تحولات و ساختار الهیات مسیحی (مطالعات اصلاح دینی)
فارسی 10470 نمایش |ساختار و موضوعات الهیات مسیحی
زمانی اتین ژیلسون نظام های عظیم الهیات مدرسی را به «کلیساهای جامع ذهن» تشبیه کرده بود. این تصوری نیرومند است که از ماندگاری، ثبات، سامان مندی و ساختار حکایت می کند و این ها همگی ویژگی هایی است که نویسندگان این دوره بسیار بدان بها دادند. شاید امروزه تصور یک کلیسای جامع قرون وسطایی عظیمی، که تحسین وجدآمیز گردشگران را برانگیزد، امری نامربوط به نظر آید. ظاهرا این روزها مدرسین دانشگاهی الهیات، بیشترین چیزی که انتظار دارند، مدارای صبورانه است. با این حال تصور الهیاتی که دارای ساختار است، اهمیت دارد. این بدان سبب است که الهیات رشته پیچیده ای است که شماری از حوزه های مرتبط را در وفاقی شکننده و نامطمئن گردهم می آورد. توماس میشل در کتاب خود کلام مسیحی می نویسد: از جمله چیزهایی که در محدوده علم الهیات می گنجد، موضوعات زیر است:
1ـ مطالعه در باب تعالیم کتاب مقدس.
2ـ تلاش برای فهم حقایق، در پرتو تعالیم مسیحی.
3ـ تحولات تاریخی در عبارات بیان کننده ایمان مسیحی در طی قرون.
4ـ توضیح آنچه تنها با عقل می توان درباره خدا دانست.
5ـ بیان معنای قداست مسیحی و راههای دست یافتن به آن.
6ـ بنیادهای اخلاق و تأثیر عملی تعالیم مسیحیت در زندگی مسیحیان.
الف: مطالعات کتاب مقدسی
منبع اصلی الهیات مسیحی، کتاب مقدس است که شاهدی بر پایه تاریخی مسیحیت، هم در تاریخ بنی اسرائیل و هم زندگی و مرگ و رستاخیز عیسی مسیح است. (توجه داشته باشید که در الهیات دو جفت واژه scripture، Bible، و scriptural، biblical به یک معناست.) همان گونه که معمولا اشاره شده، مسیحیت درباره ایمان به یک شخص (عیسی مسیح)، است نه باور به یک متن (کتاب مقدس). با این حال، این دو ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند.به لحاظ تاریخی، ما تقریبا هیچ چیز درباره عیسی مسیح نمی دانیم، جز آنچه در کتاب مقدس آمده است. از این رو، الهیات مسیحی برای درک هویت و اهمیت عیسی مسیح ناگزیر است که با متنی دست و پنجه نرم کند که اطلاعاتی از او به دست می دهد. این موضوع موجب شده است که مسیحیت پیوند عمیقی با دانش نقادی کتاب مقدس و تفسیر آن، و به عبارت دیگر با تلاش هایی برای درک ماهیت ممتاز ادبی و تاریخی متون مقدس و نیز برای درک معنای آن متون پیدا کند.
دیدگاه توماس میشل
توماس میشل می نویسد: کتاب مقدس برای علم الهیات تألیف نشده است و آن کتاب اعتقادات مسیحی را به طور منظم بیان نمی کند. نویسندگان عهد جدید نیز در نوشته های خود فقط ایمان خویش به عیسی مسیح را اظهار داشته اند و در این کار نیازهای جامعه مسیحیت را طبق زمان و مکان خویش در نظر گرفته اند. هر یک از نویسندگان عهد جدید دریافت ویژه خویش را از معنی و مفهوم ایمان به مسیح برای مؤمن، عرضه کرده و به جنبه های دیگر نپرداخته است و هر کدام از ایشان اهتمام و اولویت خاص خود را در نظر دارد. از این رو، جا دارد گفته شود: الهیات متی، الهیات پولس، الهیات یوحنا، الهیات یعقوب رسول و... و از آنجا که همه نویسندگان بخشهای عهد جدید را نمی شناسیم، تعبیرهایی همچون «الهیات مؤلف رساله به عبرانیان» نیز نزد دانشمندان به چشم می خورد. همچنین در مورد عهد عتیق نیز می توان از الهیات سفر تثنیه، الهیات اشعیا و... یاد کرد. برای توضیح بیشتر می توان گفت: در الهیات انجیل یوحنا، مفهوم کلمه ازلی خدا که در انسانی به نام عیسی تجسم یافته جایگاهی اساسی دارد، در حالی که این مفهوم در برخی دیگر از کتب عهد جدید همچون رساله یعقوب یا انجیل مرقس یا اصلا نیامده یا در حاشیه مطالب دیگر ذکر شده است. در الهیات متی مفهوم اساسی عیسی این است که وی به عنوان یک موسای جدید، شریعتی تازه از جانب خدا آورده است. عیسی در الهیات رساله به عبرانیان یک واسطه یا کاهن است که شعائر معبد یهودیه را کامل کرد. نویسندگان کتاب مقدس تفکر الهی خود را به گونه ای نظام یافته بیان نکرده اند و برای دست یافتن به اندیشه آنان باید متن کتاب را کاملا بررسی کرد، ساختار و شیوه ادبی آن را در موارد مختلف سنجید، به پیگیری انگیزه های نگارنده و اهداف وی پرداخت و به کمک آنها، گرایش تعالیم وی را شناسایی کرد. این فرایند را «الهیات کتاب مقدس» می نامند. علاوه بر این، در دانش یاد شده مفاهیم اساسی ایمان مسیحی، به گونه ای که در اسفار گوناگون کتاب مقدس جلوه گر است، مطالعه می شود و محقق می کوشد آنچه کتاب مقدس در این باب آورده، به گونه ای منظم و مرتب عرضه شود؛ مثلا هرگاه کسی بخواهد موضوع «سعادت» را بررسی کند می تواند به یک «فرهنگ الهیات کتاب مقدس» رجوع نماید. وی در حرف «س» موضوعاتی از قبیل: ساعت، سبت، سحر، سر، سعادت، سکر، سلام، سلطه و... را خواهد یافت. همچنین وی می تواند برای مطالعه بیشتر، عمیق تر و گسترده تر به تألیفات مفصل پیرامون الهیات کتاب مقدس مراجعه کند. از آنجا که محتویات کتاب مقدس پایه و بنیاد ایمان مسیحی است، سایر دانشهای وابسته به الهیات نیز از کتاب مقدس سرچشمه می گیرند و در نتیجه، آنها نیز در اصل «کتابی» هستند. ولی اصطلاح مسیحیان بر این قرار گرفته است که عبارت «الهیات کتاب مقدس» را تنها برای عرضه نظام یافته الهیات موجود در کتاب مقدس به کار برند.
اهمیت مطالعات کتاب مقدس در الهیات
به هر حال اهمیت مطالعات کتاب مقدس در الهیات را به آسانی می توان اثبات کرد. ظهور پژوهش های اومانیستی در باب کتاب مقدس در اوایل سده 1500، پرده از روی رشته ای از خطاهای ترجمه ای در نسخه های موجود از کتاب مقدس به زبان لاتین برداشت. در نتیجه، فشار روزافزونی برای تجدیدنظر در بعضی از آموزه های موجود مسیحیت به وجود آمد که اساس آن عباراتی از کتاب مقدس بود که روزگاری پنداشته می شد که آن را تأیید می کند، اما امروزه از آن چیزی فهمیده می شود که تا حدی متفاوت است. نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم را می توان به طور قابل قبولی کوششی دانست برای هماهنگ ساختن الهیات با کتاب مقدس، پس از گذشت دورانی که تا حد محسوسی از آن فاصله گرفته بود. از این رو، پایه و اساس الهیات نظام مند، تحقیقات کتاب مقدسی است، هر چند دامنه این اتکا قابل مناقشه است. با این حساب، خواننده باید انتظار داشته باشد که این کتاب، به تحقیقات عالمانه امروزی درباره نقش تاریخی و الهیاتی کتاب مقدس اشاره داشته باشد. از باب نمونه، می توان گفت که محال است بتوان تحولات امروزی مسیحیت را بدون آشنایی دست کم با بعضی از تحولات تحقیقات مربوط به کتاب مقدس در دو سده گذشته درک کرد. شاید بتوان استدلال کرد که رویکرد انجیلی رودولف بولتمان به الهیات، تحقیقات درباره عهدجدید، الهیات نظام مند والهیات فلسفی(به ویژه اگزیستانسیالیسم) در دوره معاصر را در کنار هم قرار داد و این خود بیان کننده این نکته بسیار مهم است که الهیات نظام مند در فضایی بریده از بیرون و بیگانه از سایر تحولات فکری کار نمی کند. الهیات یادشده به تحولات سایر رشته ها (به ویژه تحقیقات مربوط به عهدجدید و فلسفه) پاسخ می دهد.
ب: الهیات نظام مند (یا نظری)
اصطلاح «الهیات نظام مند» به معنای «سازمان نظام مند الهیات» به کار می رود. اما به راستی «نظام مند» به چه معناست. امروزه این اصطلاح دو معنای اصلی دارد. نخست، این اصطلاح به معنای «سازمان یافته بر اساس دغدغه های مربوط به مقام تربیت یا ارائه» است. به عبارت دیگر، در این جا دغدغه اصلی، ارائه مفاهیم اصلی مسیحیت به شکلی روشن و منظم است که معمولا با پیروی از الگوی «اعتقادنامه رسولان» صورت می گیرد. دوم، این اصطلاح به معنای «سازمان یافته براساس پیش فرض هایی درباره روش» است. به بیانی دیگر، اندیشه های فلسفی درباره اینکه معرفت چگونه به دست می آید، چگونگی ترکیب مواد و محتوای اندیشه ها را تعیین می کند. این رویکرد در دوران مدرن، که توجه به شیوه الهیاتی بسیار از آن صحبت به میان می آید، اهمیت خاصی دارد.
دیدگاه توماس میشل
توماس میشل می نویسد: این علم به کوشش برای فهم همه حقایق در پرتو تعالیم مسیحیت اطلاق می شود و بر فلسفه که برای درک عقلی طبیعت جهان می کوشد، استوار است. در قرن سوم هر یک از کلمنت اسکندری (م. 215) و اوریجن (م. 254) اندیشه کلامی خود را بر فلسفه افلاطونی پایه گذاری کردند. پس از ایشان، علمای الهی همچون امبروز (م. 397) و اگوستین (م. 430) و دیونوسیوس (م. 500) به پا خاستند و با کمک گرفتن از مکتب نوافلاطونی به گونه ای که افلوطین، فرفوریوس و پروکلس بیان کرده بودند، اندیشه کلامی خویش در باب ایمان مسیحی را پایه گذاری کردند. در قرون میانه، دانشمندان الهیات در اروپا با اتکا به مکتب نوافلاطونی راه اگوستین و دیونوسیوس را ادامه دادند و تلاش ایشان نتیجه مهم و سترگی باقی گذاشت که «الهیات اصحاب مدرسه» نامیده می شود. یکی از نخستین متفکران این مکتب فردی بود به نام جان اسکات اریجینا John Scott Erigena(م. 877) که بر جدایی آشکارا میان حجت (یعنی کتاب مقدس) و عقل اصرار می ورزید. وی معتقد بود که کتاب مقدس برای مسیحیان منبع اصلی شناخت خداست، ولی عقل که از فیض خدا نور می گیرد، آموزش تعالیم کتاب مقدس و عرضه کردن آنها با روشی نظام یافته را بر ما فرض و لازم می سازد. در قرن یازدهم آنسلم، سراسقف کنتربری (م. 1109) شهرت یافت. وی برنامه الهیات اصحاب مدرسه را بیان کرد و اساس آن را رابطه میان ایمان و عقل دانست. به نظر او، عبارت «ایمان می آورم تا بتوانم بفهمم» تلاشی و کوششی است «برای فهمیدن آنچه به آن ایمان می آوریم». یکی از شیوه هایی که الهیات اصحاب مدرسه به آن متوسل شد و آن را متحول ساخت، فن مناظره بود که به ویژه پس از ظهور آبلار (م. 1142) رایج گردید. این فن بر سؤال و جواب یا ارزیابی دلیل های موافق و مخالف استوار شده است. برخی تحقیقات جدید نشان می دهد که اصحاب مدرسه این شیوه را از علم کلام اسلامی اقتباس کرده اند. کتاب حکمت های پطرس لومباردی (م. 1160) «اوج» این مکتب در آغاز آن و بهترین بیان آن است.
در دوران کلاسیک الهیات
در دوران کلاسیک الهیات، موضوع الهیات عموما در چارچوب تعیین شده در اعتقادنامه رسولان یا اعتقادنامه نیقیه سامان می یافت که نقطه آغاز آن آموزه خدا بود و پایان آن موضوع آخرت شناسی. الگوهای کلاسیک نظام مند ساختن الهیات را گروهی از نویسندگان فراهم آوردند. نخستین متن اساسی الهیاتی در الهیات غرب، چهار کتاب جملات اثر پیتر لومبار است که در قرن دوازدهم، احتمالا در سال های 1155 1158، در دانشگاه پاریس تدوین گشت. اساسا، این کتاب مجموعه ای از نقل قول ها یا جملات است که برگرفته از نویسندگان آباء به طور کلی، و آگوستین به خصوص است. نقل قول ها به حسب موضوع سامان یافته است. در کتاب نخست از کتاب های چهارگانه، به موضوع تثلیث پرداخته شده است. کتاب دوم به آفرینش و گناه، کتاب سوم به تجسد و زندگی مسیحی و کتاب چهارم، آخرین کتاب، به آیین های مقدس و عواقب امور اختصاص دارد. شرح نویسی بر این جملات یکی از کارهای رسمی الهیدانان در قرون وسطی مانند توماس آکویناس و بوناونتوره و دانز اسکوتس بود. در کتاب کلیات الهیات اثر توماس آکویناس، که مربوط به یک قرن بعد است، کلیت الهیات مسیحی در سه بخش بررسی شده و اصولی در آن به کار رفته است که شبیه اصولی است که پیتر لومبار آن را پذیرفته بود؛ در عین حال تأکید بسیار بیشتری بر پرسش های فلسفی (به خصوص آنهایی که ارسطو مطرح کرده بود) و ضرورت آشتی دادن دیدگاه های متفاوت نویسندگان آباء شده است.
در قرن سیزدهم
در قرن سیزدهم با عرضه شدن ثمره افکار آلبرت کبیر (م. 1280) و شاگرد او توماس اکویناس (م. 1274) نسیم روح بخشی بر الهیات اصحاب مدرسه وزیدن گرفت. آن دو متفکر فلسفه ارسطو را اساس اندیشه کلامی خود قرار دادند. از آنجا که تعالیم اکویناس از عمق، برتری و دقت بسیار زیادی برخوردار بود، کلیسای کاتولیک آن را «تعلیم رسمی» خود اعلام کرد. بسیاری از مسیحیان اکویناس را بزرگترین دانشمند الهی در تاریخ کلیسا می دانند.
در دوران نهضت اصلاح دینی
در زمان اصلاح دین، شاید مهمترین کسانی که در رشته الهیات سهمی داشتند، مارتین لوتر و ژان کالون باشند. لوتر از همان روزی که شعار معروف خود را سر داد و گفت: «فقط کتاب مقدس، فقط فیض، فقط ایمان»، در واقع یک نظام الهی را برای نسل های آینده مکتب پروتستان پایه گذاری کرد. کالون هوشمندترین دانشمند الهیات کلیسای اصلاحی شناخته می شود. وی به خاطر مکتب «انتخاب پیشین» که یکی از زیربناهای سنت کالونی است، شهرت یافت. ولی این مکتب و اعتقاد به اینکه خدا برگزیدگان را بلاعوض نجات می دهد، مورد انتقاد برخی از خود کالونی ها قرار گرفت؛ مانند یعقوب ارمینیوس (م. 1609) که می گفت قدرت فراگیر خدا می تواند با اختیار انسان هماهنگ شود. در این زمینه شورای ترنت اعلام کرد که تعلیم کالون پیرامون انتخاب پیشین با اعتقاد صحیح مسیحی مطابقت ندارد. با این وصف، تعلیم کالون و طرح مسأله هماهنگی بین قدرت خدا و اراده انسان مجادلات بسیاری را میان علمای الهی کاتولیک قرن شانزدهم و هفدهم بر انگیخت. دانشمندان رهبانیت دومنیکن به رهبری دومنیکو بانز Baez (م. 1604) بر این مسأله تأکید کردند که قدرت خدا از همه حوادث و از جمله، کارهای انسان، بزرگتر است، در صورتیکه دانشمندان رهبانیت ژزوئیت به رهبری لویی دو مولینا (م. 1600) برای اثبات واقعیت آزادی بشر در کنار قدرت مطلقه خدا تلاش کردند. کلیسای کاتولیک هر دو مکتب را موافق تعالیم کاتولیکی اعلام کرد. می توان گفت: در روزگار نهضت اصلاح دینی دو الگوی متفاوت وجود داشت. در جبهه لوتری ها، فیلیپ ملانشتون کتاب مجموعه مقالات را در سال 1521 نوشت. در این کتاب، ابعاد اصلی الهیات مسیحی بررسی و بر حسب موضوع طبقه بندی شده است. کتاب مبادی دین مسیحی اثر کالون را بسیاری برجسته ترین کتاب در الهیات پروتستانی می دانند. نخستین نسخه این کتاب در سال 1536 و نسخه نهایی آن در سال 1559 به چاپ رسید. این کتاب نیز در چهار مجلد سامان یافته است. کتاب اول به بررسی آموزه خدا اختصاص دارد، کتاب دوم به مسیح به مثابه واسطه ای میان خدا و بشر، کتاب سوم به کسب رهایی، و آخرین کتاب به زندگی کلیسا. از دیگر کتاب های اساسی و متأخرتر در باب الهیات نظام مند که همین شیوه را در پیش گرفته، کتاب حجیم اعتقادات جزمی کلیسا اثر کارل بارت در باب اعتقادات مسیحی است.
در کلیساهای ارتودکس
در کلیساهای ارتودکس، رهبری مکتبهای الهیات به دست دانشمندان روسی و علمای الهی یونانی زبان بوده است. مهمترین متفکر ارتودکس در قرن هیجدهم اوجینیوس بلغاریس (م. 1806) بود. وی که در جزیره کورفو به دنیا آمد، پس از احاطه یافتن بر فلسفه و الهیات در شهر پادوا، به عنوان مدیر آکادمی نوبنیاد کوه آتوس مشغول به کار شد. پاتریک کلیسایش او را به اثرپذیری شدید از عقل گرایی فلاسفه فرانسوی اصحاب دائرة المعارف متهم کرد؛ از این رو، وی به روسیه رفت و در شهر «سنت پطرزبورگ» مستقر شد. کتاب مهم و اساسی او به نام «تئولوجیکون» Theologikon نمونه کتب درسی معتبر نزد ارتودکس ها به شمار می رود.
در دوران جدید
در دوران جدید، موضوعات مربوط به روش، اهمیت بسیار بیشتری یافته و در نتیجه، موضوع «پیش گفتار» اهمیت حیاتی یافته است. یکی ازنمونه های آثار امروزی در باب الهیات نظام مند که بسیار تحت تاثیر چنین دغدغه هایی است، مربوط به اف.دی.ای. شلایر ماخر در کتاب دین مسیح است که نخستین ویرایش آن در سال 1821ـ1822 منتشر شد. ترتیب مطالب این کتاب، تحت تأثیر این پیش فرض است که الهیات به تحلیل تجربه بشری توجه دارد. از این رو، شلایر ماخر آموزه تثلیث را به شکلی جالب در پایان کتاب قرار داد، در حالی که آکویناس آن را در آغاز آورده است. می توان گفت: در عصر حاضر کوشش های جدیدی در علم الهیات نظری صورت گرفته است. این کوشش ها به پیشرفت هایی که در فلسفه و علوم حاصل شده، استناد می کند و به چاره جویی اموری که برای انسان معاصراهمیت جدی دارد، اهتمام می ورزد. در سنت پروتستان، کارل بارث (م. 1968) از کلیسای لوتری در قرن بیستم صدر نشین است. وی از روحانیون لیبرال عصر خود که در برابر علم، فرهنگ و هنر موضعی مثبت داشتند، شدیدا انتقاد می کرد و همگان را به بازگشت به اهداف بنیادین اصلاح دین فرا می خواند. از دیدگاه وی عقل بشر به گونه ای در پرده های تاریک گناه قرار گرفته که دست یافتن به الهیات مستند به فلسفه و تجربه برای آن محال است و تنها راه ممکن ارتباط خدا با انسان کلمه خداست که در عیسی مسیح مجسم گردید. همچنین افراد زیر از علمای بزرگ الهیات در سنت پروتستانی معاصر به شمار می روند؛ دیتریش بونهوفر (م. 1945) که نازیها او را به دار آویختند، پل تیلیش (م. 1965)، رادلف بولتمان (م. 1976) که با مواضع خود در الهیات نزاعی بر انگیخت، دو برادر به نامهای راینهولد نیبور (م. 1971) و هـ. ریچارد نیبور (م. 1962)، و سرانجام، یورگن مولتمان و ولوارت پنینبرگ که هر دو در زمان تألیف این کتاب حیات دارند. در کلیسای ارتودکس، دانشمند الهی قرن نوزدهم ولادیمیر سولوویف (م. 1900) برجستگی دارد. وی برای مفهوم «سوفیا» یعنی حکمت (الهی) یا مبدأ مؤنث اهمیت قائل بود و می گفت: «این اندیشه در تصور خدای آفریدگار وجود دارد و آن را در مخلوقات آشکار می کند.» در نیمه اول قرن بیستم، دو دانشمند روسی مهاجر در رشته الهیات به نامهای س. بولگاکوف (م. 1945) و پاول فلورنسکی (م. 1943) استفاده از مفهوم «سوفیا» را دنبال کردند و بدین شیوه، آنان در سهیم کردن کلیسای ارتودکس در الهیات، نقش بی مانندی داشتند. چهار تن از دانشمندان برجسته ارتودکس در عصر ما عبارتند از: نیکلای بردیایف (م. 1948)، جرج فلورفسکی (م. 1979)، الکساندر اشمیمن و ژان میندورف. دو شخص اخیر در زمان تألیف کتاب حیات دارند. در کلیسای کاتولیک، بزرگترین دانشمند الهیات در قرن بیستم راهب ژزوئیت کارل رانر (م. 1984) است. وی تحت تأثیر فلسفه استاد اگزیستاسیالیست خود، مارتین هایدگر قرار گرفت و در طول زندگی خویش کوشید تعالیم توماس اکویناس را به گونه ای نوسازی کند که برای پاسخ گویی به انتقادهای فلسفه کانت توانا باشد. رانر یکی از دانشمندان الهیات بود که در تعالیم شورایواتیکانی دوم تأثیری به سزا داشت. این سه نفر نیز از دانشمندان بزرگ الهیات کاتولیکی در قرن بیستم هستند: پدر ایو کونگار Congar، پدر هنری دولوبک de Lubac، پدر هانس اورس فون بالتازار von Balthasar. افزایش دانشمندان غیر اروپایی رشته الهیات در عصر ما موجب پیشرفت و تحول آشکار این فن گردیده و نظریات همه آنان در کلیسا مؤثر افتاده است. از جمله این افراد سه تن از آمریکای لاتین به نامهای گوستاف گوتیرز G.Guttierrez، ژان سوبرینو J. Sobrino و لئوناردو بوف L. Boff هستند که با استفاده از تجربه های خویش در مبارزه برای مستمندان، کتابهایی نوشتند و با این کار الهیات آزادی بخش را وارد کلیسا کردند، موضوعی که بحث و جدلهای شدیدی را در کلیسا بر انگیخت. از دانشمندان آسیایی و آفریقایی الهیات، افراد زیر را می توان نام برد: املورپوداس Amalorpavadass از هندوستان، پیریس A. Pieris از سری لانکا و مولاگو V. Mulago از زئیر. این افراد در زمینه مسائل مربوط به الهیات ادیان و پذیرش فرهنگ ها، چیزهای تازه ای را مطرح کردند و در پیشبرد آن مباحث سهیم شدند.
(ادامه دارد...).
منـابـع
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1384
توماس میشل- کلام مسیحی- مترجم حسین توفیقی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1377.
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها