شبهات جاودانگی دوزخ (بسته شدن در دوزخ)

فارسی 3539 نمایش |

جایگاه انسانها در قیامت

ممکن است توهم شود سرانجام روزی می رسد که کسی در دوزخ باقی نخواهد ماند. «عن حمران قال: قلت: لأبى عبدالله (ع) إنه بلغنا أنه یأتى علی جهنم حین یصطفق أبوابها. فقال: لا والله إنه الخلود، قلت "خالدین فیها مادامت السموات والأرض إلا ماشاء ربک"؟ قال: هذه فى الذین یخرجون من النار؛ حمران گوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم شنیده ایم که روزی بر اهل دوزخ فرا می رسد که اهل آن پراکنده و درهای دوزخ را می بندند؟» فرمود: «به خدا سوگند چنین نیست، بلکه جاودانگی جهنم ثابت و برقرار است.» گفتم «پس گروهی که استثنا شده اند چه کسانی هستند.» «خالدین فیها مادامت السموات والأرض إلا ماشاء ربک؛ تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد.» (هود/ 107) فرمود: «اینان کسانی هستند که قابلیت رهایی از جهنم را پس از مدتی چشیدن عذاب دارا بوده اند.»
بعضى از حکماء و عرفاء که منکر خلود شدند تمسک به این آیه و آیه بعد کردند که پس از طى سماوات و ارض دستگاه بهشت و جهنم برچیده می شود و ماهیات به کلى معدوم و وجود صرف که ذات اقدس حق است باقى چنانچه مثنوى می گوید:
پس عدم گردم عدم چون ارقنون *** گویدم کنا الیه راجعون
و آیات مطلقه در باب خلود را تقیید می کنند به این آیه.

خلود از ضروریات دین

اما جواب- آنکه اولا خلود از ضروریات دین است و منکر آن کافر است و ثانیا اگر مراد از دوام سماوات و ارض بقاء آنها است به این صورت همان ابتداء فناء دنیا و قیام قیامت از این صورت می افتد چنانچه می فرماید: «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب؛ روزى كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه ‏ها در مى‏ پيچيم.» (انبیاء/ 104) «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات؛ روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد.» (ابراهیم/ 48) پس باید اصلا دستگاه بهشت و جهنمى نباشد که صریح آیات است حتى همین آیه، و اگر مراد زوال ماده آسمان و زمین است فهو اول الکلام بلکه صریح آیات است که مواد اشیاء باقى است و لو صور آنها تغییر کند کما اینکه مفاد تبدیل و طى کطى السجل هم همین است بلکه بهشت و جهنم هم در همین آسمانها و زمین است که در قرآن می فرماید: «عند سدرة المنتهى* عندها جنة المأوى؛ نزديك سدرالمنتهى. در همان جا كه جنة‏الماوى است.» (نجم/ 14- 15) و گفتند جهنم تخوم زمین است.
ثالثا این تعبیر کنایه از دوام است چنانچه متعارف در تمام السنه است و بسیار تعجب است از حکماء که در تقسیم قضایا قضیه دائمیه را مثال می زنند به (السماء موجود دائما).
"خالدین فیها" همیشه ابد الاباد معذب در آتش هستند "ما دامت السماوات و الأرض" چنانچه آسمانها و زمین همیشه برقرار است ولو تغییراتى در آنها بشود "إلا ما شاء ربک" کلمات مفسرین در این جمله بسیار مختلف است و همچنین در آیه بعد نظر به اینکه هر کس داخل بهشت شد مخلد است و هر کس از اشقیاء داخل جهنم شد مخلد است این استثناء چه معنى دارد اقوال زیادى در توجیه این دو جمله گفته اند و تمام اجتهادى است مدرک خبرى ندارد، و آنچه به نظر می رسد که می توان از خود آیه استفاده نمود در هر دو مورد و الله العالم اینکه از براى خداوند در جهنم عذابهائی است که به مراتب از آتش سخت تر است و در بهشت مثوباتى است که به مراتب از نعم بهشتى بالاتر است و در اخبار اشاره به این دو قسم شده مثل خبرى که می فرماید: "اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل الله بالله"، و خبرى که بعضى در جهنم معذب به عذاب می شوند که اهل النار یتاذون من عذابهم. بنابراین استثناء تمام که اشقیاء در آتش معذب هستند و مخلد دائما الا آن اشقیایى که عذاب آنها اشد از نار است به قرینه جمله بعد "إن ربک فعال لما یرید" که قدرت دارد که فوق آتش هم عذاب کند زیرا اگر فوق آتش عذابى نباشد قدرت محدود می شود.
اینکه بعضى گفتند که بعض مؤمنین به واسطه کثرت معاصى داخل جهنم می شوند تا مدتى پس از آن نجات پیدا می کنند و به بهشت می روند و بر طبقش هم خبرى نقل می کنند و این استثناء راجع به آنها است، این تمام نیست زیرا مؤمن عاصى جزو اشقیاء نیست شقى کسى را گویند که بدون ایمان از دنیا رود، و این استثناء راجع به اشقیاء است اولا و ثانیا با استثناء در آیه بعد راجع به سعداء مناسبت ندارد.

ذبح موت

باید گفت که دلیل این سخن (یعنی خلود و جاودانگی) روایات فراوانی است که درباره ی "ذبح موت" رسیده است؛ روزی که اجل مرگ فرا می رسد، آنگاه چیزی به عنوان مرگ وجود ندارد. پس هر کس در بهشت یا دوزخ باشد، بر همان حال جاوید خواهد بود.
علامه مجلسی در کتاب گران سنگ بحارالأنوار باب ویژه ای برای "ذبح موت" قرار داده و روایات پرشماری را گردآورده که از جمله آنهاست: روایت أبوولاد حناط از امام صادق (ع). وی گوید: «از آن حضرت درباره ی قول خداوند «و أنذرهم یوم الحسرة؛ آنان را از روز حسرت بيم ده.» (مریم/ 39) پرسیدم.» فرمود: «ینادى مناد من عند الله، و ذلک بعد ماصار أهل الجنة فى الجنة و أهل النار فى النار: یا أهل الجنة و یا أهل النار، هل تعرفون الموت فى صورة من الصور؟ فیقولون: لا. فیؤتی بالموت فى صورة کبش أملح فیوقف بین الجنة و النار ثم ینادون جمیعا: أشرفوا و انظروا إلی الموت. فیشرفون ثم یأمر الله به فیذبح. ثم یقال: یا أهل الجنة خلود فلا موت أبدا ویا أهل النار خلود فلا موت أبدا وهو قوله: "وأنذرهم یوم الحسرة إذ قضی الأمر وهم فی غفلة" أى قضى علی أهل الجنة بالخلود فیها، و قضى علی أهل النار بالخلود فیها؛ در روز قیامت، در حالی که بهشتیان در بهشت و دوزخیان در جهنم قرار گرفتند منادی از جانب خداوند ندا می دهد: ای اهل بهشت و دوزخ آیا مرگ را در هیچ صورت و شکلی دیده و شناخته اید؟ گویند: نه. در این هنگام مرگ را به صورت قوچی زیبا و نمکین می آورند (مرگ که همان هجرت و تحول و امری معنوی است به صورت گوسفند تمثل می یابد) و آن را میان بهشت و دوزخ نگهداشته صدا می زنند، همه ی اهل بهشت و دوزخ بیایند و بنگرند که چگونه مرگ را ذبح می کنند. سپس مرگ را ذبح کرده، می گویند: ای اهل بهشت بر شما باد به جاودانگی که دیگر مرگ نیست و ای اهل آتش در دوزخ جاودان باشید که دیگر مرگی نیست (و شما نمی توانید تقاضای مرگ کنید تا از عذاب برهید) و این است معنای آیه "و أنذرهم یوم الحسرة؛ بترسان آنان را در روز حسرت و آه، وقتی فرمان حتمی درباره ی دوزخیان و بهشتیان برسد و حال آن که دوزخیان عمر خود را در غفلت سپری کرده اند.»
در خور ذکر است که جمله ی "خلود فلا موت أبدا" در روایات متعددی درباره ی بهشتیان و دوزخیان آمده که نشانه ی زندگی جاوید است. بنابر این، هیچ جای تردید و شک در جاودانه بودن بهشت و دوزخ نیست.

جاودانگى جزا

با علم به این که خیرى که در نزد خدا است به بقاى خداوند سبحانه و تعالى باقى است، در صورتى که حطام و فریبندگیهاى دنیا با نابود شدن عواملى که آنها را فراهم آورده بوده اند نابود مى شود. «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛ آنچه در نزد شما است از میان مى رود، و آنچه در نزد خدا است باقى مى ماند.» (نحل/ 96)
حقى که خدا ثبات آن را تضمین کرده است، ماندنى تر از باطلى است که ضامن آن غرور انسان است و فریبکارى شیطان، و خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده، و به همین سبب حرکت جهان در خدمت سلطه و استیلاى حق است، در صورتى که باطل در جهت عکس حرکت طبیعى و تاریخ جریان دارد.
فطرت انسان حق است، بدان جهت که قوانین روانى و جسمى و اجتماعى فرمانرواى بر ابعاد زندگى بشر از زمان آفرینش آدم تغییر نکرده و تا ابد چنین خواهد بود، پس اگر فطرت انسان بر اساس وفا کردن به عهد استوار باشد، مجتمع استقرار یافته بر اساس شرف پیمان ماندنى تر خواهد بود، و خیر خدا بیشتر از چیزى است که بعضى از افراد به میانجیگرى مکر و حیله به چنگ مى آورند. چیزى که هست حق به زمانى براى ظاهرشدن نیاز دارد، و به همین سبب ما نیز به صبر نیازمندیم تا زمان به خدمتمان درآید.
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق و لنجزین الذین صبروا أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون؛ آنچه نزد شماست تمام شدنى است و آنچه نزد خداست ماندنى است، و قطعا به کسانى که شکیبایى کرده اند اجرشان را بر اساس بهترین کارى که مى کردند مى دهیم.» (نحل/ 96) پس اعمال پاکیزه در ژرفناى زمان نمود پیدا مى کند، در صورتى که عمل بد به همان گونه نابود که خس و خاک روان بر روى سیل، على رغم ظهور و پدیدار بودن آنها، و در حدیث آمده است که: «باطل را سطوت و صولتى است، و حق را دولتى و جریانى.»

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 510

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏7 صفحه 126

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏6 صفحه 119

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد