع

دائرة‏ المعارف بزرگ اسلامى- مدخل «ادریس‏»- جلد 7 صفحه 7- 336

ابوالفضل محمودى- مقاله عرفان مرکبه و عهد عتیق- فصلنامه هفت آسمان- شماره 15

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد