تفاوت های ادیان شرق آسیا (با ادیان آسمانی)
فارسی 6011 نمایش |ادیان شرق آسیا ویژگی های خاصی دارند که برای ما مسلمانان درک فضای فکری آنان کار دشواری است که لازم است برای فهم این ادیان، به فضای فکری شان نزدیک شد. لازمه دانستن حقیقت این ادیان قرار گرفتن در فضای فکری آن هاست.
اعتقاد به خدا
تنها دینی که اعتقاد به خدا و روح و هیچ اصل ثابتی ندارد آیین بودا است. بودایی های همه چیز را در تغییر و گذر می بینند. امروزه بودایی ها در معابد خود بت پرستی دارند که البته توجیهاتی برای آن دارند. از بودا که بگذریم، اعتقاد به خدا لازمه و محور تمامی ادیان وحیانی و غیر وحیانی است. این اعتقاد به خدا ریشه در فطرت الهی آنان دارد. اعتقاد به خدا در ادیانی که تحت تربیت پیامبران بودند، اعتقادی توحیدی است. این در حالی است که در ادیان غیر وحیانی، اساسا اعتقاد به توحید وجود ندارد. در آیین وداها Vedas (وداها کتاب مقدس هندویی و برهمایی است). دو هزار نوع خدا یافت می شود. خدای وداها جنگ دارند و دزدی و خیانت و ازدواج و …. یعنی تمام امور وفعالیت هایی که انسان های معمولی در زندگی روزمره دارند. به این رفتارها به شروتی Sruti تعبیر می کنند. در زبان سانسکریت روی s یک نقطه قرار می دهند و آن را شین تلفظ می کنند. بنا بر این در این آیین ها خدایان شکل بشر را دارند. هر خدایی یک حوزه فعالیت دارد: یکی رزق، یکی جنگ، یکی باران و …. خداهای آنان همه کاره نیستند. هر کدامشان الهه یک کار خاصی هستند. بنابراین هر کس در هر موضوعی که نیاز دارد به معبد خاص آن موضوع مراجعه می کند. بنابراین خدای یگانه یا Monotheism وجود ندارد و به جای آن Polytheism یا چندگانه پرستی در بین آنان رایج است. می بینیم که در اعتقادات آنان بویی از توحید نیست. وداها چهار مورد است که مهمترین آن Rig-Veda یا ریگ ودا است که در آن مطلبی مبنی بر یگانگی خدا وجود دارد و بر اساس آن بینندگان خدا را به نام های متعدد می خوانند. این مطلب باعث شده که برخی از الهی دانان این ادیان چندگانه پرستی را به عنوان تندیس نام های گوناگون یک خدا تفسیر کنند و در اتخاذ خدایان کار را به اهالی مناطق و خود افراد وا می گذارند. بنابراین معبود هر محله یا منطقه با منطقه بعدی متفاوت است. مهم این است که با پرستش معبود مدنظرشان به رضایت خاطر برسند. بنابراین فروش خدایان مختلف به شکل های گوناگون در این مناطق رایج است. افراد خدایی را به سلیقه خود می خرند و در محل کار و منزل و … محل خاصی برای قرار دادن این خدایان دارند و همان جا آن خدا را می پرستند. از پزشکان گرفته تا روسای دانشگاه ها و افراد عادی و تاکسی و …. حتی برخی راننده ها در تاکسی خدای خود را جلوی آینه آویزان می کنند. بدین ترتیب شرک در بدترین حالت آن در شرق آسیا در حال حاضر جریان دارد. به عبارت دیگر اکنون نیمی از جمعیت دنیا بت پرستند که بیش از سه میلیارد از جمعیت دنیا هستند. از ژاپن گرفته تا فیلیپین جز اندکی از مسلمانان و مسیحیان، بقیه همه مشرک و بت پرستند. این افراد از این مساله هیچ احساس غبن و سرافکندگی ندارند و با گردن برافراشته بت می پرستند. آنان این نوع پرستش ها را یک آیین درستی می دانند. چرا که مبانی این مکتب را از نظر فکری فلسفی برای خود توجیه کرده اند. برای ما فقط گاو پرستی شگفت انگیز است. این در حالی است که آنان لاک پشت و مار و… را هم می پرستند. زیرا اعتقاد به حلول هستند. معتقدند در بدن گاو ماده چهارصد نوع خدا حلول کرده است. گاو نر را به گاری می بندند و در مصارف روزمره مورد استفاده قرار می دهند اما فقط گاو ماده برایشان محترم است به ویژه اگر قهوه ای باشد و به ویژه پیشانی سفید هم باشد. صبح ها که می شود، گاوها را سر راه مردم می بندند و مردم پولی را به صاحب گاو می دهند. صاحب گاو از محل آن پول علفی را به شخص می دهد و آن شخص مقداری علف را به گاو می دهد و تا شب بیمه می شود. نذر می کنند در خانه غذا درست می کنند و به گاو می دهند. به مارها شیر می دهند، به همان سبکی که گفته شد. علاوه بر این در معابدشان مجسمه میمون، لاک پشت، مار، گاو و… برای پرستش وجود دارد. اعتقاد به حلول Incarnation در بینشان رایج است. همان طور که در مناطق ما قارچ در محل های مختلف می روید. در مناطق آن ها نیز افراد مختلفی ادعای خدایی می کنند. چرا که معتقدند خدا در وی حلول کرده است و این در بین مردم شان رایج است. مثلا در حالی که خدا با شما در حال گفتگو است مردم در اتاق بغل با نعلین و عکس وی مناجات و گفتگو می کنند. این ادعاها ممکن است منشا دنیا طلبی، شیطنت، تسلط شیطان و بیماری روانی و … باشد. زمینه این فکر در ایران وجود ندارد لذا اگر کسی ادعا کند متهم به دکان داری می شود اما زمینه این فکر در مناطق مزبور شایع است. این تفکر جزئی از فکر و فلسفه رایجشان شده است. فرهنگ جامعه در کل شرق آسیا این گونه است. هر کسی با هر خدایی به رضایت معنوی رسید، می تواند از آن خدا پیروی کند. ملاک احساس معنوی و استغنای خود شخص است. آنان در عین این که به الهه های متعددی تکیه دارند، به یک خدای اصلی و بزرگ هم عقیده مندند. در این مناطق معمولا از خدای بزرگ به برهمن تعبیر می شود. گاهی هم برهما می گویند: brahman. گاهی واژه برهمن به طبقه روحانیون هندو هم اطلاق می شود که به مفهوم خدا ارتباطی ندارد.بدین ترتیب کتاب وداها، مدل و دکترین اعتقاد به خدایی متفاوت از آنچه در مناطق ادیان وحیانی وجود دارد، را ایجاد کرده است.
اعتقاد به تنزیه در ادیان وحیانی و تشبیه در ادیان شرق آسیا
خدای ما خدای منزهی است. در اصل و ریشه همه ادیان، خدا منزه است. این که برخی از ادیان از این تنزیه دور شده اند به دلیل تحریفات و تاثیرات بعدی است که دچار انحراف شده اند. مانند داستان آدم و حوا در عهد قدیم که نتیجه کاهش اعتقادات تنزیهی در آیین یهود. یا مثلا در مسیحیت اگر مسیح به مقام فرزند خدایی می رسد، نتیجه فکر غیر تنزیهی پولس است. در انجیل فعلی نشانه های تنزیه خدا زیاد است. بر خلاف ادیان وحیانی، ادیان غیر وحیانی اصلا به تنزیه معتقد نیستند و به تشبیه معتقدند. خود آنان به ایممننس Immanence تعبیر می کنند. ایممننس در همه چیز سریان دارد.آنان خدا را جاری و ساری در کل نظام هستی می دانند و هرگز به خدای منزه اعتقاد ندارند و در تفکرات فلسفی خود به این مساله تصریح می کنند. لذا آنان معتقدند روح ما عین خداست و از جنس ذات خداست. اصطلاحی دارند که به سنسکریت می گویند: تا توام اسی tat toam asi یعنی تو من هستی. به عبارت دیگر ذات خدا عین روح من است. به عبارت دیگر برهمن مساوی است با آتمن (روح). معتقدند کسی که به این نکته متذکر شود در حقیقت به مقام عرفان رسیده است. این خدای ساری و جاری در همه موجودات عالم است، اعم از خبیث و طیب.
تفاوت سوم، تفاوت در خالق و مخلوق
در نظام های الهی معتقدند خداوند خالق کل شی است. اما در ادیان شرق آسیا بین خدا و خلق تفاوتی قائل نیستند. خداوند همه اشیا را از خودش ساخته. خودش در اشیا متصور و متبلور شده است. آنان معتقد به وحدت وجود و موجودند. این تعبیری است که فلاسفه مانند مرحوم حاج ملاهادی سبزواری به کار می برند. آنان ذات خدا را با ذات یک یک مخلوقات مسانق می دانند. هم فلسفه اشراقی و هم عرفانی ابن عربی و … قائل به سنخیت هستند. یک وجود در عالم هستی بیشتر نیست. در رتبه اشد خداوند متعال است و در رتبه نازله نامش صندلی و میز است. وجود خدا تشکیکی است. قاعده تشکیک در وجود در حکمت صدرایی و اشراقی است، بر مبنای وحدت وجود است. اما در شرق آسیا به وحدت وجود قائل نیستند. بلکه به وحدت وجود در کثرت موجود قائلند.
در فلسفه ابن عربی
در عالم هستی یک موجود بیشتر نیست. هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد. از وجود واحد است. از موجود هم واحد است. تجلیات متکثر است. وجود سنخ واحد است، رتبه وجود هم یکی بیشتر نیست. پس موجود هم یکی است. بنا بر این تعدد نظامات حاصل تجلیات است. جامی مثال شیشه را مطرح می کند که یک خورشید می تابد و تجلیات رنگهایش متفاوت است.
در فلسفه اشراق و صدرایی
وجود سنخ واحد دارد اما از حیث موجودیت واحد نیست و متعدد است. در حکمت شرق آسیا با این که هیچ ارتباط منطقه ای و جغرافیایی وجود نداشته است، اندیشه محی الدین رایج است. احتمال می دهند که محی الدین اندیشه خود را از شرق آسیا گرفته باشد ولی محی الدین به هند سفر نکرده است. وی اهل اندلس است اما به همه کشورهای آسیای صغیر و آفریقا و … سفر کرده است به جز ایران و هند. لذا ارتباطی با شرق آسیا نداشته اما تشابه آرای وی با شرق آسیا قابل توجه است.این اندیشه در شرق آسیا هم وجود دارد که به مونیزم monism تعبیر می کنند. مونیزم با مونوتئیزم متفاوت است. اولی یعنی وحدت وجود (وحدت وجود وموجود) و دومی یعنی وحدت خدا و اعتقاد توحید. پس تفاوت اخیر این شد که اعتقاد ادیان شرق آسیا اعتقاد مونیستیکی است و اعتقاد ادیان الهی مونوتیزمیتیک است.در شرق آسیا، عارفی هست به نام شانکرا که معتقد است خدایی هست به نام nirguna brahman. وی خدای بزرگ را در دو رتبه معتبر می داند. یکی در رتبه نیرگونا. نیر پیشوند منفی ساز است. گونا هم به معنای متعین است. این ترکیب یعنی خدای بدون اسم و صفت و بدون تعین. به عبارت دیگر یعنی همان اندیشه ابن عربی. وی در رتبه بعدی خدا را به ساگونا تعبیر می کند. Saguna یعنی خدای متصف و دارای صفت. محیی الدین در عرفان خود ۴ قرن بعد از شانکرا اندیشه اش مطرح می شود. پس به تعبیر حکمت اسلامی خدای برهما همان خدای وحدت وجود و موجودی است که تعابیر مختلفی دارد: Pantheism یا absolothism یا مونیسم. در این اندیشه خدا هر لحظه خودش را به شکلی متظاهر کرده است. جلوه های عالم مخلوقات خدا نیستند بلکه جلوه های اویند.مثال خدا و دریا را نیز در این باره گفته اند. اگر آب در چاله بریزد برکه می شود اگر جاری شود نهر می شود. اگر … دریا و …مثال دیگر مثال حروف الفبا است. همه حروف همان الف است اما هر بار که به شکلی دیگر در می آید، حرفی جدید ظاهر می شود و حقیقت همه این ها الف است. پس حقیقت واحد است و نام ها متکثر و متفاوت هستند. در فلسفه هند این مثال را با خاک رس بیان می کنند. از خاک رس گلدان و بشقاب و قاشق و… درست می کنند. خاک رس در باغچه، در سطح مسطح و… همه جا وجود دارد. اما هیچ یک از این ها تفاوت ذاتی با یکدیگر ندارند. عین این حرف را محیی الدین در فصوص دارد: از آیه ان هذا الا اختلاق استفاده می کند و می گوید این چیز ی جز دروغ نیست. پس خلق هم دروغ است. ما چیزی با عنوان خلق نداریم. وقتی معلول نباشد خدا هم علت نیست. بنا بر این هر چه هست تجلی است. آن ها تجلی را به معنایی که ما به کار می بریم به کار نمی برند. تجلی از نظر ما فعل خداست اما از نظر آن ها تجلی رشحات حق متعال است. یعنی خداوند در تجلیات خودش جاری و ساری است. همان طور که ذات خورشید در قالب فوتون هایی بر عالم ساطع می شود. تجلی خدا هم همین گونه رشحی است و ذات خدا بر عالم ساطع است. در اعتقاد ما از فاعلیت حق فهمی نداریم جز انفعال موجودات. تجلی خداوند در اندیشه ما یعنی منفعل شدن موجودات. اما آنان تجلی خدا را جریان یافتن خدا در ذات هستی می دانند.این تفاوت دیگر ادیان شرق آسیا با ادیان وحیانی است. به عبارت دیگر یکی از تفاوت های عمده این دو قطب، تفاوت در اندیشه های صوفیانه است. لذا این مدل از اندیشیدن عرفانی شباهت تامی با تفکرات شرق آسیا دارد .به همین دلیل بسیاری از محققین بین شخصیت های صوفی اسلامی با عرفای شرق آسیا مقایسه هایی انجام داده اند. تعبیر «و لقد بعثنا فی کل امه رسولا» در قرآن کریم نشانگر این است که در همه مناطق حتی در این مناطق نیز انبیا آمده اند. این ها نیز بر مسیر فطرت بوده اند اما به مرور زمان در سیر تطوری این اندیشه های انحرافی قرار گرفته اند.وقتی که دو حرف در دو منطقه از دو شخص بدون این که از یکدیگر اطلاع داشته باشند، اما یکسان زده می شود، از آن به توارد تعبیر می کنند.
تفاوت در اعتقاد به پیامبر
در ادیان وحیانی، پیامبران واسطه هدایت مردمند. گرچه خداوند از عقل و فطرت همه انسان ها را هدایت تکوینی نموده است اما هدایت تشریعی به برگزیدگان الهی که همان پیامبران هستند می باشد و سپس از طریق کتب و شرایع. «و اصطنعتک لنفسی». خداوند ابتدا پیامبران را برای دین خود تربیت نموده و سپس از طریق آنان مردم را هدایت نموده است.اما در شرق آسیا مفهومی با عنوان پیامبر به اصطلاح ادیان وحیانی وجود ندارد. شهرستانی در ملل و نحل انکار نبوت را به براهمه شرق آسیا نسبت می دهد. لذا یکی ازدرگیری های فکری و کلامی بین مسلمانان و هندوها و بودایی ها در اثبات و نفی نبوت است. به همین دلیل زنادقه قدیم یکی از موضوعات مورد انکارشان، انکار نبوت بوده است. محمد بن زکریای رازی از زنادقه روزگار خودش بوده است. زکریا نام پدرش است. فرزند زکریا زندیق بوده است. در ایران برخی بیمارستان ها و خیابان ها به اسم اوست که خیلی از اشخاص خبر ندارند. وی دو کتاب علیه پیامبران از جمله علیه پیامبر اکرم دارد. ابو حاتم رازی که همشهری وی بوده و از دعات اسماعیلی است در مناظره ای که با محمد بن زکریا در بحث نبوت دارد، در اثبات نبوت همه انبیا تلاش می کند و محمد بن زکریا در نفی اصل نبوت و نفی معجزات همه پیامبران. این مناظره به طور ملخص به ما رسیده است اما کتاب محمد زکریا به دست ما نرسیده است. کتاب ابو حاتم به زبان فارسی نیز ترجمه و با نام مناظره دو رازی منتشر شده است. پس در تمدن اسلامی انکار نبوت بوده، اما در بین زندیق های عالم اسلام. بر اساس قول شهرستانی آنچه این زندیق ها را از این اندیشه متاثر می کند، هنود و براهمه هستند. ریشه یابی فکر انکار نبوت زنادقه هم به همان شرق آسیا بر می گردد. شهرستانی از نظر ما فرد مطلوبی نیست اما به عنوان وجه صحت حرف او می توان گفت که انکار نبوت در شرق آسیا به این دلیل است که آنان به این نظریه که خدا پیامبران را با کتاب و علم الهی با وظیفه هدایت انسان ها مبعوث و ارسال می کند، قائل نیستند. بلکه معتقدند افرادی از انسان ها خودشان ارتقا مقام پیدا می کنند. نه این که خدا آن ها را ارسال می کند. این ها خودشان به درجه کشف و شهود می رسند. از این ها به Seers یعنی بینندگان تعبیر می کنند. کسانی که چشمشان به حقایق عالم باز شده و حقیقت را دیده اند.اگر به زبان صوفیانه بخواهیم بگوییم یعنی کسانی که به رتبه فنای فی الله و رتبه وصال رسیده اند. به عبارت دیگر در سفر سوم خدا را عیانا و شهودا یافته اند از آن جا به بعد وظیفه پیدا می کنند سفر من الحق الی الخلق را آغاز کنند. این نظر شرق آسیایی هاست که متناظر با نظر صوفیان اسلامی است. بودا در قرن 6 قبل از میلاد، زمانی که شاهزاده بود و برای شکار می رفت در مسیر با پیر مرتاضی برخورد کرده که نصیحتش کرد. اندکی بعد با مرداری برخورد کرد و تکان خورد و در نتیجه همه اموالش را به غلامش بخشید و او را آزاد کرد و تنها در جنگل به مراقبه پرداخت و نتیجه این شد که نور حقیقت در قلب وی تابید و به مقام بودا رسید. نام وی گوتاما است. گوتاما چون حقیقت را درک کرد به مقام معنوی بودا رسید. سپس به مناطق خود برگشت تا دیگران را دستگیری کند تا آن ها را با این نور آشنا کند. غزالی وقتی در نظامیه بغداد درس می داد. تحت تاثیر اندیشه های صوفیانه اجازه گرفت تا از بغداد خارج شود. تمام ثروتش را در راه خدا انفاق کرد. سفری ده ساله رفت. به جای حج به شام رفت. در مسجد جامع و خانقاه و… معتکف شد. جاروی کشی می کرد تا نفس خود را بشکند. به تفکر پرداخت. وقتی نور حقیقت در وی تابید. به حج خانه خدا رفت و سپس از آنجا به توس بازگشت. در توس خانقاهی ایجاد کرد و در پنج سال آخر حیاتش سالکانی را تربیت کرد و در همان خانقاه خودش مرد و همان جا دفن شد. این از مشترکات تفکرات صوفیانه در شرق آسیا است. پس سخنی از مقام نبوت نیست. سخن از یک کشف و شهودی است و سپس وظیفه ای که شخص پیدا می کند. لذا تنها کسی که به شهود تات توام اسی برسد، این شان والا را پیدا می کند. پس به جای نبوت، بینندگان حقیقت در شرق آسیا مطرح است.
تفاوت در اعتقاد به معاد
ادیان آسمانی به معاد معتقدند. «کل من علیها فان»، زمانی رخ می دهد و همه نظام عالم از بین می رود و خداوند عالم دیگری ایجاد می کند و قیامت رخ می دهد و جاودانگی در قیامت است. مجوس، یهود، مسیح و … همه همین را می گویند. در ادیان غیر وحیانی اعتقاد به حیات پس از مرگ و جاودانگی اناسن وجود دارد. Jammartaty. در تفکرات ماتریالیستی مرگ مساوی است با فنا. من غیر از بدن چیزی ندارم. ادیان شرق آسیا ماتریالیست نیستند. مرگ را مساوی با فنا نمی دانند. مانند ما انسان را دو جزئی می دانند. البته ما انسان را سه جزئی می دانیم نفس و روح و بدن. فرض کنید بدن از بین رفت، اما حقیقت و منیت ما باقی می ماند. این حرف را پیروان شرق آسیا همه قبول دارند. لذا مکاتب ماتریالیستی در شرق آسیا خیلی کم است. مثلا charvaka یک مکتب ماتریالیسی در هند است که همه با آن مخالفند. اما مدل ها فرق می کند. مدل آنها مدل معاد نیست بلکه مدل تناسخ را قبول دارند.
تناسخ
پس تشابه ها به این صورت شد هر دو جاودانگی، هر دو لزوم پاداش و عذاب و هر دو لزوم و هر دو انسان یک ترکیب دو جزئی است. این سه نکته را از کجا یافته اند؟ مگر نمی گویید اینها ادیان غیر وحیانی اند؟ پاسخ: این از اندیشه های فطری این هاست. در اعتقاد به معاد جزا و پاداش گر چه اندکی در این عالم با عنوان مکافات عمل وجود دارد. «اللهم اغفر ذنوبی الذی تنزل البلا» یعنی اعمال ما در همین دنیا آثاری دارد. اما اکثر جزا و پاداش ها در عالم دیگری داده می شود. در حالی که در نظر اکثر تناسخی ها عالم دیگری وجود ندارد بلکه جزا و پاداش در بازگشت های بعدی در همین دنیا است.
(ادامه دارد...).
منـابـع
آموزشکده مجازی اسلام و مسیحیت- مقاله تفاوت های ادیان شرق آسیا با ادیان آسمانی
ویل دورانت- تاریخ تمدن- ج 3- حمید عنایت- سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- 1371
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها