عذابهای اصحاب شمال
فارسی 3566 نمایش |در قرآن از اصحاب شمال سخن گفته که نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند و آه و ناله از آنها برمى خیزد و آرزوى مرگ مى کنند، در آیات مورد بحث به گوشه اى از عذابهاى آنها در قیامت اشاره کرده مى فرماید: «خذوه فغلوه؛ در این هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: بگیرید او را، و در بند و زنجیرش کنید.» (حاقه/ 30) "غلوه" از ماده ی "غل" زنجیرى است که گاه به وسیله آن دست و پاى مجرمان را به گردن آنها مى بستند و بسیار مشقت بار و رنج آور بوده.
«پس واى بر گرفتارى که عشیره اش نمى توانند او را نجات دهند و از قبیله اش براى او کارى برنمى آید.» رسول الله (ص) گفت: «سپس صحیفه و نامه او مى آید که در پشت سر او پرواز مى کند و در طرف دست چپ او قرار مى گیرد، و آن گاه فرشته اى مى آید و سینه اش را مى شکافد تا به پشتش برسد، و سپس دست چپ او را مى پیچاند و به او مى گوید: نامه ات را بخوان و او مى گوید: اى فرشته! چگونه بخوانم و حال آن که جهنم پیش روى من است؟ گفت: پس خدا مى گوید گردنش را بکوب، و ستون فقراتش را بشکن، و پیش سرش را به سوى پاهایش بکش، و سپس مى گوید که او را بگیرید و دربند کنید، و براى بزرگداشت گفته خدا هفتاد هزار فرشته غلاظ و شداد با یکدیگر به مسابقه مى پردازند. بعضى به کندن ریشهاى او مى پردازند، بعضى دیگر به شکستن استخوانهایش، گفت: پس مى گوید: چرا رحم نمى کنید؟ گفت: پس مى گویند: اى بدبخت، چگونه به تو رحم کنیم در حالى که پروردگار ارحم الراحمین به تو رحم نکرده است؟ مگر این تو را آزار مى دهد؟ و او مى گوید: آرى، سخت عذابم مى دهد، گفت: پس مى گویند: اى شقى! چطور است که تو را به آتش در افکنیم؟ گفت: پس فرشته اى فشار بر سینه اش وارد مى آورد که بر اثر آن هفتاد هزار سال رو به پایین در حرکت مى ماند.»
امیرالمؤمنین (ع) گفت: «و اما اهل معصیت را در آتش خوار و ذلیل مى کند، و پاهایشان را مى بندد، و دستهاشان را با بند به گردنهاشان مى آویزد، و بر تنهاشان پوششهایى از قطران مى پوشاند و ...» و فرمان خدا بیشتر مخصوص طاغیانى از حکام است که بر گردنهاى مردمان تسلط پیدا کردند، و بسیارى از پاکان و صالحان فدایى فرمانهاى زندان و عذاب و کشتن ایشان شدند. صاحب کشاف گفته است که این آیه درباره ابوجهل نازل شده و او بر مردمان تسلط داشته و نسبت به ایشان تکبر به خرج مى داده است.
«ثم الجحیم صلوه؛ سپس گفته مى شود او را در آتش دوزخ وارد کنید.» (حاقه/ 31) طبیعى است که انسان در هنگام روبرو شدن با خطر به دفاع از خود یا به گریختن از معرکه بپردازد، ولى مجرمان دست و پا بسته در آن واحد عذاب جهنم و عذاب غل و زنجیر هر دو را با هم مى چشند، و این از سخت ترین گونه هاى عذاب است که کسى را آتش در حال سوزاندن باشد و او هیچ راه فرار و مقاومتى در برابر خود نیابد. رازى از مبرد نقل کرده است که: «أصلیته النار» یعنى او را وارد آتش کردم، و قمى گفته است: یعنى در آن منزلش دهید، و به نظر من ریشه اصطلاء از صله و وصول است و «صلوه» یعنى کارى کنید که آتش به او برسد به بهترین صورتى که ممکن است این رسیدن از لحاظ کیفیت و زمان صورت پذیر شود، و از آن جهت صله رحم گفته اند که مقصود از آن ارتباط خویشاوندى پیوسته اى است که هیچ انقطاع و بریدگى در آن پیدا نشود.
در جاى دیگر می فرماید: «إذ الأغلال فی أعناقهم و السلاسل یسحبون* فی الحمیم ثم فی النار یسجرون؛ هنگامى كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و با زنجيرها كشانيده مى شوند. در ميان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مى شوند.» (غافر/ 71- 72) ولى در اینجا می فرماید: «ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه؛ بعد او را به زنجیرى بکشید که درازاى آن هفتاد ذراع است.» (حاقه/ 32) "سلسله" به معنى زنجیر است، و در اصل از ماده "تسلسل" به معنى تکان خوردن و لرزش گرفته شده، زیرا حلقه هاى زنجیر مى لرزند و تکان مى خورند.
سخنان مفسرین در معنى ذراع
"ذراع" به معنى "فاصله آرنج تا نوک انگشتان" است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده، و یک مقیاس طبیعى است، ولى بعضى گفته اند که این ذراع غیر از ذراع معمول است به طورى که هر ذراع از آن فاصله هاى عظیمى را دربر مى گیرد، و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى بندند. این طول براى آن کفایت مى کند که زنجیر براى پوشاندن همه اجزاء بدن به کار برده شود، و بعضى از مفسران لفظ «سبعون» را مبالغه و از گونه این گفته خدا دانسته اند: «إن تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم؛ اگر براى آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید.» (توبه/ 80) بعضی گفته اند هفتاد ذرع به ذراع فرشتگان است که از دبرش داخل کنند و از بینیش در آورند. (عبدالله عباس، ضحاک) پس بنابراین معنایش چنین می باشد. سپس زنجیر را ببندید در او پس وارونه شده چنان که می گویند: ادخلت القلنسوة فى رأسى. قلنسوه را در سرم گذاردم. قول دیگر اینکه هر ذرعى به قدر هفتاد ذرع ما می باشد که هفتاد در هفتاد می شود (سفیان) و حسن بصری گفته: جز خدا نداند که مقدار زراع چقدر است. و غیر اینها از وجوهى که مفسرین توجیه نموده اند لکن بهتر این است که گفته شود مقصود از (سبعون ذراعا) همان ذراع معهود باشد و اشاره دارد به طول بند چنانچه معمول است هفتاد و هفتصد و امثال آن را براى کثرت آرند. به هر حال چنان زنجیرى را آن چنان اطراف مجرمان مى پیچند که سرتاپاى آنها را فرا مى گیرد. بعضى از مفسران گفته اند این زنجیرهاى طولانى براى یک فرد نیست، بلکه هر گروه را به یک زنجیر مى بندند، ذکر این مجازات بعد از ذکر غل و زنجیر در آیات گذشته تناسب بیشترى با همین معنى دارد.
از نوف بکالى منقول است که پیغمبر (ص) فرمود که مراد به ذراع ذراع فرشتگان است که هر ذراعى هفتاد باع است و هر باعى بعد آن مسافتى که میانه کوفه و مکه است و این حدیث را در مسجد کوفه نقل کرده و بعضى اسناد این حدیث به قتاده می کنند و از کعب الاحبار مروی است که اگر همه آهن که در دنیا است جمع کنند به وزن یک حلقه از آن زنجیر نیست و اگر حلقه از آن بر کوه هاى عالم نهند چون از زیر بگذارد و ابن عباس فرموده که زبانیه سلسله را از زیر او درآورند و ببینى او کشند و در دهن وى کنند و از چشمش بیرون آورند. و مقرر است که هر چند سلسله اطول باشد عقوبت آن اشد باشد. امام صادق (ع) فرمود: «اگر حلقه واحدى از زنجیرى که طول آن هفتاد ذراع است بر دنیا نهاده شود، دنیا از گرمى آن گداخته خواهد شد»، و محتمل است که آن زنجیر بزرگى باشد که در همه جهنم کشیده شده است و بازوهایى دارد که طول هر یک از آنها هفتاد ذراع است و هر گناهکارى به یکى از آنها بسته مى شود.
از امام باقر (ع) آمده است که فرمود: من پشت پدرم (ع) بودم در حالى که او سوار بر قاطرش بود، وقتى به قاطرش نگاه کردم ناگهان دیدم او پیرمردى است که در گردنش زنجیر است و مردى به دنبال آن روان است. پس گفت: اى على بن الحسین (ع) مرا سیراب کن و به من آب بده، آن مرد که پشت سر او بود گفت: به او آب ندهید، خدا او را سیراب نکند. امام باقر (ع) فرمود: آن مرد معاویه بود. قمى گفته: معناى سلسله ى هفتاد مترى در باطن عبارت از هفتاد ستمگر و جبار است.
در کفایة الموحدین آمده است که روایت معتبر است: چون خطاب شود به ملائکه غلاظ و شداد، خذوه فغلوه به جهت تعظیم این خطاب، هفتاد هزار ملائکه غلاظ و شداد از جاى خود حرکت نمایند و بگیرند آن کس را، و استخوانهاى او را در هم شکنند، به سلسله آتش کنند و در زمین محشر او را به روى در میان آتش اندازند. و در خبر است اگر یکى از حلقه هاى آن زنجیر را به کوههاى عالم نهند، از شدت حرارت آب شود.
اما طول این سلسله چندان باشد که [اگر این] ارزیز از بالاى او به زیر افکنند چهل خریف برود شب و روز و او هنوز به آخر نرسیده باشد. کعب الأحبار گفت فى قوله ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه، گفت: اگر همه آهن که در دنیا هست با یک حلقه او بر سنجند، یک حلقه او بر همه آهنهاى دنیا بچربد. سویدبن نجیح گوید: تمام اهل آتش در این سلسله هستند و اگر حلقه اى از آن را بر کوه گذارند آن کوه از حرارت آن آب شود.
اما این که چگونه در آن کشیده مى شوند، امرى است که درباره آن دو احتمال وجود دارد. اول: این که در بدنهاشان داخل مى شود و مثلا از دهان درآید و از مخرج بیرون رود، و بدین گونه بدنهاشان از هر طرف شکافته مى شود، و اصل سلک داخل شدن چیزى در چیز دیگر است، همچون داخل شدن نخ در سوراخ سوزن. دوم: این که زنجیر را بر گردن او مى افکنند و بر گرد بدنش مى پیچند و چنان است که گویى در میان زنجیر راه مى رود، و زمخشرى در الکشاف گفته است: بر گرد وى مى پیچیدند تا چنان شود که به آن پوشیده باشد.
آرى این سلسله طولانى که در قیامت آدم عاصى را به آن مى بندند همان زنجیر طبیعت و بند اوهام و قید آرزو و آمال طولانى دنیوى است که در عالم قیامت که (تبلى السرائر) است به مرتبه ظهور و بروز می رسد و نتیجه آن همان زنجیر و سلسله هفتاد ذراعى می شود و همانطورى که در دنیا آرزو و آمال بلند به دست و پاى انسان پیچیده و نمی گذارد قدمى به سوى حقیقت بردارد به دلیل تجسم اعمال که در آیات قرآنى و احادیث بسیار اشاره شده در قیامت صورت خارجى می پذیرد زیرا که در آن وقت معانى صورت می گیرد و باطن ظاهر می گردد کسى که در این عالم روح و روان خود را از اسارت طبیعت و قید اوهام رهایى داد روز رستاخیز نیز آزادانه به جوار قرب الهى پرواز می نماید. نفسى که پایبند طبیعت است چگونه تواند راهى به سوى حقیقت پیدا نماید پس آنچه هست از ما است که بر ما است. «أن الله لیس بظلام للعبید؛ خدا نسبت به بندگانش [حتى به کمترین چیزى از ستم] ستمکار نیست.» (آل عمران/ 182)
در آیات دیگر نیز از این تعبیرها آمده است مانند: «إنا أعتدنا للکافرین سلاسل و أغلالا و سعیرا؛ ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم.» (دهر/ 4) باید گفت که مسائل مربوط به قیامت را با زبان ما ساکنان دنیا نمى توان کاملا بیان کرد و آنچه در آیات و روایات آمده تنها شبحى از آن را ترسیم مى کند. تعبیر به "ثم" در این آیه نشان مى دهد که بعد از ورود به جهنم در زنجیر هفتاد ذراعى گرفتار مى شود، و این مجازات جدیدى است براى آنها، این احتمال نیز وجود دارد که همه این زنجیرهاى فردى و جمعى قبل از ورود در جهنم است.
چرا آنها را به غل و رنجیر می کشید!؟
در دو آیه بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته مى فرماید: «إنه کان لا یؤمن بالله العظیم؛ زیرا او اصرار داشت که به خداى بزرگ ایمان نیاورد.» (حاقه/ 33) و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى کردند نمى پذیرفت، و به این ترتیب پیوند او با "خالق" به کلى قطع شده بود. و نیز مردم را «و لا یحض على طعام المسکین؛ بر اطعام مستمندان تشویق نمى کرد.» (حاقه/ 34) و به این ترتیب پیوند خود را از "خلق" نیز بریده بود.
بنابراین عامل بزرگ بدبختى او قطع رابطه از "خالق" و "خلق" بود، و از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مى توان در این دو خلاصه کرد، و عطف "اطعام مسکین" بر "ایمان" اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ انسانى است، و به راستى چنین است زیرا به گفته بعضى بدترین عقائد "کفر" است، و بدترین رذائل اخلاقى "بخل".
جالب توجه اینکه نمى گوید: "اطعام نمى کرد" مى گوید: دیگران را وادار به اطعام نمى نمود، اشاره به اینکه اولا تنها اطعام کردن یک فرد، مشکل مستمندان را حل نمى کند، باید دیگران را نیز دعوت به این کار خیر کرد تا جنبه عمومى پیدا کند. ثانیا ممکن است انسان شخصا توانایى بر اطعام نداشته باشد، اما همه کس توانایى بر ترغیب دیگران داشته باشد. ثالثا افراد بخیل چنانند که نه تنها بذل و بخششى ندارند بلکه علاقه به بذل و بخشش دیگران نیز ندارند.
از بعضى از قدماء نقل شده است که به همسر خود دستور مى داد غذا را بیشتر طبخ کند تا به مسکینان نیز بدهد، و بعد مى گفت: "نصف آن زنجیر را با ایمان به خدا از تن خود بیرون آوردیم، و نصف دیگرش را با اطعام بیرون مى کنیم".
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 668
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 صفحه 468
ابوالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 19 صفحه 391
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 25 صفحه 280
ملا فتح الله كاشاني- منهج الصادقین- جلد 9 صفحه 402
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 14 صفحه 289
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 13 صفحه 297
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 321
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 80
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها