نحوه ظهور و گسترش مسیحیت در آفریقا (استعمار)
فارسی 5406 نمایش |آموزش عالی در آفریقا
نهادهای تبشیری در راه پیشبرد اهداف خود که یکی از آنها ترویج مسیحیت است، از هیچ اقدام کوچک و بزرگی کوتاهی نکرده و از تمام عوامل برای گسترش مسیحیت استفاده می کنند. در این راه، آموزش و به ویژه آموزش عالی نقش و جایگاه ویژه ای دارد. دانشگاه ها از جمله بخش های مؤثر و اداره کننده هر جامعه محسوب شده و آینده هر کشور را تعیین می کند و در واقع، نخبگان و آینده سازان جامعه نخست در دانشگاه پرورش و آموزش دیده و سپس در بخش های مهم دولتی و غیر دولتی مشغول به کار می شوند؛ از این رو گروه های مختلف مسیحی برای آموزش عالی اهمیت ویژه ای قائل بوده و در دانشگاه ها حضور جدی و مؤثری دارند. دانشگاه و مدارس دینی عمدتا به منظور آموزش علوم مسیحی و تربیت عناصر تحصیلکرده و مؤمن به مسیحیت تأسیس شده و به دلیل توجه ویژه مسئوولان به آموزش و پرورش، فارغ التحصیلان آن نهادها در جامعه مؤثر و مفید واقع می گردند. در برخی کشورهای آفریقای، دانشگاه های مسیحی مهمی تأسیس شده است که از آن جمله می توان به دانشگاه ستاره سرخ در کنیا، دانشگاه کاتولیک در آفریقای مرکزی، و دیگر کالج ها و دانشگاه ها در نیجریه، ساحل عاج و نظایر آن اشاره کرد. جمز کوانگی، نخستین رئیس دانشگاه ستاره سرخ در کنیا، هنگام افتتاح دانشگاه در سال 1375، هدف از تأسیس آن را تربیت رهبرانی مسیحی برای گسترش پادشاهی خداوند در قاره آفریقا عنوان کرد.
تأکید بر هویت ملی و دینی آفریقایی ها
آفریقایی ها همواره در گفته های خود، بر هویت آفریقایی خود تأکید کرده و اظهار می دارند که ما مسیحی آفریقایی نیستیم، بلکه آفریقایی مسیحی هستیم؛ به این معنی که ما قبل از هر چیز آفریقایی و پایبند به سنت های قبیله ای و آفریقایی خود هستیم و مسیحیت را نیز به عنوان یک دین و روش و رفتار پذیرفته ایم. حتی ما می توانیم تغییر آیین داده و به کیش جدیدی گرویده ولی همچنان آفریقایی باقی بمانیم. مسیحیت تبشیری اگرچه بر موضوع گسترش مسیحیت و آموزش دینی تأکید داشت، اما موقعیت ها و جایگاه حساس اداری و مدیریتی را برای خویش حفظ می کرد؛ از این رو در اعطای پست اسقفی و یا مدیریت کلیسا به مردم بومی، تعلل و درنگ کرده و می کند. اخیرا، سمیناری به مناسبت بزرگداشت نخستین اسقف آفریقایی فرانسوی زبان و ششمین اسقف آفریقایی در نایروبی برگزار شد. وی که از کشورهای تحت سلطه بلژیک بود، به رغم توان دینی و مدیریتی بالا در سال 1952 به عنوان اسقف شناخته شد و تا پیش از آن، آفریقایی های فرانسوی زبان، از چنین موقعیت و جایگاهی محروم بودند. به نوشته کتاب «مذهب و سیاست در آفریقا»، از مجموع 13 هزار کشیش مسیحی در آفریقا، تنها 700 نفر آنها بومی بوده اند.
حتی اکنون نیز امور مسیحیان در آفریقا تحت سرپرستی کشورهای غربی است. مسیحیت، آیینی است که در آفریقا همواره با پژوهش و شناخت همراه بوده و مدیران آن آیین، پیوسته از تجربیات و علم دیگران بهره برده و با استفاده از شیوه آزمون و خطا، در جایی که حجتی ندارند، به تصحیح کارهای خود می پردازند. کواسی ویرودو معتقد است که برای دستیابی به یک مذهب و آیین واقعی دور از شبهات و جانبداری، آفریقایی ها باید با بررسی گذشته فلسفی و مذهبی خود، رفتارهای استعماری را از بینش دینی و فلسفی خود بزدایند. البته این امر، به هیچ وجه به معنی نفی تمام میراث استعماری نبوده و نباید مخالفت با تلاش های استعماری محسوب شود. به باور ویرودو، نقد صحیح و دلسوزانه فلسفه و مذهب ناشی از سلطه استعمار در آفریقا موجب خواهد شد که مردم آموزه های مناسب را فرا گرفته و از نابسامانی های آن دوری جویند.
رویکرد استعمار نسبت به مذاهب محلی
استعمار غربی در دوران سلطه خود در آفریقا، چند اقدام اساسی انجام داد که موجب افزایش تأثیر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود و کاهش نفوذ رقبا گردید؛ به طوری ک مناطقی که به تصرف استعمارگران اروپایی در آمدند، به تدریج هویت، مشروعیت و سلطه خود را از دست دادند. گفتنی است که استعمارگران با بنیان و باورهای دینی و سنتی به مبارزه پرداخته و در راستای محو آن بسیار تلاش کردند. به رغم آنها، آفریقایی های پیرو ادیان سنتی، نیازمند اصلاح و تبشیر بودند. البته مذاهب آفریقایی، فاقد اصول و بنیان مناسب برای اداره اجتماع و مقابله با ادیان الهی بوده و توان مقابله علمی و فلسفی با آیین جدید را نداشتند. در مذاهب بومی آفریقایی، خدا انکاری مطرح نبوده و پروردگار قادر متعال جایگاه برتری دارد. اما نقش این خداوند، کمرنگ بوده و در مذاهب مختلف و بنابر شرایط زیست محیطی، مردم به خدایان و ارواحی باور دارند که به زعم آنها در سلسله مراتب پایین تری قرار دارند.
در برخی مذاهب آفریقایی، کوه، رود، دریا و جنگل شایسته ستایش و سپاس است و برخی مذاهب، آنها را نماینده و یا وسیله تقرب به خدا می دانند. نکته مشترک مذاهب آفریقایی، توجه به ارواح و اجداد می باشد. در دنیای ذهن آفریقایی، جهان پر از ارواحی تصور می شود که هر یک کاری را انجام می دهند و انسانها برای موفقیت خود باید این ارواح استمداد طلبیده و برای آنها قربانی کنند. در این مذاهب خورشید، باد، زمین، رود، جنگل، کوه و دیگر نمادهای طبیعی مقدس هستند. در مذاهب آفریقایی عمدتا خالق جهان یکتاست؛ اما خدایان کوچکی نیز وجود دارند که پس از خلقت جهان، گیتی را در کنترل دارند. تشریفات و سنت های مذهبی آفریقایی، جمعی است و برخی مختلط و برخی دیگر برای مردان یا زنان است. مراسم مذاهب بومی آفریقای همراه با رقص و موسیقی و آواز و شادی و قربانی کردن همراه است و عموما در کنار یکی از مظاهر طبیعت برگزار می گردد.
از آنجایی که نیمه شمالی آفریقا در قرن هفتم و هشتم، کاملا تحت نفوذ اسلام درآمد، حضور ادیان بومی در آن بخش چندان محسوس نیست. واقعیت آن است که علاوه بر ادیان موجود در آفریقا که به نوعی مانع گسترش آیین مسیحی بودند، مبشران از ناحیه سنت ها و باورهای آفریقایی و همچنین مدرنیته با نوعی واکنش روبرو بودند. از سال 1840 که کلیسای پدران سفیدپوست در آفریقا شروع به کار کرد. مسیحیت با رویکردی متفاوت از گذشته روبرو شد؛ زیرا از آن پس نظامیان، استعمارگران، دانشمندان و مکتشفان، بازرگانان و علمای دینی به صورت منسجم و پیوسته وارد این قاره شده و هر یک برای پیشبرد اهداف خود، تلاش گسترده ای در پیش گرفتند؛ از این رو از دهه چهل که دو کشیش وابسته به کلیسای تبشیری انگلیس و با اجازه سلطان زنگبار برای تبلیغ آیین خود به اوگاندا مسافرت کردند، تا دهه نود آن قرن، در مدت نیم قرن، تقریبا تمام آفریقا به تدریج به جولانگاه مبشران، نظامیان، سیاحان، مکتشفان و تجار آفریقایی تبدیل شده بود که هر یک هدف ویژه خود را پیگیری می کردند.
مبشران متعلق به کلیسای پدران سفیدپوست و جامعه تبشیری لندن، از نخستین مبلغان و مروجان مسیحیت محسوب می شدند که با کمک کشورهای غربی به آفریقا روی آورده و با ارائه تفسیری مبتنی بر ظاهر آیات از مردم می خواستند که فارغ از امور سیاسی برای برقراری یک حکومت مسیحی تلاش کنند. آنها برای تحقق این هدف و ایجاد اتحاد اجتماعی در راستای برپایی کلیساها و برنامه های دینی با استفاده از کارهای جنبی و عام المنفعه و همدلی اجتماعی گام برمی داشتند. گفتنی است که حضور و تلاش مبلغان بیگانه در آ فریقا موجب شده که مبلغان بومی چندان از قدرت اجرایی و توان علمی برخوردار نگردند. گفتنی است که به نوشته لونو Luneau, 1987، از 17 هزار کشیش برای 90 میلیون کاتولیک، تنها 7 هزار نفر بومی و بقیه خارجی بودند. در میانه دو قرن گذشته، گروه های تبشیری متنوعی به آفریقا سفر کرده و به تبلیغ مواضع خود پرداختند. آنها ضمن حضور در اقصی نقاط قاره، در امور مختلف زندگی مردم شریک شده و با پیش گرفتن سلوک مردمی، در ترویج اصول دینی کوشیدند.
برنامه استعمارگران برای هویت زدایی
هنگامی که حکام منصوب از سوی استعمار در دهه هشتاد قرن نوزدهم، آفریقا را تحت کنترل و نظارت خود درآوردند، بسیاری از مردم آن قاره یا پیرو اسلام بوده و یا به آیین های آفریقایی باور داشتند. در آن زمان، گروه اندکی از مردم، اندکی بیش از 3 درصد، مسیحی بوده و حضور آنها به استثنای کشور اتیوپی در مناطق دیگر آفریقا ملموس نبود. پس از تصمیم سران اروپایی در کنفرانس برلین مبنی بر تقسیم آفریقا، بخش های دولتی، نظامیان و مبشران اروپایی تلاش کردند تا گستره نفوذ خود را به اقصی نقاط قاره وسعت بخشند. آنها در راه دستیابی به اهداف استعماری و بهره مندی از امکانات قاره، از رقابت و حذف یکدیگر نیز ابایی نداشتند.
هنگامی که تنش ها و چالش های استعمارگران با مردم آفریقا و سپس میان خودشان تا سال 1918 پایان گرفت و صلح نسبی در آفریقا برقرار شد، تقسیم بندی آن قاره به صورت کنونی درآمده و تابعیت و موجودیت استعماری جدیدی پدیدار گردید که از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی بسیار متفاوت بوده و با شرایط گذشته، کاملا متفاوت بود. از مهم ترین برنامه های استعمارگران در آفریقا می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. تلاش در راستای محو و یا تضعیف آداب و رسوم و فرهنگ تاریخی و بومی آفریقا؛
2. معرفی آیین و دین جدید و ایجاد مشوق و انگیزه برای گروندگان؛
3. معرفی فرهنگ و زبان کشور استعماری؛
4. از بین بردن شهرها و سیستم حکومتی پیشین و معرفی شیوه های جدید؛
5. معرفی شیوه نوین اقتصادی و چپاول امکانات و ذخایر مردم؛ به گونه ای که مردم عملا به زیردست اروپایی ها تبدیل شده بودند.
تحقیر و تضعیف سیاه پوستان و مردم بومی به گونه ای که آنها خود را در مقام و جایگاهی فروتر احساس کرده تا همواره از غرب تبعیت و تقلید کنند؛ از این رو هنگامی که مبشران مسیحی سیاهان را مورد تبلیغ قرار داده و شماری از آنها به مسیحیت می گرویدند، برای ورود به کلیسا باید نقاب سفید بر صورت می زدند تا خود را همرنگ سفیدها کنند و پس از آن اجازه ورود به کلیسا داده می شد. البته این امر به معنی محق بودن سیاهان نبود؛ چرا که آنها هنوز به عنوان مردمان شوم و عقب مانده محسوب می شدند. شاید یکی از دلایلی که آقای فانون نام کتاب خود را «پوست سیاه، صورتک های سفید» نامید، اشاره به همین موضوع باشد.
منـابـع
محمدرضا شکیبا- مقاله جایگاه و تأثیر آیین مسیحیت در آفریقا- فصلنامه مطالعات آفریقا- بهار و تابستان 1385- شماره 13
محمدرضا شکیبا- مسیحیت در آفریقا- انتشارات باشگاه اندیشه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها