همسران بهشتی در قرآن
فارسی 4343 نمایش |از مهمترین اسباب آرامش خیال و انس نشاط در زندگی، داشتن همسری مناسب و از هر نظر صاحب کمالات است، وجود چنین همسری در زندگی انسان، خواه نسبت به مرد باشد یا زن، می تواند تحمل همه مشکلات را بر او آسان سازد، و به زندگی او شادابی و شیرینی و سرور و نشاط بخشد. به عکس نداشتن چنین همسری (یا داشتن همسری نامناسب) کافی است که شهد شیرین زندگی را در کام انسان تلخ کند، هر چند وسائل دیگر از هر نظر برای او آماده باشد. به تعبیر دیگر همسران مناسب و صحاب کمال و فضیلت و مهربان تنها مایه لذت جسم نیستند، بلکه اساس لذت روحانی را نیز تشکیل می دهند. بی جهت نیست که قرآن مجید ضمن بیان نعمتهای مختلف بهشتی در آیات مختلفی روی این مساله تکیه کرده درباره ی آن تعبیرات جالب و حساب شده ای دارد:
1 ـ «و الذین امنوا وعملوا الصالحات سندخلهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا لهم فیها أزواج مطهرة وندخلهم ظلا ظلیلا؛ به زودی کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند در باغ هایی که از زیر درختان آن نهرها روان است درآوریم. برای همیشه در آن جاودانند و در آن جا همسرانی پاکیزه دارند و آنان را در سایه ای پایدار درآوریم.» (نساء/ 57) عبارت "أزواج مطهرة"، اشاره به حورالعین است که از جمیع انجاس و ادناس مثل حیض و نفاس و کثافات و پلیدیها و نجاسات ظاهریه و احداث باطنیه و اعمال سیئه و اخلاق رذیله و مخالفت شوهرها و اعراض و نشوز و هر چه که مورث تنفر و اشمئزاز آنها گردد پاک و پاکیزه هستند، و ممکن است مراد مؤمنات صالحات باشند که آنها هم در بهشت همین نحو هستند، و ممکن است اعم باشد بلکه بعید نیست.
2 ـ «و زوجناهم بحور عین؛ ما آنان را با حوریان زیبا و چشم سیاه تزویج می کنیم.» (دخان/ 54 و طور/ 20) از جمله نعمتها که اهل ایمان ساکنان بهشت بهره مند هستند آن است که قرین و همسر از حوریه هاى بهشتى خواهند داشت و حور جمع حوراء که دیدگان آنان گشاده و سفیدى و سیاهى آن زیاد است. علامه طباطبائی می گوید: «مراد از تزویج اهل بهشت با حوریان این است که قرین حوریان هستند، چون این تزویج به معناى ازدواج اصطلاحى نیست، بلکه از زوج به معناى قرین است، که معناى اصلى لغوى آن است.»
فخر می گوید: «مقصود عقد همسرى نیست بلکه نزدیک کردن است چون عرب نمی گوید "تزوجت بها" و می گوید: "تزوجتها" و آیت قرآن هم دلیل این معنى است "فلما قضى زید زوجناکها" و معنى "زوجته به" جفت کردن است نه همسر کردن یعنى یکى بود به وسیله ى آن دیگرى دو تا کردیم مثل «شفعته بآخر». و کلمه ی "حور" جمع حوراء است، که به معناى زنى است که سفیدى چشمش بسیار سفید، و سیاهى آن نیز بسیار سیاه باشد، و یا به معناى زنى است که داراى چشمانى سیاه چون چشم آهو باشد. و کلمه "عین" جمع کلمه "عیناء" یعنى درشت چشم است و از ظاهر کلام خداى تعالى برمى آید، که حورالعین غیر زنان دنیایند، که آنان نیز داخل بهشت مى شوند. از آنجا که زیبایى انسان بیش از همه در چشمان او است، در اینجا چشمان زیباى حورالعین را توصیف مى کند.
البته در آیات دیگر قرآن زیبائیهاى دیگر آنها نیز به طرز زیبایى مطرح شده است. مجاهد گفت: زنانى باشند به جمال و سپیدى و پاکیزگى به حدى که چشمها در اینان بماند، پندارى اصل کلمت من حار یحار، حیرة گرفت. و در خبر است که از بالاى چند حله که پوشیده باشد مغز استخانش در اندامش بتوان دیدن، و از صفاى اندام ایشان هر که در ایشان نگرد، روى خود در اندام ایشان بیند چنان که در آینه بیند. گفت: دلیل این تأویل قرائت عبدالله مسعود. و زوجناهم بعیس عین، اى، ببیض واسعات العیون، در مصحف او چنین است.
ابوهریره روایت کرد که، رسول (ص) گفت: «مهور الحور العین قبضات التمر و فلق الخبز: مهرهاى حور العین؛ مشتهاى خرما باشد و پاره اى نان که به درویش دهند.» و در خبرى دیگر: «ما تساقط من الخوان مهور الحورالعین؛ آنچه از خوان بیفتد و بریزد مهر حورالعین باشد.» آنگاه این خبر را به دو تأویل برده اند: یکى آن که صدقه بدهد، یکى آن که برچیند و بخورد تکبر و ترفع را. و در خبرى دیگر: «اخراج القمامة المساجد مهور الحورالعین؛ خاکروبه مسجدها بیرون آوردن، مهر حورالعین باشد.»
قرآن مجید در اوصاف زنان بهشتى به طور نمونه چنین مى گوید:
اول: سیمین تنان و درشت چشمان.
دوم: «و أزواج مطهرة و رضوان من الله؛ زنان پاک شده از آلودگیها.» (نساء/ 57)
سوم: همیشه دوشیزگان «إنا أنشأناهن إنشاء* فجعلناهن أبکارا؛ ما آنان را پديد آوردهايم پديد آوردنى.» (واقعه/ 35- 36)
چهارم: «و کواعب أترابا؛ نار پستانها.» (نبأ/ 33)
پنجم: «و عندهم قاصرات الطرف عین کأنهن بیض مکنون؛ زنانى که به شوهران خود مهربانند و فقط به آنها چشم دوخته اند گویى تخمهاى پنهان شده اند.» (صافات/ 48)
ششم: «کأنهن الیاقوت و المرجان؛ در زیبایى و طراوت مانند مروارید و مرجان و یاقوت هستند.» (رحمن/ 58) «کأمثال اللؤلؤ المکنون؛ مثل لؤلؤ نهان ميان صدف.» (واقعه/ 23)
هفتم: زنانى که کسى به آنها نزدیکى نکرده است: «لم یطمثهن إنس قبلهم و لا جان؛ دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.» (الرحمن/ 74) و اوصاف دیگر.
سؤال: در بسیارى از ادعیه بالاخص ادعیه شهر رمضان دارد (و من الحور العین برحمتک فزوجنا) و البته این ادعیه اختصاص به رجال ندارد و نساء هم می خوانند و چه معنى دارد تزویج نساء با حورالعین؟
جواب: بعضى توهم کردند که حور جمع است شامل مذکر و مؤنث می شود و تزویج نساء با غلمان بهشتى است، و بعضى توهم کردند که اصلا جماع در بهشت نیست حتى رجال هم با حورالعین جماع ندارند و مراد از تزویج قرین است و این دو توهم در طرف افراط و تفریط است و حق در مقام مطابق نصوص قرآن این است که تزویج اعم از ازدواج زن و شوهر است و از قرین یکدیگر بودن چنانچه می فرماید: «یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء إناثا و یهب لمن یشاء الذکور* أو یزوجهم ذکرانا و إناثا و یجعل من یشاء عقیما؛ هر چه بخواهد مىآفريند؛ به هر كس بخواهد فرزند دختر و به هركس بخواهد فرزند پسر مىدهد. يا آنها را پسران و دخترانى توأم با يكديگر مىگرداند، و هر كه را بخواهد عقيم مىسازد.» (شورى/ 49- 50) یعنى به بعضى اولاد دختر می دهیم و به بعضى پسر و بعضى هر دو قرین یکدیگر و بعضى عقیم، و یزوجهم معناى تزویج زناشویى نیست بلکه مقارن یکدیگر، و کلمه حورالعین هم اختصاص به زن دارد چنانچه صریح آیات مذکوره است بالاخص با قرینه تقابل در سوره واقعه که می فرماید: «یطوف علیهم ولدان مخلدون؛ بر گردشان پسرانى جاودان [به خدمت] مىگردند.» (واقعه/ 17) تا آنجا که می فرماید: «و حور عین؛ و حوران چشم درشت.» (واقعه/ 22) و تمام ضمائر راجعه به حور ضمیر مؤنث است اگر غلمان هم داخل بودند باید مذکر ادا کند چون جمع بین ذکور و اناث مذکر بیان فرموده در بسیار از آیات مثل متقین، اقیموا الصلاة، آتو الزکاة و سایر احکام مشترکه با اینکه در آیه مذکوره فرمود: ولدان مخلدون و نیز می فرماید: «و یطوف علیهم غلمان لهم کأنهم لؤلؤ مکنون؛ و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همىگردند، انگارى آنها مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است.» (طور/ 24) که ضمیر کانهم به غلمان برمی گردد.
3 ـ «و عندهم قاصرات الطرف عین* کأنهن بیض مکنون؛ و در بزم حضورشان، حوران زیبا چشمی است که جز به همسر خود به هیچ کس ننگرند. گویی آن حوران در سفیدی و لطافت چون تخم شترمرغ زیر پرند.» (صافات/ 48 ـ 49) "طرف" در اصل به معنى پلک چشمها است و از آنجا که به هنگام نگاه کردن پلکها به حرکت در مى آیند این کلمه کنایه از نگاه کردن است، بنابراین تعبیر به "قاصرات الطرف" به معنى زنانى است که نگاهى کوتاه دارند و در تفسیر آن احتمالات متعددى داده شده که در عین حال قابل جمع است.
نخست اینکه: آنها تنها به همسران خود نگاه مى کنند، چشم خود را از همه چیز برگرفته، و به آنان مى نگرند.
دیگر اینکه: این تعبیر کنایه از این است که آنها فقط به همسرانشان عشق مى ورزند، و جز مهر آنها مهر دیگرى را در دل ندارند که این خود یکى از بزرگترین امتیازات یک همسر است که جز به همسرش نیندیشد و جز به او عشق نورزد.
تفسیر دیگر اینکه آنها چشمانى خمار دارند، همان حالت مخصوصى که در بسیارى از اشعار شعرا به عنوان یک توصیف زیبا از چشم مطرح است. البته معنى اول و دوم مناسبتر به نظر مى رسد هر چند جمع میان معانى نیز بى مانع است. کلمه ی "عین" (بر وزن مین) جمع "عیناء" به معنى زن درشت چشم است.
در آیه ی دوم دیگرى براى همین همسران بهشتى بیان کرده و پاکى و قداست آنها را با این عبارت بیان مى کند: بدن آنها از شدت پاکى و ظرافت و سفیدى و صفا همچون تخم مرغهایى است که نه دست انسان آن را لمس کرده و نه گرد و غبارى بر آن نشسته، بلکه در زیر بال و پر مرغ پنهان و پوشیده مانده است! «کأنهن بیض مکنون» "بیض" جمع "بیضه" به معنى تخم مرغ است (هر نوع مرغ)، و "مکنون" از ماده ی "کن" (بر وزن جن) به معنى پوشیده و مستور است. این تشبیه قرآن هنگامى به درستى روشن مى شود که انسان در آن لحظاتى که تخم از مرغ جدا مى شود، و هنوز دست انسانى به آن نرسیده، و زیر بال و پر مرغ قرار دارد آن را از نزدیک بنگرد، که شفافیت و صفاى عجیبى دارد. بعضى از مفسران "مکنون" را به معنى محتواى تخم مرغ گرفته اند که در زیر پوست پنهان است، و در واقع تشبیه مزبور اشاره به موقعى است که تخم مرغ را پخته و پوست آن را یک جا جدا کنند که در آن حالت علاوه بر سفیدى و درخشندگى، لطافت و نرمى خاصى دارد، به هر حال تعبیرات قرآن در بیان حقائق به قدرى عمیق و پر محتواى است که با یک تعبیر کوتاه و لطیف مطالب زیادى را با لطافت خاصى منعکس مى کند.
4 ـ «و عندهم قاصرات الطرف أتراب؛ و نزدشان دلبران فروهشته نگاه همسال است.» (ص/ 52) کلمه "أتراب" به معناى "اقران" است. مى خواهد بفرماید: همسران بهشتى همتاى شوهران خویشند، نه از جهت سن با آنان اختلاف دارند، و نه از جهت جمال. ممکن هم هست مراد از "اقران" این باشد که مثل شوهران خویشند، هر قدر شوهران نور و بهائشان بیشتر شود، از ایشان هم حسن و جمال بیشتر مى گردد.
5- «و فرش مرفوعة؛ و همخوابگانى بالا بلند.» (واقعة/ 34) کلمه ى "فرش" جمع فراش است، که به معناى گستردنى ها است، و کلمه ى "مرفوعة" به معناى عالى و بلند است. بعضى از مفسرین مراد از فرش مرفوعه را زنان ارجمندى دانسته اند که در عقل و جمال و کمال قدر و منزلتى بلند دارند، و استدلال کرده اند به اینکه: کلمه فراش در مورد زنان نیز استعمال دارد، و اتفاقا آیه بعدى هم که مى فرماید: «إنا أنشأناهن إنشاء؛ ما آنان را پديد آوردهايم پديد آوردنى.» (واقعه/ 35) با این وجه تناسب دارد.
سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى گوید:
6 ـ «إنا أنشأناهن إنشاء* فجعلناهن أبکارا* عربا أترابا؛ همانا آن زنان را به آفرینشى نو آفریدیم.» (واقعه/ 35 - 37) ایشان را دوشیزه گردانیدیم، شوی دوست همسال. کلمه «جعل» دلالت بر آن دارد که بکر بودن آنان دایمى است، و در حدیثى از رسول خدا (ص) آمده است که گفت: «هر وقت که همسرانشان به نزد ایشان بیایند، آنان را باکره خواهند یافت.» و چون عایشه این سخن را شنید گفت: واى از درد! و رسول خدا (ص) گفت: «در آنجا درد وجود ندارد.»
از صفات حوریان بهشتى شوهر دوستى و سازگار بودن آنان است. در مورد آیه ی «عربا أترابا؛ شوهر دوستانى همسال.» در تفسیر على بن ابراهیم آمده است که: «جز به عربى سخن نمى گویند.» که لغت اهل بهشت است، و عروبت مخصوص زنان خندانى است که در هنگام خندیدن دندانهاى ثنایاشان آشکار مى شود، و بشاش بودن جزئى از زیبایى زن به شمار مى رود، و راغب اصفهانى گفت: و امرأة عروبة یعنى زنى که خود به خود عفیف بودن و دوست داشتن شوهرش را آشکار مى سازد. به قولى به معنى غنج و دلال و دلربایى است.
در روایتى از امیرالمؤمنین (ع) که در توصیف غرفه هاى فردوس گفت: «در هر غرفه هفتاد خیمه است، در هر خیمه هفتاد تخت زرین که پایه هاى آنها از مروارید و زبرجد است (بنا بر این تخت بلند است) و پیوسته به زینه اى از زمرد، و بر هر فرش چهل بستر و ستبرى هر بستر چهل ذراع، و بر هر بسترى همسرى از حورالعین عربا اترابا» پس کسى گفت: یا امیرالمؤمنین! از عروبت به ما خبر بده، و او گفت که: «زنى است دلربا، خرسند، شهوت انگیز که هفتاد هزار غلام و هفتاد هزار کنیز دارد و سفید چهره که بر سر تاجى از مروارید و بر گردنهایشان دستمالهایى و در دستان خود صراحى و ابریق دارند.» در اتراب چند گفته است: على بن ابراهیم آن را به معنى داراى دندانهاى برابر دانسته است، و به قولى: مثل هم، و رسول (ص) به ام سلمه گفت: «خدا آنان را زاده شده با هم و برابر با یکدیگر آفرید.» معنى آشکارتر و فراگیرتر چنین است: آنان در ظاهر بدنها و در آفرینش و رفتار و جنبه هاى روانى با همسران مؤمن خود هماهنگى دارند.
در حدیث آمده که: «یدخل اهل الجنة الجنة جرد امردا بیضا جعادا مکحلین ابناء ثلث و ثلثین؛ اهل بهشت که بهشت درآیند همه اجرد و امرد باشند و سفید اندام و جعد موى و چشمهاى به سرمه کرده و در سن سى و سه سالگى.» ابوهریره از حضرت رسول (ص) روایت کرده که ایشان سى و سه ساله باشند بر طول آدم شصت گز بالا و هفت گز پهنا خدا ایشان را به صورتى نیکوتر و زیباتر آفریده باشد به حیثیتى که یکدیگر را نتوانند شناخت.
در تبیان آورده که صبیه را چون به بهشت آورند بدین سن رسانند و به شوهر دهند و عجوزه را نیز به این سن رد کنند پس اگر در دنیا شوهر نداشته باشد او را به بعضى از اهل بهشت دهند و اگر شوهر داشته باشد اما شوهر او از اهل بهشت نبود چون آسیه که زن فرعون بود او را به یکى از بهشتیان دهند و اگر زوج او بهشتى بود باز به او ارزانى کنند و اگر زیاده از یک شوهر داشته باشد و بهشتى باشند او را به زوج آخرین نامزد کنند مروی است که ام السلمه این آیه را از پیغمبر (ص) پرسید فرمود که :«هن اللواتى قبضن فى دار الدنیا عجائز شمطاء رمصاء جعلهن الله بعد الکبر اترابا على میلاد واحد فى الاستواء کلما اتاهن ازواجهن وجدوهن ابکارا؛ اینها زنانى باشند که قبض روح ایشان شده باشد در دنیا در حالتى که پیر شده باشند و موى سفیده شده و چرک و ریم به کنج چشم ایشان نشسته حق سبحانه و تعالى ایشان را بعد از پیرى همسال سازد بر وجهى که در استواء به یک ولادت باشند و هر گاه که شوهران پیش ایشان آیند ایشان را بکر یابند.»
چون عایشه این قول استماع کرد گفت وا وجعاه مراد او وجعى بود که در حین ازاله بکارت سانح می گردد آن حضرت فرمود که: «لیس هنالک وجع»، آنجا وجعى و دردى نباشد و در اخبار آمده که رسول (ص) عجوزه را دید که نزد عایشه نشسته بود فرمود که این عجوزه کیست گفت که از جمله خالات من است آن حضرت فرمود که: «ان الجنة لا تدخلها العجائز»، به درستى که هیچ عجوزه به بهشت نمى رود. آن زن این را شنید و بگریست و برگشت. رسول فرمود: «اخبروها انها لیست یومئذ بعجوزة؛ خبر دهید او را که در آن روز پیر نخواهد بود بلکه همه را خلعت جوانى بپوشند و با حسن وجهى مطرز شوند و به بهشت روند.» پس این آیه تلاوت فرمود حاصل که حق سبحانه می فرماید که زنان بهشت را به این صفات و سمات انشا کنیم.
از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده فرمود اگر یکى از زنان اهل بهشت در شب تاریک ظاهر شود نور او روشن تر از نور ماه شب چهارده است و عطر او تمام دنیا را فرا گیرد و اگر لباسى از لباسهاى اهل بهشت را در دنیا حضور مردم باز کنند بیهوش می شوند چون به آن لباس نظر کنند دیده هاى آنها خیره شود و فرمود سوگند به آن خدائی که قرآن را به من نازل نمود اهل بهشت روز به روز جوانى آنها تازه تر گردد و حسن و جمالشان زیادتر می شود. بر عکس مردم دنیا که روز به روز پیرتر و فرتوت و شکسته تر می شوند و فرمود هر کس صلوات بر من بفرستد و بگوید صلى الله على محمد و آل محمد خداوند بر او رحمت بفرستد و اگر بگوید صلى الله على محمد و بر آل من صلوات نفرستد بوى بهشت به مشام او نرسد و حال آنکه بوى بهشت از مسافت پانصد سال راه استشمام میشود.
ابوبصیر از امام صادق (ع) درباره حوریان پرسش هایی کرد؛ از جمله: گفتم فدایت گردم، حوریان چگونه سخن می گویند؟ فرمود: شیوه سخن گفتن آنان به گونه ای است که به گوش خلایق شیرین تر از آن نرسیده است. گوید: گفتم چه می گویند؟ فرمود: با صدایی نرم و لطیف می گویند ما جاودانه هستیم، نخواهیم مرد، ما لطیف و شادابیم ناامید کننده نیستیم، ما پایدار خواهیم بود، از این جا کوچ نمی کنیم، ما خشنود کننده ایم، خشم نمی کنیم، خوشا به حال آن کسی که برای ما آفریده شده و خوشا به حال کسی که ما برایش خلق شدیم، ما حوریانی هستیم که اگر دسته ای از موهایمان در آسمان دنیا آویخته شود نور آن همه ی چشم ها را خیره سازد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 333
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 صفحه 228
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 213
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 4 صفحه 110
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 12 صفحه 101
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 55
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 21 صفحه 212
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 306
ابوالفتوح رازی- روض الجنان- جلد 17 صفحه 219
ابراهيم موثق عاملی- تفسیر عاملی- جلد 7 صفحه 503
ملا فتح اللَّه كاشانى- خلاصة المنهج- جلد 6 صفحه 97
ملا فتحالله کاشانی- منهج الصادقین- جلد 9 صفحه 148
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 43
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 14 صفحه 426
سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 188
سيد على اكبر قرشى- أحسن الحدیث- جلد 10 صفحه 90
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 259
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها