راویان حدیث برائت
فارسی 6501 نمایش |یکی از مواردی که شاعر مالکى از مناقب مولاى ما امیر المومنین علیه السلام در شعرش به آن اشاره کرده حدیث سوره برائت و ابلاغ آن است گوید:
و أرسله عنه الرسول مبلغا *** و خص بهذا الأمر تخصیص مفرد
و قال هل التبلیغ عنی ینبغی *** لمن لیس من بیتی من القوم فاقتدی
ترجمه: «و ارسال کرد آنرا از او پیامبر در حالیکه مبلغ و رساننده باشد و اختصاص باین امر پیدا کرد تخصیصیکه ویژه او بود فقط. و فرمود: آیا تبلیغ از طرف من سزاوار است براى کسیکه از این مردم از خاندان من نیست پس پیروى کن». و این: چنین بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را فرستاد براى مکه که آیاتى از اول سوره برائت را براى مردم مکه بخواند، پس جبرئیل از نزد خداى عزیز آمد و گفت: هرگز اداء نمیکند از تو مگر خودت یا مردى از تو، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را فرستاد با شتر و ناقه غضباء یا (جد عاء) در پى ابو بکر و فرمود: او را دریاب و هر کجا باو رسیدى نامه را از او بگیر و برو بسوى مکه و بر آنها قرائت کن، پس على علیه السلام در عرج یا در الخلیفه یا در ضجنان یا جحفه باو رسید و نامه را از او گرفت و حج کرد و تبلیغ نمود و اذان گفت (یا اعلان کرد). این خبر تاریخى را بسیارى از امامان و حافظین حدیث براه هاى متعدد و زیاد صحیحى که کمتر آن امکان تواتر و قطعیت پیش جمعى از برادران تسنن دارد نقل کرده اند و براى تو است امت و گروه بسیاریکه آنرا نقل کرده اند:
1- ابو محمد اسماعیل سدى کوفى، فوت شده در سال 128.
2- ابو محمد عبد الملک بن هشام بصرى، فوت شده در سال 218.
3- ابو عبد الله محمد بن سعد زهرى، فوت شده در سال 230.
4- حافظ ابو بکر بن ابى شیبه عیسى کوفى، فوت شده در سال 239.
5- حافظ ابو الحسن ابن شیبه عبسى کوفى، فوت شده در سال 239.
6- امام حنبلى ها احمد بن حنبل شیبانى، فوت شده در سال 241.
7- حافظ ابو محمد عبد الله دارمى صاحب سنن، فوت شده در سال 255.
8- حافظ ابو عبد الله بن ماجه قزوینى صاحب سنن، فوت شده در سال 273.
9- حافظ ابو عیسى ترمذى صاحب صحیح، فوت شده 279.
10- حافظ ابو بکر احمد بن ابى عاصم شیبانى، فوت شده 287.
11- حافظ ابو عبد الرحمن احمد نسائى صاحب سنن، فوت شده 303.
12- ح افظ ابو جعفر محمد بن جریر طبرى، فوت شده 310.
13- حافظ ابو بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه نیشابورى فوت شده 311.
14- حافظ ابو عوانه یعقوب نیشابورى صاحب مصابیح، فوت شده 316.
15- حافظ ابو القاسم عبد الله بغوى صاحب مصابیح، فوت شده 317.
16- حافظ عبد الرحمن ابن ابى حاتم تمیمى، فوت شده 317.
17- حافظ ابو حاتم محمد بن حبان تمیمى، فوت شده 354.
18- حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانى، فوت شده 360.
19- حافظ ابو الشیخ، فوت شده 369.
20- حافظ على بن عمر دارقطنى، فوت شده 385.
21- حافظ ابو عبد الله حاکم نیشابورى صاحب مستدرک، فوت شده 405.
22- حافظ ابو بکر بن مردویه اصبهانى، فوت شده 416.
23- حافظ ابو نعیم احمد اصفهانى صاحب حلیه، فوت شده 430.
24- حافظ ابو بکر احمد بن حسین بیهقى صاحب سنن، فوت شده 458.
25- فقیه ابو الحسن على بن مغازلى شافعى، فوت شده 483.
26- حافظ ابو محمد حسین بغوى شافعى، فوت شده 516.
27- حافظ نجم الدین ابو حفص نسفى سمرقندى حنفى، فوت شده 537.
28- حافظ ابو القاسم جار الله زمخشرى شافعى، فوت شده 538.
29- ابو عبد الله یحى قرطبى صاحب تفسیر کبیر، فوت شده 567.
30- حافظ ابو الموید موفق بن احمد خوارزمى حنفى، فوت شده 658.
31- حافظ ابو القاسم بن عساکر دمشقى شافعى، فوت شده 571.
32- ابو القاسم عبد الرحمن خثعمى سهیلى اندلسى، فوت شده 581.
33- ابو عبد الله محمد بن عمر فخر رازى شافعى، فوت شده 606.
34- ابو السعادات بن اثیر شیبانى شافعى، فوت شده 606.
35- حافظ ابو الحسن على بن اثیر شیبانى، فوت شده 630.
36- ابو عبد الله ضیاء الدین محمد مقدسى حنبلى، فوت شده 643.
37- ابو سالم محمد بن طلحه قرشى نصیبى شافعى، فوت شده 652.
38- ابو المظفر یوسف سبط حافظ ابن جوزى حنفى، فوت شده 655.
39- عز الدین ابن ابى الحدید معتزلى، فوت شده 655.
40- حافظ ابو عبد الله گنجى شافعى، فوت شده 658.
41- قاضى ناصر الدین ابو الخیر بیضاوى شافعى، فوت شده 685.
42- حافظ ابو العباس محب الدین طبرى شافعى، فوت شده 694.
43- شیخ الاسلام ابو اسحاق ابراهیم حموى، فوت شده 722.
44- ولى الدین محمد خطیب عمرى تبریزى صاحب مشکاة المصابیح، فوت شده 737.
45- علاء الدین على بن محمد خازن صاحب تفسیر، فوت شده 741.
46- اثیر الدین ابو حبان اندلسى صاحب تفسیر، فوت شده 745.
47- حافظ شمس الدین محمد ذهبى شافعى، فوت شده 748.
48- نظام الدین حسن نیشابورى صاحب تفسیر، فوت شده ...
49- حافظ عماد الدین اسماعیل بن کثیر دمشقى شافعى فوت شده 774.
50- حافظ ابو الحسن على بن ابى بکر هیثمى شافعى، فوت شده 807.
51- تقى الدین احمد بن على مقریزى حنفى، فوت شده 845.
52- حافظ ابو الفضل بن حجر احمد عسقلانى شافعى، فوت شده 852.
53- نور الدین على بن محمد بن صباغ مکى مالکى، فوت شده 855.
54- بدر الدین محمود بن احمد عینى حنفى، فوت شده 855.
55- شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوى ساکن حرمین فوت شده 902.
56- حافظ جلال الدین عبد الرحمن سیوطى شافعى، فوت شده 911.
57- حافظ ابو العباس احمد قسطلانى شافعى، فوت شده 923.
58- حافظ ابو محمد عبد الرحمن بن ربیع شیبانى شافعى فوت شده 944.
59- مورخ دیار بکرى صاحب تاریخ (الخمیس) فوت شده 966/82.
60- حافظ شهاب الدین احمد بن حجر هیثمى شافعى، فوت شده 974.
61- متقى على بن حسام الدین قرشى هندى، ساکن مکه، فوت شده 975.
62- حافظ زین الدین عبد الروف مناوى شافعى، فوت شده 1031.
63- فقیه شیخ بن عبد الله عید روس حسینى، یمنى، فوت شده 1041.
64- شیخ احمد بن با کثیر مکى شافعى صاحب وسیله، فوت شده 1047.
65- ابو عبد الله محمد زرقانى مصرى مالکى، فوت شده 1122.
66- میرزا محمد بدخشى صاحب مفتاح النجا، فوت شده ....
67- سید محمد بن اسماعیل صنعانى حسینى، فوت شده 1182.
68- ابو العرفان شیخ محمد صبان شافعى صاحب اسعاف، فوت شده 1206.
69- قاضى محمد بن على شوکانى صنعانى، فوت شده 1250.
70- ابو الثناء شهاب الدین سید محمود آلوسى شافعى، فوت شده 1270.
71- شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حسینى، حنفى، فوت شده 1293.
72- سید احمد زینى دحلال مکى شافعى، فوت شده 1304.
73- سید مومن شبلنحى مولف (نور الابصار) .......
اسانید و مدارک این اعلام منتهى میشود در شاهکارى اعلان برائت و تبلیغ آن را به جمعى از صحابه اول که از ایشان:
1- امیر المومنین على علیه السلام رضى الله عنه از طریق زید بن یثیع گوید: چون ده آیه از برائت بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد ابو بکر را طلبید تا آنها را بر مردم مکه بخواند سپس مرا خواند و بمن فرمود: برو هر کجا برخورد کردى بابى بکر نامه را از او بگیر و برو با آن بمکه و آنرا بر مردم مکه قرائت کن، پس من حرکت کردم و در جحفه ابى بکر را دیدم و نامه را از او گرفتم و ابو بکر ... برگشت و گفت: اى رسول خدا درباره من آیه اى نازل شده، فرمود: نه و لیکن جبرئیل آمد نزد من و گفت: هرگز نباید برساند از طرف تو مگر خودت یا مردى از تو.
صورت دیگر: فرمود: سوره برائت نازل شد پس رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را فرستاد سپس على (ع) را فرستاد پس نامه را از ابو بکر گرفت و چون برگشت گفت: آیا درباره من چیزى نازل شده، فرمود: نه و لیکن من مامور شدم که یا خودم آنرا تبلیغ کنم یا مردى از خاندانم پس على علیه السلام رفت بسوى مکه و در میان ایشان (با ربع) ایستاد. (و آیات مذکوره را برایشان قرائت نمود).
صورت سوم از زید: به درستی که رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را با سوره برائت فرستاد بسوى اهل مکه پس از آن عقب او على (ع) را فرستاد و باو گفت: نامه را بگیر و برو بسوى مردم مکه، گوید: پس على (ع) ابو بکر را دیده و نامه را از او گرفت و ابو بکر برگشت در حالیکه غمگین و محزون بود و برسول خدا صلى الله علیه و آله، گفت آیا درباره من آیه اى نازل شده، فرمود: نه، جز اینکه مامور شدم که آنرا خودم ابلاغ کنم یا مردى از خاندان و اهل بیتم برساند. خصائص نسائى ص 2، الاموال ابى عبید ص 165.
صورت چهارم: از امیر المومنین على علیه السلام از طریق حنش بلفظ و عبارت یاد شده اول از الفاظ زید بن یثیع کلمه بکلمه.
صورت پنجم از حنش از امیر المؤمنین: گوید: بدرستیکه پیامبر صلى الله علیه و آله هنگامیکه او را فرستاد با سوره برائت، گفت: اى پیامبر خدا من سخن گو و خطیب نیستم، فرمود: چاره نیست از اینکه یا من خودم بروم یا تو با آنها بروى، گفت: پس اگر چاره اى نیست من بزودى میروم، فرمود: برو که خدا زبانت را ثابت و قلبت را هدایت میکند، گفت: پس از آن دستش را بر دهانش گذارد.
صورت ششم از ابى صالح از امیر المؤمنین: فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را فرستاد با سوره برائت بسوى مردم مکه و او را براى موسم حج فرستاد پس از آن مرا در پس او فرستاد پس من باو رسیده و آنرا از او گرفتم، پس ابو بکر گفت: چیست مرا فرمود: تو رفیق غار منى و صاحب منى بر حوض جز اینکه نباید تبلیغ کند از من غیر من یا مردى از من، طبرى آنرا نقل کرده چنانچه در فتح البارى ابن حجر عسقلانى ج 8 ص 256.
2- ابوبکر بن ابى قحافه گوید: به درستی که پیامبر صلى الله علیه و آله مرا با سوره برائت بسوى مردم مکه فرستاد که بعد از امسال مشرکى نباید حج کند و برهنه اى نباید طواف خانه نماید و داخل بهشت نمیشود مگر شخص مسلمان، کسیکه میان او و رسول خدا پیمانیست آنرا تاخیر اندازد تا مدتش سپرى شود و خدا و پیامبر از مشرکین بیزارند پس سه روز (یا سه میل) راه رفت سپس بعلى علیه السلام فرمود: خود را بابى بکر برسان و او را برگردان بسوى من و برائت را تو ابلاغ کن، گفت: پس على (ع) بفرمان رسول خدا عمل کرد و چون ابو بکر وارد شد بر پیامبر گریست و گفت: اى رسول خدا درباره من چیزى آمده، فرمود: نیامده درباره تو مگر خیر و لیکن مامور شدم که ابلاغ نکند آنرا مگر من یا مردى از من.
3- ابن عباس گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را بفرستاد پس همانطور که ابو بکر در بعضى از راه بود که شنید صداى شتر قصواء رسول خدا را پس ابو بکر با ترس بیرون آمد بگمان آنکه او رسول خدا صلى الله علیه و آله است پس ناگاه دید على رضى الله عنه است پس نامه رسول خدا را باو داد و بعلى (ع) گفت که آن سخنان را اعلان کند (پس بدرستیکه شایسته نیست که تبلیغ کند از من مگر مردى از اهل من پس اتفاق کردند) پس با هم رفتند پس على علیه السلام در ایام تشریق (10- 11- 12 ذى حجه) ایستاد و فریاد میکرد که ذمه خدا و پیامبر او بیزار است از هر مشرکى .....
صورت دیگرى از لفظ ابن عباس: گوید: که رسول خدا صلى الله علیه و آله ابو بکر را فرستاد بسوره برائت پس از آن على (ع) را در پى او روانه کرد و گرفت از او سوره را پس ابو بکر گفت: اى رسول خدا درباره من چیزى رسید، فرمود نه تو یار منى در غار و بر حوض، ولى نباید به برساند از من مگر خودم یا على (ع) .....
حدیث دیگرى از ابن عباس؛ گوید: در حدیث طولانى که در آن جمله اى از فضائل امیر المومنین علیه السلام ذکر شده از مناقبیکه مورد قبول همه امت است اینستکه: رسول خدا صلى الله علیه و آله فلانى را با سوره توبه فرستاد پس از آن على علیه السلام را پشت سر او فرستاد پس آنرا از او گرفت و فرمود: نباید به برد آنرا مگر مردیکه از من و من از اویم. و این حدیث ابن عباس را بسیارى از امامان و حافظین حدیث در مسانیدشان با اسناد صحیحیکه تمام راویانش مورد اعتماد و مصر بصحت و راویانش موثق هستند نقل کرده اند و ما آنرا در جزء اول (عربى) ص 49، 51 یاد نموده و گذشت بحث در اطراف آن در جزء سوم ص 195، 217.
حدیث دیگر از ابن عباس؛ ابن عساکر باسنادش از طریق حافظ عبد الرزاق از ابن عباس نقل کرده گوید: من با عمر بن خطاب در برخى از کوچه هاى مدینه راه میرفتیم پس عمر گفت: اى پسر عباس گمان میکنم که مردم کوچک یا ناچیز گرفتند صاحب شما (على (ع)) را که او را متولى امور شما نکردند پس گفتم: قسم بخدا که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را ناچیز و کوچک نگرفت وقتیکه او را برگزید براى سوره برائت که بر اهل مکه بخواند، پس عمر بمن گفت: سخن راست را تو گفتى قسم بخدا که شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله میفرمود: بعلى بن ابیطالب (ع) «من احبک احبنى و من احبنى احب الله و من احب الله ادخله الجنه مدلا؛ کسی که تو را دوست دارد مرا دوست داشته و کسیکه مرا دوست دارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست دارد او را نوازش شده وارد بهشت نماید».
4- جابر بن عبد الله انصارى گوید: بدرستیکه پیامبر صلى الله علیه و آله وقتی که از عمره جعرانه برگشت ابو بکر را براى حج فرستاد پس ما با او آمدیم تا آنکه بودیم ما بعرج آماده شد براى نماز صبح و چون ایستاد براى تکبیر گفتن صداى ضجه شنید از پشت سرش پس تکبیر نگفت و گفت این صداى شتر جدعاء رسول خدا است هر آینه براى رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره حج بدا و تبدیل رائى واقع شده پس شاید که رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد پس با او نماز میگذاریم پس ناگاه دید على رضى الله عنه است بر ناقه آنحضرت پس ابو بکر باو گفت شما فرماندار و امیر هستید یا قاصد و پیام آور، فرمود: نه بلکه رسولم مرا رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد بسوره برائت که در مواقف حج آنرا بر مردم قرائت کنم، پس ما وارد مکه شدیم پس چون یکروز پیش از ترویه بود ابو بکر برخاست و براى مردم خطبه اى خواند و مناسک حج براى آنها گفت تا آنکه فارغ شد على علیه السلام برخاست پس سوره برائت را بر مردم خواند تا پایان آن سپس با او بیرون رفتیم تا آنکه روز عرفه شد ابو بکر برخاست و براى مردم خطبه خواند و از مناسک براى آنها حدیث کرد تا فارغ شد على رضى الله عنه برخاست و بر مردم سوره برائت را خواند تا تمام کرد پس چون گروه اول حرکت کردند ابو بکر برخاست و خطبه خواند و بیان کرد چگونه کوچ کنند یا چطور (در منى) سنگ بیاندازند و مناسک شان را بایشان آموخت و چون خلاص شد على رضى الله عنه برخاست و سوره برائت را بر مردم خواند تا پایان آن. دارمى آنرا نقل کرده در سننش ج 2 ص 67، و نسائى در خصایص ص 20، و ابن خزیمه نقل کرده و آنرا صحیح دانسته و ابن حبان از طریق ابن جریح و طبرى و محب الدین طبرى در الریاض النضره ج 2 ص 173، از طریق ابى حاتم و نسائى و دیده میشود در تیسیر الوصول ج 1 ص 133، تفسیر قرطبى ج 8 ص 67، المواهب اللدنیه قسطلانى، شرح المواهب زرقانى ج 3 ص 91، تاریخ الخمیس ج 2 ص 141، سیره زینى دحلان ج 2 ص 365، تفسیر آلوسى روح المعانى ج 3 ص 268، تفسیر المنار ج 10 ص 156 نقل از پنج حافظ یاد شده از دارمى تا محب الدین طبرى.
منـابـع
الغدیر، ج6، ص: 476
ترجمه الغدیر، ج12، ص: 278
تاریخ ابن عساکر- الطبعة المحققة-: رقم 890
زوائد المسند: ص 353 ح 146
کنز العمّال: 2/ 422 ح 4400
جامع البیان: مج 6/ ج 10/ 64
مسند أحمد: 1/ 243 ح 1299
مختصر تاریخ دمشق: 20/ 68
الدرّ المنثور: 4/ 122
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها