اعتقاد به تجسد و تجسم عیسی در ایمان مسیحی

فارسی 5908 نمایش |

تجسد یا تجسم

به لحاظ تاریخی، یکی از بنیادی ترین اصول ایمان مسیحی، تجسد یا تجسم بوده و می باشد؛ یعنی اعتقاد به این که خداوند در شخص عیسی مسیح، تبدیل به بشر شد؛ خصوصا اعتقاد بر این بوده است که عیسی هم کاملا بشر بوده و هم کاملا خدا. مسیحیان معتقدند که پیام ازلی و غیر مخلوق خدا جسم شد و به شکل عیسای انسان میان ما ساکن گردید و به عبارت دیگر پیام یعنی کلمه او در عیسای انسان وحی شد. بر این اساس عیسی، کتاب وحی شده ای نیاورده، بلکه وی تجسم وحی خدا بوده است. وی وحی خداست و این یک اختلاف اساسی میان مسیحیت و اسلام است.
مسیحیان ایمان دارند که عیسی به قدرت خدا از زن مقدسی به نام مریم زاده شد. البته مسیحیان هیچگاه اعتقاد ندارند که خدا عیسی را از نظر جسمی تولید کرد، یا اینکه خدا هم مانند بشر فرزندی دارد، یا اینکه عقیده ای مانند اعتقاد یونانیان و رومیان قدیم یا عربهای جاهلیت را در مورد خدا پذیرفته باشند. همچنین مسیحیان عقیده ندارند که مریم همسر خدا بوده، یا اینکه نطفه ای از خدا گرفته است. بلکه آنان می گویند: «عیسی به قدرت خدا (روح القدس) در شکم مریم قرار گرفت و از وی زاده شد.» مسیحیان توجه دارند که هرگاه خدا را «پدر ما» یا «پدر عیسی» می خوانند، با استفاده از تجربه انسانها به روش مجازی سخن می گویند.
یوحنا، مؤلف انجیل، در رساله اول خود (4:7) می نویسد: «هر که محبت می نماید، از خدا مولود شده است.» هیچ وقت یک مسیحی تصور نمی کند که این گونه مجازگوییها به تولد جسمانی اشاره داشته باشد، بلکه بدیهی است که به نزدیکی، نشانگی، اتحاد و حیات الهی دلالت می کند. اجتماعات کلیسایی نخستین تعلیم داده است که کلمه خدا، مانند یک شیء خارجی در عیسی حضور نداشته، بلکه عیسی در عین اینکه کاملا و از هر نظر انسان بوده (و فقط از نظر عصمت مطلق با دیگران تفاوت داشته است) در همان حال، کاملا با کلام خدا متحد بوده است. همچنین عیسی، مانند سایر مردم بر اثر تجربه کردن زندگی و ارتباط با مردم، در معرفت و شناخت ذات خود پیشرفت می کرده است.

تجسد در رتبه بعد از اعتقاد به تثلیث

مساله ای که در رتبه بعد از اعتقاد به تثلیث، مورد ملاحظه و بررسی واقع می شود، این است که اقنوم دوم تثلیث که واجب الوجود و ازلی است، با شخصیت انسانی عیسی چه ارتباطی دارد و فعالیت های عیسی از اراده الهی سازماندهی می شود یا از اراده انسانی؟ بدیهی است که چنین مشکل و نقطه ابهامی برای گروههایی از مسیحیان که عیسی را شخصیتی الهی در نظر گرفته و او را انسانی برگزیده می دانند، مطرح نمی شود و در حقیقت نقطه اوج چنین مباحثی پس از تثبیت و تایید نظریه تثلیث در سال 325م. (نیقیه و تکمیل آن در سال 381 میلادی در مجمع قسطنطنیه) است. از سال 381 تا 681 میلادی یعنی زمان انعقاد سومین مجمع جهانی قسطنطنیه سال های اوج مبارزات فکری در حل این معضل بوده و از میان پاسخ های متعددی که به این پرسش داده شده،تنها یک نظریه به عنوان آموزه صحیح و ارتدوکسی مهر تایید دریافت نموده است.

نظرات عمده پیرامون شخصیت مسیح

نظرات عمده پیرامون شخصیت مسیح بدین قرار است.
الف- نظریه ناستیک ها: این گروه که از قرن دوم پدیدار شده و از مکاتب ثنوی تاثیر پذیرفته بودند، اصولا ماده را پست و شریر می دانستند. بنابراین مجسم شدن خدا را آن طور که کلیسا تعلیم می داد، قبول نمی کردند. در میان آنها در مورد شخصیت مسیح (ع) دو نظر وجود داشت: ناستیک های دسته اول تعلیم می دادند که مسیح الهی در موقع تعمید گرفتن عیسی که انسان بود بر او قرار گرفت و در موقع مرگ از او جدا شد. ناستیک های دسته دوم معتقد بودند که عیسی یک موجود خیالی بود و ظاهرا جسم داشت. آیاتی از کتاب مقدس در رد ناستیک ها به کار گرفته شد.
ب- نظریه پیروان آریوس: این گروه معتقد بودند که مسیح قبل از آغاز زمان آفریده شد. او که کلمه خدا می باشد، اولین مخلوق خدا و بوجود آورنده کائنات است. در موقع مجسم شدن، کلمه در جسم انسان ظاهر شد و جای روح را گرفت. بدین طریق مسیح کاملا انسان و کاملا خدا نبود.
ج- نظریه پیروان آپولیناریوس: آنان قبول داشتند که عیسی دارای بدن انسانی بود، ولی قبول نمی کردند که شخصیت واقعی انسانی داشت. اینان معتقد بودند که عیسی گرچه بدن و جانی انسانی داشت، ولی روح وی شعور نداشت. کلمه الهی جای رو ح انسانی را در عیسی گرفت. طبق این نظر الوهیت مسیح مورد قبول بود، ولی انسان بودن او خدشه دار می گردید. اولین شورای قسطنطنیه (381م.) این عقیده را مردود شناخت. تعداد زیادی، از عقاید وی تبعیت نموده، اما بر آرای او تعالیمی را اضافه کردند. یکی از آرای اضافه شده آن بود که جسد عیسی مسیح که از مریم عذرا (س) متولد شد، در جوهر و ذات مساوی با اقنوم کلمه (ابن) است و بنابراین لاهوت کلمه، قابلیت درد کشیدن و مرگ را دارد.
د- نظریه پیروان نسطوریوس: نسطوریوس اتحاد دو ذات (الهی و بشری) را رد کرد و مسیح را دارای دو شخصیت اعلام کرد. لوگوس یا کلمه الهی در انسانی که عیسی بود ساکن گردید و اتحاد بین این دو ذات بیشتر شبیه سکونت روح القدس در ایمان داران بود. طبق این نظر الوهیت مسیح به خطر می افتاد، زیرا تفاوت او با سایرین فقط این می شد که خدا بر او تسلط بیشتری داشت. به نظر او در عیسی دو شخصیت الهی و انسانی مستقل است که در کنار هم قرار گرفته، با هم متصل شده اند اما اتحاد بین این دو شخصیت برقرار نشده است. او عقیده داشت که مریم عذرا (س) را با اینکه مادر مسیح است، نباید پرستید. وی مادر خدا نیست، چون مادر خدا نمی تواند بشر باشد، بلکه مادر جهت ماسوتی عیسی است.
شهرستانی می گوید: «نستور معتقد بود که کلمه متجسد گشت به جسد عیسی نه به طریق امتزاج چنانچه ملکائیه گویند و نه به طریق ظهور، چنانچه یعقوبیه گویند لکن همچو نمایش آفتاب است از آبگینه یا همچو ظهور نقش در خاتم.»
ه- نظریه پیروان یوتیکوس (اوطیخا): آنها در مقابل نسطوری ها قرار داشتند و معتقد بودند که در مسیح فقط یک ذات وجود دارد نه دو ذات. تمام وجود مسیح حتی بدن او الهی بود. الوهیت و انسان در مسیح ادغام گردید و یک ذات سوم به وجود آمد. پیروان اوطیخا را معتقدان به یک ذات یا مونوفیزیس می خوانند، زیرا مسیح را فقط دارای یک ذات می دانند. «لکن بسیاری از پیروان وی تا این حد در تبیین شخصیت مسیح به افراط نرفته و مونوفیزیس معتدل نامیده شدند. زیرا که ناسوت ناقصی را برای مسیح اثبات می نمودند.»
شورای کالسدون (451م.) این عقیده را مردود شناخت. این اعتقاد بعدا جهت دیگری در پیش گرفت و بعضی پیروان آن تعلیم می دادند که مسیح فقط یک ارده داشت. ولی سومین شورای قسطنطنیه در سال 681م. این اعتقاد را هم رد کرد. یعقوب بردعی در قرن ششم در تبیین و توسعه این تفکر نقش مهمی را ایفا نمود و به همین جهت این گروه به یعقوبیه شهرت یافتند. شهرستانی می نویسد: «اصحاب یعقوب، به اقانیم ثلاثه قایل شده اند، لا اینکه گویند کلمه به لحم و دم منقلب می شود (به هیات انسانی در می آید). هر آینه حضرت الوهیت به جسد مسیح ظاهر می شود (تعالی عما یصفون)، بلکه مسیح حضرت الهیه است و از مطاوی قول ایشان، قرآن کریم خبر داده در آنچه که وارد شده که فرمود: "لقد کفر الذین قالو ان الله هو المسیح بن مریم؛ كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده ‏اند." (مائده/ 17
و- نظریه ارتدوکسی کلیسا: شورای کالسدون (451م) موضع اصلی کلیسای مسیح را روشن ساخت. یک عیسی مسیح وجود دارد که دارای دو ذات یعنی ذات انسانی و الهی می باشد. او واقعا خداست و دارای بدن و روح می باشد. او از نظر الهی با پدر هم ذات می باشد و از نظر انسانی با انسان هم ذات است، ولی هیچ گناهی ندارد. از نظر الوهیت قبل از آغاز زمان ها از خدا متولد گردید و از نظر انسانی از مریم باکره متولد شد. تمایز بین دو ذات بر اثر اتحاد از بین نرفته بلکه خصوصیات آنها حفظ و در یک شخص ادغام گردیده است.
عیسی دو شخص نمی باشد، بلکه یک شخص و پسر خداست. هر چند دو ذات وجود دارد، اما فقط یک شخص هست. هر چند صفات یک ذات را نمی توان به ذات دیگر نسبت داد، اما صفات دو ذات به یک شخص مربوط می گردد. نباید گفت که مسیح خدایی است که جنبه انسانی دارد و یا انسانی است که خدا در او ساکن می باشد. زیرا در صورت اول انسان بودن او کامل نیست و در صورت دوم خدا بودن او کامل نمی باشد. دومین اقنوم تثلیث اقدس به طور کامل انسان نشد، بلکه ذات انسانی به خود گرفت. ذات انسانی مسیح مربوط به زمان مجسم شدن او بود، ولی ذات الهی او این طور نبود. این اتحاد در ذات به طوری در یک شخص عملی گردید که مسیح در عین حال دارای صفات ظاهرا متضاد بود.
او هم ضعیف بود و هم قادر مطلق، هم در دانش رشد می کرد و هم دانای مطلق بود، هم محدود بود و هم نامحدود، هم در یک جا ساکن بود و هم در همه جا. بنابراین او دارای دو اراده بود. از نظر اراده انسانی مایل بود که از صلیب دوری کند. (متی/ 39:26) و از نظر اراده الهی از گناه شدن دوری می کرد. (دوم قرنتیان/ 21:5)

آموزه تجسد ادراک ناشدنی و اسرارآمیز

تصور و تصدیق آموزه تجسد به اعتراف خود مسیحیان هم بسیار مشکل، بلکه ادراک ناشدنی و اسرارآمیز است. چنانچه شخصی این مطلب را خوب بیان کرده و گفته است از طرفی سهل است خداوند خود را انسان فقط بدانیم و در هیچ کیفیتی از موسی و سقراط و کنفوسیوس متفاوت ندانیم و از طرف دیگر آسان است تصور کنیم که وی در بدن بشری خود دارای روح الهی بوده، کاملا از ضعف و نقایص بشری خالی و از جهل و نادانی و آزمایش مبرا بود. آنچه مشکل است قبول کردن تعالیم انجیل است که وی مالک یک روح بشری و همه پابستگی های لازمه آن می باشد و در عین حال این روح با پری الوهیت متصل است. این معما، فوق ادراک بشری است، ولی احتیاج انسان را رفع می کند. این را سری می دانیم که گرچه فهم انسانی قابل فهم آن نیست، باز برای نجات بشر لازم و ضروری است.
بنابراین این عقیده نیز از سوی بسیاری از پیروان آیین مسیح، رفته رفته مورد اعتراض و انکار، واقع شده و در تحقق خارجی تجسد، تردید کرده اند، و حتی امکان وقوع آن را هم قابل قبول ندانسته اند. به این صورت که چگونه یک شخص می تواند کاملا بشر و در عین حال، کاملا خدا باشد؟! آیا برای یک انسان عاقل، آگاه و زیرک، تصدیق این آموزه، ممکن است؟!
هر چند افرادی در صدد حل این معمای پیچیده و نیز پاسخ به پرسش های پیرامون آن برآمده اند، ولی هیچ گاه نتوانسته ونخواهند توانست، دلیل منطقی، علمی و عقل پسندی برای آن بیابند!

منـابـع

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- صفحه 39-62- قم- موسسه فرهنگی طه- 1382

پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه- آشنایی با ادیان الهی

توماس میشل- کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب

محمدرضا زیبایی ن‍ژاد- درآمدی برتاریخ و کلام مسیحیت- معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی- مدیریت آموزش و پژوهش- انتشارات اشراق

هنری تیسن- الهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- انتشارات حیات ابدی

پطرس بستانی- دائره المعارف بستانی

جان بی ناس- تارخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- انتشارات آموزش انقلاب اسلامی- 1372

و.م.میلر- تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران- ترجمه علی نخستین- تهران- انتشارات حیات ابدی- 1981

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد