دیدگاههای تفسیری و قرآنی معتزله (قرائات و روایات)
فارسی 4608 نمایش |تفسیر قرآن به وسیله قرائتهای گوناگون
یکی از روشهای معتزله در تفسیر قرآن به قرآن، سود گرفتن از قرائتهای مختلف است؛ برای نمونه: در تفسیر این آیه: «والسارق والسارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا؛ دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند به عنوان یک مجازات قطع کنید.» (مائده/ 38) زمخشری از قرائت عبدالله «السارقون والسارقات فاقطعوا ایمانهم» سود می برد و در تفسیر آیه می نویسد: «مراد از دو دست، دو دست راست [دست راست مرد و دست راست زن سارق] است.» (زمخشری، الکشاف، 1/631-232)
و یا در تفسیر آیه: «و کلم الله موسی تکلیما؛ و خداوند با موسي سخن گفت.» (نساء/ 164) که مطابق قرائت مشهور مبنی بر رفع (الله)، ظاهری بر خلاف باور معتزله دارد، معتزله از قرائتی در تفسیر آیه سود می برد که در راستای اندیشه های معتزله باشد. زمخشری می نویسد: «ابراهیم و یحیی بن وثاب (الله) را به نصب قرائت کرده اند. بنابراین، موسی (ع) با خداوند سخن می گفته است، نه خداوند با موسی.» (زمخشری، الکشاف، 1/591)
تفسیر قرآن به وسیله روایات
1- تفسیر قرآن به حدیث پیامبر (ص): یکی از روشهای مهم تفسیری نزد بیشتر مفسران، تفسیر قرآن با استفاده از روایات تفسیری پیامبر است. این شیوه تفسیری، در تفسیر معتزله نیز به کار رفته است، ولی استفاده آنان از روایات تفسیری پیامبر (ص) محدود است، زیرا معتزله مانند بسیاری از مفسران، روایات تفسیری پیامبر را از جهت سند مخدوش می دانند و گویا همین جهت موجب گردیده که بزرگان اعتزال، ضوابطی را برای خبر صحیح و قابل استدلال وضع کنند. عبدالجبار معتزلی می نویسد:
«خبر صحیح باید دارای شرایط زیر باشد:
1. تعداد کسانی که خبر را نقل می کنند به حدی باشد که احتمال تبانی آنان بر دروغ و تهمت منتفی باشد.
2. قدر مشترکی که آنان را بر دروغ و تهمت توانا سازد، وجود نداشته باشد.
3. آنچه از آن خبر می دهند از مشتبهات نباشد.»
وی پس از ذکر این شرایط می نویسد: «تمام این شرایط به یک شرط باز می گردد و آن این که بدانیم کسی که خبر را نقل می کند، قصدش اخبار است و انگیزه دروغ گفتن ندارد.» (قاضی عبدالجبار، المغنی، 16/10)
بر این اساس، عمروبن عبید خبرهای آحاد را نمی پذیرفت و وقتی حدیثی از پیامبر شنید، گفت: «اگر این سخن را از اعمش و حتی پیامبر بشنوم آن را قبول نخواهم داشت.»
معتزله با وجود استفاده محدودی که از روایات می بردند، در جهات مختلفی مثل تخصیص عام، تقیید مطلق، تبیین مجمل، مشکل قرآن، فضیلت سوره ها بهره می جستند.
نمونه: در تفسیر آیه: «حافظوا علی الصلوات والصلوة الوسطی و قوموا لله قانتین؛ در انجام همه نمازها، و نماز وسطی کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت برای خدا بپاخیزید.» (بقره/ 238) زمخشری برای روشن ساختن مصداق (صلوة الوسطی) به روایات پیامبر تمسک می جوید و می نویسد: «مراد از (صلوة وسطی) نماز عصر است، زیرا پیامبر در جنگ احزاب فرمود: باز داشتند ما را از نماز وسطی؛ یعنی نماز عصر…» و چنانکه حفصه می گوید: قرائت پیامبر (والصلاة الوسطی صلاة العصر) بود.» (زمخشری، الکشاف، 1/287)
و در تفسیر آیه شریفه: «للذکر مثل حظ الانثیین؛ براي پسر به اندازه سهم دو دختر باشد.» (نساء/ 11) که در مورد ارث است و به صورت عام سهم پسر را دو برابر سهم دختر بیان می کند، ابوالحسین بصری معتزلی می نویسد: «این آیه به دو روایت پیامبر تخصیص می خورد: یکی روایت (لایرث القاتل) و دیگری (ولایتوارث اهل ملتین). بنابراین، نتیجه می گیریم پسری که پدرش را کشته و یا مرتد گردیده است، از پدرش ارث نمی برد.» (بصری، ابوالحسین، المعتمد،1/255)
بیان اهمیت و فضیلت سوره ها از موارد دیگری است که معتزله از روایات سود برده اند. زمخشری در تفسیر سوره حمد می نویسد: «از پیامبر نقل شده که آن حضرت به أبی ابن کعب فرمود: «آیا از سوره ای که مثل آن در تورات و انجیل و قرآن نیامده است، تو را آگاه کنم؟» ابی کعب گفت: «بلی ای پیامبر خدا» پیامبر فرمود: «آن سوره فاتحة الکتاب است.» (زمخشری، الکشاف، 18/19)
تفسیر قرآن به روایات اهل بیت (ع)
این منبع در تفاسیر معتزله به صورت محدود مورد استفاده قرار گرفته است.
نمونه: روزی عمروبن عبید به حضور امام باقر (ع) رسید و مفهوم رتق و فتق در آیه شریفه: «اولم یرالذین کفروا أن السموات والأرض کانتا رتقا ففتقناهما؛ آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؟» (انبیا/ 30) را جویا شد. امام (ع) در پاسخ فرمودند: «آسمان بسته بود و باران نمی بارید و زمین بسته بود و گیاه نمی رویید. پس خداوند آسمان را به باران گشود و زمین را با گیاه شکافت.»
در مورد دیگری، عمرو بن عبید از امام (ع) درباره غضب خداوند در آیه شریفه: «و من یحلل علیه غضبی فقد هوی؛ و هر كس غضبم بر او وارد شود سقوط مي كند.» (طه/ 81) سؤال کرد، امام (ع) فرمود: «مراد از غضب خداوند، عقاب الهی است.» (طبرسی، الاحتجاج، 2/326) و در مواردی نیز زمخشری از سخنان اهل بیت (ع) در تفسیر آیات سود می برد. برای نمونه او در تفسیر: «اهدنا الصراط المستقیم؛ ما را به راه راست هدایت فرما.» (فاتحة/ 6) از تفسیر علی (ع) که اهدنا را به مفهوم (ثبتنا) معنی کرده اند، سود می برد. (زمخشری، الکشاف، 1/15)
تفسیر قرآن با سخن صحابه و تابعان
معتزله در تفسیر و تبیین برخی از آیات ازسخنان صحابه و تابعان سود می برند.
نمونه: زمخشری در ذیل آیه شریفه: «ادفع بالتی هی أحسن السیئة؛ بدي را از راهي كه بهتر است دفع كن.» (مؤمنون/ 96)، از سخن ابن عباس و مجاهد و حسن بصری استفاده کرده است. ابن عباس می گوید: «مراد از احسن، (لااله الا الله) است و مراد از سیئه، شرک.»
مجاهد بر این باور است که مراد از احسن، (سلام) است. و حسن بصری معتقد است (چشم پوشی کردن) مراد از احسن است. (همان، 3/203) و از سعید بن جبیر در ذیل آیه: «فدلیهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما؛ به اين ترتيب آنها را با فريب (از مقامشان) فرود آورد، و هنگامي كه از آن درخت چشيدند اندامشان (عورتشان) براي آنها آشكار شد.» (اعراف/ 22) حکایت شده که لباس آدم و حوا از جنس اظفار بود. (همان، 3/388) علاوه بر صحابه و تابعان، معتزله در تفسیر از نظریات مفسرانی چون واصل بن عطاء، عمرو بن عبید، کلبی، قتاده و … بهره جسته اند.
معتزله و تفسیر به رأی
تفسیر قرآن به وسیله باورها و تلاشهای فکر با استفاده از لغت، نحو، صرف، بلاغت، کلام، فقه و اصول فقه و بدون توجه به احادیث نبوی و معصومین، تفسیر به رأی نامیده می شود. این شیوه تفسیری نخستین بار توسط ابن مسعود مورد استفاده قرار گرفت و پس از او برخی تابعان مانند مجاهد، این روش تفسیری را به کاربردند. ولی عده دیگری از مسلمانان تفسیر به رأی را مردود می دانستند و اعتقاد داشتند، تنها پیامبر و امام (ع) و صحابه از شایستگی تفسیر قرآن برخوردارند و دیگران از درک و فهم مراد آیات و تفسیر آن عاجزند و بایستی تفسیر آیات را از پیامبر و ائمه (ع) فراگیرند.
ظهور معتزله در قرن دوم هجری و ابراز آراء و اندیشه های جدید مانند: توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین منزلتین و امر به معروف و نهی از منکر و سعی در اظهار این که این باورها از قرآن الهام گرفته اند، معتزلیان را بر آن داشت که طرفدار تفسیر به رأی شوند و اختصاص تفسیر به پیامبر و ائمه و صحابه را نپذیرند.
عبدالجبار معتزلی می نویسد: «کلام خداوند دلالت بر مراد او می کند و فهم و درک مراد او اختصاص به شخص خاصی ندارد. بنابراین، هرکس از شرایط تفسیر برخوردار باشد، می تواند قرآن را چنانکه پیامبر و ائمه تفسیر می کردند، تفسیر کند.» (قاضی عبدالجبار، المغنی، 16/369)
این اندیشه معتزله و استفاده وسیع و گسترده از عنصر عقل در راستای اثبات و دفاع از اندیشه های اعتزالی در تفسیر قرآن، موجب دشمنی فقهاء و محدثان با معتزله گشت تا آن جا که ابویوسف، معتزله را از زنادقه به شمار می آورد و مالک و شافعی شهادت آنان را نمی پذیرفتند و شیبانی فتوا می داد: «هرکس به معتزلی اقتدا کند، نمازش پذیرفته نیست.»
جایگاه عقل در تفسیر معتزله
عقل، یکی از منابع مهم در تفسیر معتزله است و اهمیتی که معتزله برای دلیل عقلی قائلند، از دیگر ادله شرعی بیشتر است و در حقیقت دلیل عقل از دیدگاه معتزلیان حاکم بر سایر ادله است و سایر ادله بایستی با توجه به دلیل عقل، معنی و تفسیر شوند. عبدالجبار معتزلی می نویسد: «عقل، کتاب، سنت و اجماع ادله شرعی هستند و از میان آنها عقل مقدم برهمه است، زیرا به کمک عقل، خدا را می شناسیم و پس از شناخت خدا، سایر ادله مثل کتاب، سنت و اجماع معنی پیدا می کند. وگرنه اگر بخواهیم بدون دلیل عقل و با استفاده از آیات و روایات، خدا و صفات او را بشناسیم، دور لازم می آید، زیرا شناخت خداوند و صفات او متوقف بر آیات و روایات است و حجیت آیات و روایات متوقف بر شناخت خدا.» (قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، 1/1)
زمخشری می نویسد: «در راه دین با پرچم برهان و عقل حرکت کن و به روایت از این و آن قناعت نکن.» (زمخشری، اطواق الذهب فی المواعظ والخطب، مقاله 37) وی در ذیل آیه: «لقدکان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب؛ در سرگذشتهاي آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه است.» (یوسف/ 111) می نویسد: «پس از دلیل عقل، قرآن قانونی است که سنت، اجماع و قیاس به آن مستند است.» (همو، الکشاف، 2/511)
دسته بندی آیات با توجه به فهم عقل
این اندیشه، معتزله را ناگزیر ساخت آیات قرآن را از جهت محتوا به سه دسته تقسیم کنند:
1. آیاتی که عقل قادر بر درک آن نیست، ولی مغایرت با عقل نیز ندارد؛ مانند نماز، روزه و سایر عبادات.
2. آیاتی که فقط عقل قادر بر درک آن است؛ مثل توحید و عدل خداوند، زیرا تا عقل، خدا و صفات او را نشناسد، معانی آیات توحید و عدل را نمی تواند بفهمد.
3. آیاتی که بدون کمک از عقل نیز قابل شناخت است. هرچند اگر محتوای آن آیات در قرآن هم نیامده بود، عقل می توانست به تنهایی آن حقایق را، مثل قابل رؤیت نبودن خدا بفهمد. (قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، مقدمه)
معتزله در تفسیر دسته اول از آیات به هیچ روی از عقل استفاده نمی کردند، اما در دسته دوم، پیش از تفسیر آیات به دلیل عقلی مراجعه کرده، هر آنچه داوری عقل بود عقیده خود معرفی می کردند و سپس به تفسیر آیات قرآن را با توجه به حکم عقل می پرداختند.
نمونه: آنان پیش از تفسیر آیه: «ولما جاء موسی قال رب أرنی أنظر إلیک؛ هنگامي كه موسي به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم!» (اعراف/ 143) که درباره دیدن خدا آمده است، به عقل خویش مراجعه می کردند و چون عقل، قابل رؤیت بودن خداوند را مستلزم جسم بودن او می دانست در حالی که خداوند منزه از جسم است، معتزله این حکم عقل را عقیده خود اعلام می داشتند و سپس آیه را از این جهت که مخالف حکم عقل است، تأویل می کردند و می گفتند: از این رو که درآیه شریفه واژه (نظر) آمده است، معلوم می شود که موسی (ع) اعتقاد به دیدن خدا نداشته و این سخن او در حقیقت نقل سخن کفار است، زیرا وقتی عمروبن عبید و واصل بن عطاء دیدن خدا را به حکم عقل باور ندارند، چگونه بگوییم شخصیتی مانند موسی (ع) معتقد به امکان دیدن خدا بود و از خدا می خواست خود را به او بنمایاند. (زمخشری، الکشاف، 2/154)
و یا در آیه شریفه: «وکلم الله موسی تکلیما؛ خداوند با موسي سخن گفت.» (نساء/ 164) که درباره کلام خداست، ابتدا به حکم عقل، سخن گفتن خداوند را به صورت مستقیم، از محالات به شمار می آوردند و سپس با توجه به این عقیده آیه را تأویل می کردند و می گفتند: «فاعل در آیه شریفه موسی (ع) است. بنابراین، موسی (ع) با خدا سخن می گفت نه خدا با موسی.» (همان، 1/591) و یا در مورد آیه شریفه: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا؛ اينچنين در برابر هر پيامبري دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم.» (انعام/ 112) که با باورها و اندیشه معتزله ناسازگاری داشت و از طرفی مخالفان آنها در اثبات مخلوق بودن افعال عباد از آن سود می جستند، بسیاری از معتزله تاویلاتی بیان می داشتند.
ابوبکر اصم معتزلی می گوید: «خداوند سبب دشمنی کافران با پیامبر نبود بلکه کافران به آن جهت که محمد (ص) برای پیامبری مبعوث شد و فقط او قادر بر معجزه بود، بر وی حسد ورزیدند و همین حسد، سبب دشمنی آنان با پیامبر شد.» کعبی مفسر دیگر معتزله می گوید: «خداوند دشمنی با پیامبر را در دل کافران نیافرید، بلکه به پیامبران دستور داد تا دشمن کافران باشند و آنان را از دشمنی کافران با ایشان آگاه کرد و این عوامل باعث شد کافران دشمن انبیا شوند، زیرا دشمنی همیشه دوطرفی است. از همین رو، صحیح است که بگوییم خداوند کافران را دشمن انبیا قرار داد.» (فخر رازی، التفسیر الکبیر، 13/153)
و در مواردی نیز از حکم عقل به صورت غیر مستقیم و در خدمت یک منبع تفسیری دیگر سود می جستند، به این معنا که ابتدا با منابع دیگری به تفسیر آیه می پرداختند و دلیل درستی آن تفسیر را حکم عقل قرار می دادند. نمونه برخی به آیه: «ثم استوی علی العرش؛ سپس بر عرش قدرت قرار گرفت.» (فرقان/ 59) برای اثبات جسم بودن خدا استدلال کرده اند و می گویند: (استوی) در آیه به معنای انتصاب (راست ایستادن) است. بنابراین، خداوند نیاز به مکان دارد و هر آنچه نیازمند مکان باشد، جسم است. ولی عبدالجبار معتزلی در تفسیر آیه، (استوی) را به معنای دیگری که در لغت یا شعر به کار رفته است، می گیرد و می نویسد: «استواء، به معنی استیلاء و اقتدار است، زیرا عقل دلالت بر قدیم بودن خداوند دارد و اگر خداوند را جسم و نیازمند به مکان فرض کنیم، حادث خواهد بود، نه قدیم.» (قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، 1/351)
منـابـع
مجلات هفت اقلیم
www. agyan. org
طبرسى- الاحتجاج- بیروت- مؤسسه اعلمى- جلد 2
زمخشرى- الکشاف- جلد 1
قاضى عبدالجبار- المغنى- جلد 16
زمخشرى- اطواق الذهب فى المواعظ والخطب
محمد بن عمر فخر رازى- التفسیرالکبیر- بیروت- داراحیاء التراث العربى- جلد 13
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها