ستایش سعدی از زبان شاعران
فارسی 5645 نمایش |احترام متقابل شاعران و عارفان به یکدیگر
شاعران بزرگ آسمانی ماهر یک مورد ستایش شاعران پسین خویش بوده اند، چنانکه انوری درباره ی فردوسی گفت:
آفرین بر روان فردوسی *** آن همایون همای فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد *** او خدا بود و ما بنده
و نظامی در مقام فردوسی گفت:
سخن سنجی آمد ترازو به دست ***درست زراندود را می شکست.
«اسکندرنامه»
و امیر خسرو دهلوی در مقام نظامی در قیاس با خویش گفت:
نظم نظامی به لطافت چو در *** وز در او سر به سر آفاق پر
پخته از او شد چو معانی تمام *** خام بود پختن سودای خام
مثنوی اوراست دعایی بگوی *** بشنوش از دور ثنایی بگوی
این همه ز انصاف بود زور نیست *** گر تو نبینی دگری کور نیست
و نیز شیخ بهایی در ستایش مثنوی، بدین نگاه که مثنوی معنوی شرح لطایف آیات قرآنی است گوید:
مثنوی معنوی مولوی *** هست قرآنی به لفظ پهلوی
من نمی گویم که آن عالی جناب *** هست پیغمبر ولی دارد کتاب
و مولانا خود از عطار و سنایی یاد می کند:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او *** ما از پی سنایی و عطار آمدیم
چنانکه در مثنوی نیز از سنایی با عنوان حکیم غزنوی به ارادت و تعظیم یاد کرده است:
ترک جوشی کرده ام من نیم خام *** از حکیم غزنوی بشنو تمام
و حاجی سبزواری، حافظ را چنین ستوده است که:
هزاران آفرین بر جان حافظ *** همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد *** لسان الغیب اندر شأن حافظ
تجلیل از سعدی در بیان شاعران دیگر
از جمله شیخ اجل سعدی شیرازی نیز از روزگار خویش تا کنون پیوسته مورد تحسین عام و خاص بوده و به خصوص مدح و ثنایی شاعران بزرگ را نسبت به خود برانگیخته است. امیر خسرو دهلوی که در مثنوی مرید نظامی و در غزل سرسپرده ی شیخ اجل سعدی است، در بیت زیر، شراب، یعنی محتوای غزل خود را، از خمخانه ی شیخ شمرده است:
خسرو سرمست اندر ساغر معنی بریخت *** باده از خمخانه ی شیخی که در شیراز بود
ملک الشعرای بهار، پیشرو شاعران بازگشت به سبک خراسانی در تضمین بسیار زیبایی که از غزل معروف سعدی به مطلع:
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست *** یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
کرده، سعدی را در مقام پیامبری نشانده، و آثار او را به فرقان که یکی از اوصاف قرآن به معنی جدا کننده ی حق و باطل است تشبیه کرده است، البته مقصود از کلمه پیامبر در اینگونه تعبیرات معنی خاص نبوت که ختم به رسول اکرم (ص) شده است نیست، و اگر گفته اند که از سخن مولانا و سعدی و حافظ و نظامی و امثال این بزرگان زنگ نبوت به گوش می رسد، مقصود این است که آنان خبر بزرگ خدا و قیامت، و پیروی از عمل صالح را که محور اصلی دعوت انبیا و ملاک سعادت دنیا و رستگاری آخرت است، در پرده ی تعبیرات شاعرانه به گوش جهانیان رسانیده اند، و به حقیقت چون دنباله رو و سخنگوی پیام انبیا هستند، مجازا از آنان به پیام آور و لسان الغیب و آیینه ی غیب و صاحب متاب و غیره یاد شده است.
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند *** طیباتش به گل و سبزه و ریحان ماند
اوست پیغمبر و این نامه به فرقان ماند *** هرکه او را کند انکار به شیطان ماند
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند *** داستانی است که بر هر سر بازاری هست
شناختی نادرست از سعدی
در چند دهه اخیر، برخی از معاصران، مقام و منزلت معنوی و عرفانی سعدی را درنیافته و بیشتر او را شاعر سخن پرداز و نمونه ی کمال فصاحت و بلاغت شمرده، تغزلات عاشقانه او را یکسر به خاک منسوب کرده اند، در حالی که سعدی عارفی است پرشور و حال و از عاشقان حضرت حق که عشق به آفریدگار، او را عاشق تمامی آفرینش کرده است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
و عشق پاک او به خلق او را برانگیخته تا همگان را به معشوق ازل دعوت کند، و نام و یاد معشوق ازل را در دل و زبان عام و خاص زنده کند، چنانکه گفت:
قصه ی حسن تو بر عارف و جاهل خوانم *** نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم
و این دعوت مستی به عشق را در جامهای مرصعی از الماس سخن به همگان هدیه کرده است، چنانکه یکی از عاشقان او، شاعر فحل و توانای معاصرش سیف الدین فرغانی در غزلی خطاب به او گفته است:
ز خمر عشق قدحهاست هر یکی غزلت *** چو آب گشته روان از شرابخانه ی تو
به مجلسی که کسان ساز عشق بنوازند *** هزار نغمه ی ایشان ز یک ترانه تو
اسرار معرفت در کلام سعدی
جوهر اصلی شعر سعدی همان ترانه ی ابدی است که سرود دسته جمعی ذرات کائنات و آن مدح و تسبیح جمال مطلق و بیان اسرار معرفت حق است، چنانکه گفت:
آفرینش همه تسبیح خداوند دل است *** دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
و به حقیقت سعدی اسرار معرفت را از برگ برگ کتاب آفرینش خوانده، و کلام منثور و منظوم خود را ترجمان آن اسرار کرده است، و این کاری است که جمله ی شاعران بزرگ جهان پیش از سعدی و پس از وی برگزیده و به عشق و ارادت در نقطه های کمال به به پایان برده اند. چنانکه شکسپیر آلمانی گفت:
اگر از غوغای عالم و آدم و اشتغالات باطل دنیوی دمی آسوده شویم
درختان را به هزار زبان سخنگو می یابیم
و از جویبارها کتاب می خوانیم
و از سنگ موعظه می شنویم
و نشان خیر و خوبی را در هر چیز مشاهده می کنیم.
ستایش سعدی در زبان جامی
سعدی در یکی از قصاید کوتاهش بیتی به همین مضمون سروده که پس از دویست سال، جامی، شاعر و نویسنده ی بزرگ عرفانی قرن نهم را مست کرده و در حکایت بسیار زیبایی شرح مستی خود و جمله کروبیان عالم بالا را از این بیت بیان کرده است. اینک آن بیت سعدی و آن حکایت جامی در سبحه الابرار:
حکایت شیخ مصلح الدین شیرازی رحمةالله که چون این بیت بگفت که:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
یکی از اکابر در واقعه دید که جمعی از ملایکه طبقهای نور از بهر نثار وی می بردند:
سعدی آن بلبل شیراز سخن *** در گلستان سخن دستان زن
شد شبی بر شجر حمد خدای *** از نوای سحری سحر نمای
بست بیتی ز دو مصراع بهم *** هر یکی مطلع انوار قدم
جان از آن مژده ی جانان می یافت *** بر خرد پرتو عرفان می تافت
عارفی زنده دلی بیداری *** که نهان داشت بر او انکاری
دید در خواب که درهای فلک *** باز کردند گروهی ز ملک
رو نمودند ز هر در زده صف *** هر یک از نور نثاری بر کف
پشت بر گنبد خضرا کردند *** رو درین معبد غبرا کردند
با دلی دست خوش خوف و رجا *** گفت کای گرم روان تا به کجا
مژده دادند که سعدی به سحر *** سفت در حمد یکی تازه گهر
چشم زخمی نرسد تا ز قضا *** می سزد مرسله ی گوش رضا
نقد ما کان نه به مقدار ویست *** بهر آن نکته ز اسرار ویست
خواب بین عقده ی انکار گشاد *** رو بدان قبله ی احرار نهاد
به در صومعه ی شیخ رسید *** از درون زمزمه ی شیخ شنید
که رخ از خون جگر تر می کرد *** با خود آن بیت مکرر می کرد:
«برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»
منـابـع
دکتر حسین الهی قمشه ای- پنج شاعر برتر- انتشارات هرمس
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها