زبان شناسی (زبان و گفتار)

فارسی 4197 نمایش |

رابطه زبان و گفتار

زبان که وسیله ای برای برقراری ارتباط و پیام رسانی و تفهیم و تفاهم تعریف شده است، تا زمانی که به صورت یک مجموعه و دستگاه انتزاعی و ذهنی است نمی تواند پیامی برساند و یا ارتباطی برقرار کند، زیرا امری ذهنی و روانی است که عینیت و تظاهری ندارد تا برای طرف قابل حس باشد و برای اینکه ازاین دستگاه ذهنی برای برقراری ارتباط بین چند نفر استفاده شود، باید به آن صورتی عینی و محسوس بخشید. به بیان دیگر، هر گاه بخشی از نظام ذهنی و مجرد زبان به کمک اندام های گویایی در قالب اصوات زبانی ادا شود، زبان از صورت ذهنی و بالقوه خود به صورتی عینی و محسوس در می آید و عملا وسیله برقراری ارتباط می شود. این جنبه بالفعل و ملفوظ زبان گفتار نامیده می شود. بدین جهت گفتار صورت عینی و فیزیکی زبان است. هر بار که شخصی می خواهد از طریق تکلم ارتباطی برقرار کند، ضرورتا بخشی از آن دانش بالقوه زبانی خود را به صورت عینی و محسوس در می آورد و به کمک نمودهای صوتی ابراز می کند، این جنبۀ بالفعل یا عینی و محسوس زبان را گفتار می نامند.

زبان دستگاهی همبسته و پیوسته
پایه هر زبانی بر دلالت وضعی است و در نتیجه زبان مجموعه ای متشکل از علامت ها و نشانه هاست که هر نشانه یا لفظی بر معنی و مفهومی خاص دلالت دارد. ولی نباید زبان را مجموعه و فهرستی از الفاظ و واژگان منفرد بی ارتباط با یکدیگر و با معناهای مشخص و مستقل از هم بدانیم، بلکه زبان نظام طرح داریست و هر لفظ یا هر جزء از زبان بر طبق قواعد و قوانین ویژه ای به اجزای دیگر می پیوندد. بنابراین ارزش هر جزئی از این مجموعه در رابطه و همبستگی با اجزای دیگر معلوم می شود. برای اینکه معنی پیوستگی اجزای دستگاه زبان آشکار شود آن را به بازی شطرنج تشبیه کرده اند. همچنان که در این بازی مهره ها همگی با یکدیگر وابسته اند و تغییر وضعیت هر مهره وضعیت مهره های دیگر را نیز تغییر می دهد، الفاظ و عناصر زبانی هم به همان گونه با یکدیگر در ارتباطند. مثلا دستگاه شمارش در زبان فارسی فقط دو جزء مفرد و جمع دارد و چنانچه مانند زبان های دوره باستان ایران جزء مثنی نیز به این دستگاه افزوده شود، این تغییر بر روی همه دستگاه های دیگر زبان از جمله اسم، ضمیر، فعل و جز آن تأثیر می گذارد. از این رو، می بینیم که هر جزئی از زبان به گونه ای منظم و با قاعده با اجزای دیگر ارتباط دارد و زبان شبکه ای است منظم و موزون که همه اجزا و عناصر موجود در این شبکه با یکدیگر در ارتباطند.

پیوستگی و همبستگی عناصر زبانی

چون انسان نمی تواند هزارها ترکیب صوتی گوناگون را در مغز خود انبار کند، به هنگام فراگیری یک زبان، در واقع قواعد و قوانین و طرحهای آن نظام زبانی آموخته می شود و با توجه به این نکته که هر عنصری در زبان جای معینی در نظام کلی زبان دارد، هر گفته ما نیز از قواعد منسجم و طرح داری تبعیت می کند. از این جهت زبان را به تور ماهیگیری تشبیه کرده اند. همانگونه که حلقه های تور ماهیگیری مانند شبکه ای با یکدیگر در ارتباطند و کلیت تور منوط به پیوستگی مرتب و منظم حلقه ها با یکدیگر است و گسستن یک حلقه بر انسجام کلی تور تأثیر می گذارد، عناصر زبانی نیز به هم پیوسته و همبسته اند و تغییر هر عنصر موجب تغییر در کل دستگاه زبان می شود. بنابراین می گوییم که «زبان عبارت است از مجموعه یا دستگاهی منسجم و مرتبط که یکایک عناصر و الفاظ سازنده آن طبق قواعد و موازین ویژه ای به یکدیگر می پیوندند.» این قواعد و موازین در همه زبانها یکسان نیست و به همین جهت است که قواعد پیوند کلمات و ترتیب اجزای جمله و به طور کلی صرف و نحو در زبان های مختلف، متفاوت است.

مکتب ساختگرایی
هر لفظ یا هرجزء از زبان خود به یک مجموعه یا دستگاه کوچکتر و مشخصی مانند دستگاه فعل، دستگاه ضمیر، دستگاه شمارش و جز آن تعلق دارد. اجزای هر یک از این دستگاههای کوچک از یک سو با اجزای دیگر دستگاه خود پیوسته و مرتبطند و از سویی دیگر با دستگاه های دیگر یک زبان در رابطه متقابلند. از به هم پیوستن این مجموعه های کوچک مجموعه ای بزرگتر و از ترکیب اینها با یکدیگر دستگاه یا نظام زبان به وجود می آید. از این رو به اعتباری قواعد ترکیب واژه ها و تشکیل جمله یعنی صرف و نحو نیز در لفظ نظام یا دستگاه مستتر است. «فردینان دو سوسور» این مجموعه یا دستگاه متشکل از اجزای مرتبط و همبسته را سیستم نامیده است. اکنون به جای سیستم لفظ «ساخت» را به کار می برند. از همین رو، در زبان شناسی مکتبی که شاگردان سوسور با توجه به اصول بنیادی وی بنا نهادند مکتب ساختگرایی نامیده شده و پیروان این مکتب به ساختگرایی معروف شدند.

نقش های اصلی و فرعی زبان

زبان به طور کلی به عنوان ابزار و وسیله برقراری ارتباط توصیف می شود. ولی باید توجه داشت که زبان علاوه بر برقراری ارتباط که نقش اصلی آن است، نقش های دیگری را هم به عهده دارد که نقشهای فرعی آن به شمار می روند. این نقش های مختلف زبان دارای درجات متفاوتی از نظر اهمیت و ارزش هستند و در مورد شماره و تعداد آنها بین اغلب زبان شناسان اتفاق نظر وجود ندارد و برخی از آنان تا پانزده نقش گوناگون برای زبان برشمرده اند که اغلب این اختلاف نظرها در نتیجه هم آمیغی نقش زبان با موارد و نحوه کاربرد و بهره گیری از آن است. مهمترین و اصلی ترین نقش زبان نقش ارتباطی آن است و از جمله نقش های دیگر زبان می توان از نقش بیان فکر، بیان مافی الضمیر و نقش زیبایی آفرینی نام برد. وجود نقشهای مختلف اصلی و فرعی زبان را شاید بتوان به نقش چراغ مانند کرد که نقش اصلی آن از بین بردن تاریکی و روشن ساختن مکانی است ولی گاهی از یک چراغ تنها به عنوان وسیله تزیین بر روی دیوار و یا به صورت آباژوری در گوشه اتاق استفاده می کنند بدون اینکه هرگز آن را روشن کنند. گاهی هم به صورت چلچراغ هم برای روشنی بخشیدن به کار می رود و هم به صورت زیبایی و تزیین. همان طور که این نقش ها از یکسو قابل شمارش و تمیزند و از سویی دیگر در ارتباطند، نقش های زبان نیز، هم یک به یک قابل تشخیصند و هم به یکدیگر پیوسته اند.

نقش ارتباطی زبان
مهمترین و اصلی ترین نقش زبان، نقش ارتباطی آن است و آن موقعی که پیامی رد و بدل می شود. البته زبان را نمی توان اولین سیستم ارتباطی به شمار آورد زیرا اقوام و جوامع اولیه پیش از زبان از وسایل دیگری از جمله سیستم علایم، صوتهای فراخوانی و طبل و نور بدین منظور استفاده می کردند. ولی می توان گفت که بهترین ابزار و وسیله برقراری ارتباط و تفاهم سیستم گفتار است. در مورد این نقش زبان باید توجه داشت که اغلب دو طرف پیام رسان و پیام گیر همزمان و در برابر یکدیگرند. ولی گاهی ممکن است که زبان از نسلی به نسل دیگر و از عصری به عصر دیگر وظیفه ارتباطی خود را انجام دهد و پیام گذشتگان را دست به دست به آیندگان برساند و بدین ترتیب وسیله پیوند و ارتباطی میان گذشته و حال و آینده باشد و به گونه ابزاری برای انتقال میراث فرهنگی پیشینیان به آیندگان به کار رود. این نقش ارتباطی زبان، هم از گونه مکتوب آن به صورت سنگ نوشته، کتاب، لوحه ها و هم به صورت ملفوظ و شفاهی و انتقال سینه به سینه دریافت می شود.

زبان جلوه گاه بروز فکر و اندیشه
زبان گذشته از این که وسیله ای برای برقراری ارتباط است، در نقش ابزاری برای تفکر در دست انسان ها هم انجام وظیفه می کند، زیرا زمانی که انسان در خلوت خود به تفکر می نشیند، فعالیت ذهنی او در قالب زبان انجام می گیرد وبه همین دلیل برخی از زبان شناسان این نقش زبان را تکیه گاه نامیده اند. بدین ترتیب هرگاه زبان به عنوان وسیله ای برای تفکر و همچنین بیان تلاش ذهنی انسان و چاپ و انتشار نتیجه ی تحقیقات یک دانشمندان و یا بیان نظریه ی جدید او به کار گرفته شود، ابزار بیان فکر و یا تکیه گاه اندیشه محسوب می شود. این نقش زبان موقعی آشکار می شود که شخص نه به منظور ارتباط و تفاهم بلکه برای بیان احساسات و حالت های عاطفی خود به سخن گفتن بپردازد و منظور اصلی او پرده برداشتن از دنیای درون خودش باشد و به واکنش و برداشت و قضاوت شنوندگان چشم نداشته باشد.
همچنان که گاه در کوچه و بازار به فردی بر می خوریم که با خود سخن می گوید و یا برای دل خود شعری می خواند. برخی از زبان شناسان وراجی (ول گویی) را نیز از این مقوله دانسته اند. همچنین ابراز احساسات صرف شاعر و یا نویسنده ای در اشعار و یا در داستان خویش به صورت بازگویی احساسات درونی یک نفر از این مقوله است. به همین دلیل این نقش زبان را حدیث نفس نیز خوانده اند. البته باید توجه داشت که اگر زبان همواره در همین نقش به کار می رفت به دلیل نداشتن مخاطب و عدم لزوم پیام رسانی، به سرعت راه انحطاط می پیمود و خصوصیات آن از شخصی به شخص دیگر متفاوت و جز برای خود گوینده نا مفهوم می شود.

نقش زیبایی آفرینی (هنری)

این نقش زبان که آن را نقش هنری نیز می گویند آن است که از زبان به عنوان ابزاری برای ایجاد زیبایی استفاده شود. اغلب نقش ارتباطی یا پیام رسانی زبان بدون توجه به این نقش انجام می پذیرد، ولی گاهی گوینده به دلایل مختلف مانند تأثیر بیشتر کلام خود، نشان دادن فصاحت و بلاغت و در نتیجه برتری معنوی خویش و کسب شخصیت و مقام، برانگیختن تحسین و تمجید دیگران و جز آن به آراستن کلام خود می پردازد و سخن خویش را به گونه ای آهنگین می آراید و حتی گاه بدون آنکه به معنی عبارت توجهی داشته باشد فقط ظاهر سخن را تزیین می کند. این نقش زبان معمولا با نقشهای دیگر آن آمیخته است به طوری که نمی توان آنها را از هم جدا کرد ولی گاهی تنها به این نقش زبان توجه شده است. در چنین مواردی گوینده سعی می کند تا هر چه بیشتر اجزای گفتار خویش را بدون توجه به معنی آن به گونه ای گوش نواز بیاراید. زبان ادبی بیشتر از این نقش مدد می جوید و در نظم و نثرهای ادبی با استفاده از صنایع لفظی و معنوی، از زبان به عنوان یک اصل زیبایی آفرین استفاده می شود.

نقش های جانبی زبان
علاوه بر نقشهای برقراری ارتباط و بیان اندیشه و زیبایی آفرینی از زبان اطلاعات دیگری نیز به همراه نقش های یاد شده به دست می آید. مثلا از سخن گفتن هر کس می توان اطلاعاتی درباره جنس، جوانی و پیری، وضع مزاجی، مکان جغرافیایی تولد و رشد، حالت روانی، سابقه آشنایی گوینده با مخاطبش و حتی در بعضی از موارد طبقه اجتماعی او هم به دست آورد.

رابطه زبان وخط
خط نشانه محسوس و دیداری نظام ذهنی زبان است و به عنوان ماده ای که نظام های آوایی را در خود منعکس می سازد با زبان ارتباط می یابد. از این رو، زبان که یک پدیده ذهنی واحد است دو تظاهر و نمود مادی متفاوت دارد که یکی گفتاری- شنیداری و دیگری نوشتاری است. البته کاربرد این هر دو نمود در جوامع بشری همزمان نبوده است زیرا هزارها سال پیش از ابداع هرگونه علایم خطی، زبان نشانه های آوایی را به عنوان تنها جلوه گاه مادی خود به کار می برد و تاریخچه پیدایش زبان را بین پانصد هزار تا یک میلیون سال پیش حدس زده اند. در حالی که استفاده از نشانه های نوشتاری و خطی پدیده ای نسبتا جدید است که حتی تاریخچه ابتدایی ترین صورت آن نیز از ده هزار سال فراتر نمی رود.

ارتباط زبان شناسی با علوم دیگر

موضوع مورد بحث در زبان شناسی زبان است و در تعریف کلی زبان گفته می شود که «دستگاه گزارش اندیشه و معانی و مفاهیم است.» یکی از وسایل محسوس برای این گزارش در وهله اول اصوات زبانی است. اصوات زبانی در حکم مواد خامی هستند که زبان از آن ها قالب های صوتی را می سازد و این قالب های صوتی را برای رساندن معانی به شیوه ای خاص ومطابق قواعدی ویژه به یکدیگر پیوند می زند. از این رو، ارتباط قابل توجهی بین این سه یعنی صوت، قواعد و قوانین زبانی (دستور) و معنا وجود دارد. بنابراین موضوعات اصلی زبان شناسی عبارتند از دستور، معنا شناسی و آوا شناسی. ولی از این رو از آنجا که از یکسو این علم، زبان را از دو جنبه نظری و علمی مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر علوم متعدد دیگری نیز از زبان و روشها و یافته های زبان شناسی استفاده فراوان می برند، زبان شناسی حوزه وسیعی از موضوعات را در برمی گیرد و با علوم دیگر ارتباط می یابد.
توضیح این که در جنبه نظری که درباره ماهیت زبان انسان و نظام حاکم بر ساخت آن نظریه پردازی می شود، زبان از طرفی برای دستیابی به نحوه تولید و ساز و کار آن با فیزیک، فیزیولوژی، بافت شناسی و عصب شناسی ارتباط می یابد و از طرف دیگر چون زبان به عنوان وسیله ای برای تمیز انسان از حیوان تعریف می شود، با علوم دیگری مثل فلسفه و منطق، تاریخ، هنر و ادبیات، روان شناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی و بوم شناسی که موضوع مورد بحث آنها انسان است و از زمرۀ علوم انسانی به شمار می آیند مربوط می شود. از لحاظ علمی، نظریه های زبانی و روشها و یافته های زبان شناسی به بحث گذارده می شود و از یکسو داده های زبان شناسی برای اهداف متفاوت و حل مشکلات و مسائل زبانی از قبیل آموزش زبان، واژه سازی و فرهنگ نویسی به کار گرفته می شوند و از سوی دیگر این مسئله که چگونه می توان از تعریف ها و یافته های زبان شناسی در تحقیقات مربوط به علوم دیگر سود جست مورد بررسی قرار می گیرد. در این زمینه است که ارتباط زبان شناسی با علوم دیگر روشنتر می شود. بر اثر تلفیق اصول و مبانی زبان شناسی با برخی علوم دیگر، رشته های جدیدی در جهان دانشهای نوین و دنیای تخصص امروزی به وجود آمده است که زبان شناسی کاربردی خوانده می شود.

گاهشماری زبان
یکی از مهمترین مسائل علوم انسانی نظیر تاریخ، باستان شناسی، بوم شناسی، هنر و مانند اینها مسئله زمان است. زیرا همان طور که محل و علت یک رویداد اهمیت دارد زمان وقوع آن نیز مهم است و البته مشکل ما وقتی است که شواهد زنده و تاریخ نتوانند مددی بکنند. از این رو، باید دست به دامان زبان شد و از روی سنگ نبشته ها و اسناد مکتوبی که از روزگاران بس قدیم به جای مانده است و با تجربه و تحلیل مطالب این نگاره ها و نیز مختصات زبانی آنها به زمان تقریبی آن امور دست یافت. همچنان که به یاری کتیبه های باستانی که بر الواح گلی اقوام بین النهرین و یا بر دیوارهای معابد مصر و آثار تاریخی و باستانی دیگر که اشاراتی درباره علایم آسمانی و خسوف و کسوف و شهابها دارند، امروز ستاره شناسان می توانند ظهور این علامات را تا هزاران سال قبل و بعد محاسبه کنند. این علاماتی که توسط وقایع نگاران دنیای کهن گزارش شده است، علاوه بر کسانی که دست اندر کار ستارگان هستند، می تواند مورخان را نیز در تعیین تاریخ و زمان پدیده ها و رویدادهای دیگر کمک کند. به طوری که محققان به یاری زبان و ویژگی های آن موفق شدند یکی از شاخه های نژادی ساکنان کرۀ زمین یعنی اقوام هند و اروپایی و برخی از حوادثی راکه بر آنها رفته است روشن کنند. زبان همواره در حالتی از تغییرات و دگرگونی هاست و واژه های زبان بدون این که گویندگان متوجه باشند در حال دگردیسی هستند و از همین رو زبان شناسان تاریخی می توانند از واژگان زبان به عنوان یک وسیله زمان سنج استفاده کنند.
به بیانی دیگر، تغییر زبان همراه با گذشت زمان می تواند اساس زمان سنج زبانی باشد و شاید بتوان روشی را که از این طریق برای تعیین تاریخ و یا تاریخ گذاری استفاده می شود، گاهشماری زبان نامید. از این خصوصیت زبان می توان در زمینه های علوم انسانی و اجتماعی استفاده کرد. مثلا ظهور اصطلاحات فضایی از سال 1957 به بعد زمان دست یافتن بشر به اکتشافات و موفقیتهای جدید فضایی را نشان می دهد. ظهور اصطلاحاتی که در بردارنده نوعی از باورهای مذهبی ایرانیان باستان است در عهد عتیق، زمان معاشرت اقوام ایرانی و یهود را مشخص می کند. پیدایش واژگانی نظیر نوترون، الکترون، هسته، رآکتور اتمی و نظایر اینها در زبان، زمان آغاز پژوهشهای اتمی را می نمایاند. از این ویژگی زبان در بررسی ادبیات یک ملت بسیار بهره می گیرند. زیرا از طریق ویژگی های زبانی و واژگانی که هر شاعر یا نویسنده به کار می برد، گذشته از سبک، زمان آن نوشته را نیز می توان تعیین کرد و بالاخره بسیاری از مبهمات علوم انسانی را می توان به یاری واژگان زبان آشکار کرد.

رابطه «آوا» با «زبان»
آوا یک پدیده مادی و فیزیکی است که از طریق گوش دریافت می شود و نمی تواند جزئی از نظام ذهنی به شمار آید. با این همه آوا به صورت ماده ای که نظام های زبانی در آن نمودار می شود با زبان رابطه پیدا می کند. از این دیدگاه می توان گفت که نسبت زبان با آوا همانند نسبت مجموعه نتهای یک دستگاه موسیقی است با صورت اجرا شده آن. به عبارت دیگر، آوا نشانه مادی محسوس گفتاری برای نظامهای مجرد و ذهنی زبان است.

منـابـع

مهری باقری- مقدمات زبان شناسی- انتشارات دانشگاه پیام نور- 1383

ناصر بقایی- درآمد زبان شناسی همگانی- دفتر نخست- انتشارات دانشگاه تبریز- 1357

محمدعلی ترابی- فرهنگ زبان شناسی- انتشارات چهر- تبریز- 1357

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد