مراحل تکوین سه جلوه خدا در قرون اولیه مسیحیت (روح القدس)
فارسی 5939 نمایش |نظریه الوهیت روح القدس
علی رغم آن که تعابیر رایج در جهان مسیحیت «سه بخشی» بود، اما قدری می باید زمان می گذشت تا اعتقادات مربوط به نظریه روح القدس در معرض تحلیل های الهیاتی قرار گیرد. آگوستین در قرن پنجم نوشت: «تا کنون از سوی محققان دانشمند و برجسته کتاب مقدس، بحث کامل یا دقیقی (درباره روح القدس) صورت نگرفته است تا بتوانیم درکی هوشمندانه از آنچه فردیت خاص او پدید می آورد، کسب نماییم.» در انتهای قرن چهارم، زمانی که تعالیم مربوط به پسر، شکل ثابتی به خود می گرفت، همان متفکرانی که آثاری درباره منزلت پسر نوشته بودند، به موضوع روح القدس پرداختند. اینان گرچه بحثشان مربوط به عمل مخصوص روح القدس بود، استدلال آنها با استدلالشان در مورد نظریه پسر فرقی نداشت. یعنی آنها برای الوهیت روح القدس نیز به طرح نجات استدلال کرده اند، مثلا هم به نقش روح القدس در عمل مسیح و هم به موهبت های روح القدس به جامعه مسیحی استدلال کرده اند. تاریخ، آنچنان که در کتاب مقدس آمده، و تجربه، به خصوص تجربه مناسک کلیسا، مکمل هم دانسته شده و به کار روشن کردن یکدیگر آمدند. وجود روح القدس در زندگی جامعه مسیحی آشکار بود.
در مهمترین نیایش های مناسکی مسیحیت، یعنی دعای نان و شراب در عشای ربانی آنافورا، اسقف از روح القدس تقاضا می کند که بر موهبتها نازل شود. در نمونه رومی این نیایش در قرن سوم، بعد از خواندن روایت پایه گذاری عشای ربانی، و به یاد آوردن مردن و زنده شدن نجات بخش، اسقف ادامه می دهد: «و ما دعا می کنیم که تو روح القدست را بر فیوضات کلیسای مقدس خود بفرستی؛ و دعا می کنیم که با یکی کردن قدیسانت، به هر یک از آنان که از آن عطایا چیزی بر می گیرند، بخششی کنی تا از روح القدس لبریز شوند....» همچنین برای تقدیس اسقف جدید، اسقف های دیگر دستهای خود را بر او می گذارند و این دعا را می خوانند: «اکنون آن قدرتی را که از آن توست و به بنده محبوبت عیسی مسیح دادی و او آن را به شاگردان قدسی خود عطا نمود، از روح ملوکانه ات فرو ریز... و توسط روح القدسی که دارای مقام کاهنی عظماست به او قدرتی ده تا بر پایه فرمانهایت گناهان را ببخشد.»
کسانی که به مسیحیت می گروند به نام پدر، پسر و روح القدس غسل تعمید داده می شوند همچنین ترنم تسبیحات تثلیثی در سراسر مراسم عبادی مسیحیان به گوش می رسد. این «تجربه ها» برای عقیده تثلیث در مسیحیت، اساسی بوده است. اینها شواهدی قطعی بر این است که حضور خدا را در میان امتش محدود به زمان اقامت مسیح بر زمین نیست. کتاب های مقدس تعلیم داده است که بعد از رفتن مسیح، روح القدس بر پیروانش فرستاده می شد: «وقتی روح راستی می آید شما را به تمام راستی هدایت خواهد کرد.» (یوحنا 16: 9؛ 14: 16؛ 15: 26) این وعده ها، در آغاز با فیضان روح القدس در عید پنجاهه و در ادامه با موهبتهای معنوی در حیات مسیحیت محقق شده بودند. «در حالی که روح القدس وعده داده شده (عیسی) را یافته بود آن را به ما افاضه کرد که شما آن را می بینید(!) و می شنوید.» (اعمال رسولان 2: 33) عیسی به عنوان مسیح هنگامی که بر زمین سکنا گزید ثابت کرد که کیست، به همین ترتیب روح القدس حضورش را در آیین های مقدس، در گواهی شهیدان، و در زندگی مردان و زنان مقدس و در اسقف ها ثابت می کرد. یقینی بودن روح القدس کمتر از عیسی مسیح نبود.
گریگوری اهل نازیانزوس می نویسد: «روح القدس در میان ما ساکن است و به روشن ترین شکلی خود را به ما می نمایاند.» اما مخالفان الهیات رو به رشد تثلیثی می گفتند که الهیدانان نیقیه ای «خدای غریبی (روح القدس) را به میان می آورند که کتاب مقدس درباره او ساکت است.» البته همه می دانستند که کتاب مقدس روح القدس را، برای مثال، در دستورالعمل تعمید مطرح شده در متا 28 یا در تعارفات سه پاره ای آخر رساله دوم قرنتیان و خیلی جاهای دیگر ذکر کرده است. موضوع مورد بحث این بود که آیا عمل نجات را خداوند تنها از طریق مسیح انجام می داد یا عملی مشترک بین مسیح و روح القدس بود که با کار روح القدس کامل می شد. متفکران مسیحی در واکنش به این چالش به عباراتی اشاره می کردند که وقایع خاصی از زندگی عیسی را با عمل روح القدس پیوند می داد.
گریگوری اهل نازیانزوس در نطق الهیاتیش در مورد روح القدس خواسته است به این نکته ها توجه شود: مسیح متولد می شود و روح القدس پیام آور اوست (لوقا 1: 35)؛ مسیح تعمید داده می شود و روح القدس شهادت می دهد (لوقا3: 21- 22)؛ مسیح وسوسه می شود و روح القدس به او کمک می کند (لوقا 4: 2، 14)؛ مسیح معجزه می کند و روح القدس با او همکاری می کند (متی 12: 28)؛ مسیح صعود می کند و روح القدس جای او را می گیرد. (اعمال رسولان 1: 8- 9) کارهای مسیح در کتاب مقدس به صورت فعالیت های پسر، تنها، معرفی نشده است. ظهور خدا در مسیح از طریق حضور روح القدس امکان پذیر شده است. ذات سه گانه خدا در نحوه ارتباطی که پدر، پسر و روح القدس در وقایع وابسته به ظهور و آشکارسازی با یکدیگر پیدا می کنند، آشکار است.
گریگوری اهل نیصه می نویسد: «در ارتباط با ذات الوهیت.... کتاب مقدس به ما نمی آموزد که پدر به تنهایی و بدون همکاری پسر یا پسر به تنهایی و بدون روح القدس کاری را انجام می دهد؛ بلکه هر عملی که از سوی خدا به سمت مخلوقات بسط می یابد، و هر یک از ما با برداشت های مختلفمان از آن سخن می گوییم، خاستگاهش در پدر است، از طریق پسر جریان می یابد و روح القدس آن را تکمیل می کند. گاهی گفته می شود که نظریه الوهیت روح القدس، نتیجه ای مبتنی بر منطق تفکر مسیحیت درباره منزلت پسر است.» این گفته خالی از حقیقت نیست، اما نسبت به گفته های صریح کتاب مقدس درباره عمل روح القدس در طرح نجات، حق مطلب را بیان نکرده است. برای مثال در رساله پولس به رومیان 8: 11 چنین آمده است: «اگر روح خدا که عیسی را پس از مرگ، دوباره زنده کرد، در شما سکونت یابد، کسی که مسیح را از میان مردگان برانگیخت، بدنهای فانی شما را هم پس از مرگ به وسیله همین روح که حالا در وجود شما هست زنده خواهد کرد.»
آتاناسیوس اسکندرانی این عبارت را در اولین نامه اش به سراپیون می آورد. این نامه سند مهمی است از مسیحیت قدیم که آیاتی را از کتاب مقدس که به روح القدس مربوط می شود، روشن می سازد. هم چنین او در همین نامه، این آیه های رساله اول یوحنا 4: 12- 13 را نقل می کند: «خدا در ما زندگی می کند و دوستی او در ما کامل می شود، اگر همدیگر را دوست بداریم. با این ترتیب می دانیم که ما در او هستیم و او در ما، زیرا او به ما روح خود را داده است.» وی در توضیح این آیه، کلماتی از انجیل را می آورد: «هر کس مرا دوست بدارد مطابق آنچه می گویم عمل خواهد کرد و پدر من او را دوست خواهد داشت و ما پیش او آمده، با او خواهیم ماند.» (انجیل یوحنا 14: 23) آتاناسیوس از این عبارات و مانند آن، نتیجه می گیرد که ما به واسطه موهبت روح القدس، شریک زندگی خدا هستیم و به همراه مسیح وارثان خدا می شویم. آتاناسیوس می نویسد: «روح القدس از پسر، بیگانه نیست.» پسر همیشه با روح القدس کار می کند، نه به تنهایی. کتاب مقدس در این باب ابهامی نداشته است. فراموش نکنید که کتاب مقدس درباره مقام الوهیت روح القدس تصریحی ندارد، اما از طرف دیگر نیز هرگز به صراحت نمی گوید که مسیح بی قید و شرط «خدا» است. با این همه، در کتاب مقدس، روح القدس را موهبت آب حیات نامیده اند، (انجیل یوحنا 7: 39) یعنی کسی است که به افرادی که او را دریافت کنند حیات می دهد. او کسی است که به بدن های فانی ما «حیات می دهد» (رساله پولس قدیس به رومیان 8: 11) بر خلاف مخلوقاتی که زندگی را از غیر خودشان دریافت می کنند، روح القدس زندگی می بخشد.
سیریل اهل اسکندریه در تفسیر عبارت «متولد شده از خدا» در انجیل یوحنا 1: 13، نوشت: «کسانی که در اثر ایمان به واسطه روح القدس دوباره زاده شده اند، تولدیافتگان از خدا نامیده می شوند و به راستی آنان تولدیافتگان از خدا هستند.» وقتی روح القدس در ما سکنا می گزیند ما «معبدهای خدا» می شویم (رساله اول قرنتیان 3: 16؛ رساله دوم قرنتیان 6: 16) فقط خدا می توانست از میان مردگان به زندگی برگردد و فقط خدا می تواند زندگی عطا کند. متفکران مسیحی بارها گفته اند که در کتاب مقدس کار روح القدس همان کار خداست، نکته ای که کارل بارث نیز در قرن بیستم آن را تکرار کرد: «طبق این جملات (کتاب مقدس) کاری که روح القدس در واقعه ظهور انجام می دهد، کاری است که تنها می توان به خدانسبت داد و خیلی آشکار نیز به خدا نسبت داده شده است.» همچنین آبای کلیسا گفته اند که نویسندگان کتاب مقدس در برخی از عبارات آن، نه تنها از نقش روح القدس در طرح نجات، بلکه از زیستن روح القدس در خدا نیز سخن می رانند.
متن مهم در این باره آیه آمده در رساله اول قرنتیان 2: 10 است: روح القدس همه چیز حتی اعماق خدا را نیز می کاود. کیست که بهتر از روح شخص با باطن او آشنا باشد؟ به همان طریق هیچ کس جز روح خدا با خدا آشنا نیست. باسیل در انتهای قرن چهارم، در کتابی که درباره روح القدس نوشت، در تفسیر این متن (که در دو جا آورده شده است) به همان راهی رفت که ترتولیان در بحث خود از اصطلاح «کلمه» دنبال کرده بود. او می نویسد: «اما عمده ترین دلیل یکی بودن روح القدس با پدر و پسر، سخنی است که درباره او گفته اند که او دارای همان ارتباطی با خداست که روح ما با ما دارد.» به همان گونه ای که خدا ظهور پیدا می کند، وجود باطنی او هم آشکار می شود.
کتاب مقدس و خویشاوندی الهی
شکل سنتی آموزه تثلیث را کتاب مقدس ارائه کرده است. آبای آنان کلیسا تاکید می کردند که کتاب مقدس در تفکر مسیحی جایگاه ویژه ای دارد. در نتیجه نسبت به کوشش های صورت گرفته در باب «ترجمه» مفاهیم و واژه های آن به اصطلاحات عقلی ای که تصور می رفت بیشتر قابل درک باشند جانب احتیاط را فروگذار نمی کردند. نباید فراموش کرد که متفکرانی چون گریگوری اهل نیصه، برای شرح کتاب مقدس از مفاهیم و واژه های فلسفی کمک می گرفتند. اما با این حال، گریگوری معتقد بود که تعابیر کتاب مقدس جانشین پذیر نیست. این مسئله در مجادلات جالب توجه او و یکی از همکاران اسقفش که به اعتقاد نامه تصویب شده در نیقیه شدیدا انتقاد داشت، آشکار است. سؤالی که مطرح بود این است که آیا می توان به جای این واژه های آمده در کتاب مقدس، یعنی «پدر»، «پسر» و «روح القدس» واژه های دیگری گذاشت که به لحاظ فلسفی دقیق ترند. اونامیوس به جای پدر، پسر و روح القدس اصطلاحاتی را که مناسب تر می دانست، نشاند. به جای پدر، تعبیر «بالاترین و اصیل ترین موجود» را برگزید، و برای پسر عبارت «کسی که به سبب و به تبع موجودی که از تمام موجودات دیگر برتر است وجود دارد» را آورد و برای روح القدس این بیان: «به لحاظ علیت، تابع این یکی و به لحاظ فعالیتی که وجودش در گرو آن است تابع دیگری است» را برگزید.
دیدگاه گریگوری
گریگوری می گوید: «به اعتقاد گریگوری، مشکل طرح اونامیوس این است که او به بهانه دقت و صحت، نسبت به نام های پدر، پسر و روح القدس روی می گرداند در حالی که این نام ها با نص کتاب مقدس مطابقند، مسیحیان تمام نقاط جهان از همان زمانی که آن را از جوامع مسیحی نخستین دریافت کردند، آن را به کار بردند.» گریگوری می گوید: «کشاندن متن اعتقادنامه (یا متن کتاب مقدس) به این مسیر جدید نه صحیح و نه پرهیزکارانه است.» حال می توان در جواب گفت که گریگوری با تمسک به مرجعیت کتاب مقدس و سنت، نکته واقعی را نادیده انگاشته است، یعنی چه اندازه تعابیر کتاب مقدس تعدیل شده و یا احتمالا بازسازی شده اند، تا برای مردمی که در فرهنگ یونانی بار آمده بودند قابل درک شوند؟ ترجمه اونامیوس از تعابیر کتاب مقدس بر این داوری مبتنی بود که در فرهنگ رومی- یونانی از نظر فلسفی چه چیزهایی معقول بود. تعابیر کتاب مقدس «مطابق تفسیری که از سنت مسیحی به ما رسیده است» با تصوراتی که درکی صحیح از ذات الوهیت به شمار می رفت هماهنگ نبود. البته گریگوری، همانند اونامیوس، از مشکلات فلسفی مفاهیم سنتی مربوط به خدا آگاه بود. با این حال، او از زبان کتاب مقدس دفاع می کند و در مورد این که چرا باید آن زبان را حفظ کرد، و یا حتی بیشتر از آن، چرا باید آن را بر پیشنهادات اونامیوس ترجیح داد استدلالاتی نیز ارائه می دهد.
گریگوری می گوید کلماتی را که اشخاص به کار می برند بی دلیل نمی توان تبدیل کرد و پنداشت که گویی آنچه منظور آنان بوده، صرف نظر از اینکه به چه وسیله ای بیان شده باشد، باقی خواهد ماند. کلمات برای اشاره به کار نمی روند، بلکه دارای معنایی ضمنی و پیوست هایی معنایی هستند. اگر به جای آنها، از واژه های دیگری استفاده شود، جنبه های معنایی موجود در آنها از دست خواهد رفت. این امر به ویژه درباره کلماتی استعاری مانند پدر و پسر صادق است. برای مثال، اصطلاح پدر با «موجود متعالی و کامل» و واژه پسر با «آن که به تبع دیگری وجود دارد» به کلی فرق می کند. زیرا وقتی واژه های پدر و پسر به زبان آورده شوند، شنونده بی درنگ «خویشاوندی اصلی و طبیعی یکی با دیگری» را که این واژه ها متضمن آنند، می فهمد. این دو واژه دلالت بر نوعی خویشاوندی دارند که بین دیگران موجود نیست.
اونامیوس با فروگذاشتن واژه های «پدر» و «پسر» تنها تعابیر مربوط به کتاب مقدس را کنار نمی گذارد، بلکه او همچنین مفهوم خویشاوندی را که با آن کلمات به ذهن می آید رها می کند. یا حکمت به طور مستقیم به ظهور خدا در مسیح، یعنی به طرح نجات مربوط می شوند. عهد قدیم وقتی از خدا صحبت می کند، به ندرت از واژه «پدر» استفاده می کند. این واژه در بعضی از عبارات اصلی و مهم، یعنی در پیام غیبی به داود، که از زبان ناتان نبی به او می رسد، یافت می شود: «خدا سلطنتی ابدی بنا خواهد کرد و در آن، پدری برای خاندان اسرائیل خواهد بود.» (رساله دوم سموئیل 7: 14) این واژه به نحو پراکنده در بخش انبیا نیز یافت می شود، اما در عهد قدیم فقط یازده بار این واژه در مورد خدا به کار رفته، در حالی که عیسی در عهد جدید بیش از یکصد و هفتاد بار خدا را «پدر» خوانده است. عهد جدید تشخص خدا را به عنوان پدر پررنگ تر می کند.
گریگوری می دانست که واژه های پدر و پسر، که به خاطر ظهور خدا در مسیح، در میان مسیحیان رواج یافته، متضمن نوعی «خویشاوندی» میان پدر و پسر است که در کانون الهیات تثلیثی قرار دارد. اونامیوس با فروگذاشتن واژه های پدر، پسر و روح القدس مجبور شد همان چیزی را کنار بگذارد که شاخص ترین ویژگی خداست. نظریه خویشاوندی حاکی از این بود که «نسب» یکی از ویژگی های اصلی زندگی خداست. برای مثال واژه «پدر»، «ذات» خدا را نشان نمی دهد، بلکه مشخص می کند که در درون خدا نسبی باطنی وجود دارد. واژه های دیگری که در الهیات تثلیثی به کار و «متولد شده». واژه هایی انتزاعی نبودند که حاکی از ویژگی های الوهیت باشند؛ «متولد نشده» (واژه ای که برای خدا به عنوان خاستگاه اشیاء به کار رفته است) لفظی است که همچون کلمه پدر حاکی از نسب است.
گریگوری اهل نازیانزوس می نویسد که این واژه به معنای «نسبتی که پدر با پسر، و پسر با پدر دارد» است. این حقیقت ژرف برگرفته از طرح نجات، که پسر حکمت یا کلمه ای نیست که فقط از خدا صادر شده باشد، بلکه باید در حکم شخص «دیگر» یا «هم صحبت» یا شریک تصور شود، باعث می شود که «نسب» در درک خدا نقش محوری داشته باشد. همانطور که رابرت جنسون می نویسد: «نکته اصلی احتجاجات تثلیث گرایان برقراری نسب بین شخصیت هاست.» و نیز در نتیجه، ارتباط دادن میان ساختارهای این جهانی تاریخ انجیلی است که در خدا تحقق می یابد. اعمال خدا، آن گونه که در کتاب مقدس عرضه شده است، هرگز فعالیتهای یک خدای تنها نیست. این که مسیحیان چگونه با این حقیقت، که نسبت های موجود میان «اقنوم های» تثلیث برای ذات خدا ضروریند، زندگی کرده و آن را تجربه نموده اند، همانطور که قبلا یاد شد، به شکل آشکاری در مناسک مسیحیت بیان شده است؛ و البته در آنافورا، یعنی دعای مهمی که درباره موهبت های نان و شراب گفته شده است، و در آیین غسل تعمید، نمود آن بارزتر است.
محبت خصیصه اصلی نسب اقنوم ها از دیدگاه ریچارد
اما همانطور که در کتاب ریچارد اهل سن ویکتور، الهیدان لاتینی قرن دوازدهم می توان دید، این موضوع هم چنین در الهیات نظری و معنویت مسیحی ریشه داشته است. او می گوید: «اگر ما بپذیریم که خدا محبت است، همان گونه که از اولین نامه یوحنا آموخته ایم، پس می توان گفت که محبت، پیش از همه و بیشتر از هر جا در محبت بین پدر و پسر نمایان شده است. البته برخی ممکن است بگویند که صورت نخستین محبت که در کتاب مقدس یافت می شود، محبتی است که خدا "نسبت به مخلوقاتش" دارد.» ریچارد پاسخ می دهد که چنین محبتی را به سختی می توان «بالاترین محبت» نامید، زیرا چگونه خدا می تواند کسی را که شایسته بالاترین محبت نیست، بی نهایت دوست بدارد؟
ریچارد از زمره نخستین مدرسیان است، و دلایل خود را به سبک الهیات قرون وسطی ارائه می کند، نه به سبک آبای کلیسا؛ یعنی از متون کتاب مقدس شاهد نمی آورد (مگر به عنوان نقطه شروع)، بلکه از دانسته های قبلی، استنتاجات لازم را انجام می دهد. به این جهت است که او می گوید برای این که کمال «محبت بتواند در خدا وجود داشته باشد» ضرورت داشت که اقنوم الهی با «اقنومی همتراز خود» که او نیز به ناچار باید الهی باشد، نسبتی پیدا کند. درست همان گونه که محبت نیازمند تعدد اقانیم است، زیرا کسی نمی تواند محبت داشته باشد مگر اینکه شخص دیگری نیز موجود باشد که محبت را دریافت کند، همین طور نیز «بالاترین محبت نیازمند همترازی اقنوم هاست.» ریچارد محبت را خصیصه اصلی نسب اقنوم ها می داند و بر خلاف آگوستین (که در کتابش به نام درباره تثلیث احتمالات مربوط به تثلیث محبت را تشریح کرده بود) آن را به ذهن تشبیه نمی کند؛ در نتیجه ریچارد با این فرض توانست نه تنها برای تعدد اقانیم بلکه هم چنین برای ویژگی مخصوص نسب های درون خدا اهمیت قائل شود. به عبارت دیگر وی راهی را یافت که وجود «تکثر» یا «شریکهایی» را در خدا ضروری می ساخت، زیرا با دادن جایی همسان به روح القدس در حیات الهی، به الهیات مسیحی کمک کرد تا حقیقتا تثلیثی شود نه آنکه فقط تثنیه ای بماند.
ریچارد با بیانی مثال زدنی که تنها می توانست از سوی کسی اظهار شده باشد که خدا را دوست داشته و در عین حال، محبت انسان را نیز شناخته است، می گوید: «آنجا که خیرخواهی همسان، در هر دو شخص وجود داشته باشد باید هر کدام با شوقی همسان و به دلیلی مشابه، شریکی برای نشاط متعالی خود طلب کنند. زیرا وقتی دو نفر که محبت متقابل دارند، هم دیگر را با اشتیاقی بی اندازه در آغوش گیرند و بیشترین لذت را از محبت یکدیگر برند، آنگاه دیگر بالاترین لذت یکی در محبت عمیق دیگری است، و در مقابل، عالی ترین شادی آن طرف در محبت این یکی است.» اما سپس اضافه می کند: «تا زمانی که اقنوم اول محبوب اقنوم دوم است، به نظر می رسد که فقط او از شیرینی بی اندازه ای که آن یکی دارد برخوردار است. همین طور، تا زمانی که اقنوم دوم در کنار خویش اقنومی را نداشته باشد که در عشق به اقنومی سوم شریک او شود، بهره ای از مشارکت در لذت عالی را نخواهد داشت. برای این که هر دو بتوانند در این نوع لذت ها شریک شوند، ضروری است که اقنومی را داشته باشند که شریکشان در محبت به اقنوم سوم باشد.»
از نظر اگوستین، روح القدس محبتی بود که پدر و پسر را به هم پیوند می داد، اما از دیدگاه ریچارد، محبت، سومین اقنوم بود که بدون او، محبت پدر و پسر به یکدیگر ناقص می ماند.
منـابـع
رابرت ویلکن- مقاله مسیحیت سه بخشی- مترجم الیاس عارف زاده- فصل نامه هفت آسمان- شماره 14
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها