عذاب دوزخیان بدون مهلت

فارسی 3075 نمایش |

مهلت داده نمی شوند تا عذر بیاورند
دوزخیان بر آتش عرضه می شوند و هیچ تخفیفی در عذاب ایشان یا مهلتی برای جبران گناه داده نخواهد شد. آنها در عذاب آتش داخل شده و لحظه ای به آنها امان داده نخواهد شد: «خالدین فیها لا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون؛ که در آن [لعنت] جاویدانند، نه [در عذابشان] تخفیف داده می شود و نه مهلت می یابند.» (بقره/ 162 و آل عمران/ 88) جمله ی "لا یخفف عنهم العذاب"، رد بر کسانی است که قائلند اهل عذاب پس از مدتی طبیعت آنها آتشی شده و دیگر از عذاب رنج نمی برند. در حالی که آنها همیشه در لعنت یا جهنم معذب هستند و عذاب آنها سبک نمی شود و آنها را مهلت نمی دهند. و این عقیده مخالف صریح آیات و اخبار است؛ علاوه بر اینکه مخلد در عذاب هستند عذاب آنها سبک نمی شود: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ در آتشی [سوزان] درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهای ديگری بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند.» (نساء/ 56) چنان که گفتند: «زدناهم عذابا فوق العذاب؛ و نه ایشان را مهلت دهند به تأخیر عذاب.» (نحل/ 88)
«تخفیف» از ماده خفت به معنی سبکی و در مقابل ثقل و سنگینی است، و اعم است از آنکه در جهت مادی باشد یا معنوی. و تعبیر با تخفیف برای تأکید و تشدید در عذاب است، و اشاره می شود به مطلق ادامه عذاب که هیچگونه تحولی در آن پیدا نشود. و منظور از اینکه عذاب آنها تخفیف داده نمی شود، این است که عذاب آنها همیشه بر یک حال است و این طور نیست که گاهی تخفیف پیدا کند و گاهی تشدید شود.
آیات متعددی از قرآن این نکته را روشن می سازد که هر کس در حال کفر و دشمنی با حق از دنیا برود، هیچگونه راه نجاتی برای او نیست، و باید هم چنین باشد، زیرا با توجه به اینکه سعادت و بدبختی جهان دیگر نتیجه مستقیم اندوخته هایی است که از این جهان با خود می بریم، این حقیقت آشکار می شود، زیرا کسی که بال و پر خود را با آتش کفر و دشمنی با حق سوخته مسلما در آن جهان قدرت پرواز ندارد، و سقوطش در "درکات دوزخ" حتمی است، و چون عالم دیگر جای تحصیل وسیله نیست برای همیشه در چنین وضعی خواهد ماند. این موضوع درست به آن می ماند که انسان بر اثر شهوترانیها و هوسبازیها از روی علم و عمد چشمهای خود را از دست بدهد و تا پایان عمر مجبور شود، نابینا بماند. بدیهی است این سرنوشت مخصوص کافرانی است که از روی علم و عمد راه کفر و دشمنی با حق را بپیمایند.

عذاب آنان به تأخیر نمی افتد، بلکه حاضر و آماده می باشد
هرگز به دوزخیان اعتنایی نمی شود، بلکه به شدیدترین صورت خواری و اهانت می بینند، و هرگز کسی به آنان نظر نمی کند، بدان سبب که دین را در دنیا برای دستیابی به مقام و ریاست و جاه و جلال در میان مردم تحریف کردند و خداوند با خواری و ذلت به آنان کیفر خواهد داد: "و لا هم ینظرون". «نظر» دیدنی است که با تعمق و دقت انجام بگیرد خواه در جهت مادی باشد یا معنوی. و آن أخص از رؤیت است. و «ینظرون»، مضارع مجهول از مجرد است، نه از باب افعال. و این معنی حداقل از پیدایش لطف و توجه باشد که آن هم درباره ی آنها نفی شده است، زیرا هیچگونه زمینه و اقتضایی برای توجه و نظر به حال آنان وجود ندارد.
بعضی گفتند ینظرون از انظار به معنی مهلت دادن است یعنی مهلت توبه به آنها داده نمی شود و بعضی گفتند فترة در عذاب ندارند و مستمرا معذب خواهند بود. ابوالعالیه می گوید: یعنی به آنها مهلت عذرخواهی داده نمی شود چنان که فرمود: «و لا یؤذن لهم فیعتذرون؛ و به آنها رخصت داده نمی شود تا پوزش خواهند.» (مرسلات/ 36) بعضی می گویند مراد این است که عذاب آنها به تأخیر افکنده نمی شود بلکه آن حاضر و آماده است، بعضی گفتند: از نظر است، و نظر رحمت باشد این جا، یعنی و نه بر ایشان رحمت کند خدای عز و جل. یعنی اینان مورد لطف الهی قرار نمی گیرند چنانچه در آیه شریفه می فرماید: «أولئک لا خلاق لهم فی الآخرة و لا یکلمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة؛ آنان را در آخرت بهره ‏ای نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمی‏ گويد و به ايشان نمی ‏نگرد و پاكشان نمی‏ گرداند.» (آل عمران/ 77)
بیشتر مفسران بر آنند که از «انظار» است به معنی امهال. و این آیه دلیل است بر اینکه در قیامت تکلیف نیست و توبه وجود ندارد، خلاف آن که نجار گفت: و ایمان سود ندارد، و توبه قبول نکنند، برای آن که بر وجه مأمور به واقع نبود، و خلایق آن جا ملجأ باشند به دو وجه: یکی به مضرتی عظیم عاجل، و یکی به منفعتی عظیم عاجل. پس ایمان و توبه را وقوع قبول نباشد برای الجا. ابوالفتوح در مورد جمله ی «و لا هم ینظرون» می گوید: «این جمله اشاره است که در آن عالم، توبه و تکلیف نیست چون مهلت و آسودگی نداشتن مستلزم آن است که راهی برای اصلاح خود به وسیله ی توبه یا عمل نیک ندارند.» اما ممکن است اعتراض بشود کسی که دستور زندگی همه ی جهان را برای همیشه معین می کند سزاوار نیست حرکت فاصله ی دو کوه را «شعائر الله» بنامد البته از نظر سطحی و عادی شاید این اعتراض صحیح باشد لکن پاره ای از دستورهای دین را نمی توان با افکار و مناسبات زندگی مقایسه کرد. به علاوه که چون سوابق عقاید اعراب و موقعیتی که آنجا در دلهای مردم داشت همان وظایف را الزام می کرد که پیغمبر آنها را تصویب کند و «شعائر الله» بنامد با اینکه شهر مکه هیچ گونه امتیازی از نظر موقعیت جغرافیا نداشت مگر اینکه در راه تجارت میان شام و یمن واقع شده بود. و با صرف نظر از شرافتی که در قرآن نقل شده است برای بنای کعبه به دست ابراهیم و دعای آن حضرت، هیچ موجب ارزشی دیگر برای آنجا نمی توان پیدا کرد و این خود مسئله ی قابل توجه است که چنین سرزمین بی ارزش چرا در نظر عرب این قدر محترم بوده است؟ آیا همانچه در خاطر مردم از حضرت ابراهیم و بنای کعبه باقی مانده است موجب این علاقه و دلبستگی شده است و یا جهت خاصی بوده است که برای ما مجهول است؟ یا به قول شاعر:
به مقبولی کسی را دسترس نیست *** قبول خاطر اندر دست کس نیست
و یا خاصیت مرموزی عواطف و احساسات، عرب ها را به طرف آنجا رهبری کرده و آن را چندان در چشم آنها بالا برده است که حرم و جایگاه آسایش کرده بودند و هر کس به آنجا پناه می برد به جان و مال آسوده بود. پس اگر از مسئله ی دین و وحی چشم بپوشیم باز هم برای رهبر و پیشوای یک ملت که چنین موقعیتی را می دید، لازم بود آن را تثبیت و تقویت کند. و البته مصلحت مرموزی که درک آن برای ما ممکن نیست موجب بقای این حکم شده است برای همیشه. اگرچه پیروان گمراهی در این جهان در اثر کوتاه نظری، درخواست صریحی در خصوص کیفر پیشوایان خود ندارند، ولی همین که از این جهان درگذشتند، و کیفر رفتار و عقائد خود را در جهان دیگر دیدند، و به فساد عقیده خود آگاه شدند، آن وقت ایمان خواهند آورد ولی ایمان اضطراری آنها هرگز تأثیری به حال آنان نخواهد داشت، جز حسرت و ندامت! آن وقت است که از پیشوایان خود بیزاری می جویند و آنان را لعن می کنند! «خالدین فیها لا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون» جمله توصیف چگونگی لعن پروردگار است.
آنان که در زندگی خود از عقائد باطل پیروی کنند، و بدان حال از جهان گذرند، همواره گرفتار عذاب و کیفر خواهند بود کیفری که هرگز تخفیف نخواهد یافت، و عذابی که هرگز پایان نپذیرد! زیرا با وجود اینکه دین اسلام دلایل قطعی در اختیار عموم قرار داده، اینان در اثر بدی اختیار آن را نادیده گرفته همان راه کج را دنبال کردند، این است که محروم از رحمت الهی شدند. از این نظر هیچگونه عذری از پیروان اهل کتاب و همچنان بت پرستان پذیرفته نیست چون کفر آنان به علت سهل انگاری در بررسی دین و تشخیص طریق مستقیم بوده است. بدیهی است پیدایش فساد در هر اجتماعی از پیشوایان شروع می شود و تا هنگامی که پیشوا و سرپرست، طریق اعتدال و پرستش آفریدگار را دنبال کند، پیروان نیز همان طریق را خواهند پیمود. اما چنانچه بر دانشمندان و پیشوایان لغزشی رخ دهد، به ناچار پیروان نیز بدان دچار خواهند شد، چنانکه در مورد حوا همسر آدم ابوالبشر گفته شده: هنگامی که پند پروردگار را نشنید و از گندم خورد زیانی متوجه او نشد، ولی همین که آدم (ع) از گندم خورد هر دو دچار مشقت شده و از بهشت رانده شدند.

عذابشان سبک نخواهد شد!
در صحنه ی قیامت که بیگانگان و ستمگران سیرت شقاوت بار و ننگین خود را مشاهده کنند از هر سو شعله های آتشین آنان را فرا خواهد گرفت و اجرای عقوبت به آنان نه تخفیف پذیر است و نه تأخیر پذیر: «و إذا رأی الذین ظلموا العذاب فلا یخفف عنهم و لا هم ینظرون؛ و چون کسانی که ستم کرده اند عذاب را ببینند، نه عذابشان سبک شود و نه مهلت داده شوند.» (نحل/ 85) دوزخی در مرحله ی نخست، می کوشد با پشت هم اندازی خود را تبرئه کند. هنگامی که به این هدف نائل نشد در مرحله دوم تلاش می کند که طرف را بر سر مـهر آورد، سرزنشهای او را به جان بخرد و رضایت او را حاصل کند. اگر این مرحله نیز کارگر نشد، در مرحله سوم تقاضای تخفیف عذاب می کند، می گوید مجازات بکن اما کمتر؟ اگر آن هم به خاطر عظمت گناهش مؤثر نیفتاد تقاضای مهلت می کند، و این آخرین تلاش برای نجات از مجازات است. ولی قرآن می گوید: اعمال این ستمکاران آن قدر زشت و بار گناهانشان سنگین است که نه اجازه دفاع می یابند، نه موفق به جلب رضایت می شوند، نه تخفیفی در کارشان است، و نه مهلتی!
عالم آخرت نشئه اعداد و استعداد از خارج نیست مانند عالم دنیا که هر استعدادی از طریق شرایط خارجی به سوی فعلیت و کمال سوق داده می شود بلکه عالم قیامت نشئه استکفاء و خودکفاء است یعنی روح انسانی به ذات خود و آنچه کسب نموده کافی و کمال ذاتی اکتسابی او تغییرپذیر نیست و ممکن است نواقص و یا تیرگی که بر آینه روح وی عارض شد مانند تیرگی خوی ناپسند و یا گناهان بر طرف و زائل شود ولی زوال تیرگی و بازیافت صفا و نورانیت روح به وسیله خارج نیست بلکه در اثر رشد نیروی داخلی و روحی است مانند نور ایمان و اعتقاد به ارکان توحید که تیرگی و ظلمت گناهان را برطرف می نماید گرچه به وسیله شفاعت اولیا و شفیعان باشد که در کمون و سیرت اهل ایمان نهفته بوده و به صورت فضل ساحت پروردگار ظهور می نماید و گروهی که صورت روان آنان عناد و ظلمت محض بوده و در قطب مخالف در سیر و سلوک بوده اند و علاقه به زندگی در دنیا عالم تضاد و تزاحم روان آنان را فرا گرفته و تیرگی محرومیت و حرمان صورت روان آنان را فراگرفته در عالم برزخ و قیامت به طور اقتضای ذاتی که خود کسب نموده به طور دائم و تجدد امثال محکوم به عقوبت جسمانی و آتش حسرت روانی خواهند بود.
به عبارت دیگر نظر به این که سبب عقوبت سیرت ذاتی کافر است که خود به اختیار کسب نموده و هر لحظه آن را ابرام و تثبیت نموده تا هنگام که دوره آزمایش او پایان یافته و به آستانه مرگ درآمده صورت انکار و عناد او ثبات و استقرار خواهد یافت و در اثر آن عقوبت از او رفع نخواهد شد و روان تیره او هرگز صفا و نورانیت نخواهد یافت و چنانچه موجود و متحرک مستکفی بذات خود و به مبداء خود باشد و مانع نیز در ذات خود نداشته و ذات او منشاء عقوبت و محرومیت باشد از این حد وجودی خارج نمی شود و به طور دائم صورت ذاتی او است و به طور اتصال و تجدد امثال عقوبت ذاتی همه شئون وجودی او را فرا خواهد گرفت.
در امالی شیخ طوسی در کتابت حضرت امیر المؤمنین به اهل بصره جهنم را اینگونه توصیف می نماید: «قعرها بعید و حرها شدید و شرابها صدید و عذابها جدید و مقامعها حدید لا یفتر عذابها و لا یموت ساکنها دار لیس فیها رحمة و لا تسمع لاهلها دعوة؛ قعر جهنم دور است، و حرارتش شدید، و آشامیدنی آن صدید، و عذابش تازه، و مقامع آن آهن باشد، سست نشود عذاب آن، و ساکنان آن نمی میرند، خانه ای است که هیچ رحمتی در آن نیست، و اهل آن هیچ دعوتی را نمی شنوند.»

منـابـع

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏2 صفحه 271

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏3 صفحه 277

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏8 صفحه170

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏1 صفحه 555

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏11 صفحه 356

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏2 صفحه 60

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏9 صفحه 515

میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏2 صفحه 264

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏2 صفحه 141

ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد 1 صفحه 142

حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏7 صفحه 261

شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏1 صفحه 237

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏2 صفحه 290

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏1 صفحه 287

سیدعباس سیدکریمی- تفسیر علیین- صفحه 25

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد