تأثیر تدوین فقه و حدیث بر کلام اهل سنت
English فارسی 4927 نمایش |تحکیم مبانی اهل سنت با ظهور فقه
آنچه تحکیم موضع تسنن در اسلام نامیده می شود، هرچند ممکن است دقیقا به تاریخ کلام اسلامی متعلق نباشد، از اجزاء اساسی زمینه آن به شمار می رود. در نیمه دوم دوره بنی امیه، «نهضت کلی دین» (مذهب عامه)، شکل گرفت. این نهضت کسانی را در برمی گرفت که در درجه اول به کلام یا به تصوف و زهد علاقه داشتند، ولی عمده توجه آنان، احتمالا بر فقه متمرکز بود. از این جنبه، این نهضت را «مکاتب قدیم» فقهی می توان توصیف کرد. بخش های وسیعی از این نهضت، پشتیبان آرمان بنی عباس بودند و چون عباسیان به قدرت رسیدند به رشته علمی رو به رشد فقه اسلامی، در برقراری دستگاه قضایی خود، رسمیت دادند. در عین حال کوشیدند تا به گرایش فردی مکاتب گوناگون محلی، که هر یک به راه خود می رفت و در بسیاری جزئیات با مکاتب دیگر توافق نداشت، مهار زنند. لذا، دولت عباسی بر مذاهب فقهی فشار آورد تا وادارشان سازد در بین خود نوعی وحدت و توافق به وجود آورند. یکی از نتایج این فشار آن بود که نهضت را تشویق کند تا برای احادیث نبوی مقام و منزلت خاصی قایل شود. تا این زمان رسم بر این بود که بگویند «بنا به مذهب ما چنین و چنان است؛ و یا ممکن بود در تایید این قول، اظهار نظر یکی از اعضای برجسته مذهب خود را در گذشته شاهد آورند. سرانجام بعضی از مذاهب شروع کردند برخی از تعالیم خود را با ارجاع به آن قول یا فعل پیامبر (ص) توجیه کنند. در نتیجه زحمات شافعی 150- 204 هـ، برتری این روش توجیه مبادی فقهی قبول عام یافت، و همه مذاهب رفته رفته مدعی شدند که تعالی آنها با قرآن و حدیث مطابقت دارد.
دلایل ظهور علم حدیث
ازدیاد توجه نسبت به احادیث به معنای فنی روایات مربوط به محمد (ص)، شدید تماما معلول احتیاجات فقهی نبوده باشد. در واقع، می بایست منابع اصیل و دست نخورده ای درباره زندگی پیامبر (ص) نیز در این احادیث وجود داشته باشد. این نکته نیز روشن است که در اقوال صحیح محمد (ص) مختصر تغییری داده می شد تا از آن، نکته ای فقهی پدید آید. در عین حال، بیشتر اقوال حکیمانه موروثی خاور میانه نیز به محمد (ص) نسبت داده می شد، که از جمله آنها روایتی از دعای ربانی مسیحی وجود دارد که قابل تمیز است. مدت زیادی طول نکشید که علما مسلمان، خود پی بردند که چه در کار اتفاق افتادن است و به اتخاذ تدابیر احتیاطی پرداختند. روش اساسی این بود که خواستار شوند هر حدیثی متکی به اسناد یا «سلسله روات» باشد. مثلا راوی یک حدیث می گفت: «شنیدم از فلان، و او گفت که شنیده است از فلان، و گفت شنیده است از فلان، که گفت خود موقعی که محمد (ص) این مطلب را فرمود حضور داشته است». این امر موجب می شود که در شرح احال رجال مذکور در سلسله روات، دقت و موشکافی شود، که آن نیز به نوبه خود به افزایش علاقه عمومی تراجم احوال و پیدایش کتب رجالی منجر گردیده است. این نکته مهم است که با توجه به سنوات زندگی راویان، امکان پذیر باشد که هریک از آنان عملا از راوی قبل از خود استماع حدیث کرده باشد و اولین راوی نیز پیامبر را درک کرده و دیده باشد (و لذا اصطلاحا از «صحابه» باشد). همچنین در تخریج و نقادی حدیث، باید این نکته در نظر گرفته شود که سلسله روات از افراد ثقه باشند؛ کسانی که اهل یکی از فرق بدعت گذار یا متمایل به آن بوده اند راوی مورد قبول نبودند و حضورشان در سلسله روات از اعتبار و ارزش حدیث می کاست. وجود کسی در سلسله روات که به مسامحه و بی دقتی در روش های خود شهرت داشته، نیز موجب ضعف حدیث می شده است.
متاسفانه در فرهنگی که وسیعا سینه به سینه نقل می شود، همین که ماجرایی شایع شد، نفی آن دشوار می گردد؛ آنچه می توان انجام داد، اصلاح یا تفسیر مجدد آن، یا رواج دادن روایت دیگری است از همان حدیث که برتری دارد و ادعا می شود که معتبرتر است. در نتیجه، عادت بر این قرار گرفت که احادیث و راویان به طبقات گوناگون، طبقه بندی شوند. احادیث ممکن بود «ضعیف» شناخته شوند ولی گفته نمی شد که یکسره معجول اند. البته مهمترین آنها احادیث «صحیح» بودند؛ در نیمه اول قرن سوم هجری مجموعه هایی از احادیث، برای استفاده در موضوعات فقهی، تالیف شد. مهمترین آنها عبارت اند از مجموعه احادیث بخاری 256هـ. و مسلم وفات: 261هـ. در مجموعه هایی دیگر، که گاهی ترتیب آنها فرق می کند، احادیثی اضافی و همچنین احادیث مشابه، با سلسله روات «متفاوت» آمده است. سرانجام، دو مجموعه یاد شده و چهار مجموعه دیگر (که در طی دوره چهل ساله بعد از آنها تالیف شده اند)، به عنوان منابع معتبر فقهی شناخته شدند. (اشاره به صحاح سته (صحیح مسلم، صحیح بخاری، سنن ابی داود، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، جامع ترمذی است).
نشانه های ظهور نهضت حدیث گرایی
شکل بندی مجموعه احادیث «صحیح» یکی از نشانه ای قدرت رو به افزایش نهضت حدیث گرایی است. محدثان، در درجه اول و قبل از هر چیز، کسانی بودند که در جمع و نقل احادیث تخصص یافته بودند؛ مطالعه حدیث، بیش از پیش، تبدیل به یکی از رشته های کمکی برای درس فقه گردید؛ و در میان اهل این فن، افرادی با گرایش های مختلف عقیدتی وجود داشتند. با این همه، در دوره تشکل پیش از 236هـ، محدثان عمدتا کسانی بودند که گرایش های عقیدتی خاصی دشتند، ولی آنقدرها متخصص در حدیث نبودند. در «مذهب عامه» عصر اموی، که نهضت حدیث گرایی از درون آن رشد کرد، از عقاید مختلف بسیاری طرفداری می شد. در مذهب عامه، هم هواداران اختیار بودند و هم هواداران آیین مرجئه (که معتقد بودند مرکتب گناهان کبیره همچنان به امت تعلق دارد)، وعدهای قلیل از محدثان به این آراء تمایل داشتند. با این همه نهضت حدیث گرایی، بتدریج به رد آیین های افراطی اختیار و اصول عقاد مرجئه پرداخت و اصول جزمی مذهب تسنن را تدوین کرد. در ابتدا، طرفداران تشیع نیز در میان حدیث گرایان وجود داشتند. ولی در قرن دوم و سوم هجری ارار شیعه در اینکه محمد (ص)، علی (ع) را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است موجب شد که آنان اغلب راویان را غیر موثق بدانند و مجموعه های حدیث خاص خود را تالیف کنند، که در سلسله راویان احادیث این مجموعه ها، غالبا یکی از ائمه شیعه (ع) وجود داشت. بدین سان، از نهضت حدیث گرایی، نه صرفا مجموعه احادیث «صحیح»، بلکه همچنین خطوط اصلی تعالیم مذهب تسنن ناشی گردید.
مقاومت احمد بن حنبل در عدم قبول مخلوق بدون قرآن
یکی از عقاید جزمی که درباره آن سخنان زیادی شنیده شده است، عقیده مخلوق نبودن و قدم قرآن است. پس از آنکه در اواخر خلافت مامون 198- 218 هـ، «تفتیش عقاید» (محنه)، برقرار گردید و از ماموران دولت خواسته می شد شهادت دهند که قائل به مخلوق بودن قرآن اند، بیشتر کسانی که به این کار خوانده شدند تسلیم گردیدند. با این همه، یکی از کسانی که سر فرود نیاورد، احمد بن حنبل 164- 241هـ. بود. وی حدود دو سال، از 218 تا 220هـ. زندانی و سپس آزاد شد. بعد از 228هـ. ظاهرا ممنوعیت وی از تدریس رفع شد، او نیز یک بار صمیم گرفت کار تدریس را از نو آغاز کند اما از ادامه این کار خودداری نمود، شاید از این رو که پی برد جانش به خطر خواهد افتاد. هنگامی که اهل تسنن در زمان متوکل از نو مورد عنایت قرار گرفتند، وی ظاهرا پیرتر از آن بود که مهمی را برعهده گیرد. هیچ دلیلی در دست نیست که تصور داشته است. حداکثر ممکن است شدت و قوت احساسات عمومی در بغداد را به دولت نشان داده باشد. با این همه، ایستادگی ابن حنبل ممکن است در داخل نهضت حدیث گرایی، وی را در مرکز توجه قرار داده باشد، به طوری که بخش عمده ای از جناح محافظه کار این نهضت بعدا به حنبلی شهرت یافت.
موضع حنفیان در کاربرد عقل
اصطلاح «محافظه کار» در این جا برای توصیف یکی از طرف های جدال سختی به کار رفته است که چندین دهه در سنت و جماعت جریان داشته، و در حقیقت، قرنها به شکل های دیگر ادامه یافته است. این، جدالی بود بر سر روش، که هم در فقه مصداق داشت هم در کلام. در فقه، از حنفیان، یعنی پیروان مذهب ابوحنیفه، مخصوصا به این عنوان یاد می شد که ابایی ندارند با استفاده از آنچه اجمالا می توان «عقل» یا «ذوق سلیم» نامید، از روی موردی، درباره موردی دیگر که مختصرا با آن فرق دارد به قیاس حکم کنند. بعضی از حنفیان، همچنین به کاربرد عقل در مسائل اعتقادی، به شیوه معتزله، علاقه مند شدند. یکی از کسانی که نیز این نظر، برجسته و ممتاز بود بشر بن غیاث مریسی (وفات: 218هـ. ) است؛ ولی، صرف نظر از مسئله کابرد عقل، وی در اصل اعتقادی نیز واضعی اختیار کرد که مآلا از طرف تنه اصلی اهل تسنن طرد شد، (مانند نظریه وی در مورد مخلوق بودن قرآن) و در میان حنفیان پیروان کمی داشت.
با این همه، نباید تصور شود که همه حنفیان به پیروی از روش های عقلانی در کلام مقید بوده اند. به نظر می رسد که در میان آنان، گروهی پر نفوذ وجود داشته که هم پای دیگر سنیان می کوشیدند تا به موضع اعتقادی تسنن صورت قطعی و مطلوب ببخشند. مراحل مختلف بسط و گسترش این فعالیت، در اعتقاد نامه های حنفیان، که ای. جی. ونسینک در اعتقاد نامه مسلمین خود ترجمه کرده، نشان داده شده است؛ تفسیر این اعتقاد نامه ها به وسیله ونسینک نشان می دهد که چگونه با احادیث مرتبط هستند. آنچه وی «فقه الاکبر اول» می خواند متنی ساده ای است و ممکن است از خود ابوحنیفه (وفات 150هـ)، باشد. «الوصیه» ابوحنیفه اعتقاد به غیر مخلوق بودن قرآن و دیگر عقاید ضد معتزلی را در بر دارد، و لذا باید مربوط به فاصله سالهای (205 تا 226هـ) باشد. «فقه الاکبر دوم» دارای مقاله ای است که صفات خدا در آن یاد شده، و به نظر می رسد در فاصله سال های (287 تا 339هـ)، تالیف شده باشد. اعتقاد نامه الطحاوی (حدود 236- 322هـ) از «الوصیه» محافظه کارانه تر است و ممکن است مربوط به فاصله سالهای (277 تا 298هـ) باشد؛ این اعتقاد نامه دارای مقاله ای است علیه بحث های کلامی. از طرف دیگر، آنچه در کتاب «فقه الاکبر دوم» درباره صفات خدا آمده است، این احتمال را به وجود می آورد که مسبوق به بحث هایی بوده است. این جمله گواه بر آن است که دو جریان، در بین حنفیه می بایست در کار بوده باشد. یکی تدین اصول جزمی است، و این جریان جزء مهمی است از تدوین مضوع اصلی مذهب تسنن.
تفاوت اعتقادنامه های حنفی و اشعری
با این همه باید خاطر نشان شود که نوعی قرابت بین این اعتقاد نامه های حنفی وجود دارد؛ و همچنین فرقه ای مختصری بین آنها و مثلا اعتقاد نامه اشعری نیز وجود دارد، یکی از شواهد آن اینکه اشعری معتقد است که ایمان زیاد و محکم می شود و حنفیان منکر این امرند. ین اختلافات نیز بی شباهت به اختلافات بین فرمول بندیهای بسیار «کلامی» تر مکاتب اشعریان و ماتریدیان نیست. جریان دوم، جریان گسترش کاربرد روشهای عقلانی در احتجاج است، ولی جزئیات چگونگی پیدایش آن معلوم نیست. ماتریدی که مذهب حنفی داشت چهره ای است که از لحاظ اهمیت مشابه و هم پایه اشعری است. وی در سال 944 م. (333هـ) در سمرقند وفات یافت. با این همه، به رغم اهمیتش و وجود مکتبی کلامی به نام وی، عملا اطلاعی از خود او و اسلاف مستقیمش در دست نیست. عناوینی از کتابهایش برجای مانده اند که نشان می دهند وی به معتزله معاصر خود حمله می کرده است.
ظهور کرامیه از میان حنفیان
همچنین، ظاهرا در بین حنفیه بود که گروه دیگری از متکلمین پرورش یافتند درگیر دفاع از موضع اصلی تسنن در برابر معتزله و دیگران شدند. موسس این گروه ابن کرام (وفات 869م. 255هـ) بود، و پیراونش تا دو یا سه قرن همچنان فرقه یا گروهی متمایز در بین اهل تسنن خراسان باقی ماندند. مورخان وقایع گوناگونی را که کرامیه درگیر آنها شدند، ضبط کرده اند، ولی از آراء کلامی آنان، سوای آنچه که در آثار نویسندگان ملل و نحل دیده می شود، اطلاع اندکی در دست است، زیرا ظاهرا هیچیک از آثار کلامی آنان باقی نمانده است. با این همه، از بعضی از کرامیه در زمره صوفیان نام برده شده است و شاید بررسی کامل تر اسناد و منابع تاریخ در ارتباط با آثار عرفانی، معلومات عمیق تری درباره آنان به دست دهد. وجود این گروه نشان می دهد که دامنه سیر به سوی کلام فلسفی گسترده بوده است.
اکنون به رابطه بین مذاهب فقهی و مکاتب کلامی می پردازیم. چهار مذهب عمده تسنن عبارت اند از حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی که به یک سان دارای اعتبارند، هرچند در مسائل کم اهمیت تر با یکدیگر فرق دارند. (اصطلاح مذهب بر مکتب رجحان دارد، زیرا علاوه بر مسائل عقیدتی، مسائل عملی نیز در آن وارد می شود؛ هریک از سنیان به یکی از این چهار مذهب تعلق دارند و درباره امور آنان، برحسب احکام همین مذهب در محاکم شرع داوری می شود.) هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که چرا باید پیروان یک مذهب ملزم به اختیار شکل واحدی از آیین کلامی باشند. با این همه، در زمان عباسیان، گرایشی وجود داشته است که حنفیان را به کلام ماتریدی، و مالکیان و شافعیان به کلام اشعری می کشانده، هرچند استثناهایی مثلا در مورد بعضی از کرامیه وجود داشته است. در مورد حنبلیان، بین مذهب فقهی و مکتب کلامی، بالقوه یگانگی کامل وجود دارد؛ و این امر شاید معلول طرد روش های عقلانی در کلام باشد. مسلما احمد ابن حنبل برجسته ترین مدافع نظرگاه «محافظه کارانه» در این باب بوده است. با این همه، نفس استدلال عقلی و فلسفی در سمائل اعتقادی، از جانب وی، اصلا به معنی تاریک اندیشی محض یا قصور وی از ارتقا به سطح عقلانی معتزله نبود. چند قرن بعد ابن تیمیه، از حنبلیان برجسته، کتابی نوشت به عنوان الرد علی المنطقیین که در آن، تبحر کامل خود را نشان داد. این معنی نشان می دهد که موضع حنبلی بر پایه آگاهی از محدودیت های عقل در این حوزه قرار داشته، و این آگاهی همراه بوده است با درک نیاز به حفظ زبان «شاعرانه» ی قرآن و حدیث. عقل مایل است دستگاه منظمی داشته باشد، ولی ابن حنبل احساس می کرد که حقیقت دینی را نمی توان در قالب یک نظام خاص در آورد. در بین اصحاب حدیث، مشبهه ساده اندیش وجود داشتند ولی مخالفت ابن حنبل با آنان به همان شدت معارضه وی با معتزله بود؛ وی تاکید داشت که تعبیرات حاکی از تشبیه قرآنی را باید «بدون تعیین وجه وجودی دقیق آنها» (بلاکیف) فهمید. میزان حساسیت ابن حنبل را در این مورد، با توجه به این واقعیت می توان سنجید که وی مناسبات خود را با یکی از پیراونش به این دلیل قطع کرد که او سعی در رد آراء معتزله با استفاده از روش های استدلالی خود آنان داشت.
تاثیر تصرف بر کلام در قرن سوم
اواخر قرن سوم هجری دوره پیشرفت نهضت تصوف یا عرفان بود، و این امر در کلام، بازتاب هایی داشت. صوفیه، ناگزیر می بایست موضعی اعتقادی داشته باشند، و در موارد گوناگون این یا آن مکتب کلامی رایج را ترجیح دهند. فصل مشبعی از تحقیق لوئی ماسینیون درباره حلاج (وفات 922م. 309هـ)، به آراء اعتقادی وی اختصاص داده شده است. با این همه، ظاهرا روشن است که مجموعه به قدر کافی منسجمی از تفکر کلامی صوفیانه وجود نداشته است تا موجب شود مکاتب عمده کلامی به آن پاسخ دهند.
ماسینیون معتقد است که محرک بحث درباره کرامات، که از زمان باقلانی (وفات 403هـ)، به بعد پیدا شد، با دعوی های حلاج آغاز گردید. فرقه ای از صوفیه که از همه بیشتر به چیزی شبیه مکتب جزمی کلامی نزدیک شد فرقه سالمیه بود که اندکی پس از سال 287 هـ تاسیس یافت و تا دویست و پنجاه سال بعد می توان سیر تکامل آن را دنبال کرد. به رغم تحقیق گلدزیهر و ماسینیون درباره پیروان این فرقه، هنوز احوال آنها اندکی مبهم مانده است. یکی از معماهایی که درباره آنان وجود دارد این است که ظاهرا فقط از میان حنبلیان کسانی به انتقاد از ایشان پرداخته اند.
منـابـع
منتگمری وات- فلسفه کلامی اسلامی- ترجمه ابوالفضل عزتی عملی و فرهنگی- صفحه 94- 86
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها