عوامل حبط اعمال (بی حرمتی نسبت به پیامبر)

فارسی 2764 نمایش |

در برخى آیات، بى حرمتى به پیامبر (ص) از عوامل احباط شمرده شده است یکى از مظاهر این بى حرمتى آن است که انسان بلندتر از پیامبر سخن بگوید و در سخن گفتن با او فریاد بزند، و به عبارت دیگر در مقام سخن گفتن ادب را رعایت ننماید و با پیامبر مانند دیگران سخن بگوید، چنانکه مى فرماید: «یا أیها الذین ءامنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، صداى خود را از صداى پیامبر بلندتر مکنید و هم چنان که با یکدیگر بلند سخن مى گویید با او به آواز بلند سخن مگویید، که اعمالتان ناچیز شود و آگاه نشوید.» (حجرات/ 2)
منظور از اینکه مى فرماید: صداى خود را بلندتر از صداى رسول الله مکنید، این است که وقتى با آن جناب صحبت مى کنید، صدایتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد، چون به طورى که گفته اند دو عیب در این عمل هست: یا منظور شخصى که صداى خود را بلند مى کند این است که توهینى به آن جناب کرده باشد، که این کفر است. و یا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است که رعایت مقام آن جناب را نمى کند، و این خلاف دستور است، چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظیم کنند. مى فرماید: "و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض" با آن جناب آن طور که با یکدیگر صحبت مى کنید داد و فریاد مکنید، چون رعایت احترام و تعظیم آن جناب اقتضاء دارد در هنگام تخاطب گوینده صدایش کوتاه تر از صداى آن حضرت باشد. پس به طور کلى، با صداى بلند صحبت کردن فاقد معناى تعظیم است، و با بزرگان به صداى بلند صحبت کردن. نظیر مردم عادى، خالى از اسائه ادب و وقاحت نیست.
وجوهى درباره ظهور جمله "أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون" در اینکه بدون کفرهم عمل حبط مى شود گفته شده است. "أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون"- یعنى "لئلا تحبط، أو کراهة ان تحبط اعمالکم؛ به صداى بلند سخن مگویید تا اعمال شما حبط نشود." و این جمله متعلق به هر دو نهى است، معنایش این است که اگر گفتیم به روى آن جناب فریاد نزنید و اینکه گفتیم به صداى بلند صحبت نکنید، آن طور که در بین خود صحبت مى کنید براى این است که اعمالتان به این وسیله و ندانسته باطل نشود، چون این دو عمل باعث حبط و بطلان اعمال صالح است.
بعضى از مفسرین احتمال داده اند که جمله "أن تحبط" تعلیلى باشد براى عملى که از آن نهى شده، یعنى فریاد زدن و بلند حرف زدن، و معنا این باشد که این عمل که به منظور حبط انجام مى دهید عملى است که نهى شده، و فرق بین اینکه جمله مزبور تعلیل نهى باشد، یا تعلیل منهى عنه، این است که در اولى فعل منهى عنه تعلیل شده و در دومى فعل تعلیل شده مورد نهى قرار گرفته. و خواننده محترم مى داند که دومى توجیهى تکلف آور است. و ظاهر آیه شریفه این است که بلند کردن صداى خود از صداى رسول خدا، و بلند سخن گفتن در حضور آن جناب، دو عمل گناه و موجب حبط عمل است، پس استفاده مى شود که غیر از کفر گناهانى دیگر نیز هست که باعث حبط مى شود. عده اى آیه را چنین توجیه کرده اند که مراد از حبط، ثواب نداشتن خود عمل است، نه اینکه این عمل مانند کفر، ثواب سایر اعمال را باطل مى کند.
در مجمع البیان مى گوید: «اصحاب ما گفته اند معناى حبط عمل در جمله "أن تحبط أعمالکم" این است که همین سخن گفتن مسلمانان با رسول خدا (ص) اگر با رعایت ادب و تعظیم آن جناب باشد مستحق ثواب مى باشند، و اگر همین سخن گفتن را طورى انجام دهند که رعایت احترام آن جناب نشود مستحق عقاب مى شوند، و آن ثواب هم از دستشان مى رود، پس همین عملشان حبط شده، پس این آیه هیچ ربطى به اهل عذاب ندارد. دلیل این گفتار ما این است که در آیه مورد بحث احباط به خود عمل معلق شده، و بعضى از مفسرین آن را مربوط کرده اند به ثوابى که در برابر عمل مستحق مى شود، و این خلاف ظاهر است. این توجیه درست نیست، براى اینکه در حبط مربوط به کفر هم که بدون هیچ شکى منظور از آن حبط ثواب اعمال است نیز حبط معلق شده به خود اعمال، همان طور که در این آیه نیز چنین است.
پس ناگزیریم در اینجا هم آیه را حمل کنیم به همان معنایى که آیه حبط مربوط به کفر را حمل کردیم. آنجا گفتیم که کفر، ثواب عمل را حبط مى کند، اینجا نیز باید همین را بگوییم، و هیچ فرقى بین این دو مورد نیست. و این که گفتند خلاف ظاهر است قبول نداریم، براى اینکه بطلان عمل همین است که اثر مترتب بر آن باطل شود. بعضى دیگر آیه را چنین توجیه کرده اند که تنها کفر باعث حبط است، و اگر در این آیه فریاد زدن به روى رسول خدا (ص) و بلند صحبت کردن را هم باعث حبط دانسته از این جهت نبوده که خود این رفتار باعث حبط مى شود، بلکه از این جهت بوده که ممکن است گاهى این عمل باعث اذیت شدن آن جناب شود، و اذیت کردن رسول خدا (ص) کفر و مایه حبط عمل است. بعضى هم گفته اند: هر چند در آیه از مطلق بلند حرف زدن نهى شده ولى ما مى دانیم که ملاک آن پرهیز از عملى است که ممکن است باعث آزار رسول خدا (ص) شود و چون آزار آن جناب به اتفاق مسلمین کفر و باعث حبط عمل است، لذا به طور مطلق از عملى که گمان آزار پیغمبر در آن هست نهى کرده، چه اینکه آزار باشد و چه نباشد. و این به دو منظور بوده یکى حمایت از حرمت آن جناب، و یکى پیش گیرى و از بین بردن ماده فساد.
چون این عمل مورد نهى، دو قسم بوده، یکى به حد کفر مى رسیده و آن صورتى است که رسول خدا (ص) را آزار دهد، و یکى هم به حد کفر نمى رسیده، و نیز از آنجا که دلیلى نبوده این دو قسم عمل را مشخص کند، و اگر هم فرض کنیم بوده مردم در بیشتر مواقع توجهى به آن نداشتند لذا مکلفین باید به عنوان احتیاط از هر دو قسم، احتیاط مى کردند، تا از آن هم که به حد اذیت مى رسیده اجتناب کرده باشند. و جمله ى "أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون" هم به همین مشخص نبودن این دو قسم اشاره مى کند، و الا اگر به صداى بلند سخن گفتن با آن جناب به طور مطلق حرام مى بود (چه به حد اذیت برسد و چه نرسد) دیگر جا نداشت بفرماید "ندانسته اعمالتان حبط شود" چون مورد تکلیف منحصر به یک قسم بود، یعنى بلند حرف زدن، حال اگر به حد آزار برسد کفر هم بود، و اگر نرسد حد اقل حرام بود پس به طور قطع بلند حرف زدن حرام بوده، دیگر چه معنا دارد عدم شعور و عدم تشخیص را در اینجا بیاورند، با اینکه شعور به طور مطلق ثابت است.» این بود خلاصه گفتار صاحب مجمع البیان.
اشکال این قول این است که تکلیف مذکور در آیه "لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض" را نهى مقدمى از باب احتیاط گرفته است در حالى که بدون هیچ تردیدى تکلیف در آن تکلیفى نفسى است. و اینکه گفته: مردم در بیشتر مواقع توجهى به هر یک از دو عمل ندارند صحیح نیست، بلکه تشخیص این دو گونه بلند حرف زدن چیزیست که عقل هر عاقلى از عهده آن برمى آید، و عقل هر عاقلى قبل از نهى شرعى هم آن را تشخیص مى دهد که عمل زشتى است، و تشخیص زشتى آن مانند تشخیص زشتى افتراء و افک و دروغ است.
کسانى که در صدر اسلام این عمل را مرتکب مى شدند مؤمنین بودند، به شهادت اینکه در اول آیه فرموده: "یا أیها الذین آمنوا". و مؤمنین با این تشخیص که این عمل، عمل زشتى است مرتکب مى شدند، از باب اینکه در خیلى از گناهان مسامحه مى کردند، و خیال مى کردند خیلى مهم نیست، ولى نمى دانستند که این عمل باعث حبط و بطلان عبادات و اعمال صالحشان مى شود، و اگر مى دانستند هرگز راضى به بطلان آن نمى شدند. لذا خداى تعالى متوجهشان کرده که این عمل چنین خطرى دارد، و شما نمى دانید و فرموده: "أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون" شما نمى دانید که این عمل شما اثرى هولناک و خطرى عظیم دارد، و آن این است که اعمالتان را حبط مى کند، پس زنهار، متوجه باشید و هیچ یک از این دو قسم حرف زدن را مرتکب نشوید که اعمالتان باطل مى شود و خود متوجه نیستید. پس جمله "و أنتم لا تشعرون" ناظر است به حالى که مؤمنین قبل از نهى داشتند، و آن این است که مى دانستند عملشان زشت است، ولى نمى دانستند این عمل زشتشان چقدر زشت است، و زشتیش به این حد از عظمت است، و اما بعد از صدور بیان الهى فهمیدند که خطر احباط در این اعمالشان هست. پس آیه شریفه از یک نقطه نظر شبیه آیه شریفه: «و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم؛ مى ‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.» (نور/ 15) است که راجع به مساله افک است مى فرماید: شما خیال مى کنید افک عمل کوچکى است، در حالى که نزد خدا عملى است عظیم. و از نظر دیگر نظیر آیه «و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون؛ آنچه تصورش را نمى‏ كردند از جانب خدا بر ايشان آشكار مى‏ گردد.» (زمر/ 47) است، که راجع به قیامت است و مى فرماید: در آن روز از ناحیه خدا چیزهایى برایشان ظاهر مى شود که هرگز احتمالش را هم نمى دادند.

بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر (ص)
جمعى از علما و مفسران گفته اند: «آیات مورد بحث همانگونه که از بلند کردن صدا نزد پیامبر (ص) در زمان حیاتش منع مى کند، بعد از وفاتش را نیز شامل مى شود.» اگر منظور آنها شمول عبارت آیه است، ظاهر آیه مخصوص زمان حیات رسول الله (ص) است، زیرا مى گوید: "صداى خود را برتر از صداى او نکنید" و این در حالى است که پیامبر (ص) حیات جسمانى داشته باشد و سخن بگوید. ولى اگر منظور مناط و فلسفه حکم است که در این گونه موارد روشن است و اهل عرف الغاى خصوصیت مى کنند، تعمیم مذکور بعید به نظر نمى رسد، زیرا مسلم است هدف در اینجا رعایت ادب و احترام نسبت به ساحت قدس پیامبر (ص) است، بنابراین هر گاه بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر (ص) نوعى هتک و بى احترامى باشد بدون شک جائز نیست، مگر اینکه به صورت اذان نماز، یا تلاوت قرآن، یا ایراد خطابه و امثال آن بوده باشد که در اینگونه موارد، نه در حیات پیامبر (ص) ممنوع است و نه در ممات او.
در حدیثى در اصول کافى از امام باقر (ع) درباره ماجراى وفات امام حسن مجتبى (ع) و ممانعتى که از سوى "عایشه" در زمینه دفن آن حضرت در جوار پیامبر (ص) به عمل آمد و سر و صداهایى که بلند شد مى خوانیم: امام حسین (ع) به آیه «یا أیها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی» استدلال فرمود، و از رسول خدا (ص) این جمله را نقل کرد: «ان الله حرم من المؤمنین امواتا ما حرم منهم احیاء؛ خداوند آنچه را از مؤمنان در حال حیات تحریم کرده در حال مماتشان نیز تحریم کرده است.» این حدیث گواه دیگرى بر عمومیت مفهوم آیه است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 458

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 146

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 8 صفحه 521

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد