خاستگاه واقعی وحی
فارسی 2854 نمایش |از واژه نخستین تا حرف آخر قرآن، سرتاسر، همگی وحی است و در این کتاب الهی، معارف و حقایق و احکام و قوانین و دستورهایی است که اگر نوابغ اولین و آخرین، از بالاترین و شدیدترین درجات باطن و قدرت شگرف وجدان مخفی برخوردار باشند، آنان را یارای دستیازی به جمله ای مانند قرآن نیست. ثانیا طهارت روح از یک سو، و ذکاوت عقل از سوی دیگر در ردیف نصاب قابلی وحی است، نه در صف نصاب فاعلی آن؛ یعنی عقل ذکی و نفس زکی حضرت رسول (ص) قابل تام دریافت وحی است؛ نه مصدر ایحا و منشأ پیدایش و صدور وحی. ثالثا وحی تشریعی خدا به انسان کامل و معصوم می رسد؛ نه آنکه هر انسان کامل و معصومی دسترسی به وحی تشریعی دارد؛ چون: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر میداند رسالتش را كجا قرار دهد » (انعام/ 124). بنابراین، نسبت بین رسول تشریعی و معصوم، عموم و خصوص مطلق است. رابعا وقتی که رسول تشریعی از انسان کامل معصوم، برتر بود و دارای خصوصیتی بود که سایر انسانهای کامل معصوم فاقد آنند، تفاوت بین رسول و انسان عارف غیرمعصوم و نیز تمایز بین رسول و انسان نابغ و اندیشور ماهر، کاملا محرز می شود. توضیح آنکه:
1. علم اندیشوران بشری در حکمت و کلام و سایر رشته های علمی، برابر استنباط از مبادی، بعد از انتقال از مطالب به سوی آنها و مهاجرت مجدد آنان از مبادی به طرف مطالب است؛ یعنی از راه اجتهاد و حرکت مکرر است.
2. آنچه بهره دانشمندان بشری در رشته های متنوع علوم می شود، مفهومی ذهنی، و علمی حصولی است.
3. آنچه نصیب عالمان بشری می شود از آسیب سهو و نسیان و از گزند گزاف و یاوه و از رخنه بیهوده و مانند آن مصون نیست؛ در حالی که آنچه بهره انسان کامل معصوم وحی یاب میشود، در همه امور مزبور و آنچه به اینها برمیگردد، متمایز است.
4. آنچه حظ عارفان بشری در فن شریف عرفان میشود، گرچه علم حضوری است، نه حصولی و نیز هر چند از سنخ اجتهاد مفهومی و مهاجرت از مطلوب به مقدمه و از مقدمه به نتیجه نیست، لیکن گاهی مشهود عارف در مثال متصل است، و زمانی در مثال منفصل، و نیز گاهی مبدأ شیطانی دارد و زمانی مبدأ ملکی. لذا، گاهی حق است و زمانی باطل، و وسیله تشخیص صدق و کذب و حق و باطل -بعد از خروج از خلسه و بازگشت به حال عادی- همانا برهان عقلی است؛ در حالی که انسان کامل معصوم، از همه امور یاد شده و آنچه به اینها برمیگردد، منزه و بی نیاز است.
5. آنچه به بهره معصومان کامل و انسانهای طاهر از پیرایه های غیر وحیانی برمیگردد، نسبت به آنچه نصیب حضرت رسول (ص) میشود -غیر از تفاوتی که به تشریع و غیر تشریع رجوع میکند- همانا شدت و ضعف و دوام و انقطاع و ظهور و خفا و علو و دنو و سرانجام، قرب و بعد و باواسطه و بی واسطه بودن است؛ زیرا آنچه بهره غیر رسول اکرم (ص) میشود، حتما به وساطت آن صادر اول یا ظاهر اول است. از اینجا روشن میشود وقتی وحی رسول اکرم (ص) از آنچه بهره معصومان کامل دیگر میشود ممتاز بود، یقینا از آنچه نصیب عارفان شهودی منش میشود، متمایز است و قطعا از آنچه حظ حکیمان نابغ و متکلمان ناقد و ماهر میشود، امتیاز کامل خواهد داشت. خلاصه آنکه کدام نابغه دهر توانسته است که از تراوشهای وجدان مخفی و تجلیات شعور باطن خود، دست آوردی چونان قرآن برای جهان بشریت به ارمغان آورد که تنها چند سطر آن بتواند اعتقادات و باورهای صحیح و اخلاقیات و قوانین فقهی و حقوقی و اجتماعی بشر را تأمین کند.
قرآن، تنها در یک صفحه و در چند آیه از سوره مبارک إسراء، عصاره حکمت نظری و عملی را چنین میفرماید: با خدای یکتا شریک میاور و تنها او را پرستش کن و به پدر و مادر نیکی کن، آنان را میازار و با احترام سخن گو و همیشه پر و بال تواضع و فروتنی را با کمال مهربانی نزدشان بگستران. خداوند به آنچه در دل شما میگذرد از خود شما آگاهتر است. صالح و درستکار باشید و حقوق خویشاوندان و ارحام را ادا، و به فقیران و تهی دستان کمک کنید و در سراسر زندگی از اسراف و تبذیر دوری جویید و کفران نعمت نکنید و در زندگی، نه دست بسته باشید و نه دست گشاده (اعتدال در گذران زندگی بدون بخل و اسراف)؛ گستردگی رزق و تنگی آن تنها به دست خداست. فرزندان خود را از روی ناداری (برای هراس از فقر) به قتل نرسانید؛ زیرا رزق آنان با خداست و هرگز به عمل ناروای زنا نزدیک نشوید؛ که کاری بس ناپسند است و آدمکشی نکنید و خون مظلومان را مریزید و هرگز به مال یتیمان نزدیک مشوید، مگر از راه خیر و صلاح. به عهد و میثاق خود وفا کنید و در خرید و فروش درستکار باشید و هر چیزی را که با کیل و وزن میسنجید، تمام و کامل هر چیزی را که بدان علم و آگاهی کامل ندارید دنبال نکنید؛ زیرا شما از چشم و گوش و دل نزد خدا مسئول هستید. هرگز روی زمین به تکبر و ناز راه مروید و دارای نخوت و غرور نباشید که بدیهای همه اینها نزد خداوند ناپسند است. این است آنچه در بخش حکمت، از سوی خداوند به عنوان وحی به تو (پیامبر) میرسد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ج 20 صفحه 497
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 3 صفحه 79
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها