منوچهری دامغانی

فارسی 9015 نمایش |

زندگینامه

ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهری، از شعرای نام آور و بزرگ نیمه ی اول قرن پنجم هجری است. دولتشاه محل تولدش را بلخ دانسته؛ اما خود شاعر چنین به محل تولدش اشاره ی صریح می کند:
سوی تاج عمرانیان هم برینسان *** بیامد منوچهری دامغانی
تاریخ تولدش ظاهرا در اواخر قرن چهارم یا نخستین سالهای قرن پنجم اتفاق افتاده است؛ زیرا او در اشعاری که در دوره ی سلطنت مسعودبن محمود (421ــ 432) سروده، چندین بار به جوانی خود اشاره کرده است؛ چنانکه عوفی او را «اندک عمر بسیار فضل» گفته و در تاریخ وفاتش نیز سال 432 را نوشته اند، نباید تاریخ تولدش از تاریخ مذکور زودتر باشد. در تذکره الشعراء دولتشاه و مجمع الفصحا هدایت، لقبش را «شصت گله» و «شصت کله» گفته اند و ذکر کرده اند که به خاطر داشتن مقدار زیاد گله های اسب بوده است. شاید علت اینکه چنین لقبی را به منوچهری داده اند این باشد که او را با «احمدبن منوچهر شصت کله» که از شاعران قرن ششم و معاصر شاهان سلجوقی است، اشتباه گرفته اند. شرح حال این شخص در راحه الصدور راوندی آمده است. اما تخلص منوچهری به خاطر نسبتش با فلک المعالی منوچهر بن شمس المعالی قابوس بن وشمگیربن زیار دیلمی است که از سال 403 تا حدود 423 هجری در گرگان و طبرستان حکمرانی داشت و گویا منوچهری در آغاز کارش در دربار او بود؛ اما هیچ قصیده ای در مدح این پادشاه در دیوان منوچهری به دست نیامده است. برخی از تذکره نویسان او را سالک راه طریقت دانسته و از شاگردان امام الحرمین ابوالمعالی عبدالملک بن محمد جوینی و کسان دیگری دانسته اند؛ اما این نظر به کلی باطل است؛ زیرا منوچهری هیچگاه صوفی مشرب نبود تا در سیر و سلوک و طریقت، استادی داشته باشد.

منوچهری شاعری زیرک و آشنا با علوم گوناگون

از آغاز کار و زندگی منوچهری اطلاع چندانی در دست نیست جز اینکه به گفته ی عوفی در کودکی بسیار باهوش بود و در هر نوع شعری که از او امتحان می کردند، در نمی ماند و بی درنگ و به طور بدیهه شعر می گفت. همین ذکاوت ذهن و هوش سرشار او را در آموختن ادبیات عرب و حفظ اشعار شاعران بزرگ عرب و تسلط بر احوال و آثار شاعران ایرانی و عرب و دانستن علوم دینی و ادبی و طب یاری کرد؛ چنانکه خود به تبحرش در بعضی از علوم زمانه چنین اشاره می کند:
من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو *** تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین و شین
منوچهری اصطلاحات علم نجوم و طب را در اشعارش به کار می برد و اشعار شعرای عرب زبان را استقبال و تضمین می کرد و نیز اسامی شاعران پیش از خود را در شعر می آورد که همه ی اینها دلیل بر وسعت اطلاعات این شاعر بزرگ است.

راهیابی منوچهری به دربار شاهی

اینکه چگونه منوچهری به دربار غزنویان راه یافت، اطلاع روشنی در دست نیست؛ اما ظاهرا تاریخ این ارتباط باید اندکی بعد از حدود سال 421 صورت گرفته باشد؛ چرا که منوچهری در سال 426 در ساری به خدمت مسعود غزنوی رسید و پیش از آن هم در ری زندگی می کرد و هیچ چیز به دست نیامده که نشان از ملاقات منوچهر با مسعود غزنوی، زمانی که در ری سکونت داشته، بدهد. قدیمیترین قصیده ای که از منوچهری مربوط به زمانی که در ری بوده به دست آمده، قصیده ای در مدح خواجه طاهر دبیر است و چون این شخص در سال 424 از سمتش معزول و بوسهل حمدونی (حمدوی) به جای او منصوب شد، پس باید منوچهری این قصیده را پیش از این تاریخ سروده باشد.
سلطان مسعود در سال 426 از نیشابور به سوی گرگان و مازندران لشکر کشید و در مازندران، منوچهری را که در ری بود، به خدمت خود فراخواند. گویا تا این هنگام، منوچهری توسط برخی از امیران دولت غزنوی با درگاه مسعود غزنوی رابطه پیدا کرده بود و منوچهری با دریافت این فرمان، از ری پیاده به مازندران رفت و به خاطر جوانی و هوش و ذکاوت بسیار و شیرین زبانیش، به زودی در دستگاه مسعود مقام یافت و به خاطر همین هم مورد حسادت درباریان قرار گرفت.
او در قصیده ای به رشک حسودان اشاره کرده و از شاعری شروانی نام می برد که گویا در دیوان عرض سلطان مسعود سمتی داشت و به خاطر حسادتی که نسبت به منوچهری می کرد، او را آزار می داد و مسعود برای امتحان به او امر کرد تا یکی از قصاید منوچهری را جواب گوید و او از عهده ی این امر برنیامد. از دلایلی که برای حسادت درباریان به منوچهری در همین قصیده آمده، اشاره به مقام بلندش در نظر سلطان مسعود با وجود جوانیش است.

منوچهری ثناگوی شاهان

بیشتر قصاید و مسمطهایی که از منوچهری به جا مانده، در مدح سلطان مسعود است؛ اما او علاوه بر پادشاه غزنوی، چند تن از بزرگان و رجال درباری را هم ستوده، از جمله: ابوالقاسم حسن عنصری، علی بن عبیدالله صادق معروف به علی دایه، سپهسالار سلطان مسعود، خواجه احمدبن عبدالصمد، وزیر سلطان مسعود پس از مرگ خواجه احمدبن حسن میمندی، ابوسهل زوزنی، صاحب دیوان سلطان مسعود، خواجه طاهر دبیر، علی بن محمد عمرانی از خاندان مشهور عمرانیان که در دوره ی غزنوی و سلجوقی در خراسان شهرت بسیار داشتند، ابوالحسن بن منصوربن حسن میمندی، برادر خواجه احمد میمندی و چند تن دیگر.

اسلوب شعری منوچهری

منوچهری از آثار شعرای عرب اطلاع بسیار داشت و بسیاری از اشعار شعرای عرب را ازبر بود و همین موجب شده تا در اشعارش از آنها بهره بگیرد و یا قصاید آنها را استقبال و جواب گوید. همچنین اسامی بسیاری از شاعران عرب را در قصایدش آورده که شرح برخی از اشعارش، محتاج دانستن شرح دقیق تاریخی است.
استفاده از این اسامی و اصطلاحات غریب باعث تحریف بسیار در دیوان او شده تا جایی که خواندن برخی از این اشعار پیش از تصحیح دقیق، کار دشواری است. اصرار منوچهری در اظهار فضل و علم در شعر خود، منجر به این شده تا در قصایدش با اسامی و اشارات پیچیده و یا استفاده از قصاید مشهور عربی و اصطلاحات مهجور برخوریم که کار فهمیدن آن را دشوار می کند این استفاده از واژه ها و اصطلاحات مهجور عربی در شعر او گاه کلامش به خشونت می کشاند؛ اما در عین حال نمی توان جذابیت و شکوه حتی اینگونه شعرهایش را انکار کرد. نوعی موسیقی و آهنگ خاص در شعر منوچهری به گوش می رسد که خواننده را به شوق می آورد و این در نتیجه ی جوانی و شور و نشاط شاعر و سادگی اندیشه ی او است.
این شاعر در استفاده از واژه ها و ترکیبات گوناگون، جسارت دارد؛ چنانکه در برخی از قصایدش لفظ بر معنی چیره است. توجه او به تشبیهات تازه و توصیفهای زیبا که از مناظر و محسوسات طبیعی که گاه آن با خیال شاعرانه می آمیزد، شعرهایش را مانند تابلوی یک نقاش چیره دست مجسم می سازد.
گویا مسمط نیز از اختراع منوچهری باشد؛ زیرا پیش از او از این نوع شعر، هیچ سابقه ای در ادب پارسی وجود ندارد. بعد از او، لامعی گرگانی شیوه ی او را در سرودن مسمط دنبال کرد.
منوچهری، شاعری خوش مشرب و دوستدار عیش و عشرت بود و این به خاطر جوانی و سرزندگی شاعر است. منوچهری از اینکه آرزوها و لذت جویی های خود را در اشعارش نشان دهد، پروایی ندارد. تغزلهای منوچهری در قصاید مدحی، طولانی است و از هر نظر بر قسمت مدح برتری دارد. این شاعر با وجود جوانی، هیچگاه حتی در هجویات نیز دهانش را به سخنان رکیک آلوده نکرد. گاه در دیوانش اشعار شاعران دیگر نیز راه یافته است. بنا به گفته ی هدایت، مرگش به تاریخ 432 هجری واقع شده و چون در شعرهای منوچهری حوادث تا سال 430 و 431 به چشم می خورد و بعد از آن اثری از وقایع تاریخی نیست، می توان سخن هدایت را در مورد تاریخ وفات او پذیرفت.

قصیده ای از منوچهری در وصف شراب

ای باده! فدای تو همه جان و تن من *** کز بیخ بکندی ز دل من حزن من
خوبست مرا کار به هر جا که تو باشی *** بیداری من با تو خوشست و وسن من
با تست همه انس دل و کام حیاتم *** با تست همه عیش تن و زیستن من
هر جایگهی کآنجا آمد شدن تست *** آنجا همه گه باشد آمد شدن من
وانجا که تو بودستی ایام گذشته *** آنجاست همه ربع و طلوع و دمن من
ای باده خدایت به من ارزانی دارد *** کز تست همه راحت روح و بدن من
یا در خم من بادی، یا در قدح من *** یا در کف من بادی، یا در دهن من
بوی خوش تو باد همه ساله بخورم *** رنگ رخ تو بادا بر پیرهن من
آزاده رفیقان منا! من چو بمیرم *** از سرخترین باده بشویید تن من
از دانه ی انگور بسازید حنوطم *** وز برگ رز سبز ردا و کفن من
در سایه ی رز اندر، گوری بکنیدم *** تا نیکترین جایی باشد وطن من
گر روز قیامت برد ایزد به بهشتم *** جوی می پر خواهم از ذوالمنن من

قسمتی از یک مسمط در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز *** زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دل انگیز و دل افروز *** ور نیست تو را بشنو و از مرغ بیاموز
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز *** بر قافیه ی خوب همی خواند اشعار
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند *** سروان سهی عبقری سبز خریدند
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند *** شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند *** شلوارک با پایچه های طبریوار
کبکان بی آزار بر کوه بلندند *** بی قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند *** بر پهلو از این نیمه، بدان نیمه بگردند
هر ساعتکی سینه به منقار برندند *** چون جزع پر سینه و چون بسد منقار...

منـابـع

ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356

عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363

محمد دبیرسیاقی- گنج باز یافته- انتشارات جامی- تهران

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها