غدیریه شریف رضی (شاعری)
فارسی 5555 نمایش |شعر و شاعری
واضح است که هر کس بر روحیات سرورمان شریف رضی واقف شود، و موقعیت ارجمند او را از جنبه علم، ریاست و مقام رفیع بشناسد، مقام شعر و شاعری را، دون مقام او خواهد یافت، و روح او را برتر از روح دگر شاعران.
می بیند که هنر شعر بر شخصیت او نیفزوده و نه در مناعت و شرافت او اثری داشته. عظمت و مقامی برای او کسب نکرده و نه در پیشرفت اجتماعی او یار و مددکارش بوده است، او قبل از ده سالگی به قافیه سنجی پرداخته و موقعی که ده ساله بوده ضمن قصیده چنین سروده:
المجد یعلم أن المجد من أربی *** و لو تمادیت فی غی و فی لعب
إنی لمن معشر إن جمعوا لعلی *** تفرقوا عن نبی أو وصی نبی
إذا هممت ففتش عن شبا هممی *** تجده فی مهجات الأنجم الشهب
و إن عزمت فعزمی یستحیل قذی *** تدمی مسالکه فی أعین النوب
و معرک صافحت أیدی الحمام به طلی *** الرجال علی الخرصان من کثب
حلت حباها المنایا فی کتائبه *** بالضرب فاجتثت الأجساد بالقضب
تلاقت البیض فی الأحشاء فاعتنقت *** و السمهری من الماذی و الیلب
بکت علی الأرض دمعا من دمائهم *** فاستعربت من ثغور النور و العشب
ترجمه: «مجد و سروری، می داند بازیچه دست من است، گرچه در سرگرمیهای کودکان غوطه ورم. من از آن خاندانم که چون برای مهمی گرد هم آیند، شکوه و جلالشان به هنگام پراکنده شدن، نمودار شود: آن یک پیامبر است و آن دگر وصی، آن یک نقیب و آن دگر شریف و... اگر خواهی، از همت عالیم سراغ گیر که در قلب ستارگان رخشان جای گرفته. اگر بخواهم، اراده ام چون خار بر چشم صاحبان دولت می خلد و آنان را غرق خون می سازد. چه میدانهای پیکار که پنجه مرگ گلوی دلاوران را از نزدیک فشرد. هیولای مرگ در صفوف لشکر به پا خاست و با ضرب شمشیر بر آن پیکر دلیران را به خاک افکند. شمشیرها در دل دشمن به هم پیوست و سنان نیزه ها در خود و جوشن فرو نشست. از خون دشمنان، دم شمشیر و ناوک نی اشک ریزان گشت و صفحه این مرز و بوم از گل و لاله خندان شد.»
افتخار
شریف رضی، هنر شعر و قافیه پردازی را فضیلت و افتخار نمی دانست، بلکه آن را وسیله برای پیشبرد مقاصد خود می شناخت، می فرمود:
و ما الشعر فخری و لکنما *** أطول به همة الفاخر
أنزهه عن لقاء الرجال *** و أجعله تحفة الزائر
فما یتهدی إلیه الملو *** ک إلا من المثل السائر
و إنی و إن کنت من أهله *** لتنکر فی حرفة الشاعر
ترجمه: «شعر برای من افتخاری نیست، ولی هر گاه دیگران به مفاخره برخیزند من با شعر آبدارم به مقابله برخیزم. چکامه ام والاتر از آن است که با آن به استقبال بزرگان شتابم ولی هر کس به زیارت من آید شعر نمکین خود را تحفه حضور سازم. سروده که لایق حضور شاهان است، چونان «مثل سائر» که به هر مرز و بوم روان است. گر چه من در این میدان صاحب سر و افسرم، از حرفه شاعری بیزارم.»
و هم گوید:
و ما قولی الأشعار إلا ذریعة *** إلی أمل قد آن قود جنیبه
و إنی إذا ما بلغ الله غایة *** ضمنت له هجر القریض و حوبه
ترجمه: «من شعر و قصیده را وسیله آرزو ساخته ام و به زودی مهار آن را می کشم. اگر خدایم بر کرسی آرزو نشاند، از قافیه پردازی و شرمساری آن برکنار می شوم.»
و هم گوید:
مالک ترضی أن یقال شاعر *** بعدا لها من عدد الفضائل
کفاک ما أورق من أغصانه *** و طال من أعلامه الأطاول
فکم تکون ناظما و قائلا *** و أنت غب القول غیر فاعل
ترجمه: «تنها بدان خوشنودی که بگویند: شاعر است، خاک بر سر «شعر» که در شمار فضیلت و افتخار برآید. همینت بس که بوستان شعر و احساس خرم شود، و شاخسار آن سر به آسمان ساید. تا چند دلباخته نظم و سرود باشی، و هنوز از مرحله گفتار پای به میدان عمل نگذاری.»
نظر دیگران
شریف رضی، در چکامه ها و قصائدش، خود را حساس ترین شعرای جهان می شناسد، گاه شعر خود را برتر از شعر «بحتری» و «مسلم بن ولید» می بیند و گاه فروتنی کرده و خود را همپایه «فرزدق» و «جریر» می شمارد و یا همتای «زهیر» و گاه در صدد حق جوئی برآمده و با دیده ستایش شعر خود را می سنجد و احساس خود را ما فوق احساس دگران معرفی می نماید. بیشتر نقادان ادب، او را سرآمد شاعران قریش می شناسند، خطیب بغدادی در تاریخ خود ج 2 ص 246 می نویسد: «از ابوعبدالله محمد بن عبدالله دبیر شنیدم که در حضور ابوالحسین ابن محفوظ که یکی از رؤساء بود، می گفت: جمعی از بزرگان علم و ادب را دیدم که می گفتند «شریف رضی از همه شاعران قریش سر است» ابن محفوظ گفت: این سخن استوار و صحیح است، در میان قریش، شاعرانی یافت شده اند که خوب می سروده اند ولی کم، اما کسی که هم نیکو بسراید و هم فراوان، جز شریف رضی را ندیده ایم.» در فرهنگ رجال، به طور گسترده از شعر و ادب او تمجید شده، چونانکه سایر مفاخر او از فضائل نفسی و کمالات روحی مورد ثنا و ستایش قرار گرفته است، در اینجا مجال وارسی و نقل تمام آن نیست، بلکه به خاطر اختصار، قسمتی از آن یاد می شود.
1- «نسابه عمری» در کتاب «مجدی» گوید: «شریف رضی، در بغداد «نقیب النقباء» خاندان ابی طالب بود، هیبت و جلالی به کمال داشت، با ورع و پارسائی و زهد از دنیا و بی اعتنائی. خاندان و خویشاوندان خود را رعایت می کرد، از پامال شدن حقوق آنان به خشم می شد، و از جانیان و ستمکاران ایشان هم انتقام می گرفت. او یکی از نوابغ روزگار و نزد بزرگان علم و ادب تعلیم یافته بود، قسمتی از تفسیر او را که بر قرآن کریم نوشته، در یک جلد زیارت کردم، زیبا و نمکین بود، اگر با تفسیر ابوجعفر طبری قیاس شود، برابر و یا بزرگتر است. شعر و احساسش، والاتر از آن است که در وصف گنجد، تا کنون، لقب «سرآمد شاعران قریش» ویژه اوست، با توجه به اینکه حارث بن هشام، و «عبلی» و «عمر ابن ابی ربیعه» پیشاپیش آن شاعران، و محمد بن صالح موسوی حسنی، و علی بن محمد حمانی و ابن طباطبا اصفهانی، در دنباله آنان آمده اند.»
2- ثعالبی در «یتیمة الدهر» گوید: «اینک شریف رضی نابغه دوران، و نجیب ترین بزرگان عراق است، علاوه بر تبار والا و افتخاراتی چون خورشید عالم آرا، با فرهنگی نمایان و فضلی تابان، زیب و آزین بسته و از هر چه خوبتر، طرفی به کمال جسته. از این گذشته، او سرآمد شاعرانی است که از خاندان ابی طالب برخاسته اند، چه گذشتگان و چه معاصران، با آنکه در صف آنان، شعرای برجسته و ماهری، مانند «حمانی» و «ابن طباطبا» و «ابن الناصر» و دیگران جلوه گر بوده اند. بلکه اگر گویم: شریف رضی «اشعر قریش» است، گزافه نگفته ام و گواه آن، ضمن مراجعه به اشعارش مشهود می شود، شعری پرمغز و استوار، خالی از عیب و عوار، که در عین روانی و سلاست قرص است و متقن، با معانی نغز و بلند، ولی چون میوه بوستان مهیای تناول و چیدن. پدرش ابو احمد ریاست نقبائی را عهده دار بود که چون داروغه، امور داخلی خاندان ابی طالب را، رتق و فتق می کردند، او بر همه آنان حکومت داشت، به مظالم یعنی اختلافات مالی آنان رسیدگی می نمود و کاروان حج را رهبری می کرد، و تمامی این مناصب و مشاغل، در زمان حیات ابو احمد، یعنی به سال 388 به فرزندش «شریف رضی» انتقال یافت.»
3- ابن جوزی در «منتظم» ج 7 ص 279 می نویسد: «رضی در بغداد، نقیب خاندان ابی طالب بود، بعد از دوران سی سالگی، قرآن کریم را در مدتی اندک، حفظ نمود. در فقه و فرائض میراث اطلاعات کافی داشت، دانشمندی فرزانه و شاعری سخندان بود. پارسا و معتقد، با همت والا، روزی از زنی، چند مجموعه یادداشت به پنج درهم خرید، یک جزوه آن به خط «ابوعلی ابن مقله» بود، با دلال گفت تا زنک را حاضر ساخت و بدو گفت: در میان نسخه ها یک جزوه با خط ابن مقله یافتم، اگر مایلی اینک جزوه را برگیر، و اگر بهای آن را طالبی، اینک پنج درهم دیگر از آن تواست آن زن پنج درهم را بگرفت و دعایش کرد و رفت. «شریف رضی» مردی بخشنده و با سخا بود.»
4- ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه گوید: «رضی» در مدتی اندک، پس از دوران سی سالگی قرآن را حفظ کرده و بخش مهمی از فقه و فرائض (میراث) را فرا گرفت، دانشمندی ادیب، و شاعری ماهر بود، با نظمی روان و فصیح و الفاظی پر معنی و بلیغ، در پرداختن قافیه توانا و در ساختن انواع شعر مقتدر که اگر در وادی تغزل گام زند و به یاد معشوق ترانه و غزل ساز کند، احساس لطیف و خیال دلپذیرش شگفتیها به بار آرد، و اگر در میدان ثنا و ستایش تازد و با نظمی سهل و روان، به صید معانی پردازد، هیچ شاعری به گرد او نرسد و اگر در سوگ و ماتم، به سوز درون دامن زند؛ بر همه ماتم سرایان سبقت گیرد، و با همه اینها، دبیری سخندان و صاحب سخن بوده پارسا، با روحی شریف و همتی والا، پابند احکام دین، معتقد و با یقین. از هیچکس صله و جائزه نپذیرفت، حتی جوائز پدرش را باز می گرداند.
5- «باخرزی» در کتاب «دمیة القصر» ص 69 می نویسد: «در محفل پیشوایان صدر نشین و در مجلس بزرگان، صاحب پایگاه برترین است. اگرش من زبان به ستایش گشایم، چنان است که به خورشید تابان گویم: وه چه پرتوی! و یا به گلزار گویم: چه خرم و زیبائی؟ با شعری بدیع که اگر به مفاخره برخیزد، بر آخرین مدارج عظمت بر شود و عقد ثریا بر تارک نهد، و اگر راه تشبیب و غزل پوید، احساس لطیفش از نسیم سحری سبق جوید، تا آنجا که هر گاه غزلیات پر شورش بر سخندان ماهر خوانده شود، شیفته و شیدا، فریادش به «احسنت» برآید و بر شور و شعف فزاید. اگر به ستایش محبوبکان زبان باز گشاید، با ترانه های شیوا، چون مشاطه ای باشد در کنار پریچهرگان رعنا؛ و چون به ثنای ممدوحی سخن ساز کند، با قصائد دلربا، عقل بحیرت ماند که شاعر نبوغ خود را جلوه گر ساخته یا عظمت ممدوح را. و به هر حال چون سمند تیزگام به میدان دواند، در «وصف» باشد یا «مدح»، بخت آن کسی فیروز باشد که در «گروبندی» نام او بر زبان راند. و اگر بسان دبیران و منشیان خامه بر دست گیرد، نثر شیوایش، چون لؤلؤ شاهوار است که بر عروس بخت نثار کند، یا دانه های شبنمی که بر چهره گل نشاند. و به جان خودم سوگند، شهر بغداد از وجودش خرمی گرفت که او را در دامن خود بپرورد: از پستان دجله اش شیر داد و از نسیم روحپرور خود، مشام جانش را معطر ساخت. شعر زیبایش، چندان از آب دجله نوشید، که گوارا شد، و چندان غوطه خورد که پاک و تابناک برآمد، هر گاه گلزار کمالات و فضائلش به جلوه آید: بغداد با آن خرمی و نشاط، به گشت و گزار شود، و در گرمای نیمروز به نسیم جانفزایش پناه برد.»
6- رفاعی در «صحاح الاخبار» ص 61: می نویسد: «شریف رضی، سرآمد شاعران قریش است، از این رو که شاعر خوش پرداز قریش، فراوان نسروده. و آنکه فراوان سروده خوش پردازد نبوده، اما شریف رضی میان این دو فضیلت جمع کرده است. علاوه بر این مردی پارسا، با تقوا، عادل و دادگستر بود و ابهتی عظیم در دلها داشت.»
القاب، مناصب
بهاء الدوله در سال 388 سرورمان، سید رضی را با لقب «شریف اجل» تشریف داد، و در سال 392 با لقب «ذوالمنقبتین» و در سال 398 با لقب «رضی ذو الحسبین» و در سال 401 دستور داد که در حضورش او را با عنوان «شریف اجل» خطاب کنند و نامه های رسمی را با همین عنوان مزین سازند. البته، مناصب و کارگزاریها، در دوران سرورمان شریف رضی، فراوان و متعدد بوده است: از جمله: وزارت، شامل: وزیر رسمی، وزیر مختار. استانداری: عام و خاص، استانداری عام هم یا با دستور و انتخاب از مرکز خلافت، یا در اثر غلبه و استیلاء و رسمیت یافتن اضطراری از جانب مرکز. فرماندگی لشکر، آنهم با دو صورت: تنها اداره امور لشکر و فرمان جنگ و عقب نشینی، یا به اضافه تقسیم غنائم و پیمان صلح. فرمان سرکوبی مرتدین، سرکوبی یاغیان، فرمان قضاوت و داوری، سرپرستی مظالم (دادستانی) سرپرستی قبائل اشراف: به صورت عمومی و خصوصی، فرمان برگزاری نماز جماعت، فرمان رهبری حجاج، سرپرستی دفاتر مالی و حقوقی، سرپرستی امور حسبیه و حفظ ناموس اجتماع، و غیر آن از سرپرستیها و کارگزاریها. از جمله دفتر مخصوص دبیران و منشیان، دفتر مردان موثق و عدول و اهل انصاف (شهود)، دفتر بزرگان و اشراف و اعیان دفتر گردن فرازان و شیر مردان و تک سواران، دفتر صاحب نظران و هوشمندان و تیز بینان، دفتر سادات علوی و اشراف خاندان نبوی، دفتر فقهاء و پیشوایان دانش و دین.
در این میان منصبی است ویژه آن کس که تمام این فضائل و کمالات را زیر پی دارد، مانند سرورمان شریف رضی، نمونه والای فضل و کمال، از این رو کسی که در صدد بحث و کنکاش از مقام و منزلت اوست و می خواهد روحیات و معنویات او را برآورد کند، ناچار است که تمامی آن مناصبی را که شریف رضی عهده دار گشته، گرچه بصورت فهرست و اختصار باشد، مورد مطالعه و تدقیق قرار دهد. اینجاست که شخصیت و عظمتی مافوق تصور، در برابر دیدگانش مجسم می شود شخصیتی آکنده از علم، فقه، حکمت، اعتماد، رشد، مناعت، جوانمردی، هیبت عظمت، جلال، جمال، وفاء، عزت نفس، بینش، احتیاط، تصمیم، شهامت، عفت بزرگ منشی، کرم، گردن فرازی و بی نیازی، که هر یک کم و بیش در وجود شاعران و ادیبان دیگر وجود داشته، و مجتمعا و تماما در وجود شریف رضی. شریف رضی، به سال 380 در سن 21 سالگی دوره طائع لله، عهده دار نقابت و سرپرستی خاندان ابی طالب گشت و هم رهبری حاجیان و نظارت در مظالم اجتماعی (دادستانی) به او سپرده شد، فرمان این مناصب و مقامات از جانب بهاء الدوله در سال 397 در بصره به نام او صادر، و در محرم سال 403 سرپرستی امور این خاندان را به طور کلی به او محول نمود، و با عنوان «نقیب النقباء» مخاطب گشت، گویند: سرپرستی کل مقام و رتبه است که به عهده کسی محول نشده، جز پیشوای هشتمین علی بن موسی الرضا (ع)، که ولی عهد مأمون بود، و حتی بنا به نوشته ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 1، شریف رضی از جانب القادر خلیفه عباسی، بر حرم مدینه و مکه، به خلافت منصوب گشته است.
با این همه، شخصیت شریف رضی، والاتر از آن است که با منصب و مقام شناخته و یا سنجیده شود و چنانکه شاعر گوید:
لم تشیدله الولایات مجدا *** لا و لا قیل رفعت مقداره
بل کساها و قد تحزمها الده *** - ر جلالا و بهجة و نضاره
ترجمه: «مقام و منصب، ارکان عظمتش استوار نکرد، نه. و نه بر قدر و منزلتش فزود. فرمانروائی، در چشم روزگار خوار و زبون گشته بود، او جامه عزت و جلالش بر تن استوار فرمود.»
باری آن مناصب و مقاماتی که سرورمان شریف رضی عهده دار بوده در کتب دانشمندان سلف، با تمام شرائط و آداب تجزیه و تحلیل شده و در این زمینه کتابهای ویژه تألیف یافته است.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 276، جلد 7 صفحه 315
علی بن محمد علوی عمری- المجدی فی الأنساب- صفحه 126
عبد الملك الثعالبي- یتیمة الدهر- جلد 3 صفحه 155
ابنجوزی- المنتظم- جلد 15 صفحه 115 رقم 3065
ابن ابی الحدید- شرح نهج البلاغة- جلد 1 صفحه 33
باخرزی- دمیة القصر- جلد 1 صفحه 292
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها