رابطه دین و فلسفه مسیحی از ابتدا تا دوره اصلاح دینی (اعتقادات)

فارسی 5840 نمایش |

فلسفه به عنوان معیار صحت اعتقادات دینى

در اینجا منظور فلسفى کردن دین و دینى کردن فلسفه نیست. دین نه تنها با مبانى فلسفى تبیین مى شود، بلکه صحت آن نیز از احکام فلسفى نشات مى گیرد و عقل را معیار صحت یا حقیقت یک نظام اعتقادى مى داند. این روش مى خواهد ایمان را از طریق عقل درک کند. عقلانیت فلسفى در اینجا اشراقى نیست؛ زیرا اگر اشراقى باشد با در نظر گرفتن یک منشا براى فلسفه و دین، طریق نخست از چهار طریقى که نام برده شده است پیموده خواهد شد؛ یعنى فلسفه دینى. در اینجا فلسفه مستقل است. متکلم با روى هم قراردادن براهین مختلف فلسفى که معمولا از جهان تجربه، ناشى شده اند و بسیارى از اوقات به طریق مشائیان، راجع به اعتقادات و اصول دینى بحث مى کند و آنها را معیار صحت اعتقادات قرار مى دهد. این گروه را برخى از پژوهشگران فلسفه دین، عقل گرایى حداکثرى نامیده اند.

دیدگاه برنگاریوس

بزرگترین نمایندگان این طرز تفکر در قرون وسطا برنگاریوس اهل تور در قرن یازدهم میلادى و پیروان لاتینى ابن رشد در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادى بودند. برنگاریوس منطق و جدل را معیار صحت اعتقادات دینى قرار داد. این امر براى بسیارى از معاصران او غیر قابل باور و حتى مخالف دین دارى بود. به نظر برنگاریوس عقل عالى ترین بخش انسان و نشانى دائم از آفریده شدن به صورت خداوند است و ممنوع کردن آن براى انسان به معناى محروم کردن او از شرافت و احترام است. حجیت دینى به عنوان یک برهان به تنهایى کافى نیست، زیرا این حجیت به صورت مکتوب ارائه شده است، ولى باید آن را به درستى فهمید. از مهمترین مسائلى که او به خاطر آن ها مورد انتقاد قرار گرفت، کاربرد منطق و جدل در تبیین این اعتقاد مسیحى است که در عشاى ربانى، شراب و نان به خون و بدن مسیح تبدیل مى شود.
کلیساى کاتولیک بر این اعتقاد بود که در مراسم عشاى ربانى، نان و شرابى که مسیحیان استفاده مى کنند، فقط نماد جسم و خون مسیح نیستند، بلکه واقعا بر اثر یک معجزه، به خون و بدن مسیح تبدیل مى شوند و با این عمل، مسیحیانى که در این مراسم شرکت مى کنند، با مسیح به طور واقعى متحد مى گردند، اما برانگاریوس معتقد بود که از لحاظ فلسفى ممکن نیست که شراب و نان واقعا به خون و بدن مسیح تبدیل شوند. از نگاه برنگاریوس معناى وجود در ابتدا مبین وجود یک موضوع و در مرحله بعد، کیفیاتى است که در این موضوع قرار دارند. به عبارت دیگر، این دو معنا با یکدیگر مرتبطند و هر دو وجود یک موجود را مى سازند. هر سخنى که درباره یک عرض یا کیفیتى گفته مى شود، فرض وجود موضوعى را در بر دارد که این کیفیت در آن قرار گرفته است. هنگامى که گفته مى شود «سقراط عادل است»، این سخن اگر همراه با این فرض نباشد که چنین شخصى وجود دارد فاقد معناست.
بنابراین، گفتن این که شراب و نان پس از عمل تبرک، واقعا به خون و جسم مسیح تبدیل مى شوند، بى معناست، چون شراب و نان اعراض و کیفیات اصلى خود را حفظ مى کنند. اصولا هیچ کیفیتى بدون وجود موضوعش نمى تواند وجود داشته باشد. تغییر تنها در صورتى رخ مى دهد که موضوعى جدید جانشین موضوع قبلى شود. بنابراین، نان و شراب به طور جوهرى به بدن و خون مسیح تبدیل نمى شوند. او معتقد بود که شراب و نان نماد یا نشانه اى هستند از خون و جسم مسیح، و عشاى ربانى امرى نمادین براى یادآورى به صلیب کشیده شدن مسیح است. این راى مورد حمله شدید کلیسا واقع شد و پاپ لئوى نهم آن را در شوراى عمومى ورسى در سال 1050 میلادى محکوم کرد. به نظر مخالفان کاربرد دیالکتیک در کلام، این علم قدرت مطلق خدا را در گزاره هاى منطقى محدود کرده، آن را تابع قوانین منطق مى کند، در حالى که قدرت خداوند مطلق است و هیچ حدى نمى توان براى آن قائل بود، حتى حد منطقى. وی اهل کومپى انى بود.
او نیز همانند دیگر متفکران قرون وسطا به طور واضح اعلام نکرد که در نظر دارد تا اعتقادات دینى را با اصول فلسفى بسنجد، اما روش کلامى او این روش را در برمى گرفت. او موضوع منطق را اسم بدون معنا مى دانست و در مقابل کسانى که کلى را به طور تام عینى مى دانستند، آن را فقط اسم بدون معنا مى دانست. به عبارت دیگر، کلى نه در ذهن وجود دارد و نه در عین، بلکه صداى بادى است که از دهان بیرون مى آید. فردگرایى او در مبحث کلى، او را به نفى اتحاد جوهرى اشخاص تثلیث کشاند؛ به این معنا که اگر خداوند یک جوهر دارد، باید یک شخص وجود داشته باشد. تعدد اشخاص در او تعدد جوهر را ایجاد مى کند. بدین ترتیب در نامه اش به پطرس آبلاردوس مى گوید که سه شخص تثلیث مانند سه فرشته اند که در قدرت و اراده واحدند، نه در جوهر. در نزد آنسلم قدیس نیز گاهى مى توان استفاده از عقل را طورى دید که به نظر مى رسد معیارى ست براى اعتقادات دینى؛ از جمله در براهین خود در اثبات وجود خدا و بحث هایى که درباره تجسد کرده است.
در قرن دوازدهم میلادى نیز گاهى منطق گرایى پطرس آبلاردوس و روش فلسفى آکاردوس سن ویکتورى ما را به این امر که اینان نیز گاهى معیار صحت اعتقادات را فلسفه و منطق فلسفى مى دانستند نزدیک مى کند؛ چنان که آبلاردوس شناخت و قدرت خداوند را در چارچوب قوانین و مفاهیم منطقى قرار داد. آکاردوس با ذکر این نکته هدف خود را در کتابش به نام در باب وحدت و کثرت تبیین عقلانى موضوعات کلامى قرار داده بود، چنانکه در اکثر اوقات جملاتى از کتاب مقدس را براى توجیه مواضع فلسفى اش ذکر مى کرد، نه تبیین عقلانى آنها.


عقل گرایى پیروان لاتینى ابن رشد
در قرن سیزدهم میلادى مواضع فلسفى- کلامى پیروان لاتینى ابن رشد و نظریه دو حقیقت، یعنى حقیقت فلسفى و حقیقت کلامى، عکس العمل هایى را در اروپا پدید آورد که در سال هاى 1270 و 1277 میلادى به محکومیت عقایدشان به وسیله ایتن تامپیه اسقف پاریس منجر گشت.

دیدگاه سیژر

مهمترین شخصیت فلسفى این جریان سیژر اهل بربان (منطقه اى در بلژیک امروزى) بود که فلسفه ابن رشد را راهنماى خود قرار داد و جان خود را بر سر این کار گذارد. پس از متهم شدن به خروج از دین براى توجیه عقایدش به دربار پاپ رفت. وى در آن جا مجبور به اقامت اجبارى و بالاخره به دست منشیش کشته شد. عقل گرایى پیروان لاتینى ابن رشد به حدى بود که مورخ سنت گرایى چون اتین ژیلسون آنان را پایه گذاران سنت اصالت عقل در غرب مى داند. سیژر به تبعیت از ابن رشد، مطالبى را بیان کرد و به طور مستقیم در مقابل سنت کلامى حاکم مسیحى قرار گرفت. مثال، او قدمت زمانى عالم را در مقابل خلقت زمانمند سنت مسیحى قرار داد، و این موضع را منطقى مى دانست. او براى تمام بشر، یک عقل فعال را در نظر گرفته بود؛ این نظریه عقیده سنت گرایان را درباره بقاى نفس انسان به خطر مى انداخت.
نظر سیژر مبنى بر این که خداوند به کلیات علم دارد و جزئیات از دانش او خارج هستند، براى بسیارى از مسیحیان به معنى نفى مشیت الهى بود. نظریه ازلیت انواع او سبب شد که به او اتهام رد انسان نخستین (آدم) را بزنند. و بالاخره مهمترین اتهام اتین تامپیه علیه ابن رشدیان نظریه ابراز دو حقیقت بود. اتین تامپیه در این باب متذکر شد که اینان مى گویند که امورى از دیدگاه فلسفه حقیقیند، اما از دیدگاه ایمانى، حقیقى نیستند. و این مثل آن است که گفته شود دو حقیقت متضاد وجود دارد. در این باب، حقیقت واقع در متون مقدس به واسطه حقیقت واقع در متون مشرکان که خدا آنان را لعن کرده است نفى مى شود. هدف این سخنان تند و خطرناک اتین تامپیه، سیژر برابانتى و دوستانش بود، اما هیچ یک از ابن رشدیان این راى را ابراز نکرده بودند.

دیدگاه بوئتیوس

بوئتیوس اهل داسیا یکى از ابن رشدیان بنام و همکار سیژر در این مسئله سخن گفته بود، ولى به نظر مى رسد که راى او از آنچه اتین تامپیه ذکر کرده بود، دور بود. در واقع این فیلسوف معتقد بود آنجا که عبارتى دینى و عبارتى فلسفى به ظاهر، متضاد به نظر مى رسند، در اصل، هیچ تضادى با یکدیگر ندارند. او بر اساس منطق ارسطویى گفته بود که ممکن نیست بین یک قضیه که به معناى مطلق، مورد نظر است و همان قضیه که در معناى نسبى به کار مى رود، تضادى یافت شود. در واقع، بین این سخن مسیحى که «جهان نو و جدید است» و این سخن فیلسوف که «بر اساس علل و اسباب طبیعى، جهان تازه و جدید نیست»، تناقض بیشترى یافت نمى شود نسبت به این قضیه که براى ارسطو «سقراط سفید است» و «بنا به نسبت هاى دیگر سقراط سفید نیست». در هر صورت متولیان کلیسا این سخن را طور دیگرى فهمیدند و از آن براى محکومیت ابن رشدیان استفاده کردند.

دیدگاه یوهانس
جریان ابن رشدى لاتینى به رغم مخالفت متولیان کلام رسمى کاتولیکى، در قرون چهاردهم و پانزدهم میلادى ادامه یافت. یکى از بزرگترین متفکران این جریان در قرن چهاردهم میلادى یوهانس اهل ژاندن است. او در مسائل نظرى به مسخره کردن برخى از متکلمان پرداخت و از این جهت، عده اى او را لامذهب دانستند. به عقیده او، فلسفه و ایمان دو سرچشمه متمایز معرفت اند که به نتایج متضاد مى رسند. پس اگر، از باب مثال، گفته مى شود که جهان مخلوق است، نتیجه اى است که ایمان آدمى را به آن رهنمون مى شود و فلاسفه که بر شناخت تجربى تکیه مى کنند از آن بى خبرند.

رابطه فلسفه و ایمان در قرون جدید

در قرون جدید این شیوه تفکر ادامه یافت؛ چنانکه به طور مثال، فیلسوفانى همچون دکارت و جان لاک را مى توان در این گروه قرار داد. از گروه هاى دینى همچون سوسینیانیزم که فوسته سوسینى ایجاد کرد و در قرن هفدهم میلادى طرفدارانى در تمام اروپا کسب کرد، نیز مى توان نام برد. این گروه براى کنارگذاردن اختلاف در مسیحیت، عقل را معیار صحت بسیارى از باورهاى دینى قرار دادند. اینان با پذیرفتن مشروط کتاب مقدس، بسیارى از اصول مسیحیت را همچون تثلیث، الوهیت عیسى مسیح، قربانى شدن او براى گنان انسان و موروثى بودن گناه نخستین رد کردند. در دوره معاصر با جدا کردن حوزه ایمان از حوزه فلسفه و انتقاد از عقل گرایى سنتى کمتر متکلمى به عقل به مثابه مبناى اعتقادات دینى نظر مى کند. متکلمان نامى یا به ایمان گرایى روى آورده اند و یا اگر کسانى از کاتولیکیان همچون توماسیان جدید و دنس اسکوتیان، یا از پروتستان ها افرادى همچون پل تیلیش و برخى از فیلسوفان دین سنت فلسفى انگلوساکسون مانند ریچارد سوئین برن در نظر دارند که ایمان را با براهین عقلى بیان کنند، این کار را با احتیاط بسیار انجام مى دهند.

منـابـع

محمد ایلخانى- جزوه افلاطون دانشگاه شهید بهشتى- 1380

محمد ایلخانى- مقاله مذهب گنوسى- مجله معارف ‏شماره 1 و 2- فروردین- آبان 1374

محمد ایلخانى- متافیزیک بوئتیوس (بحثى در فلسفه و کلام مسیحى)- تهران- 1380 صفحه 56- 57، ص 79- 83، ص 375- 390

محمد ایلخانى- مقاله دین و فلسفه در غرب مسیحى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 15

محمد ایلخانى- مقاله پولس- مجله ارغنون- شماره 5- 6- بهار و تابستان 1374

مایکل پترسون، ویلیام هاسکر، بروس رایشنباخ و دیوید بازنجز- عقل و اعتقاد دینى- ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى- صفحه 72- 78

اتین ژیلسون- عقل و وحى در قرون وسطى- ترجمه شهرام پازوکى- صفحه 8- 10و ‏44

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد