پیشینه و مفهوم آموزه معصومیت در کلیسای کاتولیک (مفهوم)
فارسی 6826 نمایش |مقدمه
در دنیای مسیحیت، آموزه «خطاناپذیری» یا «معصومیت» از اهمیت خاصی برخوردار است، به گونه ای که در میان فرقه های مختلف مسیحیت، هر کدام تفسیر خاصی از آن را مطرح کرده اند. کلیسای پروتستان این آموزه را متوجه کتاب مقدس کرده، می گوید: «کتاب مقدس خطاناپذیر است.» یا کلیسای ارتدکس شوراهای کلیسایی را مصون از خطا معرفی می کند؛ و در نهایت، کلیسای کاتولیک پاپ را خطاناپذیر و معصوم نشان می دهد. به دلیل آنکه جمعیت قابل توجهی از مسیحیان امروز پیرو کلیسای کاتولیک هستند و نقش پاپ در معادلات جهانی از اهمیت والایی برخوردار است و در بین کلمات وی تناقضات فراوانی یافت می شود، که حتی در بین خود کلیسای کاتولیک منتقد جدی پیدا می کند. با یک نگاه کلی به کلیسای کاتولیک، مشاهده می گردد که این کلیسا دو دسته آموزه دارد که توجه به آنها حایز اهمیت است؛ یک دسته آموزه های «خطاپذیر»؛ یعنی آموزه هایی که در واقع، تفسیرهای به روز پاپ بوده و موقتی و قابل اصلاح هستند؛ چنان که لزوما از خطا مصون نیستند.
دسته دیگر آموزه های «خطاناپذیر»؛ یعنی آموزه هایی که کلیسا خود را بی چون و چرا ناگزیر به اجرای آنها می داند و تمام مؤمنان باید در برابر آنها تسلیم باشند و طبق آنها عمل کنند. البته دسته اخیر در اقلیت هستند، تا آنجا که می توان به این نمونه ها در طول تاریخ کلیسا اشاره کرد. آموزه مصونیت «لقاح مطهر حضرت مریم (ع)» که در سال 1854 توسط پاپ پیوس نهم صادر گردید. آموزه مصونیت «پاپ» در سال 1870 که در شورای واتیکان اول به تصویب رسید. آموزه مصونیت «عروج مریم عذرا (ع) به آسمان» که در سال 1950 توسط پاپ پیوس دوازدهم صادر گردید. این تحقیق، به پیشینه آموزه «خطاناپذیری» یا «معصومیت» در کلیسای کاتولیک می پردازد تا نشان دهد چگونه این آموزه وارد کلیسا گردید و به تدریج، در آن نهادینه شد.
مفهوم «خطاناپذیری» یا «معصومیت»
واژه «Infallibility» به معنای هرگز اشتباه نکردن یا ناتوانی از ارتکاب خطا، واژه ای است معادل کلمه لاتین «Infallibilitas» که فعل آن «faller» به معنای سقوط کردن یا اشتباه کردن است. در انتخاب معادل فارسی برای «Infallibility»، از واژگانی همچون خطاناپذیری، معصومیت و عصمت استفاده شده است. این واژه به معنای فارغ از خطا و اشتباه در موضوعات مربوط به ایمان و اخلاقیات است که حضرت عیسی مسیح (ع) از طریق روح القدس به تمام کلیسا، به ویژه کل مجمع اسقفان به همراه پاپ، عطا کرده است. در واقع، این واژه در کلیسای کاتولیک اصطلاحی است برای نظامی که وظیفه مراقبت و تبیین موضوعات ایمانی و اخلاقیات را عهده دار است. از این رو، درباره حقیقت «معصومیت» گفته شده که این اصطلاح مربوط به کلیسایی است که به واسطه حق الهی، صاحب حق بوده و به واسطه روح القدس دارای منصبی می گردد و به کلیسا کمک می کند تا از آموزه وحیانی موجود در آن مراقبت کرده، به تفسیر آن بپردازد. البته باید به این نکته توجه داشت که «Infallibility» در تمام کلیسا، به واقع بیش از معصومیت روزمره است، بلکه می توان گفت: دارای دو جنبه است: یکی جنبه سلبی و جنبه دیگر آن جنبه ایجابی، به معنای دلبستگی و وفاداری به وحی مسیحی است در آموزه ای که توسط کلیسا تعلیم داده شده و مورد پذیرش قرار گرفته است. به عبارت دیگر، در جنبه ایجابی «Infallibility» به معنای راستی و حقیقت یا صداقت است.
تفاوت معصومیت و الهام
در تعریف «Infallibility»، باید به یک نکته دیگر نیز توجه داشت: این واژه غیر از «Inspiration» به معنای «الهام» است. «الهام» تنها مربوط به دوره کلیسای حواری و کتاب های رسمی عهد جدید و قدیم است، در حالی که معصومیت به دوره پساحواری و عصر انقطاع وحی برمی گردد. در واقع، معصومیت هدیه ای الهی است برای روزگاری که دست بشر از وحی کوتاه شده و از سوی دیگر، موظف است ایمان خود را حفظ کند و با اطمینان، دل به تعلیمات کلیسایی ببندد. اتفاقا دلیلی که می توان برای توجیه آموزه معصومیت گفت این است که انقطاع وحی به معنای آن نیست که خدا خود را از برنامه هایی که در کلیسا می گذرد جدا کند و کاری به تاریخ و عقاید کلیسا نداشته باشد، بلکه خدا با فرستادن روح القدس به کلیسا و توجه روح واقعی خود به آموزه هایی که در کلیسا تعلیم داده می شوند، آنها را مصون می سازد و عنایت خود را نسبت به کلیسا استمرار می بخشد.
روند پیدایش آموزه «معصومیت»
آموزه «معصومیت» از جمله آموزه هایی است که در دوره اولیه کلیسا وجود نداشته، بلکه به مرور زمان، به صورت یک اصطلاح در آمده است. در کتاب مقدس، به خصوص و در سنت کلیسایی پیش از قرن پنجم، هیچ ذکری از آن به شکل یک اصطلاح به میان نیامده است، اما کلیسای کاتولیک معتقد است پس از دوره حواری و عصر انقطاع وحی، که عنایت الهی از طریق روح حقیقت شامل حال کلیسا گردیده، از همین طریق، این آموزه به کلیسا عطا گردیده و از آن زمان به بعد، به طور ناخودآگاه، در روح کلیسا استقرار یافته است. با یک نگاه کلی به اسناد پاپ ها و شوراها و همچنین کتاب هایی که در طول تاریخ کلیسا نوشته شده است، مشاهده می شود این آموزه گرچه به عنوان اصلی عقیدتی در کلیسا مطرح بوده، اما به صورت یک اصطلاح الهیاتی رایج نبود. در میان پاپ ها، پاپ اینوسنت اول اولین کسی است که از موضع و جایگاه معصوم بودن برخورد کرد، گرچه نامی از آن به میان نیاورد.
وی در 27 ژوئن سال 417 رساله ای به اسقفان آفریقا با عنوان «In requirendis» ارسال کرد که محتوای آن بیانگر اقتدار و معصومیت پاپ رم بود. پاپ دیگری به نام زوسیموس نیز همانند اینوسنت اول، رویکرد خود را به سمت خطاناپذیر بودن جهت داد. وی نیز در 21 مارس سال 418 میلادی رساله ای با عنوان «Quamvis PatrumTraditio» به اسقفان آفریقا نوشت که محتوای آن حاکی از اقتدار و معصومیت پاپ رم بود. چهار سال بعد، یعنی در 11 مارس سال 422 پاپ دیگری به نام بونیفاس اول باز همین موضع را تقویت کرد و در رساله ای با عنوان «Retro Maioribus tuis» جایگاه اقتدار و معصومیت پاپ رم را نشان داد.
پاپ دیگری به نام هورمیداس در سال 517 نیز این گرایش را ادامه داد و طی رساله ای خطاب به اسقفان اسپانیا با عنوان «LibellusProfessionis fidi»، که ضمیمه نامه دیگری با عنوان «Inter ea quae» شده بود، از موضع و جایگاه معصوم بودن برخورد کرد. البته با یک نگاه دقیق به دوره پیش از قرن پنجم و پس از آن، این نکته اصطیاد می گردد که طرح آموزه «معصومیت» بی ربط با مسئله تفوق و اقتدار پاپی نیست. اما سده های چهارم و پنجم از جمله قطعات تاریخی است که تشکیلات کلیسای کاتولیک و به خصوص پاپ، جان دوباره گرفت و اقتدار و تفوق خود را به رخ دیگران کشید. طبیعی است در این فضای فراهم آمده، به آموزه «معصومیت» به صورت یک اصل عقیدتی نگاه شود؛ چنان که در دوره هایی از قرون وسطا، علاوه بر پاپ ها، الهیدانانی هم بودند که در تعلیمات کلیسایی بر مبنای معصومیت عمل می کردند. با وجود این، باز در این دوره، بحث جدی در این خصوص دیده نمی شود و در منابع کاتولیکی مطالب معتنابهی یافت نمی شود.
آموزه «معصومیت» در دوره پس از قرون وسطا
اما در دوره پس از قرون وسطا، از جمله عوامل اساسی در تشکیل نهضت «اصلاح دینی» را آموزه «معصومیت» معرفی می کنند، بازتاب «معصومیت» در این دوره، به گونه ای است که نظیر آن را نمی توان در عبارات پاپ های قرن دوازدهم و سیزدهم دید، بلکه تحقیقات جدید درباره منشأ این آموزه، از جمله تحقیقات مورخ آمریکایی برایان تیرنی حکایت از این دارد که این آموزه به صورت ناگهانی در پایان قرن سیزدهم مطرح شد. علاوه بر این، تاریخ نشان می دهد که این آموزه توسط شخصی از فرقه «فرانسیسکن»، که پتروس اولیوی نام داشت، تبلیغ گردید که به دلیل ارتباطش با دیدگاه های آخرالزمانی یوآخیم، اهل «فیور»، به بدعت متهم شد.
اما پاپ نیکولاس سوم (1277ـ1280) در فتوایی به نفع فرقه «فرانسیسکن»، همه پاپ های بعدی را برای همیشه ملزم به تصدیق آموزه «معصومیت پاپی» کرد، تا اینکه این آموزه سرانجام، در فتوایی از سوی ژان بیست و دوم (1316ـ1334) به عنوان عمل شیطان «پدر همه دروغ ها» محکوم شد و پاپ های دوره نهضت «اصلاح» نیز نتوانستند این آموزه را به رسمیت بشناسند. اما پس از شورای «ترنت» (1545ـ1563)، الهیات جدلی مفهوم «معصومیت» را بسط و گسترش داد و در ادامه، جریان های محافظه کار و پاپ های قرن نوزدهم آن را احیا کردند.
این آموزه فراز و نشیب های خود را طی کرد تا به آغاز قرن نوزدهم رسید. این قرن حقیقتا قرن جهانی شدن این آموزه است. در این مقطع تاریخی، آموزه «معصومیت کلیسا» مورد توجه تمام محافل و گروه ها قرار گرفت، گرچه آموزه «معصومیت پاپ» همچنان مورد تردید و شک باقی ماند. الهیدانان بزرگی همچون مولر، نیومن و شیبن به تبیین معصومیت کلیسا پرداختند و اظهار داشتند گرچه قوم خدا در این معصومیت شریک هستند، ولی آنچه در حقیقت خطاناپذیر است، کلیساست. اما در طول تاریخ آموزه «معصومیت»، اوج آن را می توان به زمان تشکیل شورای واتیکانی اول برگرداند. از این زمان بود که این مفهوم رسمیت یافت و در تمام محافل، از سوی اندیشمندان و الهیدانان داخل و خارج کلیسای کاتولیک مورد توجه قرار گرفت، اگرچه نگاه افراطی شورای واتیکانی اول به این آموزه و انحراف آن به سمت به تصویب رساندن و رسمیت بخشیدن و قدرت علی الاطلاق دادن به آن و بی اعتنایی به اسقفان مخالف، واکنش های متفاوتی را، هم در خود شورا و هم پس از آن ایجاد کرد.
در این فراز و نشیب، عده ای به این باور رسیدند که با تصویب معصومیت پاپ در شورای واتیکانی اول و به دنبال تفوق و اقتدار مطلق پاپ، دیگر نیازی به تشکیل شورای جهانی نیست. اما با روی کار آمدن پاپ ژان بیست و سوم و رویکرد جدید وی با اعلان عمومی برای تشکیل شورای واتیکانی دوم، علاوه بر اینکه احتمال مذکور منتفی گردید، چنان تحولی در مجموعه کلیسا ایجاد گردید که کمتر انتظار آن می رفت. در این شورا، آموزه «معصومیت» مستقلا در کنار موضوعات دیگر به بحث گذاشته شد و مورد بررسی مجدد قرار گرفت. نتیجه مذاکرات درباره این آموزه، به انتشار سندی به نام «نظام نامه جزمی در باب کلیسای مسیح» منتهی شد که در بند 25 فصل سوم این سند، عقیده کلیسای کاتولیک درباره این آموزه رسما اعلان گردید. پس از شورای واتیکانی دوم، که فضای کلیسا برای نقد آموزه های آن بازتر گردید، در کنار نقدهای اساسی به کلیسای کاتولیک، آموزه «معصومیت» نیز به نقد کشیده شد. از جمله اندیشمندان منتقد، هانس کونگ است. وی، که رویکردی انتقادی به این آموزه داشته است، با نوشتن کتاب معصومیت؟ پرسشی بی پاسخ به یکی از بزرگ ترین منتقدان کلیسای کاتولیک تبدیل گردید.
تبیین آموزه «معصومیت»
کلیسای کاتولیک معتقد است: آموزه «معصومیت» گرچه حقیقتی است که در مکتوبات اولیه به کار نرفته، اما همان ابتدا در کلیسا بوده و جای هیچ تردیدی نیست؛ زیرا وعده ای که در باب معصومیت داده شده در واقع، وعده به کل کلیساست. واقعیت این است که (به یک معنا) نه تنها کلیسای کاتولیک رمی، بلکه تمام جوامع مسیحی به معصومیت خود اعتقاد دارند، گرچه در متعلق این معصومیت، با هم اختلاف دارند. برای نمونه، در رساله پولس به رومیان آمده است: «اگر هیچ کس و هیچ چیز نتواند ما را از عشق به عیسی مسیح جدا کند، آیا ما خطاناپذیر نیستیم؟» همان گونه که مشاهده می شود، این رساله بیانگر این است که عشق به حضرت عیسی (ع) خود عامل معصومیت است و هر کس چنین عشقی را در خود داشته باشد خطاناپذیر است؛ زیرا مسیح، که راه و حقیقت است، وعده داده از طریق جانشینان رسولی خود در کلیسای کاتولیک، باقی بماند.
از این رو، کلیسای کاتولیک معتقد است متعلق معصومیت می تواند هر چیزی باشد که به ایمان و اخلاقیات مرتبط است و در آن مشارکت دارد. بنابراین، محکومیت هایی را که از سوی کلیسا برای خطاهای مرتبط با ایمان و اخلاقیات صورت می گیرند نیز می توان در زمره متعلقات معصومیت محسوب کرد. کلیسا همچنین معتقد است آن حقایق جزمی، که اصل باور و عمل هستند، به علاوه این آموزه که «کلیسای کاتولیک تنها حقیقت است»، اینها نیز متعلق معصومیت قرار می گیرند و مآلا یک نکته دیگر را نیز اضافه می کنند تفاسیری هم که از معنای حقیقی کتاب مقدس ارائه می شوند متعلق معصومیت هستند. البته باید به این نکته توجه داشت که به کارگیری این آموزه به آنجا مربوط می شود که کلیسا و یا پاپ می خواهند قضاوت و یا فرمان جدی و سرنوشت سازی را اعمال کنند و یا می خواهند تصمیم جهانی و رسمی بگیرند، در چنین مواضعی، طبیعی است که مقام تصمیمگیر از هر خطایی مصون باشد.
تبیین کتاب مقدس از معصومیت کلیسا
با مراجعه به کتاب مقدس، می توان چنین اظهار داشت که معصومیت کلیسا به عنوان یک آموزه فوق بشری، میراث یهودیت است؛ آن گونه که در مزامیر 27 آمده: «خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند ملجأ جان من است؛ از که هراسان شوم؟ چون شریران به من نزدیک آمدند تا گوشت مرا بخورند (یعنی خصمان و دشمنانم) ایشان لغزیدند و افتادند. اگر لشکری بر من فرود آید دلم نخواهد ترسید. اگر جنگ بر من برپا شود در این نیز اطمینان خواهم داشت. یک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید که تمام ایام عمرم در خانه خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکر نمایم؛ زیرا که در روز بلا، مرا در سایبان خود نهاده، در پرده خیمه خود مرا مخفی خواهد داشت و برای من صخره بلند خواهد ساخت.»
اگر یک یهودی می تواند این گونه احساس امنیت یا آرامش روانی یا مصونیت از خطایی داشته باشد باید یک مسیحی به مراتب، مصونیت بیشتری داشته باشد؛ زیرا مسیح در میان ایشان است. اگر یهودیان به اطمینانی رسیدند که خدا را بین خود می بینند و او را ملجأ و قوت خود و مددکاری که در تنگناها فورا می توان به او دسترسی داشت و اگر جهان مبدل شود و کوه ها و دریاها به لرزش آیند و آب هایش به جوش آیند و کوه ها از سرکشی آن متزلزل گردند هرگز ترسی به دل راه نمی دهند، همان گونه که در مزامیر 46 آمده است، چرا مسیحیان چنین اطمینان و سکینه ای نداشته باشند. اتفاقا بر اساس همین اطمینان است که علی رغم خطاها و اشتباهات فراوان مسیحیان، باز هم کلیسا خطاناپذیر است. به لحاظ تاریخی، معنای خاصی وجود دارد که طبق آن، کلیسا خطاناپذیر است.
این معنا همان احساس مسیحیان نخستین نسبت به عید «پنطیکاست» است که تصور کردند این روز، روز تحقق وعده مسیح است مبنی بر اینکه تا پایان جهان، در کنار مسیحیان خواهد بود. به همین دلیل، به این باور رسیدند که خدا در میان آنهاست؛ همان گونه که برای عبادت خدا در کلیسا گرد هم جمع می شوند. از همین جا بود که به این اعتقاد رسیدند که آموزه «معصومیت کلیسا» از ناحیه خدا هدایت می شود. بدین روی، کلیسای کاتولیک معتقد است: چطور می شود کلیسایی که خدا را در خود دارد خطا کند؟ چگونه کلیسا می تواند بدون آموزه «معصومیت» (علی رغم این همه خطا و اشتباه مسیحیان) باز در مسیر حق باشد؟ چطور می تواند بدون اعتماد به نفس و داشتن آموزه «معصومیت» (علی رغم دیدگاه های مخرب در برابر تعلیمات رسولی) باز به حرکت خود ادامه دهد؟ این همه حکایت از آن دارد که کلیسا باید از چنان نیرویی برخوردار باشد که بتواند در برابر نیروهای متخاصم مقاومت کند و در گرداب شبهات و تردیدها، در مسیر خود باقی بماند.
در واقع، کلیسا از ضمانتی برخوردار است که نمی تواند در موضوعات مربوط به ایمان، خطا و اشتباه کند. کلیسای کاتولیک معتقد است بر اساس آیات کتاب مقدس، نقطه آغاز معصومیت همان وعده پروردگار به مسیحیان است؛ پروردگاری که خودش حقیقت است و به جامعه خودش کلمه «حقیقت» اعطا کرده است. وعده پروردگار این است که برای مسیحیان روح القدس را بفرستد تا به کمک آنها بشتابد و مسیحیان با مساعدت او بتوانند در مسیر حقیقت قرار گیرند. خدا روح القدس را نازل کرده است تا حواریان را به سمت حقیقت بکشاند. وظیفه روح القدس این است که همواره با مؤمنان باشد و مؤمنان را نیرویی بخشد که بتوانند مسیر رسیدن به حقیقت را به راحتی طی کنند و به حق برسند. در این بخش نیز شواهدی از کتاب مقدس وجود دارند که این گفته را تصدیق می کنند.
منـابـع
تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- صفحه 255، 482ـ484- تهران 1380
لیلى مصطفوى کاشانى- شوراى واتیکان دو معیادگاه کلیساى کاتولیک با تجدّدگرایى- صفحه 114ـ117- تهران- مرکز مطالعات فرهنگى- بین المللى- 1378
اشپیل فوگِل جکسن- تمدّن مغرب زمین- ترجمه محمّدحسین آریا- صفحه 271، 365
ویل دورانت- تاریخ تمدّن- جلد 4 ص 1019ـ1020 و 1094، جلد 6 ص 114ـ115-
مرتضى صانعى- مقاله آموزه معصومیت در کلیساى کاتولیک- مجله معرفت، شماره 113
مرى جو ویور- درآمدى به مسیحیت- ترجمه حسن قنبرى- صفحه 449- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381
جورج برنتل- آیین کاتولیک- ترجمه حسن قنبرى- صفحه 315ـ316- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 690ـ691- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى- 1370
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها