مقایسه کیفیت اثبات وجود خدا در مسیحیت و اسلام (مسیحیت)

فارسی 7058 نمایش |

مقدمه

عالمان الاهیات و متکلمان دو دین مسیحیت و اسلام ادله متعددی بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند که این ادله از جهات مختلف با یکدیگر قابل مقایسه اند. کثرت و تنوع ادله ای که در این دو دین اقامه شده، موجب شباهت فراوان اسلام و مسیحیت در این زمینه گردیده است. گونه های ادله آنها برهان هایی که برای اثبات وجود خدا اقامه شده است، در دو دسته کلی قرار می گیرند؛ به این معنا که یا در آنها جهان و مخلوقات، واسطه برای اثبات وجود خدا واقع شده اند، یا خیر. حال باید ببینیم اصناف مختلف عالمان دو دین در زمان های مختلف چه راه یا راه هایی را برای اثبات وجود خدا پیموده اند. البته باید توجه داشت که بسیاری از اینان وجود خدا را بدیهی می دانند اما با این حال ادله ای تنبیهی برای اثبات وجود خدا آورده اند. نمونه آن در مسیحیت، یوحنای دمشقی است که پس از استدلال بر بداهت وجود خدا، ادله عقلی برای آن می آورد، و در اسلام، علامه طباطبایی در حاشیه اسفار بر این نکته تصریح می کند. در این تحقیق سعی بر آن است تا براهین هر دین در خصوص نحوه اثبات وجود خدای متعال مطرح و با هم مقایسه شود.

اثبات وجود خدا در سده های نخست مسیحی

تأثیر پذیری الهیات مسیحی از سنت یونانی در اثبات عقلانی وجود خدا
بحث اثبات عقلانی وجود خدا، در قلمرو الاهیات عقلی مطرح می شود. از آنجا که مسیحیت در مهد تمدن یونان ظهور کرد، طبیعی بود که به زودی با بحث های عقلانی یونانیان آشنا شود و از آن اثر پذیرد. یکی از مباحث مطرح در الاهیات عقلانی یونان، بحث اثبات وجود خدا بود، و در آن سنت، ادله متعددی برای اثبات وجود خدا ارائه شده بود. کسانی مانند آناکساگوراس و شاگرد او دیوگنس آپولونیای از راه نظم جهان، بر وجود خدا استدلال کرده بودند؛ افلاطون در کتاب قوانین با مطرح ساختن تقدم نفس بر بدن و منشأ بودن آن برای همه حرکت ها، چنین استدلال می کند که علت حرکات دوری کامل افلاک باید یک نفس کامل و قائم به خود باشد. همچنین در کتاب تیمائوس از پیچیدگی ساختار بدن انسان و اینکه هر بخش به تناسب اجرای نقش خویش، ساخته شده، نتیجه می آید که باید جهان، محصول عقلی الاهی باشد. ارسطو نیز این برهان را شرح و بسط می دهد و نیز از وجود درجات خیر، وجود کامل ترین موجود را نتیجه می گیرد. او با رد برهان حرکت افلاطون، نوع دیگری از برهان حرکت را ابداع می کند و می گوید چون نمی شود سلسله ای بی نهایت از حرکت ها را فرض کرد، باید یک محرک غیر متحرک وجود داشته باشد. در ابداع برهان برای اثبات وجود خدا، رواقیان در مقام نخست بودند. مهمترین این براهین عبارتند از: برهان از طریق زیبایی و نظم آسمان ها و از طریق توافق همه انسان ها و از طریق سودمندی طبیعت برای انسان و از طریق درجات خیر رو به تزاید که باید به یک موجود خیر اعلی ختم شوند. این میراثی است که از سنت یونانی به مسیحیان رسید.

نحوه برخورد عالمان مسیحی سده های نخست با ادله اثبات عقلانی وجود خدا
اما عالمان مسیحی سده های نخست، با این ادله چگونه برخورد می کردند؟
نویسنده ای مسیحی در این باره می گوید: «آبای کلیسا، قبل از آگوستین، تنها به صورت محدودی از ادله الاهیات عقلی استفاده می کردند. در واقع، می توان تنفری را نسبت به اصل طرح کردن این ادله ردیابی کرد؛ حتی کلمنت در یک جا خاطرنشان می کند که تنها ملحد در پی این ادله است، و ما پیش تر این اعتقاد را ذکر کردیم که خدا، به خاطر شأن بی مانندش باید از دسترس عقل بشری خارج باشد. این گفته که خدا را نمی توان توصیف کرد، نشان دهنده این نیز هست که او را نمی توان درک کرد. علاوه بر این در جایی که براهین برای اعتقاد به خدا عرضه می شوند، این ادله، به جای متقاعد کردن غیر مومنان، اغلب برای تصدیق ایمان کسانی که پیش تر معتقد شده اند، به کار می روند. هیچ شکل جدیدی از دلیل در این دوره ارائه نشد؛ چندین دلیل قدیمی کنار گذاشته شد، و آنهایی که باقی ماندند به صورت محکمی تقویت نمی شدند یا رد شدند، هر چند توسعه ادبی فزآینده ای در خصوص برهان از طریق نظم وجود داشته است.»

ادله وجود خدا در آثار آگوستین قدیس

آگوستین قدیس یکی از شخصیت های برجسته این دوره است. نویسنده فوق، درباره ادله وجود خدا در آثار او چنین می گوید: «برهان از طریق توافق را می توان در آثار آگوستین یافت و قطعا آثاری از برهان از طریق نظم وجود دارد؛ اما این به شکلی ارائه شده که شخصی و عبادی است و تلاش نمی کند که برهانی قاطع فراهم کند. (برای نمونه اعترافات، 7، 10، 16 و تفسیر مزامیر، 14، 7) همین را می توان درباره برهان از طریق درجات وجود گفت. به نظر نمی رسد که آگوستین علاقه ای به اثبات وجود یک موجود کامل داشته باشد، بلکه در پی متقاعد کردن شنوندگان و خوانندگان خود به این بود که رضایت و اطمینان واقعی و ماندگار را در هیچ جای دیگر نمی توان یافت (اعترافات، 10، 6 و 11، 4)
بدیع ترین و کامل ترین برهان را نیز باید در کتاب درباره اراده آزاد (2،3، 7 -15، 39) یافت. آگوستین مخاطب خود را وادار به پذیرش این می کند که خود او وجود دارد، و این نشان می دهد که او وجود، حیات و عقل دارد، در پی آن، یک برهان می آید که منظور از آن، اثبات این است که عاقل بودن بهترین صفت انسان است. سپس در این برهان مطرح می شود که چیزی بالاتر از عقل انسانی، که در واقع بالاتر از هر چیز دیگر است، وجود دارد؛ وصفی که تنها مناسب خدای ابدی و تغییر ناپذیر است. آگوستین برای اثبات این امر، چنین استدلال می کند که عقل انسانی به واقعیتی وابسته است که از خودش بالاتر است؛ یعنی حقیقت مطلق، که باید با خدا، که منبع همه سعادت ها و نیز اقناع و رضایت عقلانی است، یکی گرفته شود.

اثبات وجود خدا در قرون وسطی مسیحی

از آنجا که در قرون وسطی، مسیحیان به الاهیات عقلی توجه بیشتری داشته اند، بحث از اثبات عقلانی وجود خدا جایگاه ویژه ای یافته است. در آن دوره چه در غرب مسیحی و چه در ممالک اسلامی، عالمان الاهیات مسیحی بحث اثبات وجود خدا را مطرح ساخته و ادله متعدد و متنوعی برای آن ارائه کرده اند.

براهین عقلی یوحنای دمشقی برای اثبات وجود خدا
برجسته ترین یا دست کم یکی از برجسته ترین عالمان الاهیات مسیحی در ممالک اسلامی، یوحنای دمشقی است. او، همان طور که گذشت، اعتقاد به وجود خدا را فطری می دانست؛ اما با این حال ادله عقلی بر وجود خدا ارائه می کند. او در یکی از آثارش، سه برهان برای اثبات وجود خدا می آورد و آنها را برهان عقلی می نامد. اما قبل از این سه برهان شبه برهانی تحت این عنوان که «اکثریت قاطع ملت ها به وجود خدا معترفند» مطرح می سازد که شاید اشاره به همان برهان «توافق عمومی» پیشینان باشد، و البته شاید بتوان از عبارت او «بداهت وجود خدا» را نیز برداشت کرد. او می گوید «اکثریت قاطع ملت ها به وجود خدا معترفند، و به همین جهت، وجود خدا شک بردار نیست؛ چه نزد کسانی که متون مقدس را قبول دارند و چه نزد اکثریت قاطع یونانیان.» یوحنا سپس سه برهان عقلی برای اثبات وجود خدا ارائه می کند. در برهان اول می گوید موجودات متغیر عالم، همه مخلوقند، و آنچه را خلق شده است کسی باید ایجاد کرده باشد، و آن کس، خودش حتما باید غیر مخلوق باشد وگرنه خود نز مخلوق دیگری خواهد بود. پس باید موجود غیر مخلوقی، که همان خداست، وجود داشته باشد. او در برهان دوم می گوید جهان ما نیازمند حفظ و تدبیر است و بنابراین نیروی قدرتمندی آن را حفظ و اداره می کند. همچنین در برهان سوم از نظم حاکم بر جهان باید ناظمی داشته باشد.

برهان وجودی آنسلم
آنسلم (1033- 1109 م) و توماس آکویناس (1224 – 1274) دو شخصیت مسیحی غربند، که در مسئله اثبات وجود خدا اهمیت ویژه ای دارند. قدیس آنسلم (1033- 1109) یکى از معروفترین متکلمان و فیلسوفان قرون وسطى است. وى در شهر «آوستا» در ایالت پیدمونت به دنیا آمد و راهب کلیسا شد و در سال 1093 تا سال 1109 سر اسقف کانتربرى شد. او را گاهى پدر اسکولاستیسیزم (مکتب اصحاب مدرسه) نامیده اند. وى را باید پایه گذار برهان وجودى در فلسفه غرب بدانیم البته خود او برهان وجودى را به کار نبرده است و این تعبیر را براى نخستین بار کانت به کار برده است هر چند پیش از وى کریستیان ولف لفظ وجود شناسى را مصطلح کرده بود.

تقریرهای آنسلم از برهان وجودى
قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودى اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکى تفاوت دارند گویى وى نخست برهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پى برده و در صدد اصلاحش بر آمده است. برهان اول اثبات مى کند که از صرف تصور خداوند، وجود وى لازم مى آید ولى برهان دوم علاوه بر وجود، وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات مى کند.

1. تقریر اول:
او مى گوید: مسلما خدا وجود دارد اگر چه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد. او در پروسلوگیون دوم برهان خود را با تصور خدا «به عنوان چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» آغاز کرده است. از آنجا که داشتن تصور چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنى وجود داشته باشد. سؤال این است که آیا این تصور، وجود خارجى نیز دارد؟ آنسلم چنین استدلال مى کند که چنین موجودى باید در خارج نیز وجود داشته باشد. چه در غیر این صورت ما مى توانیم دوباره چیزى را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، تصور کنیم و این خلف است. بنابر این آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعى یا خارجى هم داشته باشد. او در عبارتى مى فرماید: «حتى احمق مى پذیرد که چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد; زیرا هنگامى که او این جمله را مى شنود مى فهمد. هر آنچه فهمیده مى شود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمى تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد; زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، مى توان همان چیز را طورى تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومى بزرگتر از اولى است و این خلف است.»

2. تقریر دوم:
آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بى همتایى وجود او نیز اشاره مى کند; یعنى بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد. این تقریر به صورت مختصر چنین است:
الف. منطقا ضرورى است که هرچه براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.
ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد.
ج. بنابراین منطقا ضرورى است اذغان کنیم موجود واجب وجود دارد.
همین برهان در قالبى منفى این گونه مطرح مى شود:
الف. منطقا غیر ممکن است که آنچه براى مفهوم موجود واجب ضرورى است مورد انکار قرار گیرد. (زیرا گفتن این که آنچه ضرورى است، ضرورى نیست متضمن تناقض خواهد بود)
ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورى است.
ج. بنابراین منطقا غیر ممکن است که وجود واقعى موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد.
و یا به تعبیرى مى گوید چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیح ترین و کاملترین نحو وجود دارد، زیرا هر چیزى را که بتوان بدون وجود تصور کرد وجود براى آن به صورت امکانى است. چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، نمى تواند تصور شود که وجود نداشته باشد (پس وجودش ضرورى است) زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آن که بتوان بدون وجود تصور کرد، کاملتر است، بنابراین فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، مناسب است. او در ادامه مى گوید اگر چنین وجودى را بتوان تصور کرد، آن باید وجود داشته باشد، زیرا تصور وجودى سرمدى که وجودش در نقطه اى پایان پذیرد یا هنوز به وجود نیامده باشد، فى نفسه متناقض است.
البته بر برهان وجودی آنسلم، اشکالاتی وارد ساخته اند و کسانی مانند توماس آکویناس و کانت آن را رد کرده اند و دیگرانی همچون دکارت، هارتشورن و مالکوم از آن دفاع کرده و کوشیده اند تقریری پذیرفتنی از آن ارائه دهند. برای مثال، دکارت می گوید درست همان طور که مثل باید سه زاویه داشته باشد، مفهوم موجود کامل مطلق نیز بالضروره متضمن صفت وجود است. عده ای در برابر این استدال می گویند سه زوایه داشتن برای مثلث، امری ضروری است ولی این نتیجه نمی دهد که مثلث واقعا در خارج وجود دارد؛ همین طور درباره مفهوم کمال مطلق از اینکه وجود برای آن ضروری است، وجود خارجی آن لازم نمی آید. دکارت در پاسخ اینان می گوید مفهوم یا ماهیت مثلث، شامل صفت وجود نیست، ولی مفهوم کمال مطلق، شامل صفت وجود می باشد و فقط در این مورد خاص است که ما می توانیم وجود را از مفهوم استنتاج کنیم.

 

منـابـع

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 83- 98

محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی- تهران- سمت- 1382

فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- تهران- ققنونس- 1383

محسن غرویان- مقاله دلیل آوری برای خداوند- سایت باشگاه اندیشه

محمد محمدرضایی‌- مقاله ‌براهین‌ اثبات‌ وجود خدا ‌از دیدگاه‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی- قبسات- شماره 19

احسان ترکاشوند- مقاله راه‌های اثبات خدا- پژوهشکده باقر العلوم

حجة‏الاسلام محمد حسین‏زاده یزدى- مقاله برهان امکان درالهیات اسلامى- فصلنامه معرفت- شماره 16

محمد محمد رضایى- مقاله مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامى و وجود شناختى فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا- مجله کلام اسلامی- شماره 23

مرتضی مطهری- مجموعه آثار- جلد 5 صفحه 486- 480

کریستوفر استید- فلسفه در مسیحیت باستان- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها- چاپ اول 1380

اتین ژیلسون- مبانی فلسفه مسیحیت- ترجمه محمد محمدرضایی و سیدمحمود موسوی- قم- انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- چ اول- زمستان 1375

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد