تأثیر قرآن و حدیث در اشعار نظامی
فارسی 5602 نمایش |قیاس عقل تا آنجاست بر کار *** که صانع را دلیل آید پدیدار
مده اندیشه را زین پیشتر راه *** که یا کوه آیدت در پیش یا چاه
چو دانستی که معبودی تو را هست *** بدار از جستجوی چون و چه دست...
چنان کرد آفرینش را به آغاز *** که پی بردن نداند کس بدان راز
چنانش در نورد آرد سرانجام *** که نتواند زدن فکرت در آن گام
نشاید جست از خود خدایی *** خدایی برتر است از کد خدایی
از این گردنده گنبدهای پر نور *** به جز گردش چه شاید دیدن از دور
درست آن شد که این گردش به کاریست *** در این گردندگی هم اختیاریست
بلی در طبع هر داننده ای هست *** که با گردنده گرداننده ای هست
از آن چرخه که گرداند زن پیر *** قیاس چرخ گردنده همی گیر...
که تلمیح است به حدیث معروف «تفکروا فی آلاء و لا تفکروا فی ذاته؛ در نعمت های خدا بیندیشید اما در ذات غور نکنید» و نیز به قول امیرالمومنان که فرمود: «کل ما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم...».
یکی را پای بشکستی و خواندی *** یکی را بال و پردادی و راندی
ندانم تا من مسکین کدامم *** ز محرومان و مقبولان چه نامم
اگر دین دارم و گر بت پرستم *** بیامرزم به هر نوعی که هستم
به فضل خویش کن فضلی مرا یار *** به عدل خود مکن با فعل من کار...
فراغم ده ز کار این جهانی *** چو افتد کار با تو خود تودانی
منه بیش از کشش تیمار برمن *** به قدر زور من نه بار بر من
(خسرو و شیرین، ص 9-10) که تلمیح است به آیه های «فلولا فضل الله علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین؛ و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما از زيانكاران بوديد» (بقره/ 64)؛ «قل ان الفضل بید الله یؤ تیه من یشاء...؛ بگو [اين] تفضل به دست خداست آن را به هر كس كه بخواهد میدهد...» (آل عمران/ 73)؛ و «ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا و اخطأنا ربنا ولا تحمل علینا اصرا... و اغفرلنا وارحمنا...؛ اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ ... و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور...» (بقره/ 286)؛ و دعای معروف «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک؛ خدایا با ما به فضل خویش رفتار کن و به عدل خویش معامله مکن».
چوشه در عدل خود ننمود سستی *** پدید آمد جهان را تندرستی
خرابی داشت از کار جهان دست *** جهان از دستکار این جهان رست
جهانسوزی بد است و جور سازی *** تو را به گر رعیت را نوازی
که تلمیح است به «الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم» و «عدل ساعة من عبادة سنة».
گر از دنیا وجوهی نیست در دست *** قناعت را سعادت باد کآن هست
نه ایمن تر ز خرسندی جهانیست *** نه به ز آسودگی نزهتستانی است
چو نانی هست و آبی پای در کش *** که هست آزاد طبعی کشوری خوش
به خرسندی برآور سر که رستی *** بلایی محکم آمد سر پرستی
که تلمیح است به «الوحده خیر من جلیس السوء؛ تنهایی بهتر از همنشینی با بدان است» (غزالی، احیاء العلوم، ج 2 ص 120)؛ و «عز من قنع و ذل من طمع؛ عزیز کسی است که قناعت ورزد و ذلیل انسان طمعکار» (شرح نهج البلاغه، ج 18 ص 198).
چو عاجزوار باید عاقبت مرد *** چه افلاطون یونانی چه آن کرد
همان به کاین نصیحت یاد گیریم *** که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم
که تلمیح است به «موتوا قبل ان تموتوا» (اللؤلؤ المرصوع، ص 98 و 179) و «الموت ریحانه المؤمن» (جامع صغیر، ج 1 ص 128).
کسی کو بر سر موری ستم کرد *** هم از ماری قفای آن ستم خورد
به چشم خویش دیدم در گذرگاه *** که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت *** که مرغی دیگر آمد کار او ساخت
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات *** که واجب شد طبیعت را مکافات
سپهر آیینه ی عدل است و شاید *** که هرچ آن از تو بیند وا نماید
منادی شد جهان را هر که بد کرد *** نه با جان کسی با جان خود کرد
مگر نشنیدی از فراش این راه *** که هر کو چاه کند افتاد در چاه
سرای آفرینش سرسری نیست *** زمین و آسمان بی داوری نیست...
که تلمیح به «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها؛ اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد به خود [بد نموده ايد]» (اسراء/ 7) است، و نیز اقتباس از حدیث: «من حفر بئرا لاخیه وقع فیه» و در اللؤلؤ المرصوع، گوید: حدیث نیست ولی معنای آن درست است و با کتاب خدا سازگار که می گوید: «و لا یحیق المکر السیء الا باهله؛ نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد» (فاطر/ 43).
به وقت زندگی رنجور حالیم *** که با گرگان وحشی در جوالیم
اگر عیشی است صد تیمار با اوست *** وگر برگ گلی صد خار با اوست...
ولایت بین که ما را کوچ گاه است *** ولایت نیست این زندان و چاه است
چو مویی برف ریزد پر بریزیم *** همه در موی دام و دد گریزیم
بدین پا تا کجا شاید بریدن *** بدین پر تا کجا شاید پریدن؟
که تلمیح است به «ان الانسان خلق هلوعا* اذا مسه الضر جوزعا؛ به راستى كه انسان سخت آزمند [و بیتاب] خلق شده است* چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند» (معارج/ 19-20)؛ و «...و خلق الانسان ضعیفا؛ و [میداند كه] انسان ناتوان آفريده شده است» (نساء/ 28)، و «لقد خلقنا الانسان فی کبد؛ براستى كه انسان را در رنج آفريده ايم» (بلد/ 4)؛ و «ان الانسان لظلوم؛ قطعا انسان ستم پیشه است» (ابراهیم/ 34)؛ و «و کان الانسان اکثر شیء جدلا؛ و[لى] انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد» (کهف/ 54)؛ و «...وکان الانسان کفورا؛ و انسان همواره ناسپاس است» (اسراء/ 67).
ادامه دارد...
منـابـع
دکتر علی اصغر حلبی- تاثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی- انتشارات اساطیر 1374
امام محمد غزالی- احیاء العلوم
ابوالفتح رازی- تفسیر روض الجنان و روح الجنان
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها