نحوه پیدایش و عقاید مکتب گنوسیه (نجات)
فارسی 3732 نمایش |پیدایش عالم در عقاید گنوسیه
اندیشه گنوسیه بیشتر بر تبیین افسانه ای و اسطوره ای از منشأ جهان استوار است. اولین عنصر آفرینش عالم، حوزه وسیعی از موجودات واسطه میان خدا و انسان است. گاهی تمایز روشنی میان دو عالم وجود دارد؛ عالم مجردات که در آن موجودات و ائون های مجرد صرف ساکن ملأ اعلی و مجاور خداوند وجود دارند و دیگری جهان محسوسات و حاکمان آن. خالق جهان محسوسات اگر یکی باشد موسوم به دمیورگ است و اگر یک گروه باشند، آرخون ها هستند. اینها اغلب به تقلید از خدایان افلاکی بابل هفت عددند، اما اسامی عهد عتیق را به خود می گیرند. مانند و Adonai - Iao - Saddai - El آرخون ها بر افلاک که زمین را احاطه کرده اند حکم می رانند. عالم محسوسات در اثر هبوط یکی از قوای بالاتر موسوم به سوفیا تشکیل می شود. چنان که پیش تر اشاره شد، سوفیا در عبری همان Achamoth به معنی حکمت است. نیروهای فلکی و عالم ماده اساسا شرند. در این جا آن ثنویت بنیادین ظاهر می گردد.
ماهیت شر آنها ناشی از جداییشان از خدای بیگانه است و هر کدام از این قوا در صعود انسان به سوی خدا ایجاد مانع می کنند. این قوا در مقابل خداوند که نور است، ظلمانیند. آرخون ها حاکم این جهانند و انسان را اسیر زمین و تناسخ های پی در پی می کنند. عالم یا قلمرو آرخون ها زندان عظیمی است که زمین یا صحنه زندگی بشر سیاه چال میان آن است. اطراف و فراز زمین طبقات افلاک کیهانی قرار دارند که مانند قشرهایی این مرکزیت را محصور کرده اند. هر آرخون در حوزه خود یک زندان بان کیهانی است و مانع از عبور ارواحی است که پس از مرگ به سوی خدا عروج می کنند. این حکومت ظالمانه آرخون ها موسوم به Heimarmene یا تقدیر جهانی است. انسان شناسی. بر اساس انسان شناسی گنوسی، در انسان ذره ای الهی وجود دارد؛ زیرا از ملأ اعلی و از خود خداوند هبوط کرده است. انسان مرکب از جسم، نفس و روح است. بر این اساس که کدام یک بر انسان حاکم و غالب باشد، انسان در زمره خاصی قرار می گیرد.
مادیون آنانیند که محکوم جسمانیت، و در زندگی دنیوی غوطه ورند. دسته دوم، نفسانی ها هستند که محکوم نفسانیاتند. آنها اندکی از جنبه جسمانی دورند؛ زیرا نفس هم مانند بدن توسط قوای دانی خلق شده و موضوعی است برای ابتلا و غلبه آنها و اساسا شر است. اما آنان که روح یا اخگر الهی در وجودشان احیا شده است، روحانیان هستند. گنوسی ها، یعنی کسانی که به گنوسیس یا معرفت رسیده اند، خودشان را در زمره دسته سوم محسوب می کنند. اینها به محض آزادی از جهان مادی، به عالم الوهی که جایگاه حقیقیشان است می پیوندند. پس انسان از دو منشا دنیوی و مینوی تشکیل شده است. او با این جسم، بخشی از عالم و لذا مطیع و منقاد تقدیر جهانی است. روح، بخشی از ذات الهی بوده که از فراسوی گیتی بر گیتی آمده است و نه فقط جسم بلکه نفس هم محصول نیروهای کیهانی است. این نیروها جسم را به صورت انسان نخستین الهی یا نمونه ازلی ساخته و آن را با نیروهای نفسانی خودشان جان داده اند.
این ها مشتهیات و احساسات انسان طبیعی است که هر کدام، از یکی از کرات کیهانی و مطابق با آنها به وجود آمده اند و همه با هم روح فلکی انسان یعنی نفس او را تشکیل می دهند. پس جسم و نفس در سیطره تقدیر جهانی قرار دارند. روح یا اخگر الهی، که بخشی از ذات الهی است، از فراسوی گیتی نزول کرده است و آرخون ها نفس را خلق کرده اند تا این اخگر الهی را در آن اسیر کنند. همان طور که انسان کیهانی در افلاک هفتگانه محصور است، روح هم در عالم صغیر انسانی توسط هفت پوشش محصور شده است. روح نجات نیافته در نفس و جسم غرق شده، از خود، آگاهی ندارد. خلاصه این که جاهل است و بیداری و آزادی او از طریق معرفت صورت خواهد پذیرفت. بدین لحاظ گفته اند که مکتب گنوسی، در مقایسه با مکاتب دیگر، انسان محورتر است. در یکی از متون مشهور گنوسی معرفت یا گنوسیس را چنین تعریف کرده اند: تنها طهارت جسم نیست که نجات بخش است، بلکه معرفت به این که چه بوده ایم، کجا بوده ایم، در چه چیز گرفتار شده ایم، به کجا شتابانیم، نجات از کجاست، تولد چیست و زایش دوباره چیست؟
نجات در عقاید گنوسیه
مکتب گنوسی بر رهایی، رستگاری و آزادی استوار است. برجسته ترین شکل آن نجاتی است که نه با قدرت خداوند و نه با ایمان بشر، بلکه با کسب معرفت وجدآمیز میسر می گردد. وجود یک منجی در مکاتب گوناگون گنوسی، امری محوری است که وظیفه اصلی آن آمدن در میان انسان ها و آشکارکردن معرفت نجات برای آنان است. از ضرورت وجود منجی، چیزهای بیشتری راجع به ماهیت گنوسیس می توان فهمید. برای گنوسیان، معرفت یک تأمل فلسفی نیست، بلکه مکاشفه ای است از سوی خدا. از این رو، مکاشفات و خطاب های مسیح یا دیگر نیروهای الهی و نیمه الهی به شاگردان یا قهرمانان افسانه ای گنوسیه رواج بسیار دارد. به علاوه، گنوسیس یک معرفت رازآمیز و محرمانه است که نه فقط همگان به آن دسترسی ندارند، بلکه فقط کسانی که قابلیت نجات از طریق آن را دارند، آن را قصد می کنند. بنابراین، نجات و رهایی از اصول عمومی مذاهب گنوسی است که نتیجه طبیعی اعتقاد به اصل دوگانگی و دو مبدأ خیر و شر است.
در دین مسیح نیز نجات انسان مطرح است، ولی آن نجات اخلاقی و به معنای رهایی انسان از گناهان و زشتی ها است. در مذاهب گنوسی نجات امری فلسفی و متافیزیکی و به معنای نجات مبدأ خیر و روح از مبدأ شر و عالم ماده است. ثنویت مذاهب گنوسی با ثنویت دین زرتشتی و مزدیسنی فرق دارد؛ در دین زرتشتی نور و ظلمت، یزدان و اهریمن دو اصل متضادند که دائم در کشاکشند؛ در صورتی که در مذاهب گنوسی کشاکش میان روح و تن، مجردات و مادیات است و آمیزش این دو مبدأ موجب شده است که روح یا قسمت نورانی و مجرد برای نجات خود از آمیختگی با ماده در تلاش و تکاپوی دائم باشد. در مکاتب گنوسی، نجات قسمت علوی و روحانی از راه افلاک و سیارات و ستارگان صورت می گیرد. برای این منظور در آیین های مختلف گنوسی، اساطیر و کیهان شناسی های خرافی ای ساخته شده است و به کاربردن اعمال دینی و اوراد و عزایم اهمیت خاصی دارد. نجات و رهایی نتیجه سقوط یکی از ائون ها به عالم ظلمت است. این ائون ها در برخی از این فرقه ها در مرتبه پایین تری قرار دارد. نام آن ائون در برخی از فرقه های گنوسی سوفیا است. در برخی دیگر از آن به مادر تعبیر شده است.
از سقوط سوفیا به عالم ظلمت، آفرینش این جهان صورت گرفته است. سوفیا یا مادر پسری دارد که آفرینش به عهده اوست و به طور کلی از او به دمیورگ تعبیر می شود. پس خالق و مدبر این جهان خدای بزرگ و پدر کل نیست، بلکه موجودی است از ملأ اعلی و در حقیقت از موجودات پایین تر آن، اما عمل نجات کار یکی از ائون های بالاتر است که آن را گاهی سوتر و گاهی کریستوس گفته اند. همان قدر که خداوند متعال و منزه است، به همان اندازه هم خود روحانی بشر که درون این عالم مادی است با آن بیگانه است. هدف گنوسی ها رهاسازی این خود درونی از حصارهای این جهان و بازگرداندن آن به وطنش، که قلمرو نور است، می باشد. شرط اصلی برای تحقق این امر کسب معرفت در باب خدای منزه و متعال و در باره منشأ الهی خودش است. اما این معرفت برای انسان به سبب جهلی که ذاتی وجود مادی و دنیوی اوست، بعید است؛ به ویژه که خداوند متعال در این عالم ناشناخته است و نمی توان از این جهان او را کشف کرد، لذا به وحی نیاز دارد. حامل این وحی از عالم نور است که حصارهای افلاک را گسسته، آرخون ها را خام نموده، روح را از خواب زمینی بیدار کرده و معرفت نجات را به او ابلاغ کرده است دعوت این نجات بخش حتی قبل از خلقت آدم یعنی از نزول عنصر الهی مقدم بر خلقت، آغاز می گردد و به موازات تاریخ پیش می رود. از جهت نظری، معرفت خدا و از نظر عملی،معرفت طریق راه خروج روح از این جهان است که مستلزم آداب دینی و سحری است.
اعتقاد به نجات از طریق معرفت
گنوسی گری در وسیع ترین معنایش، اعتقاد به نجات از طریق معرفت، یعنی درک سرشت واقعیت است. این معرفت، به نظر گنوسی ها، درک منشأ روح، وضع ناگوارش در این جهان و راه خروج از این وضع ناگوار، بود. آنها معتقد بودند که چنین معرفتی نمی تواند صرفا عقلانی باشد، بلکه باید تجربی باشد. این معرفت در درجه اول، شناخت نفس، یعنی شناخت درست سرشت و سرنوشت آن است. برای توضیح این سرنوشت، نظامهای خلقت شناسی و جهان شناسی مختلفی عرضه شده، ولی همیشه روح بلند همت باید به سوی هدف پرواز کند. گزارشهایی از وجود ادیان رمزی و سری در بیشتر مناطق جهان از جمله مصر، یونان و بابل وجود دارد، که مشتمل بر مراسم سری ورود به مراحل مختلفی هستند که مومنین باید غالبا به طور همسان، بگذارنند و با نردبان معرفت کائنات، از عوالم و مقامات جهان صعود نمایند. در شکل فعلی این آیین های سری، این ظاهر است که گمان می شده است خواندن اورادی خاص و انجام مراسمی، صعود روح را تأمین می کند. آنها به صورت تقریبا یقینی به این طریق شناخته شده اند.
سوفیا در عقاید گنوسیه
سوفیا واژه ای یونانی است. در ترجمه یونانی کتاب مقدس عبری، سوفیا همان حکمت است. در ترجمه یونانی کتاب آپوکریفایی حکمت سلیمان که در اسکندریه و در آغاز تاریخ مسیحی نگاشته شده، آمده است که سوفیا تجلی شکوه خداوند یا روح القدس است و مرآت پاک خداوند است. در بن سیر سوفیا زنی است که مادری مهربان برای انسان های حکیم است. سوفیا بسیار شبیه به الهه های مادر اشتر، ایزیس، کوبه و آتار گاتیس است که در اسطوره های بابلی به اعماق زمین هبوط می کنند و در زمین محبوس می شوند. با سقوط سوفیا، نور در ظلمت اسیر می شود و او واسطه بین مینو و گیتی است. او محافظ نور هم هست تا نجات دررسد. با هبوط سوفیا خلقت آغاز می گردد. صانع گیتی دمیورگ است که معمولا پسر سوفیاست. او از ملأ اعلی خبر ندارد و حاکم جهان مادی است و تصور می کند که خدای حقیقی و متعال خود اوست. او ناآگاهانه عناصر نوری را، که از طریق مادرش به سوی او می آید، از خود انتقال می دهد. خدای عهد عتیق از نظر گنوسیان همان دمیورگ است. سقوط سوفیا هماهنگی و نظم ملأ اعلی را درهم می ریزد و این هماهنگی دگربار به هنگامی ایجاد می گردد که این نور از ظلمت رها شود. ائونی از مرتبه بالا که همان سوتر یا کریستوس باشد عهده دار این نجات است. او از عالم آرخون ها عبور کرده، در هر عالمی روح آن عالم را به خود می گیرد تا به عالم ظلمت برسد. در اینجا ذرات نور الهی را با خود جمع می کند و بالاخره با خود به ملأ اعلی می برد.
منـابـع
علی اکبر دهخدا- لغتنامه دهخدا- مقاله گنوستیسیزم- جلد 41
دایرةالمعارف فارسى- جلد دوم- بخش اول- مقاله مذهب گنوسى
طاهره حاج ابراهیمى- مقاله عرفان یهودی و مکتب گنوسی
جوان .ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه
جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- چاپ پنجم- 1372
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها