صفات مأموران دوزخ

فارسی 3625 نمایش |

یکی از عذابهای دوزخ آتش آن است که خداوند انسانها را از گرفتار شدن به آن آتش برحذر می دارد. حال آن آتشى که خدا ما را به خوددارى از گرفتار شدن به آن خوانده، چگونه است؟
اولا: با سوختن مردمان و سنگها مشتعل مى شود. «وقودها الناس و الحجارة؛ سوخت آن مردمانند و سنگها.» (تحریم/ 6) مردمان در این جا کسانى نیستند که با آتش مى سوزند و به شعله هاى آتش تبدیل مى شوند، بدان جهت که هر چیز در دوزخ داراى طبیعت آتشى است، پس آیا امکان آن هست که سوختن با فعل و انفعالات ذره اى در جسم صورت پذیر شود و به سرعت تبدیل به خاکستر نشوند، بلکه خدا پوستهاى ایشان را پس از سوختن عوض کند تا عذاب خوار کننده را بچشند، یا به طریقى دیگر چنین شود؟ چیزى دراین باره نمى دانیم، تنها براى ما همین کافى است که این منظره هولناک را در پیش نظر خود مجسم سازیم و بترسیم و خود را از کارهاى بد نگاه داریم.
ثانیا: «علیها ملائکة غلاظ شداد؛ بر آن آتش ملائکه اى موکل شده اند تا انواع عذاب را بر سر اهل دوزخ بیاورند.» (تحریم/ 6) ملائکه اى غلاظ و شداد، با اهل دوزخ به سختى رفتار مى کنند، و در شخصیت آنان شادى و لطف مشاهده نمى شود، و نیز قوى و نیرومندند و عذاب دادن و مؤاخذه کردن ایشان جز با قساوت و شدت انجام نمى گیرد. مقصود از آن آتش نوزده زبانیه آتش و موکلین آن و یاران ایشانند. و به این ترتیب نه راه گریزى وجود دارد، و نه گریه و التماس و جزع و فزع مؤثر است. کلمه ی "غلاظ" جمع "غلیظ" است، و غلیظ ضد رقیق است، و مناسب تر با مقام این است که منظور از "فرشته غلیظ" و "فرشتگان غلاظ" فرشتگانى باشد که خشونت عمل دارند، (چون فرشتگان مثل ما آدمیان قلب مادى ندارند تا متصف به خشونت و رقت شوند) در آیه اى بعد هم غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته، فرموده: «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم؛ با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر.» (تحریم/ 9) کلمه ی "شداد" هم جمع شدید است، که به معناى پهلوان و قهرمان و نیرومند در تصمیم و عمل است.
فرشتگان مأمور اجراى عقوبت بر کفار و بیگانگان هستند ناگزیر سخت و منافر طبع کفار خواهند بود و با شدت زیاده بر تصور با دوزخیان رفتار مى نمایند. خزانه جهنم که با تازیانه هاى آتشى و عمودهاى آتشى که بر بدن آنها و بر فرق آنها می زنند و غل هاى آتشى که به گردن آنها می اندازند با سلاسل و حمیم جهنمى که بر سر آنها می ریزند که می فرماید: «خذوه فاعتلوه إلى سواء الجحیم* ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم؛ او را بگيريد و به ميان دوزخش بكشانيد. آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ريزيد.» (دخان/ 47- 48) و می فرماید: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه؛ بگيريد او را و در غل كشيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد.» (حاقة/ 30- 32) و گفتند حمیم مس آب شده است، و نیز می فرماید: «فالذین کفروا قطعت لهم ثیاب من نار یصب من فوق رؤسهم الحمیم* یصهر به ما فی بطونهم و الجلود* و لهم مقامع من حدید* کلما أرادوا أن یخرجوا منها من غم أعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق؛ درباره پروردگارشان با هم ستيزه مى ‏كنند و كسانى كه كفر ورزيدند جامه‏ هايى از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ريخته مى‏ شود. آنچه در شكم آنهاست با پوست بدنشان بدان گداخته مى‏ گردد. و براى [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گرزهايى آهنين است. هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده مى‏ شوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را.» (حج/ 19- 22)

عصیان و مخالفت خدا نمی کنند
روشن است هر مامورى براى کارى گمارده شود باید روحیاتى متناسب آن داشته باشد، و ماموران عذاب طبعا باید خشن باشند، چرا که جهنم کانون رحمت نیست، کانون خشم و غضب الهى است، اما در عین حال، این ماموران هرگز از مرز عدالت خارج نمى شوند، و فرمان خدا را بى کم و کاست اجرا مى کنند. جمله ی «لا یعصون الله ما أمرهم» به منزله تفسیرى است براى جمله ی "غلاظ شداد"، مى فرماید: منظور از غلاظ و شداد این است که فرشتگان نامبرده ملازم آن ماموریتى هستند که خداى تعالى به آنان داده، و غیر از خدا و اوامرش هیچ عامل دیگرى از قبیل رقت و ترحم و امثال آن در آنان اثر نمى گذارد، و خدا را با مخالفت و یا رد، عصیان نمى کنند.
جبائى گوید: به تحقیق قصد کرده که ایشان در دار دنیا معصیت خدا نمی کنند و آنچه به ایشان فرمان دهد به جا می آورند به جهت اینکه آخرت سراى تکلیف نیست و مسلما که آن سراى پاداش و مجازات است و مسلما خداوند ایشان را فرمان داده که اهل آتش را شکنجه دهند. بنابر طریق ثواب ایشان به اینکه سرور و لذتها ایشان را در عذاب و شکنجه اهل آتش قرار داده چنان که سرور مؤمنان و لذت ایشان را در بهشت قرار داده. جمعى از مفسران در اینجا سؤالى مطرح کرده اند که تعبیر به عدم عصیان در آیه فوق، با مساله عدم وجود تکلیف در قیامت چگونه سازگار است؟ ولى باید توجه داشت که اطاعت و ترک عصیان فرشتگان یک نوع اطاعت تکوینى است نه تشریعى، و اطاعت تکوینى همیشه وجود دارد، و به تعبیر دیگر آنها آن چنان ساخته شده اند که فرمانهاى الهى را با کمال میل و رغبت و عشق در عین اختیار اجرا مى کنند.

هر چه را مامور باشند مو به مو اجرا مى کنند
«و یفعلون ما یؤمرون؛ و آنچه را که مأمور انجام دادن آنند، به انجام مى رسانند.» (نحل/ 50) بدون اینکه چیزى از خود آنان فوت شود، و یا به خاطر ضعف و خستگى از ماموریت کم کنند، (نتیجه عذابى که آنان به انسانها مى دهند عذابى است که اگر انسانى آن را انجام مى داد، مى گفتیم فلانى شکنجه گرى غلاظ و شدید، و مردى بى رحم و بى شفقت است، و خلاصه اینکه) وقتى عمل چنین عملى بود، مى توان صاحب عمل را غلیظ و شدید خواند.
پس نباید آدمى چنان تصور کند که مى تواند با آنان روابطى برقرار کند که از عملى کردن فرمان خدا در حق او خوددارى ورزند، چه آنان بندگانى مأمور از جانب خدایند و شریکان خدا نیستند، و فرمانبردارى آنان از خداى عز و جل هیچ سوراخى ندارد که فرد معذب به عذاب خدا بتواند از آن سوراخ از عذاب خدا بگریزد. و اگر راهى براى کاستن از غلظت و شدت ایشان و عذاب آتش باشد، تنها پناه بردن به آقا و سرور ایشان و خواستار محبت او شدن با ایمان و طاعت است، و این کارى است که جز در دنیا نمى تواند صورت بگیرد، پس به چه سبب بعضى از مردم، با پیروى از فلسفه هاى بشرى شرکى همچون پرستیدن بتان و فرشتگان، حجاب و پرده اى میان خود و پروردگارشان به وجود مى آورند؟

توضیحى راجع به مکلف بودن ملائکه
و با این بیان روشن مى شود که جمله "لا یعصون الله ما أمرهم" ناظر به این است که این فرشتگان ملتزم به تکلیف خویشند، و جمله ی "یفعلون" ناظر به این است که عمل را طبق دستور انجام مى دهند، پس بعضی ها خیال نکنند که جمله دومى تکرار جمله اول است، خیر، جمله اول راجع به دست نکشیدن از کار است، و جمله دوم راجع به این است که کار را مو به مو طبق دستور خدا انجام مى دهند.
فخر رازى در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه شریفه مورد بحث گفته: در این آیه اشاره اى است به اینکه ملائکه در آخرت مکلف به تکالیف مى شوند (همانطور که ما انسانها در دنیا مکلف هستیم) آنها در آخرت مورد تکالیف و اوامر و نواهى مى گردند، و عصیان ملائکه به همین است که با امر و نهى خدا مخالفت کنند. ولى این حرف درست نیست، چون در آیه چنین اشاره اى وجود ندارد آیه شریفه تنها مى خواهد بفرماید: ملائکه محض اطاعتند، و در آنها معصیت نیست، و به اطلاقش شامل دنیا و آخرت هر دو مى شود، پس ملائکه نه در دنیا عصیان دارند و نه در آخرت، پس هیچ وجهى ندارد که رازى تکلیف ملائکه را مختص به آخرت بداند.
نیز تکلیف ملائکه از سنخ تکلیف معهود در مجتمع بشرى ما نیست، چون در بین ما انسانهاى اجتماعى تکلیف عبارت از این است که تکلیف کننده اراده خود را متعلق به فعل مکلف کند، و این تعلق امرى است اعتبارى، که دنبالش پاى ثواب و عقاب به میان مى آید، یعنى اگر مکلف موجودى داراى اختیار باشد، و به اختیار خود اراده تکلیف کننده را انجام بدهد، مستحق پاداش مى شود، و اگر ندهد سزاوار عقاب مى گردد، و در چنین ظرفى یعنى ظرف اجتماع، و نسبت به چنین تعلقى یعنى تعلق اعتبارى البته، هم فرض اطاعت هست و هم فرض معصیت، هم ممکن است مکلف فعل مورد اراده تکلیف کننده را بیاورد و هم ممکن است نیاورد.
اما در غیر ظرف اجتماع مثلا در بین ملائکه که زندگیشان اجتماعى نیست، و اعتبار در آن راه ندارد، تا فرض اطاعت و معصیت هر دو در آن راه داشته باشد، تکلیف هم معناى دیگرى دارد، آرى ملائکه خلقى از مخلوقات خدایند، داراى ذواتى طاهره و نوریه، که اراده نمى کنند مگر آنچه خدا اراده کرده باشد، و انجام نمى دهند مگر آنچه او مامورشان کرده باشد، هم چنان که فرمود: «بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ بلکه ایشان (فرشتگان) بندگان شایسته او هستند و از او در سخن پیشى نمى گیرند، و به دستوراتش عمل مى کنند.» (انبیاء/ 27) و به همین جهت در عالم فرشتگان جزا و پاداشى نیست، نه ثوابى و نه عقابى، و در حقیقت ملائکه مکلف به تکالیف تکوینیند، نه امر و نهى هاى تشریعى، و تکالیف تکوینیشان هم به خاطر اختلافى که در درجات آنان هست مختلف است، هم چنان که در جاى دیگر قرآن آمده: «و ما منا إلا له مقام معلوم؛ هیچ یک از ما نیست مگر آنکه مقامى معلوم دارد.» (صافات/ 164) و نیز از خود ملائکه نقل کرده که مى گویند: «و ما نتنزل إلا بأمر ربک له ما بین أیدینا و ما خلفنا؛ ما نازل نمى شویم مگر به امر پروردگار تو، که پشت روى هستى ما از او است.» (مریم/ 64)
آیه شریفه مورد بحث بعد از آیات قبلش جنبه تعمیم بعد از تخصیص را دارد، چون خداى تعالى نخست با بیانى خصوصى همسران رسول خدا (ص) را ادب مى آموزد، و در آخر، خطاب را متوجه عموم مؤمنین مى کند، که خود و اهل بیت خود را ادب کنید، و از آتشى که آتش گیرانه اش خود دوزخیانند حفظ نمایید، و مى فهماند که همین اعمال بد خود شما است، و در آن جهان بر مى گردد، و آتشى شده به جان خودتان مى افتد، آتشى که به هیچ وجه خلاصى و مفرى از آن نیست.
این آیه مبنى بر طاعت ذاتى فرشتگان و تفسیر غلاظ و شداد است که درباره ی اجراى عقوبت به نهایت شدت و سختى نیز اطاعت خواهند نمود و هرگز در مقام تمرد از اوامر و دستورات مقام کبریائى برنخواهند آمد و آنچه به هر یک از آنان امر شرف صدور بیابد بی درنگ اجراء خواهند نمود.
فرشتگان با نیروهاى غیبى زیاده بر تصورى که دارند نیرو و قدرت خود را فقط در اجراى اوامر و دستورات صادر از پروردگار عز اسمه به کار مى برند و فرشتگان مورد نهى قرار نمى گیرند زیرا نهى فرع امکان عصیان و جواز اتیان فعل مورد نهى است و فرشتگان اراده و عملى ندارند جز اینکه اوامر و دستورات وجودى پروردگار را اجراء نمایند.
بالاخره اطاعت فرشتگان برحسب اراده تکوینى اختصاص به امر وجودى و اجراى دستور دارد. زیرا نظام خلقت عبارت از رابطه صحنه ی امکان با ساحت کبریائى است و فقط تابش اشعه هستى است. بر این اساس نهى از عمل درباره ی فرشتگان تصور نمی رود هم چنانکه آیه ی "لا یعصون الله ما أمرهم"، مبنى به آن است که هر چه را پروردگار به آنان امر فرماید هرگز تمرد نمى نمایند و نمی توانند تمرد نمایند و اطاعت را فقط در مورد امر معرفى نموده است. به عبارت دیگر انقیاد و اطاعت بشر بر اساس اختیار است به این که هر لحظه جانب اطاعت را بر تمرد و معصیت ترجیح دهد ولى انقیاد فرشتگان فقط در مورد امر وجودى بر طبق انقیاد و وجودى آنها است. و باز به عبارت دیگر سنخ تکلیف در جامعه بشر بر اساس فرض و اعتبار است به این که ساحت پروردگار عملى را با قید اختیار از مکلف بخواهد و در برابر آن اجر و ثواب براى عامل مختار مقرر فرماید در صورتى که به قصد ادای وظیفه است. بر این فرض پروردگار آن عمل را با قید اختیار به طور فرض از مکلف خواسته و به وسیله بشارت اجر و ثواب مکلف را ترغیب نموده و نیز به وسیله تهدید او را از تمرد باز داشته است این مقتضاى نظام تشریع و رهبرى است که اختصاص به سلسله بشر دارد و به منظور سوق بشر به سوى فضیلت و سعادت و منع آنان از شقاوت و رذالت و تیره بختى است و هر فردى از بشر نیز در انتظار هر یک از آن دو است.
بر این اساس درباره ی بشر دو طریق براى اطاعت او تصور می رود یکى اطاعت از امر امتثال واجبات و دیگر اطاعت از نهى از محرمات و اجتناب از گناهان و هر دو تقدیر آن است که فاعل درباره ی صلاح و فساد عمل خود ارزیابى کند و بسنجد و در آن باره قضاوت و اظهار نظر نماید بینش آن را برگزیند و یا ترک نماید. ولى اراده ی فرشتگان عبارت از اجراى دستور و تکوین آن که ظهورى از اراده کبریائى است بدون اینکه در آن باره اظهار نظر و یا ارزیابى و یا قضاوت نمایند بلکه ظهورى نازل از امر اراده قاهره است که خواه ناخواه به موقع اجراء درمی آید این تفاوت در اثر آن است که فرشتگان موجودات نیرومند و نورى و ظاهرند و اراده اى جز آنچه را که پروردگار از آنان خواسته اراده ندارند و مظاهر قدرت و اراده ساحت پروردگارند.
بدین جهت ثواب و پاداش براى اطاعت آنان نخواهد بود از نظر اینکه فقط مکلف به تکالیف تکوینى و ایجادى هستند و تشریع درباره ی فرشتگان قدس مفهوم ندارد از نظر اینکه مقام بالاترى را انتظار ندارند و داراى درجات و مقامات از قرب به طور ثابت با اختلاف بى شمار آنان هستند و رابطه آنان با یکدیگر براساس اطاعت وجودى و انقیاد ذاتى است و از مراتب اطاعت آفریدگار است.
فرشتگان داراى روح قدس به پیشگاه کبریائى مقرب هستند با توجه به این که به طور موهبت و عاریت است و هر لحظه بر اساس فیض مجدد و تجدد امثال است و چنانچه به فرض اراده فرماید که روح قدس را از آنان باز مى ستاند و هر چه را موهبت فرماید تملیک به طور عاریت است مانند روح قدس و نیروى عصمت و طهارت ذاتى که بر رسولان موهبت فرموده و هم چنین حکم به خلود در سعادت و سکونت در جوار رحمت همه به طور عاریت و تکرار فضل است و از حیطه کبریائى هرگز خارج نخواهد بود.
فرشتگان موجودات مجرد و منزه از نقص جسمانیت و ماده هستند و نیز معرض استکمال تدریجى نخواهند بود و هرچه از نیروى زیاده بر تصور واجدند به طور موهبت و کرامت وجودى است که به هر یک هدیه شده و جنبه کمال اکتسابى ندارند و ظهور نازلى از قدرت و اراده قاهره اند و مقام آنان به پیشگاه کبریائى عبودیت محض و اجراى دستور و وظیفه خاص و معلوم است و درباره اجراى مأموریت بر ساحت پروردگار هرگز سبقت نجویند. زیرا در اراده و هم چنین در اجراى قدرت از خود استقلال و تصمیم و یا اظهار نظر و صلاح ندارند و در شؤن وجودى ظهورى نازل از اراده و قدرت مقام کبریائى هستند و عمل فرشتگان و اجراى دستور پروردگار متحد با اراده آنها بوده مغایرت و تعدد ندارند.
بالاخره اطاعت فرشتگان برحسب اراده تکوینى است و اختصاص به امر وجودى و اجراى دستور دارد و منع و نهى از امور تکوینى درباره فرشتگان مفهوم ندارد و نهى درباره امور تکوینى مفهوم ندارد و فقط نهى و منع در مورد تشریع و رهبرى است و اختصاص به بشر دارد و قوام آن به نیروى اختیار و اظهار داورى و نظر و صلاح است و هیچ یک درباره فرشتگان مفهوم ندارد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 562

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏25 صفحه 147

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏24 صفحه 288

سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد ‏13 صفحه 77

سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏16 صفحه 456

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏16 صفحه 118

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد