انواع استفاده از صنایع ادبی در آیات و روایات (اشاره)
فارسی 7159 نمایش |صنایع
اگر بخواهیم انواع استفاده هایی را که گویندگان و نویسندگان مسلمان (و به ویژه ایرانی) از قرآن مجید و احادیث معصومین کرده اند ذکر کنیم، باید یک دوره بدیع و معانی و بیان تألیف کنیم، زیرا که تقریبا هیچ یک از مباحث معانی و بیان و صنایع لفظی و معنوی بدیع را نمی توان یاد کرد که علمای ادب تازی و پارسی برای آن مبحث مثالی از قرآن مجید و حدیث رسول اکرم (ص) و سخنان امامان معصوم (ع) ذکر نکرده باشند. در کتب معروف فن بدیع و معانی و بیان، برای بیان صناعات ادبی از قبیل استعاره، مجاز، ایجاز، تجاهل العارف، سلب و ایجاب، استطراد، تعطف، مماثله، اشاره، تلمیح، اقتباس، تجنیس، مطابقه، ارسال المثلین و بسیاری دیگر از آیات قرآن مجید مثال آورده اند. شاعران و نویسندگان پارسی نیز از این صناعات در سرودن اشعار و نوشتن کتابهای خود استفاده کرده اند و بالطبع از صناعات موجود در قرآن و حدیث نیز در این باب الهام گرفته اند. اما کاربرد صناعات ویژه ای چون ارسال المثل، ارسال المثلین، اشاره، تلمیح، اقتباس، تمثیل و حل از بقیه نمایان تر است. در ادامه مطالبی چند راجع به اشاره، تلمیح، تضمین، حل، اقتباس و تمثیل می آوریم.
به کارگیری صنعت اشاره در آیات و روایات
اشاره در لغت به معنی نمودن به دست و چشم و ابرو و جز آن است، و در اصطلاح ادیبان، عبارت از این است که گوینده یا نویسنده در الفاظ اندک معانی بسیار ایراد کند: «الاشاره، الاتیان بکلام قلیل ذی معان جمه بایماء الیها و لمحه تدل علیها» و کلام او حاکی از کنایه و رمز باشد و با وجود اختصار، برای شنونده چیزهای زیادی را بیان نماید. و شرط در اشاره، ایماء و اختصار و ترک تفسیر است: «و الشرط فیها الایماء و الاختصار و ترک التفسیر» چنانکه در کریمه مبارکه «و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین؛ در آنجا (بهشت) چیزهایی باشد که جان ها آرزو کنند و دیده ها لذت برند.» (زخرف/ 71) یا در کریمه دیگر که «اذ یغشی السدره ما یغشی؛ یاد کن آنگاه را که سدره را پوشانیده باشد آنچه می پوشاند.» (نجم/ 16) و گفتند در این آیه مراد از «ما»، فرشتگان باشند که مانند مرغان بر روی آن درخت نشینند، و از کثرت و عظمت و جمال چنان باشند که عدد و حد آن را جز خدای بزرگ کسی نداند.
انواع اشاره
انواع اشاره، یکی تفخیم یعنی بزرگ گردانیدن موضوعی است که از آن سخن می گویند مانند این دو آیه که «القارعه* ما القارعه؛ کوبنده، چه کوبنده ای.» (قارعه/ 1- 2) در این الفاظ اندک خدای بزرگ، عظمت و هیبت روز قیامت را بیان می کند و با همین کلمات اندک که دو آیه را تشکیل می دهد ذهن شنوندگان و خوانندگان را آماده می کند تا به خود آیند و از عذاب دردناک روز قیامت و حسابرسی دقیق آن بهراسند. و به دنبال این کلمات اندک ولی سهمناک می فرماید «و تو چه دانی که کوبنده چیست؟، روزی است که مردمان در آن چون پروانگان پراکنده باشند و کوه ها همچون پشم های رنگارنگ حلاجی شده و از هم جدا گشته باشند. هر کس که ترازوی اعمالش از کارهای نیک سنگین شده باشد، او در حیاتی پسندیده باشد؛ و اما آن کس که ترازوی اعمالش سبک باشد، جایگاهش دوزخ باشد، و تو چه دانی که دوزخ چه باشد؟ آتشی باشد سخت سوزان و برافروخته.» (قارعه/ 3- 11)
دیگری ایماء یعنی اشاره جزئی کردن و بدون تفسیر رها کردن موضوع تا خود خواننده به فهم اهمیت و عظمت آن همت گمارد مانند این آیه که «فغشیهم من الیم ما غشیهم؛ از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد فرو پوشانيد.» (طه/ 78) در این آیه، همه مفسران می گویند: این ابهام و ایجاز و اشاره و تکرار دوباره فعل «غشیهم»، برای بزرگ شمردن و ترس دادن است. بدین معنی که خدای تعالی در داستان موسی (ع) و فرعون می گویند: «ما سوی موسی (ع) وحی کردیم که: بندگان ما را شبانگاه ببر و برای آنان در دریا راهی خشک باز کن، نه ترسی از رسیدن دشمن داشته باش و نه بیمی از غرق شدن. موسی چنین کرد، و پس از آن فرعون با لشکریانش در پی ایشان آمدند. پس دریا پوشانیدشان و زیر آب فرو بردشان چنان با هیبت و عظمت که وصف کردن و باز گفتن نمی توان.» و مقصود این است که چاره ای نباشد جز اینکه آن را مبهم رها کنند، زیرا شرح آن به وصف در نمی آید.
نظیر آن در محاورات مردم این است که یکی از ما مثلا درباره علی نامی به دیگری می گوید «اگر علی را می دیدی...» که در آن حذف و اختصار است و اشاره به معانی بسیار، یعنی «در صف کارزار نبودی و علی را ندیدی که در آنجا چه شجاعتی نشان داد و نسبت به مغلوبان و اسیران چه کرامتی نمود و همه را به حیرت فرو برد و به تحسین وا داشت و ...» از همین جاست که در مثل گویند «العاقل یکفیه الاشارة و الجاهل یضرب بالسیاط؛ خردمند را اشارتی بسنده است و جاهل را باید به تازیانه بزنند تا سخنی را دریابد یا در نیابد.» یا: اگر عاقلی، یک اشارت بس است (سعدی)، یا: در خانه اگر کس است یک حرف بس است، یا:
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است *** گفتیم نکته ای و مکرر نمی کنیم
(حافظ)
مثالهایی از به کارگیری صنعت اشاره
در حقیقت بسیاری از آیات قرآنی و احادیث نبوی (ص) این ویژگی را دارد که با وجود ایجاز و اختصار، به اشاره، حاوی بسیاری نکته هاست ولی البته درک آن معانی بدون تدبر و ممارست در قرآن و حدیث برای همه کس دریافتنی نیست. برای اشاره در زبان فارسی امثال زیاد می توان یاد کرد. مثلا سعدی گوید:
یکی دید در خواب صدر خجند *** که خاری ز پای یتیمی بکند
همی گفت و در روضه ها می چمید *** کز آن خار بر من چه گل ها دمید
همچنین این مثال در بوستان سعدی که می گوید:
تو خوش خفته بر هودج کاروان *** مهار شتر در کف ساروان
تو را کوه پیکر هیون می برد *** پیاده چه دانی چه غم می خورد؟
تو را شب به عیش و طرب می رود *** چه دانی که بر ما چه شب می رود؟
پس به طور خلاصه مقصود از اشاره این است که نویسنده یا گوینده از موضوع مهمی به اجمال و سرپوشیده و بدون تفسیر یادی بکند، و هدفش (چنانکه شاعر می گوید) این باشد که:
من از مفصل این قصه مجملی گفتم *** تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
نگاهی به صنعت تلمیح
تلمیح (Indicating) در لغت «سبک نگریستن» و «به گوشه چشم اشاره کردن» است، و در فن بدیع عبارت از این است که نویسنده یا شاعر برای اثبات سخن خود به آیه ای، حدیثی (یا قصه ای یا مثلی یا شعری) مشهور و معروف اشاره کند، و یا اینکه از اصطلاحات علوم استفاده کند، بی آنکه صریحا متذکر استفاده ی خود باشد. «التلمیح، هو ان یشار فی فحوی الکلام الی آیه او خبر او قصه او شعر من غیر ان تذکر صریحا.» (جرجانی، تعریفات، ص 58) رباعی زیر از حکیم عمر خیام:
آن قصر که جمشید در او جام گرفت *** آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور گرفتی همه عمر *** دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
که تلمیح به آیه کریمه «اینما تکونوایدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده؛ هر کجا که باشید مرگ شما را دریابد و گرچه در کاخ های استوار بر کشیده باشید.» (نساء/ 78) و یا این ابیات بلند هم از فردوسی:
چو ایران نباشد تن من مباد *** بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش *** زن و کودک خرد و پیوند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم *** از آن به که کشور به دشمن دهیم
که تلمیح به حدیث صحیح و معروف «حب الوطن من الایمان» است یعنی دوست داشتن زاد بوم از ایمان است. یا این بیت خواجه شیراز که می گوید (دیوان، 303، قزوینی):
یا رب این آتش که در جان من است *** سرد کن آنسان که کردی بر خلیل
که تلمیح است به داستان ابراهیم خلیل (ع) که او را به فرمان نمرود در آتش افکندند ولی آتش به فرمان خدا بر وی «برد و سلام» گشت و گزندی به او نرسید. «قلنا یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم؛ گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى آسيب باش.»(انبیاء/ 69) یا این بیت دیگر از حافظ:
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد *** حسابش با کرام الکاتبین است
که تلمیح به آیات «و ان علیکم لحافظین* کراما کاتبین؛ و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده] اند. [فرشتگان] بزرگوارى كه نويسندگان [اعمال شما] هستند.» (انفطار/ 10- 11) است. مقصود از آیه این است که شما هرکار می خواهید، بکنید؛ چه بر شما نگاهبانانی هستند از فرشتگان که اعمالتان را به دقت می نویسند و نگاه می دارند و این نویسندگان گرامیند و مقرب درگاه خدای تعالی هستند و در کارشان فزونی و کاستی نیست.
مثالهایی از بهترین تلمیحات
اما بهترین تلمیحات آن است که ذهن شاعر و نویسنده تنها تأثری از آیه یا حدیث پذیرفته باشد نه اینکه آن آیات یا احادیث را عینا از تازی به پارسی درآورده و نام تلمیح بر آن بنهد. شاید یکی از بهترین مثالهای این معنی، ابیاتی است که از فردوسی بزرگ یاد کردیم. بیت زیر از سعدی نیز از چنین ویژگی برخوردار است:
بوی پیراهن گمگشته خود می شنوم *** گر بگویم همه گویند ضلالی است قدیم
که تلمیح به آیات 94 و 95 از سوره یوسف است «انی لاجد ریح یوسف لولا تفندون* قالو تالله انک لفی ضلالک القدیم؛ پدرشان گفت اگر مرا به كم خردى نسبت ندهيد بوى يوسف را مى شنوم. گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى.» که از زبان پدر یوسف نقل می کند: چون کاروان از مصر جدا شد، مقصود این است که چون کاروان برادران یوسف از نزد یوسف بیرون آمدند با پیراهنی که یوسف به آنان داده بود باد شمال به فرمان خدا بوی یوسف و پیراهن او را به مشام یعقوب رسانید، یعقوب به اطرافیان خود گفت: اگر مرا کم خرد نپندارید می گویم که بوی یوسف می شنوم. اطرافیان و خویشاوندان در جواب یعقوب گفتند: تو هنوز در ضلال قدیم خود هستی. و گفتند: «ضلال» در آیه به معنی «محبت» و یا محنت و رنج دوری است. نیز این غزل خواجه، که در صنعت تلمیح کمتر نظیری برای آن می توان یافت:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت *** که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
که تلمیح به آیه زیر است: «و لا تکسب کل نفسی الا علیها و لا تزر وازره وزر اخری؛ هیچ نفسی جز برای خودش کسب نمی کند، و هیچ گناهکاری گناه دیگری را به گردن نمی گیرد» (انعام/ 164)
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش *** هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
که تلمیح به آیات زیر است: «و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ نیست انسان را مگر آنچه خود کرده است.» (نجم/ 39) «و من عمل صالحا فلنفسه و من اسآء فعلیها؛ هر کس کار نیک کند برای خود کرده و هر کس کار بد کند بر خود اوست.» (فصلت/ 46)
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست *** همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
که تلمیح به آیات زیر است: «یسبح له ما فی السموات و الارض؛ او را به پاکی می ستایند آنچه در آسمانها و زمین هستند.» (حشر/ 24؛ جمعه/ 1؛ تغابن/ 1) «لله المشرق و المغرب فاینما تولو فثم وجه الله؛ و مشرق و مغرب از آن خداست، پس هر کجا که روی بگردانید خدا در آنجاست.» (بقره/ 115)
نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل *** تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت؟
که تلمیح به آیات زیر است: «لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛ از رحمت خداوند نومید مشوید که خدا همه گناهان را می بخشد.» (زمر/ 53) «و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون: و چه کسی نومید می شود از رحمت پروردگارش مگر گمراهان.» (حجر/ 56) «و الله یعلم المفسد من المصلح؛ و خدا بدکار را از نیکوکار می داند و می شناسد.» (بقره/ 220)
نه من از پرده تقوی به در افتادم و بس *** پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
که تلمیح به آیات زیر است: «و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما؛ و البته ما با آدم پیمان بستیم پیش از این، و او فراموش کرد و ما برای او پیمانی استوار نیافتیم.» (طه/ 115) «فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه؛ پس شیطان آن دو (یعنی آدم و حوا) را از آنجا بلغزانید و از آنچه در آن بودند بیرونشان کرد.» (بقره/ 36) «و لو یؤآخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابة و لکن یؤخرهم الی اجل مسمی؛ و اگر خدا مردم را بدانچه کرده اند مؤاخذه می کرد یک جنبنده را بر روی زمین بی شکنجه رها نمی کرد، ولیکن تا روز نامبرده ای آنان را به تأخیر می اندازد.» (نحل/ 61)
منـابـع
علی اصغر حلبی- تاثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی- انتشارات اساطیر 1374
امام محمد غزالی- احیاءالعلوم
تفسیر ابوالفتح رازی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها