مقایسه انسان و جایگاه او در مسیحیت و اسلام (اراده)

فارسی 4102 نمایش |

بحث اراده آزاد در تاریخ الاهیات مسیحی و تاریخ کلام اسلامی

یکی از مسائل مهم انسان شناسی مبحث اراده آزاد است. این بحث، هم در تاریخ الاهیات مسیحی و هم در تاریخ کلام اسلامی به طور جدی مطرح شده است؛ اما خاستگاه آن در دو سنت متفاوت است. در سنت مسیحی، عمدتا ضعف مفرط انسان سقوط کرده را خاستگاه جبرگرایی تلقی کرده اند؛ در حالی که دغدغه متهمان به جبر گرایی در اسلام آن بوده که قدرت مطلق الاهی از ضعف منزه بماند.

فیض مسیحی و اختیار انسان
این بحث در تاریخ الاهیات مسیحی اول بار به طور جدی میان آگوستین و پلاگیوس در گرفت. آگوستین بر ضعف و ناتوانی انسان در امر نجات خویش تأکید می کرد و فیض الاهی را علت تامه نجات او می دانست. از همین رو پلاگیوس او را به جبر گرایی و سلب مسئولیت از انسان متهم کرد.
آگوستین در کتاب معروف خود «اعترافات» دعایی دارد: «آنچه را دستور می دهی خود عطا کن، و آنچه می خواهی دستور بده» این تعالیم به نظر پلاگیوس اراده و مسئولیت انسان را نفی می کرد: آنچه برای او (پلاگیوس) مهم بود، این بود که برای مردم این باید ممکن باشد که با اختیار خودشان بدون گناه زندگی کنند. او می گفت: «خدا به این فرمان داده و او به امر غیر ممکن فرمان نمی دهد.» پلاگیوس این اعتقاد را رد می کرد که گناه آدم دامن گیر فرزندان او شده و اراده آنان تباه گردیده است. او می گفت همه انسان ها مانند آدم آزاد خلق شده اند و قادرند خوب یا بد را انتخاب کنند. این اندیشه پلاگیوس محوری ترین آموزه نظام الاهیاتی مسیحی، یعنی «منجی بودن مسیح» را رد می کرد و او را در حد یک معلم و راهنما تنزل می داد، و همین امر آگوستین را نگران ساخته بود. آگوستین معتقد بود انسان بدون فیض قبلی، که او آن را « فیض ازلی» می نامید، قادر به هیچ کاری نیست.
این فیض انسان ها را به بازگشت به سوی خدا و اعتقاد به مسیح قادر می سازد و بدون این فیض هیچ امیدی به رستگاری نیست. این سخن آگوستین با سخن پولس انطباق کامل دارد: «اما چون خدا، که مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مرا خواند، رضا بدین داد که پسر خود را در من آشکار سازد تا در میان امت ها بدو بشارت دهم.» (غلاطیان، 1:15-16) زیرا کیست که تو را برتری داد و چه چیزی داری که نیافتی. پس چون یافتی چرا فخر می کنی که گویا نیافتی (اول قرنتیان، 4: 7) لاجرم نه از خواهش کننده و نه از شتابنده است؛ بلکه از خدای رحم کنند؛ زیرا کتاب به فرعون می گوید برای همین تو را برانگیختم تا قوت خود را در ظاهر سازم و تا نام من در تمام جهان ندا شود. بنابراین هر که را می خواهد رحم می کند و هر که را می خواهد سنگ دل می سازد... زیرا کیست که با اراده او مقاومت نمود باشد.
نی، بلکه تو کیستی ای انسان، که با خدا معارضه می کنی! آیا مصنوع به صانع می گوید که چرا مرا چنین ساختی؟! یا کوزه گر اختیار بر گل ندارد که از یک خمیره ظرفی عزیز و ظرفی ذلیل بسازد؟! (رومیان، 9: 16 -21) عقاید پلاگیوس در شورای افسس در سال 431 رد شد؛ اما عقاید آگوستین نیز به طور کامل مورد قبول واقع نشد و فردی به نام یوحنای کاسیان (360-435) کوشید تا راه میانه ای ارائه کند. این اندیشه که به نیمه پلاگیوسی معروف است، همراه با اندیشه پلاگیوس در شورای اورانژ در سال 529 رد شد و عقاید آگوستین با قدر تعدیل پذیرفته شد. اما مسئله به اینجا ختم نشد. بحث درباره اینکه اراده آزاد چیست و چه مقدار ما قدرت انتخاب آزاد داریم، [در] سراسر تاریخ بعدی مسیحیت ادامه یافت. اینکه تا چه حد انسان در انتخاب آزاد است، و تا چه حد آنها از قبل مقدر شده اند، سوالاتی محوری برای کالوین در زمان کالوین بود. اگر از بیشتر مسیحیان امروزی درباره عقایدشان سوال شود این را مهم خواهند دانست که بگویند ما قدرت بازگشت به سوی خدا و قصد عمل درست را داریم؛ و آنها احتمالا (همان طور که یوحنای کاسیان قدیس تعلیم می داد) خواهند گفت که اساس مسیحیت مشارکت اراده انسانی و فیض الاهی است در واقع، هر قدر که آگوستین قدیس در راه حفظ سنت راست کیشی کلیسای بزرگ تلاش کرده باشد، اکثر مسیحیان امروزی نیمه پلاگیوسی هستند تا آگوستینی. مسئله ای که توسط پلاگیوس و آگوستین مطرح شد، مسئله ای دائمی در تاریخ کلیسا بوده است. اندیشه لیبرالی در قرن بیستم، چیزی جز احیای عقیده پلاگیوس نیست، که بر اساس آن انسان می تواند از طریق تلاش های خود، برای کسب نجات، با اراده الاهی همکاری کند.
مسئله اینجاست که آیا مسیحیت بر پایه اخلاقیات است یا مذهب؟ مبتنی بر اراده آزاد است یا فیض خدا؟ معتقد به رشد خصوصیات اخلاقی به وسیله فرهنگ است یا از طریق توبه ای که چنین رشدی را امکان پذیر می سازد؟ بر پایه نیروی عقلی انسان است یا مکاشفه الاهی؟ کلیسا همواره بیشتر به نظر آگوستین نزدیک بوده تا به عقاید پلاگیوس و کاسیان؛ هر چند که اعتقاد کلیسای قرون وسطی در این خصوص نیمه پلاگیوسی یا کاسیانی بوده است. پروتستان های مسیحی اندیشه های آگوستین را در این زمینه به طور کامل پذیرفته و فیض الاهی را در نجات انسان تعیین کننده دانسته اند.

قدرت مطلق خدا و اختیار انسان در تاریخ کلام اسلامی

مسئله اختیار انسان در تاریخ کلام اسلامی به گونه دیگری مطرح شده است. در واقع اختلاف کلامی در مسئله اختیار انسان، بر خلاف مسیحیت، که بر ضعف انسان سقوط کرده مبتنی است، با تأکید بر دو صفت خداوند مرتبط است. گروهی بر قدرت مطلق خدا و توحید در خالقیت او چنان تأکید کرده اند که جایی برای قدرت انسان باقی نگذاشته اند. در مقابل، دیگران بر عدالت خداوند تأکید کرده و گفته اند پاداش یا مجازات انسانی که اختیاری نداشته، با عدل الاهی سازگار نیست. آنان کوشیده اند تا اختیار انسان را با قدرت مطلق الاهی جمع کنند. صاحب کتاب مواقف که خود اشعری مذهب است، آرای موجود در این مسئله را چنین دسته بندی می کند: «افعال اختیاری بندگان تنها با قدرت خدا انجام می شوند، و معتزله می گویند که تنها با قدرت بنده انجام می شوند، و طایفه ای می گویند که با هر دو قدرت انجام می شوند. استاد می گوید که با مجموع دو قدرت واقع می شوند؛ به گونه ای که هر دو قدرت به فعل تعلق می گیرند، و قاضی می گوید که قدرت خدا به اصل فعل تعلق می گیرد و قدرت بنده به اینکه این فعل اطاعت یا معصیت باشد؛ مانند زدن یتیم برای تأدیب یا اذیت کردن، و حکما و امام الحرمین می گویند این افعال به واسطه قدرتی ایجاد می شوند که خدا در بنده می آفریند. نیز عالم شیعی، سید عبدالله شبر می گوید: در افعال بندگان به حسب عقل چند امر محتمل است: یکی اینکه با قدرت و اراده خدا و بدون دخالت قدرت و اراده بنده انجام شود؛ دوم اینکه با قدرت و اراده بنده بدون قدرت و اراده خدا انجام شود، که مقصود اعمال قدرت و اراده خدا بدون واسطه است، و الا هیچ عاقلی انکار نمی کند که خداست که ابتدائا یا با واسطه قدرت می دهد.
سوم این است که با مجموع دو قدرت حاصل می شود و آن بدین صورت است قدرت خدا به واسطه قدرت بنده تأثیر می کند یا به عکس، یا اینکه مجموع هر دو اثر می کنند بدون اینکه یکی به تنهایی موثر باشد و دیگری وسیله. به جز احتمال دوم از شق سوم، همه این محتملات قائل دارد و طایفه ای آن رأی را برگزیده اند. ولی اخبار بسیار زیادی از ائمه اظهار رسیده که نه جبر و نه تفویض، بلکه چیزی بین این دو.» بنابراین گروه های اسلامی در این زمینه اختلاف نظر داشته اند و حتی کسانی که در این باره طرفدار قدرت مطلقه خدا بوده اند کوشیده اند نقش انسان را نیز به گونه ای حفظ کنند. برای نمونه ابوالحسن اشعری که افعال بندگان را نتیجه خالقیت خدا می داند، می کوشد تا با ارائه نظریه «کسب» برای انسانی نقشی قائل شود. او می گوید خداوند فعل انسان را خلق، و انسان آن را کسب می کند. همان گونه که از دو فقره فوق بر می آید در زمینه رابطه قدرت خدا با فعل بنده و چگونگی جمع آن با اختیار انسان، میان متکلمان مسلمان اختلاف نظر وجود داشته است.
معتزله در واقع از قدرت خداوند می کاسته اند و اشاعره و برخی دیگر قدرت انسان را، و در این میان شیعه بر آن بوده که بین این دو جمع کند. هر یک از این گروه ها به آیاتی از قرآن و نیز روایات تمسک جسته اند. گروهی از ظاهر برخی آیات جبر را نتیجه گرفته اند و جمعی دیگر تفویض را، و گروه سوم بین این دو جمع کرده اند. بنابراین همان طور که مسیحیان در مسئله فیض الاهی و اختیار انسان اختلاف نظرهایی داشته اند، مسلمانان نیز در مسئله جمع بین قدرت خدا و اختیار انسان آرای گوناگونی داشته اند. نکته ای که در اینجا باید بدان اشاره شود این است که در هر دو سنت، مسئله اختیار انسان از جهات دیگری نیز مورد بحث قرار گرفته است. نمونه آن جمع بین علم پیشین الاهی یا مسئله علیت با اختیار انسان است. برای مثال آگوستین در کتاب در باب اراده آزاد و نیز در بخش هایی از کتاب شهر خدا به این بحث ها پرداخته است. همچنین عالمان مسلمان به تفصیل این مباحث را مطرح ساخته اند.

ایمان و عمل در تاریخ اندیشه های دو سنت مسیحی و اسلامی

بحث دیگری که در تاریخ اندیشه های دو سنت مطرح شده است رابطه ایمان و عمل، و نقش هر یک از آنها در نجات انسان است.

ایمان و عمل در تاریخ الاهیات مسیحی
در تاریخ الاهیات مسیحی، اولین بار مصلحان پروتستان این بحث را به طور جدی مطرح کرده اند. نویسنده مسیحی، جان بی. ناس، درباره لوتر (1483 – 1546 م) که شاخص ترین رهبر نهضت اصلاحات است، می گوید روزی رساله [پولس] به رویمان را مطالعه می کرد و به این جمله مصادف شد: «عدالت خدا مکشوف می شود از ایمان تا ایمان، چنان که مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود.» (رساله به رومیان، 1: 17) از این عبارت برقی در ضمیر و روح او تابش گرفت که انقلابی در افکار او پدید آورد. وی گفت: «ایمان و فقط ایمان برای نجات انسان کافی است.» مسیحیان، قبل از پروتستان ها، برای نجات انسان به جز ایمان شرط دیگری را نیز لازم می شمردند. آنان معتقد بودند عمل صالح در نجات انسان نقش دارد و او را مستحق پاداش می گرداند. اما پروتستان ها گفتند هر چند اعمال صالح، نیکو و پسندیده است، هیچ استحقاقی برای انسان نمی آورد، بلکه مومن را خدا به لطف و فیض خود نجات می دهد، نه با اعمال. به تعبیر دیگر، انسان با ایمان عادل شمرده می شود، با اینکه در واقع عادل نیست، نه به اعمال.
فقرات متعددی از رساله های پولس ادعای پولس را تأیید می کند: «پس چون که به ایمان عادل شمرده شدیم نزد خدا سلامتی داریم به وساطت خداوند ما عیسی مسیح.» (رومیان، 5: 1) هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود بلکه به ایمان به عیسی مسیح (غلاطیان، 2: 12)؛ چون که به دل ایمان آورده می شود برای عدالت و به زبان اعتراف می شود به جهت نجات (رومیان، 10: 10) زیرا یقین می دانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان عادل شمرده می شود. (رومیان، 4: 28 ) اما در دیگر بخش های عهد جدید امر به گونه دیگری است. در اناجیل همنوا و دیگر نوشته های همسو فقراتی دیده می شود که درست در مقابل این گفته های پولس قرار دارند: «ای برادران من، چه سود دارد اگر کسی گوید ایمان دارم وقتی که عمل ندارد. آیا ایمان می تواند او را نجات بخشد...؟! همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خود مرده است. بلکه کسی خواهد گفت تو ایمان داری و من اعمال دارم؛ ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود. تو ایمان داری که خدا واحد است؛ نیکو می کنی؛ شیاطین نیز ایمان دارند و می لرزند؛ ولیکن ای مرد باطل، آیا می خواهی دانست که ایمان بدون اعمال باطل است. آیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانیده؟ می بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد، و ایمان از اعمال کامل گردید... پس می بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می شود، نه از ایمان تنها.» (رساله یعقوب، 2: 14- 24 ) این جملات به ذهن انسان می آورد که گویا نویسنده آن به پولس پاسخ می داده است. حتی الفاظ این گزاره ها شبیه الفاظ پولس است، اما حکم ها متفاوت است. در اینجا گفته می شود که ابراهیم با اعمال عادل شمرده شد در حالی که پولس می گوید ابراهیم محض ایمان عادل شمرده شد، نه با اعمال. (غلاطیان، 3: 6 )

ایمان و عمل صالح در اسلام
در آیات متعددی از قرآن آمده است «کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام دهند.» اهل نجات یا سعادت یا بهشتند. این مضمون بارها در قرآن تکرار شده است. مواردی که در آنها تنها ایمان یا تنها اعمال صالح آمده، و پس از آن سخن از نجات باشد، بسیار بسیار نادرند. این امر موجب شده است که در میان فرقه ها و عالمان مسلمان کم تر کس یا گروهی برای یکی از این دو، تأثیری در نجات قائل نباشد. می گویند گروه «مرجعه»، که در صدر اسلام پدید آمده و از بین رفته اند، معتقد بوده اند که «با وجود ایمان، گناه هیچ ضروری نمی رساند، و با وجود کفر، اطاعت هیچ سودی ندارد» دیگر گروه های مسلمان، همه برای هر دوی ایمان و عمل نقش قائل بوده اند؛ هر چند گاه برخی بر یکی از این دو بیشتر تأکید ورزیده اند؛ برای مثال خوارج، مرتکب کبیره را از دین خارج می دانسته اند.

منـابـع

منصوره وطنى- مقاله ماهیت انسان از دیدگاه قرآن- ماه نامه یاس- شماره 60

کدرنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه دکتر مرضیه (لوئیز) شنکایی- صفحه 161-163

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 170-196

جوان أ.گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- قم- موسسه فرهنگی طه- چ اول 1377

ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- ترجمه آرمان رشدی- آموزشگاه کتاب مقدس- 1994

جان بی ناس- تارخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- انتشارات آموزش انقلاب اسلامی

ولفسن هری اوسترین- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- انتشارات الهدی- چ اول 1368

سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی- جلد 1 صفحه 115-127 و 135-136

عبدالکریم شهرستانی- الملل و النحل- جلد 1- قم- منشورات الشریف الرضی- چ دوم- 1367

هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی

جیمز هاکس- قاموس کتاب مقدس- صفحه 26- کتابخانه طهوری 1349

سیدمحمد ثقفی- مقاله ارزش و کرامت انسانی از سه دیدگاه اسلام، مسیحیت و بودیسم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد