گفتگوهای دوزخیان (نور اعمال)
فارسی 2776 نمایش |نور چهره
روز قیامت نور چهره مردان و زنان مؤمن در پیش روى آنها به جلو می رود، و در طرف راست آنان، ائمه معصومین از آل محمد (ع) هستند که نور دهنده ایشانند و به شتاب آنها را به سوى منازلی که در بهشت دارند سوق مى دهند تا آنان را به منزلهاى خود در بهشت وارد کنند. روشنائى آنها پیشاپیششان مى رود که هر چه جلو روند آن هم در جلوشان مى رود: «یوم ترى المؤمنین و المؤمنات یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم بشرئکم الیوم جنات تجرى من تحتها الأنهار خالدین فیها ذالک هو الفوز العظیم؛ این پاداش نیکو و باارزش در روزى است که مردان و زنان باایمان را مى بینى که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت مى کند، به آنان مى گویند: امروز شما را مژده باد به بهشت هایى که از زیر درختان آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه اید، این است آن کامیابى بزرگ.» (حدید/ 12)
در بیان السعادة آمده است که: «این کیفیت یک کیفیت عرضى نیست، بلکه آن یک صورت جوهرى است که از ولى امرش نازل شده و به قلب او داخل گشته و قول خداى تعالى: "و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم؛هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است." (حجرات/ 14) اشاره به همین صورت است و آن صورت با چشمان حسى دیده نمى شود، بلکه با چشم بصیرت در دنیا و آخرت دیده مى شود و در عالم برزخ ها و آخرت آن صورت از پوشش ماده رها مى شود و هر کس که از حجاب چشم مادى رهایى یافته آن را مى بیند. پس هر کس آن را مى بیند، صاحب نور نیز آن را مى بیند و مى بیند که آن کیفیت به صورت امامش در پیش رویش راه مى رود، اختیار پیش رو و سمت راست بدان جهت است که آن صورت نورانى است و استناره ى از آن به مقدارى که بر او ظاهر شود، پشت سر مؤمن دنیاست که ظلمانى و تاریک است و شمال او ملکوت سفلى است که آن تاریک ترست و نورانى با ظلمانى تناسب ندارد. پیش روى او عالم غیب است که آن نور محض است، سمت راست او عالم ارواح پاک است که آن نیز نورانى است و گاهى آن نور بر سالک ظاهر مى شود، و آن هنگامى است محبت او شدت بگیرد، در سلوک خود استقامت نماید و با مرگ اختیارى بمیرد، این همان مطلبى است که صوفى ها مى گویند مبنى بر اینکه سالک باید در سلوک خود به حصول حال حضور اهتمام بورزد.»
روشنى ایمان ایشان "بین أیدیهم" در پیش ایشان "و بأیمانهم" و به جانبهاى راست ایشان که موجب نجات و هدایت ایشان باشد به بهشت تخصیص این دو جهت به جهت آن است که نامه اعمال سعدا را در آن روز از پیش روى و از جانب راست به ایشان دهند هم چنان که نامه اعمال اشقیا را بر پس پشت و به جانب دست چپ به ایشان دهند پس این نور در این دو جهت علامت آن خواهد بود که ایشان به حسنات خود سعیدند و به صحایف سفید خود فایز و با عیش باشند و به سبب این نور چون برق از صراط بگذرند و هر چند در مشى مسارعت کنند نور ایشان نیز در جنب و مقدم ایشان شده آیند و بعضى دیگر در وجه تخصیص این دو جهت گفته اند که نور از روى ایشان تابد به سبب آنکه در حین وضو آن را شسته باشند و در وقت نماز گذاردن پیشانى بر زمین نهاده چنان که حضرت رسالت (ص) فرمود که «امتى العز المحجلین من آثار الوضوء» و به دست راست تسبیح کرده باشند و به انگشت عدد آن را نگاه داشته پس از هر بند انگشتى از آن نورى درخشد.
از ابن مسعود منقول است که «نور هر کس بر قدر عمل وى باشد نور یکى از صنعا بود تا عدن و از دیگرى برابر کوهى و از کسى دیگر به مقدار نخیلى و ادناى نور آن بود که صاحبش موضع قدم خود را ببیند و بعضى از مؤمنان باشند که نور ایشان به مرتبه رسیده باشد که آتش دوزخ را فرو نشاند و چون از صراط گذرند از دوزخ آواز آید که "مر یا مؤمن فان نورک اطفى نارى؛ اى مؤمن بگذر که نور آتش مرا فرو نشاند." حاصل که همه مؤمنان بر قدر مرتبه خود نور پیش ایشان و از دست راست ایشان می رود تا به در بهشت رسند. ایشان در این حال از همه اهوال قیامت نجات یافته به دار الجلال نزول نمایند.»
ابو امامه فرمود که «مؤمنان را بر صراط نور دهند و منافقان را در عقب روشنى نگذارند و مؤمنان هر گاه که روى باز پس کنند همه صراط روشن شود پس منافقان از ایشان التماس نور کنند. "یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب؛ روزى که مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: ما را مهلت دهید تا [پرتویى] از نور شما بر گیریم. به آنان گویند: به پشت سرتان [دنیا] برگردید و [از آنجا براى خود] نورى بجویید. سپس میان آنان دیوارى زده مى شود که داراى درى است، درونش [که مؤمنان در آن درآیند] رحمت است و بیرونش که پیش روى منافقان قرار دارد عذاب است." (حدید/ 13) ذکر خصوص منافقین با اینکه تمام کفار و مشرکین در عذاب شرکت دارند براى این است که سایر کفار و مشرکین با مؤمنین نبودند دشمن خارجى بودند و منافقین با مؤمنین مختلط بودند و دشمن داخلى بودند مسجد مى آمدند، به نماز حاضر مى شدند طرف معامله بودند، ازدواج با آنها داشتند، اسم اسلام و ایمان روى خود گذارده بودند و غیر اینها. چون توجه مؤمنین به طرف بهشت بود و جهنم عقب سر و طرف پشت آنها بود و منافقین به طرف جحیم بودند گفتند برگردید به طرف ما تا ما هم از نور شما استضائه کنیم.»
بعضى گفتند به آنها گفته می شود: برگردید به دنیا و تحصیل ایمان کنید تا نورانى شوید و هیهات که دیگر بر گشتن ندارد و بعضى گفتند برگردید به صفحه قیامت و صحراى محشر چون در صحراى محشر تمام مجتمع بودند و نور ایمان مؤمنین صحراى محشر را روشن کرده موقعى که خطاب رسید «و امتازوا الیوم أیها المجرمون؛ و اى گناهكاران امروز [از بى گناهان] جدا شويد.» (یس/ 59) منافقین در ظلمت افتادند. آنها مى خواهند برگردند. دیوارى کشیده مى شود بین بهشت و جهنم دیگر راه فرار و برگشتن ندارند. یک باب براى این سور هست یک طرف آن که رو به بهشت باشد که باطن آن باب باشد پشت درب. و یک طرف آن که جلو باشد رو به جهنم است که نکته ملیحه آنکه درب را از پشت مى بندند که پشت درب رو به خانه و منزل است که بیرونى داخل نشود و روى درب رو به خارج است و خانه و منزل بهشت و رحمت است و بیرون آن خارج و عذاب است و این درب بسته مى شود منافقین از بیرون فریاد مى زنند.
دیوارى بین منافقان و مؤمنان
اما این "در" براى چیست؟ ممکن است براى این باشد که منافقان از این در نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا اینکه افرادى که کمتر آلوده اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند. و در اینکه این دیوار چیست؟ بعضى از مفسرین گفته اند اعراف است. این احتمال بعیدى نیست هم چنان که در تفسیر آیه شریفه «و بینهما حجاب و على الأعراف رجال؛ و ميان آن دو [گروه] حايلى است و بر اعراف مردانى هستند كه هر يك [از آن دو دسته] را از سيمايشان مى شناسند.» (اعراف/ 46) این احتمال هست. و بعضى دیگر منظور از آن دیوار را غیر اعراف دانسته اند. و معناى اینکه فرمود: "له باب" این است که دیوار مذکور درى دارد، و این، در حقیقت تشبیهى است از حالى که منافقین در دنیا داشتند، چون منافقین در دنیا با مؤمنین اتصال و ارتباط داشتند (و مانند کفار یکسره رابطه خود را با مؤمنین قطع نکرده بودند)، و با اینکه با مؤمنین ارتباط داشتند، در عین حال با حجابى خود را از مؤمنین پنهان کرده بودند، (یعنى واقعیت خود را پنهان کرده بودند، و مؤمنین حتى احتمال هم نمى دادند که این افراد ظاهر الصلاح گرگانى در لباس میش بوده باشند) و علاوه بر این که در و دیوار مذکور وضع دنیایى منافقین را ممثل مى کند، این فایده را هم دارد که منافقین از آن در، وضع مؤمنین را مى بینند، و بیشتر حسرت مى خورند، و سر انگشت ندامت مى گزند.
شاید مقصود از آن سور و دیوار پرده ضخیم طبیعت باشد، که در دنیا بین مؤمنین و منافقین حجاب گردیده و نور حقیقت را از نظر منافقین پوشانیده، و در این دنیا ظاهر بینان نمى بینند، و در قیامت که هر چیزى به حقیقت خود نمایان می گردد به صورت حصن و دیوار ضخیمى می شود که منافقین را از تلألؤ نور حقیقت در ظاهر و باطن محروم می گرداند. و شاید مقصود از آن دربى که دو طرف دارد طرف باطن آن رحمت است و طرف ظاهر آن عذاب است قلب آدمى است که آن لطیفه رحمانى است و واقع در عالم طبیعت گردیده هر گاه از کثافات اخلاقى پاک گردید و رو به حق تعالى و عالم اله آورد آن درب رحمت می گردد که فیوضات الهى و انوار رحمت رحمانى از راه قلب بر انسان وارد می گردد، و هر گاه رو به دنیا و عالم طبیعت آورد از همین راه مشمول غضب پروردگار و عذاب و دورى از رحمت او می گردد.
قابل توجه اینکه مى گوید: «باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب؛ درون آن رحمت، و برون آن عذاب است.» (حدید/ 13) یعنى مؤمنان همچون ساکنان شهر در درون این باغ هستند، و منافقان همچون بیگانگان در قسمت بیابانى قرار دارند، قبلا نیز آنها در یک جامعه و در کنار هم زندگى مى کردند، اما دیوارى عظیم از اعتقادات و اعمال مختلف آنها را از یکدیگر جدا مى کرد، در قیامت نیز همین معنى مجسم مى گردد. و اینکه دیوار مذکور داخلش که به طرف مؤمنین است طورى است که مشتمل بر رحمت است، و ظاهرش که به طرف منافقین است مشتمل بر عذاب است، با وضعى که ایمان در دنیا دارد مناسب است، چون ایمان هم در دنیا نظیر همان دیوار آخرت، براى اهل اخلاص از مؤمنین نعمت و رحمت بود، و از داشتن آن شادى و مسرت مى کردند و لذت مى بردند، و همین ایمان براى اهل نفاق عذاب بود، از پذیرفتنش شانه خالى مى کردند، و اصلا از آن ناراحت و متنفر بودند.
این حجاب حقیقى است که همه مردم را از یکدیگر جدا و امتیاز ذاتى آنان را آشکار می نماید و همه آنها در دو سوى حجاب و فاصله قرار خواهند گرفت. بدیهى است برحسب آیات که اشاره شد یگانه سبب امتیاز بشر همانا نور ایمان و تقوى و نیز ظلمت کفر و شرک یعنى صفا و نورانیت و درخشندگى ایمان و سعادت و قرب رحمت پروردگار. و دیگر ظلمت و تیره گى شقاوت و حرمان از رحمت و محرومیت از فضل است که سراسر مردم را دو دسته نموده و در دو صف مخالف یکدیگر قرار مى دهد یک صف در قطب رحمت و فضل که اختصاص باهل ایمان دارد منافقان و بیگانگان در قطب مخالف و غضب قرار گرفته اند در سمت راست اهل یمین و قدرت با چهره هاى درخشان و سیرتهاى هم چه خورشید تابان و قلوب باصفا و نورانى. و در سوى دیگر تیره بختان با چهره هاى تیره و سیرتهاى ظلمانى و چه حجاب و پرده و فاصله اى ثابت تر و استوارتر از چهره و رخسار تابان ایمان و یا از صورت تیره و سیرت پلید کفر و شرک و محرومیت که سلسله بشر را در دو سو قرار مى دهد و سبب این گونه امتیاز ذاتى و تباین جوهر وجودى هر یک می شود.
فریادی از پشت دیوار
اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در آیه بعد مى افزاید: «ینادونهم أ لم نکن معکم؛ آنها را صدا مى زنند که مگر ما با شما نبودیم؟!» (حدید/ 14) این آیه مطلبى استینافى را به عنوان پاسخ از سؤالى تقدیرى بیان مى کند، گویا شخصى بعد از شنیدن آیه قبلى پرسیده: «منافقین و منافقات بعد از آنکه با آن دیوار برخورد مى کنند، و آن عذاب را از پشت دیوار مشاهده مى نمایند چه تدبیرى مى اندیشند و چه مى کنند؟» در پاسخ فرموده: «ینادونهم؛ فریاد بر مى آورند.» (حدید/ 14) و معناى آیه این است که: منافقین و منافقات، مؤمنین و مؤمنات را بانگ مى زنند که مگر ما در دنیا با شما نبودیم؟ و منظورشان از این سخن این است که در دنیا در ظاهر دین با مؤمنین و مؤمنات بودند، (آنان نماز مى خواندند و اینان نیز مى خواندند، و هر کار دیگرى که مؤمنین مى کردند اینان نیز مى کردند، با این تفاوت که مؤمنین و مؤمنات هر چه مى کردند براى رضاى خدا و تقرب بدو مى کردند، و اینان هر چه مى کردند به این انگیزه مى کردند که با زبان شکار، سخن گفته باشند، تا زودتر شکار را در دام خود بیفکنند).
ما با شما بودیم، نماز به جا مى آوردیم، در مسجد پاى فرمایشات پیغمبر استماع مى کردیم، معاشرت داشتیم، حج مى رفتیم و غیر اینها و همین کلام را هم با خداى متعال دارند که در خبر دارد اول حکمى که مى شود در مورد اینها است مى گویند که هنوز در حق کفار و مشرکین حکم نفرموده اى با اینکه ما اقرار به شهادتین داشتیم قرآن تلاوت مى کردیم در جامعه مسلمین بودیم خطاب مى رسد لیس من یعلم کمن لا یعلم و در اینجا هم گفته مى شود. هم در دنیا با شما در یک جامعه مى زیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، و ما را در چنگال عذاب رها کردید؟!
در آنجا مؤمنان به آنان پاسخى مى دهند که همان سخن قاطع و برهان برنده است: اولا: با بیان حقیقت پیوستگى و وابستگى، که تنها وابستگى زبانى نیست، بلکه پیوستگى به کردار و عمل هماهنگ و متجانس است و این با واقعیت (وجود و فکر) منافقان و دورویان تحقق نمى یابد، زیرا آنان خود را در فتنه مى افکنند، در حالى که مؤمنان از آن مى پرهیزند، و به انتظار مى ماندند و پا به پا مى کنند، در حالى که مؤمنان دست به اقدام مى زنند، و شک و تردید مى کنند، در حالى که مؤمنان یقین دارند، و به آرزوهاى دراز دامن فریفته مى شوند، در حالى که مؤمنان مى کوشند، و به نداى شیطان پاسخ مثبت مى دهند، در حالى که مؤمنان از او به خدا پناه مى جویند، و از سر بخل امساک مى ورزند و به مردم نیز مى گویند چنین باشند، در حالى که مؤمنان انفاق مى کنند.
ثانیا: با بیان مراحل فرو افتادن به پستى و هلاکت در مورد انسان، که این روشنترین آیه در قرآن از حیث ترتیب پیامدى مراحل سقوط است،
آنها در پاسخ مى گویند: آرى با هم بودیم "قالوا بلى" در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید. سپس مراحل سقوط دوزخیان را ذکر می کنند.
خود را به فتنه افکندن
«و لکنکم فتنتم أنفسکم؛ شما خود را به واسطه پیمودن طریق کفر فریب دادید و هلاک کردید.» (حدید/ 14) «فتن» در لغت به معنى نهادن فلز چون طلا در آتش است. و "ابتلا" آزمودن با مشکلات را فتنه نامیده اند، از آن رو که انسان در ضمن آن در آتش حوادث و عوامل دگرگون کننده داغ مى شود و با رقابتها و مبارزه طلبیها و فشارهاى دشوار و گاه درهم شکننده روبرو مى شود، و سؤال این است: چگونه انسان خود را به فتنه مى افکند؟ در پاسخ گوییم: هنگامى که انسان مى خواهد نسبت به پروردگار خود مخلص باشد و از گمراهى و انحراف به دور ماند، واجب است که از گمراهه هاى فتنه ها و هر جا که در مظان آن است دورى جوید، پس بدان جایها وارد نمى شود و با آنها همکارى و دمسازى نمى کند، و به راستى چنان خواهد بود که امیر مؤمنان (ع) مى گوید: «در هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش، نه پشتى که بر آن نشینند و نه پستانى که شیرش بدوشند.»
پس در سرزمینهایى که فتنه ها در آنها آدمى را گرفتار مى کند و به خاک مى افکند یا در آنها انسان به چنگ ستمکار مى افتد، سفر نمى کند، و کتابها و مجلاتى را که موجب گمراهى او مى شود و رق نمى زند و در کشمکشهاى سیاسى و اجتماعى که به دین او زیان مى زند مداخله نمى کند، و امام على (ع) گفته است: «به درون فتنه اى که بر سر راهتان قرار گرفته و بدان رو کرده اید وارد نشوید، و از راههاى فتنه خیز کناره کنید و میانه راه را براى آن آزاد گذارید (تا فتنه بى گزندى به شما به راه خود رود)»، و این است حال مؤمن. وى به خاطر دین خود احتیاط مى کند و بر روى زمین چنان رزمنده اى راه مى رود که گویى از میدانى مین گذارى شده عبور مى کند، اما منافق و کافرى که در جستجوى غنیمتهاى دنیایى است وارد فتنه ها مى شود و تا پایان به عمق آنها فرو مى رود، زیرا براى به دست آوردن دنیا له له مى زند، دنیایى که آیه بیستم همین سوره متاع فریب آن را بیان مى کند.
یعنى به اراده خود خویشتن را به فتنه افکندید، و هدفتان سرگرمى و بازى و زیور و فخر فروشى و افزون نمایى به یکدیگر در خس و خاشاک و اندک مال دنیا و لذتهاى آن بود. و اینجا فرقى است میان کسى که بى اراده دستخوش فتنه مى شود و سپس از راه اسلام در رفتار با آن پیروى مى کند یا خود را به فتنه مى افکند و در آن وارد مى شود تا با آن بستیزد و مقاومت کند با کسى که به اراده خود وارد مى شود نه از آن رو که با آن مبارزه کند بلکه بدان سبب که خود مراد و غرض آن باشد و دنیا و هواى مراد و غرض او از ورود به فتنه باشد. شاید فریفتگى به دنیا آشکارترین مصداقهاى فتنه هاى نفس است، و در این کلمه «فتنتم» سایه اى است از معنى «اضللتم: گمراه کردید» از نظر تشابه با گفته خداوند به پیامبر خود که گوید:«و احذرهم أن یفتنوک عن بعض ما أنزل الله إلیک؛ و بر حذر باش از ایشان که مبادا تو را بفریبند و گمراه کنند و در پاره اى احکام خدا که به تو فرستاده (تقاضاى تغییر کنند).» (مائدة/ 49)
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 273
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 328
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 24 صفحه 218
ملا فتح الله كاشانی- تفسیر منهج الصادقین- جلد 9 صفحه 174
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 13 صفحه 570
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 8 صفحه 185
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 61
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 6 صفحه 238
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 15 صفحه 45
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 16 صفحه 175
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 12 صفحه 426
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 12 صفحه 131
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها