قدرت و اراده ی آفریننده ی شگفت انگیزیها
English فارسی 5003 نمایش |رستاخیز و قیامت حقیقتی است فطری. مگر نه آن که نفوس بشر برای جاودانگی جان می کند؟ این کوششهای فراوان که بشر برای جاودانگی مصروف می دارد، دلیل ژرفی احساس به جاودانگی است. ناخوشایندی آدمی از مرگ جز به سبب ایمان او بدین پندار نیست که آمده است تا جاودان باقی بماند، و تنها اولیاء خدایند که معتقدند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و از این رو از مرگ نمی هراسند، و اگر هدفهای مردم را از کوششهایی گوناگون که به کار می برند شمار کنی هدف ادامه هستی و باقی بودن عمده ترین سهم را در آن میان دارد.
خدای تعالی برای بیان این حقیقت گوید: «و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون؛ بدین پندار که همواره زنده اید کوشکهایی بنا می کنید.» (شعراء/ 129) وقتی بشر دانست که ناگزیر مردنی است، به جستجوی نوعی بقای اعتباری پرداخت، زیرا توانایی بقای حقیقی را نداشت، پس کوشید تا از طریق فرزندان یا آثار و یا حتی مومیایی کردن پیکر مرده و ساختن مقبره های بزرگ هنگام پراکنده شدن وجود خود بدین هدف برسد. هنگامی که شیطان خواست پدر ما آدم و همسرش حوا را بفریبد و از بهشت بیرون آورد، به آن دو گفت: «هل أدلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی؛ آیا تو را به درخت جاودانی و ملکی زوال ناپذیر راه بنمایم؟» (طه/ 120)
بدین سان می بینی که عشق جاودان بودن را در درون ایشان برانگیخت و آنان را به نافرمانی واداشت و با فرزندان آدم نیز چنین می کند، زیرا به راستی از بزرگترین اسباب ارتکاب گناهان همانا عشق به جاودان بودن است. از این جاست که امام علی (ع) وقتی کسی از او پرسید: آن حق که شبیه باطل است کدام است؟ گفت: مرگ، زیرا علاقه به جاودانگی نمی گذارد انسان به مرگ، یعنی آنچه هیچ جانداری را از چنگ آن رهایی نیست، اذعان کند، و پروردگار سبحان ما گفته است: «کل نفس ذائقة الموت؛ همه کس مرگ را می چشد.» (آل عمران/ 185)
این احساس فطری ژرف نسبت به جاودانگی در این دنیا تحقق نمی یابد، پس با بقای در آخرت به تحقق می پیوندند، و مرگ جز پلی و دنیا جز کشتگاهی نیست، و در واقع آخرت است که زندگی راستین در آن جا باشد. اما جهل بشر به قدرت خدا و پوشیده ماندن چیزهایی که نمی بیند به سبب پرده ای که دیدنیهایش بر آنها می افکند و راه بردن از عالم شهود به غیب، هم چنان به عنوان گردنه اصلی فرا روی بشر باقی می ماند.
از این رو می بینیم که آیات قرآن ما را یادآور نشانه های قدرت خدا می شود، این آسمانهایی که ماهها و خورشیدهای بی شمار دارد، و این افلاک که فراخنای آنها را حد و مرزی نیست، و به سبب فرمانبرداری و سرسپردگی به پروردگار خود سر مویی از مسیر خویش منحرف نمی شود، و این زمینی که شگفتیهایش تمام نمی شود، و این جانداران گوناگونی که در هر یک از آنها آثار عظیم قدرت پروردگار با جبروت ما نمایانگر است، آیا همه و همه دلیل قدرت خدا نیست؟: «أ و لیس الذی خلق السماوات و الأرض بقادر علی أن یخلق مثلهم بلی و هو الخلاق العلیم؛ آیا کسی که آسمانها و زمین را با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت انگیز آفریده، توانایی ندارد که همانند این انسانهای خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات زندگی جدیدی باز گرداند) آری می تواند، و او آفریننده آگاه و دانا است.» (یس/ 81)
این جمله که با "استفهام انکاری" شروع شده در حقیقت سؤالی را در برابر وجدانهای بیدار و عقلهای هشیار مطرح می کند که آیا شما به این آسمان عظیم با آن همه ثوابت و سیارات عجیبش و با آن همه منظومه ها و کهکشانهایش نگاه نمی کنید که هر گوشه ای از آن دنیایی است وسیع؟! کسی که قادر بر آفرینش چنین عوالم فوق العاده عظیم و منظمی است چگونه ممکن است قادر به زنده کردن مردگان نباشد؟! و از آنجا که پاسخ این سؤال در قلب و روح هر انسان بیداری آماده است، در انتظار پاسخ نمی ماند، بلافاصله می گوید: "آری او چنین قدرتی را دارد" و به دنبال آن روی دو صفت بزرگ خداوند که در رابطه با این مساله باید مورد توجه قرار گیرد(یعنی صفت خلاقیت و علم بی پایان او) تکیه می کند که در حقیقت دلیلی است بر گفتار پیشین که اگر تردید شما از ناحیه قدرت او بر خلقت است او خلاق است. (توجه داشته باشید که خلاق صیغه مبالغه است.)
اگر جمع و جور کردن این ذرات نیاز به علم و دانش دارد او از هر نظر عالم و آگاه است. آری، بیگمان او قادر است، و دلیل آن گوناگونی آفریده هاست، از پشه بسیار کوچک تا فیل تنومند که شبیه پشه ولی با حجمی بزرگتر است، تا نهنگ که یک چشم آن از فیلی سنگین تر است و با سرعتی بی نظیر دریاها را در می نوردد، تا شگفتیهای دریاها و قلل کوه ها و گیاهان دشتها، تا آن جا که اگر عمر خود را در شناخت نشانه های خدا در کوچکترین گیاه صرف کنی به کنه آن راه نمی بری که: چگونه از زمین آب می گیرد و املاح آن را جذب می کند، و چگونه از خورشید پرتو می گیرد، و چه سان در برابر آفتها و تند بادها از خود نگهداری می کند، و چگونه هدف خود را در این عالم فراخ هستی تحقق می بخشد...؟ آری. اگر این همه و دهها مورد دیگر را که گفته نشد به انجام رساندی هنوز شگفتیهای آن گیاه کوچک پایان نپذیرفته است، و همچنین است جانوری خرد چون مورچه. اگر به کتابخانه ای بزرگ مراجعه کنی، شاید دهها مجلد کتاب درباره گیاهی ناچیز بیابی! و بسا که دچار حیرت و غافلگیر شوی اگر ببینی که همین مورچه را که زیر پا له می کنی از احترام (و توجه علمی) دانشمندان برخوردار شده و تا کنون دهها هزار کتاب و رساله تحقیقی درباره آن به رشته تحریر درآورده اند. این گوناگونی بزرگ که افراد آن به شمار نمی گنجد دلیل خلاقیت و آفرینندگی پروردگار و نشانه آن است که از هیچ چیز در آسمانها و زمین ناتوان نیست و نیک می داند که آنچه را می سازد، چگونه بسازد.
مراد از خلقت مثل در روز رستاخیز چیست؟
بعضی گفته اند: "مراد خلقت امثال کفار است یعنی اشخاص دیگر". ولی این معنا صحیح نیست، برای اینکه با معنای کلمه "مثل" تا آنجا که از لغت و عرف شناخته شده مغایرت دارد. بعضی دیگر گفته اند: "مراد از مثل کفار خود کفار است، می خواهد بفرماید خدا قادر است کفار را در قیامت زنده کند، و خلق فرماید، ولی به طور کنایه می فرماید: قادر است مثل ایشان را خلق کند، همان طوری که خود ما به مخاطب خود می گوییم: مثل تو شخصی از فلان چیز بی نیاز است، یعنی تو از آن بی نیازی."
این معنا نیز به نظر ما درست نیست، برای اینکه اگر تعبیر مورد بحث کنایه بود، باید تصریح به آن نیز ممکن باشد، همانطور که در مثال مذکور می توانستیم به هر دو جور مقصود خود را تفهیم کنیم، یعنی هم بگوییم: "مثل تو شخصی از فلان چیز بی نیاز است" و هم بگوییم: "تو از آن بی نیازی" ولی در آیه مورد بحث نمی توانیم بگوییم "آیا آن کسی که آسمانها و زمین را خلق کرده قادر نیست که ایشان را خلق کند؟" برای اینکه گفتگو در بعث ایشان در قیامت است، نه در خلقت ایشان، چون مشرکین در اینکه خالقشان خدای سبحان است، حرفی نداشتند.
بعضی دیگر گفته اند: "ضمیر در کلمه "مثلهم" به آسمانها و زمین برمی گردد، به این اعتبار که عقلای عالم در آسمانها و زمین قرار دارند، و بدین جهت از باب تغلیب ضمیر عقلاء به همه آسمانها و زمین برگشته، و بنابراین مراد از آیه این است که: خدا که خالق عالم است قادر است مثل این عالم را خلق کند." این وجه نیز به نظر درست نمی آید، برای اینکه مقام، مقام اثبات بعث و زنده کردن انسانها در قیامت است، نه مقام اثبات بعث آسمانها و زمین. علاوه بر این، گفتار در مساله اعاده موجودات قبلی است، نه خلق کردن مثل آنها، چون خلق مثل یک موجود، اعاده عین آن موجود نیست. پس حق مطلب این است که گفته شود: مراد از خلق کردن مثل کفار اعاده ایشان بعد از مردن است برای جزاء، هم چنان که از کلام طبرسی در مجمع البیان نیز استفاده می شود.
تغیر و تبدل متوالی بدن و عدم تغیر و تبدل نفس و روح
منظور از خلقت مثل انسان ها در قیامت، اعاده آنها است، اما اینکه چگونه منظور از خلقت مثل، اعاده است، این است که انسان موجودی است مرکب از نفس و بدن، و بدن انسان در این نشأه دستخوش تحلیل رفتن و دگرگون شدن است، و پیوسته اجزای آن تغییر می کند، و از آنجا که هر مرکبی با نابودی یک جزءش نابود می شود، در نتیجه انسان در هر آنی، غیر از انسان قبل است، و این شخص آن شخص نیست، در حالی که می بینیم شخصیتش هست، و این بدان جهت است که روح آدمی شخصیت انسان را در همه آنات حفظ می کند، چون روح آدمی مجرد است، و منزه از ماده و تغییرات عارض از طرف ماده است، و باز به همین جهت ایمن از مرگ و فنا است.
از کلام خدای تعالی هم استفاده می شود که نفس آدمی با مردن بدنش نمی میرد و هم چنان زنده و محفوظ است تا روزی که به سوی خدای تعالی برگردد، هم چنان که این معنا را از آیه «و قالوا أ إذا ضللنا فی الأرض أ إنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم إلی ربکم ترجعون؛ گفتند آیا پس از آنکه مردیم و تار و پودمان در زمین گم شد دوباره خلقتی جدید به خود می گیریم؟ اینان به لقای پروردگارشان ایمان ندارند. در جوابشان بگو آن ملک الموتی که موکل به شما شده است، شما رای بدون کم و کاست می گیرد، و آن گاه به سوی پروردگارتان رجوع می کنید.» (سجده/ 11) می توان استفاده کرد.
پس بدنی که بعد از مرگ کالبد آدمی می شود، وقتی با بدن قبل از مرگش مقایسه شود مثل آن بدن خواهد بود، نه عین آن، ولی انسان صاحب بدن لاحق وقتی با انسان صاحب بدن سابق مقایسه شود عین آن خواهد بود نه مثل آن برای اینکه آن روحی که وحدت بدن قبل از مرگ را در تمامی مدت عمر حفظ می کرد، همین روحی است که بعد از مرگ در کالبد لاحق درآمده، هم چنان که بدن های متعدد قبل از مرگ به خاطر یکی بودن روح یکی بود. بدن های بعد از مرگ و قبل از مرگ هم به جهت یکی بودن روح یکی هستند و عین همند.
چون استبعاد مشرکین از زنده شدن استخوانهای پوسیده برگشت می کند به استبعاد از خلقت بدنی جدید، نه از نفس و روحی جدید، به همین جهت خدای سبحان در پاسخ از آن استبعاد، امکان خلقت مثل آنان را ثابت کرد، و متعرض برگشتن عین آنان نشد، چون خلق شدن عین آنان بعد از مرگ، وقتی صورت می گیرد که روح ایشان که نزد خدا محفوظ است به بدنهای جدیدشان متعلق شود و یا تعلق مزبور عین انسانهای موجود در دنیا دوباره موجود می شوند، هم چنان که خدای تعالی فرموده: «أ و لم یروا أن الله الذی خلق السماوات و الأرض و لم یعی بخلقهن بقادر علی أن یحیی الموتی؛ آیا نمی بینند که خدای یکتاست آن که آسمانها و زمین را بیافرید و در آفریدن آنها در نماند. او می تواند مردگان را زنده کند. بلی او بر هر کاری تواناست.» (احقاف/ 33) و در این کلام شریفش احیا را به عین مردگان نسبت داد، نه به امثال آنها و فرمود: "علی أن یحیی الموتی" و نفرمود: "علی ان یحیی امثال الموتی".
آسان بودن امر معاد نسبت به خداوند
از کوچکترین یاخته تا بزرگترین کهکشان، هر آفریده ای نقشی ایفا می کند و هدفی را محقق می سازد، در این میان انسان بر تخت سلطه و چیرگی قرار می گیرد، و تمام آنچه را در زمین رام و تسخیر می شود بدو می دهند، و فرصت و امکان زندگی آسوده برای این صاحب سلطه گرامی شده فراهم می آید. مگر نه آن که پروردگار سبحان ما می گوید: «و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا؛ و رام شما ساخت آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است به تمامی.» (جاثیة/ 13) و «لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر؛ ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و بر دریا و خشکی سوار کردیم.» (اسراء/ 70) و هنگامی که در وجود انسان بیندیشیم می بینیم که همه چیز در وجود او به هدفی تحقق می بخشد، از عظیم ترین اندام چون مغز و دل تا کوچکترین نسج. پس بیایید بیندیشیم: آیا وجود انسان در زمین، خود هدفی ندارد؟ و آیا آفرینش او بیهوده بوده است؟ پس حکمت خدا که در هر چیزی هویداست کجاست؟ و عدالت او که نشانه های آن را در آسمانها و زمین می بینیم کجاست؟
هرگز... انسان نیز برای هدفی آفریده شده، و آن هدف این است که به سوی خدا تکامل یابد، و در حدیث قدسی معروف آمده است: «چیزها را برای تو، و تو را برای خود آفریدم.» و پروردگار سبحان ما گوید: «أ فحسبتم أنما خلقناکم عبثا و أنکم إلینا لا ترجعون؛ آیا پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به نزد ما بازگردانده نمی شوید؟» (مؤمنون/ 115) «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین لو أردنا أن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا إن کنا فاعلین بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون؛ ما این آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازیچه نیافریده ایم اگر خواستار بازیچه ای می بودیم خود آن را می آفریدیم، اگر خواسته بودیم بلکه حق را بر سر باطل می زنیم، تا آن را درهم کوبد و باطل نابود شونده است. و وای بر شما از آنچه به خدا نسبت می دهید.» (انبیاء/ 16- 18) چون خردمندان و صاحبان مغز در آفرینش آسمانها و زمین اندیشیدند، دریافتند که آفرینش بیهوده نیست و از این رو گفتند: «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ ای پروردگار ما! این جهان را به بیهوده نیافریده ای، تو منزهی، ما را از عذاب آتش بازدار.» (آل عمران/ 191)
اما کسانی هستند که این حکمت را می دانند ولی معاد را نیز انکار می کنند، مانند فیلسوفانی که از آراء یونانیان قدیم تأثر پذیرفته اند. برای چه؟ برای آن که آنها نمی دانند آفریدگار چگونه آفریدگان را آفریده است، از این رو یکی از آنان گوید: آفرینش صادر از خداست، سبحانه و تعالی، هم چنان که آب چشمه ای از سرچشمه بیرون می آید. پس چگونه این آب دیگر بار به سرچشمه برمی گردد؟ و دیگران گفته اند: چرا برمی گردد، ولی نه برای آن که عذاب بچشد یا بر اعمال خود پاداش یابد، بلکه برای آن که به سرچشمه و منبع خود پیوندد، هم چنان که آبها پس از سیر و سیاحت و گردشی طولانی سرانجام به دریا باز می گردند! این گروه به سبب جهل خود نسبت به چگونگی آفرینش منکر رستاخیز، به صورتی که در کتابهای الهی آمده است شده اند. پروردگار ما در حالی که توانایی خود را در امر آفرینش توضیح می دهد گوید: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ چون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می گوید: موجود شو پس موجود می شود.» (یس/ 83)
پس بیرون تراویدن و فیضان یا برآمدن از سرچشمه نیست، و نیز دوره ای وجودی چنان که دهریان و فیلسوفانی که از آنها تأثیر پذیرفته اند می گویند نیست، بلکه در واقع فعلی است ایجاد شده از پروردگار قدرت و توانمندی، پس بر حسب حدیثی نسل به نسل، چون بخواهد، با قدرت عظیم خود مشیت را می آفریند و چیزها را بدان مشیت و اراده به وجود می آورد. همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسی که دارای چنین قدرتی است آیا جای این دارد که در احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟ آری تعلق اراده او به چیزی همان، و موجود شدن آن همان است! و به تعبیر دیگر: هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند بلافاصله تحقق می یابد به طوری که در میان "اراده" او و "وجود اشیاء" چیزی فاصله نیست.
آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه ی سوره "یس" است به صورت یک نتیجه گیری کلی در مساله ی مبداء و معاد این بحث را به طرز زیبایی پایان می دهد، می گوید: «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی ء و إلیه ترجعون؛ پس منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز در دست قدرت او است و همه شما به سوی او باز می گردید.» (یس/ 83) با توجه به اینکه "ملکوت" از ریشه ی "ملک" بر وزن (حکم) به معنی حکومت و مالکیت است و اضافه ی "واو" و "ت" به آن برای تاکید و مبالغه می باشد، مفهوم آیه چنین می شود: حاکمیت و مالکیت بی قید و شرط همه چیز به دست قدرت خدا است، و چنین خداوندی از هر گونه عجز و ناتوانی منزه و مبرا است، و در این صورت احیاء مردگان و پوشیدن لباس حیات بر استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده مشکلی برای او ایجاد نخواهد کرد چون چنین است بطور یقین همه شما به سوی او باز می گردید و معاد حق است!
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 صفحه 470
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 167
محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 11 صفحه 176
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها