اسلام تنها دین مورد قبول در آخرت
فارسی 7477 نمایش |هر کس غیر از اسلام آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است: «و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛ هر كه جز اسلام دينی [ديگر] جويد هرگز از وی پذيرفته نشود و وی در آخرت از زيانكاران است.» (آل عمران/ 85) جمله "یبتغ" از ماده "ابتغاء" به معنی تلاش و کوشش است که هم در موارد شایسته و هم ناشایسته به کار می رود و در هر مورد تابع قرائنی است که در آن مورد وجود دارد. به این ترتیب از مفهوم عام اسلام به عنوان یک اصل کلی که همان تسلیم در مقابل حق است، به مفهوم خاص آن یعنی آیین اسلام منتقل می شود که نمونه کامل و اکمل آن است و می گوید: «امروز جز آیین اسلام از هیچ کس پذیرفته نیست و در عین احترام به همه ادیان الهی برنامه امروز، اسلام است.» همانگونه که دانشجویان دوره دکترا در عین احترام به تمام دروسی که در مقاطع مختلف تحصیلی مانند ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و دوره لیسانس خوانده اند، تنها درسی را که باید دنبال کنند همان دروس سطح بالای مقطع نهایی خودشان است و پرداختن به غیر از آن جز زیان و خسران چیزی نخواهد داشت و آنها که با تقلید نا به جا و تعصب جاهلی و مسائل نژادی و خرافات خود ساخته پشت به این آیین کنند، بدون شک گرفتار زیان و خسران خواهند شد و جز تأسف و ندامت از سرمایه های عمر و حیات که بر باد داده اند، نتیجه ای نخواهند گرفت.
جمعی از مفسران گفته اند که این آیه درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که اظهار ایمان کرده بودند و سپس مرتد شدند و از مدینه به مکه بازگشتند. آیه نازل شد و به آنها اعلام کرد که هر کس جز اسلام را بپذیرد، زیانکار است. در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم که فرمود: «روز قیامت اعمال را یک به یک (در دادگاه الهی) می آورند، هر کدام خود را معرفی می کند یکی می گوید من نمازم، دیگری می گوید من روزه ام و... و سپس اسلام را می آورند و می گوید: پروردگارا! تو سلامی و من اسلام، خداوند می فرماید: امروز به واسطه (مخالفت با) تو مؤاخذه می کنم و به تو پاداش می دهم. خداوند در کتابش می فرماید: «و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین.»
همچنین از وصف بهشت و بهشتیان در آیات قرآن می توان به خوبی دریافت که در آخرت سلم و مسالمت و اسلام و تسلیم حکمفرماست، انکار و جحود و استکبار در آنجا نیست، و کسی که بدین رذائل متصف باشد، بدانجا راه ندارد. و دین اسلام که دین تسلیم و سلامت است فقط پذیرفته است، و آنانکه غیر از این دین، دینی برای خود چه آسمانی و چه من درآوردی اتخاذ کنند، و یا صاحب مذهب و مکتبی غیر از اسلام باشند، از آنان قبول نخواهد شد. «ان الدین عندالله الاءسلام؛ به درستی که حقا دین در نزد خداوند فقط دین اسلام است.» (آل عمران/ 19)
اختیار دین و آئین، به طور دل بخواه نیست، و کسی نمیتواند در این زمان یهودی و یا نصرانی گردد؛ دین اسلام ناسخ ادیان است، و بر همه واجب است که این دین را که اکمل و اتم شرایع است بپذیرند، وگرنه زیانکار میباشند. گذشته از آنکه دین حضرت موسی و حضرت عیسی (ع) بعد از زمان آنها دستخوش تصرفات و آراء و اهواء نفسانیه زمامداران شده و تورات و انجیل تحریف گردیده است. اصولا بعد از اسلام که متمم شرایع و صراط مستقیم به سوی خداست، و یگانه خط مشی به سوی حقیقت، و قوی ترین دستورات برای به فعلیت رسانیدن کمالات و استعدادهای بشری را دارد، و برای توحید و عرفان حضرت احدیت برنامه اعلا را آورده است؛ دیگر به دنبال راههای ضعیف و نارسا رفتن غلط است. و بنابراین انسانها به طور ناقص از دنیا می روند، و تمام مراتب استعداد وجودی خود را به فعلیت نمی رسانند، و تمام راه را به سوی توحید نمی توانند طی کنند، و در این صورت حتما خاسر و زیانکار خواهند بود؛ خسران و زیانی که ناشی از نقصان و امور عدمی است. و در آخرت که محل تجلیات نفس و بروز و ظهور عالم توحید است، شکسته و ناقص، و پژمرده و افسرده میباشند، گرچه به دستورات دینی خود به نحو اکمل رفتار کرده باشند.
معانی صحیح آیه «لا اکراه فی الدین؛ هیچ اکراهی در دین نیست.» (بقره/ 256) و بنابراین، از آیه «لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ هیچ اکراهی در دین نیست زیرا به تحقیق راه رشد از راه گمراهی، روشن و جدا شده است.» (بقره/ 256) نمی توان استفاده کرد که مردم در انتخاب دین و مذهب مختارند. زیرا این آیه در مقام بیان این است که بگوید دین و عقیده قلبی یک امر وجدانی است، و در آن نمیتوان کسی را مجبور کرد و اضطرارا به دینی در آورد. و بعد از آنکه رشد و سعادت از غی و گمراهی شناخته شد، خود مردم باید به دنبال رشد و کمال بروند؛ اما اینکه مردم در انتخاب و اختیار دین مختارند، چنین نیست. مردم از نقطه نظر ظاهر و احکام اجتماعی و دستورات اخلاقی حتما باید دین اسلام را بپذیرند، و خود این پذیرش رفته رفته دلهای آنها را هم به قبول کمالات معنوی این دین می کشاند. خلاصه و محصل مطلب آنکه: این آیه در مقام بیان حکایت از حالات قلبی مردم است نه در مقام انشاء و اعطاء اختیار در عالم ظاهر؛ و شاهد بر این مطلب آنکه علاوه بر دو آیه ای که أخیرا ذکر شد آیاتی دیگر در قرآن کریم داریم که دلالت دارند بر آنکه فقط دین اسلام در نزد خداوند مورد قبول است، و هیچ دین و آئین دیگری پذیرفته نیست.
مانند آیات سوره زخرف: «یاعباد لا خوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون* الذین ءامنوا بـایاتنا و کانوا مسلمین* ادخلوا الجنة أنتم و أزواجکم تحبرون* یطاف علیهم بصحاف من ذهب و أکواب و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین و أنتم فیها خالدون* و تلک الجنة التی أورثتموها بما کنتم تعملون* لکم فیها فاکهة کثیرة منها تأکلون؛ ای بندگان من! در امروز هیچ ترسی و هیچ غصه ای برای شما نیست. آنانکه به آیات من ایمان آوردند، و مسلمان بودند. داخل شوید در بهشت، شما با جفتهایتان شادکام و مسرور باشید. و برای آنان به کاسه هائی از طلا، و به کوزه هائی، دور زنند و بگردانند. و در آن بهشتها از هر چیزی که نفوس بخواهند و اشتها کنند، و دیدگانشان از آن لذت برد موجود است، و شما در این بهشتها جاودانه می مانید! و این است آن بهشتی که در پاداش اعمالی که در دنیا انجام داده اید، اینک به عنوان وراثت به شما رسیده است! از برای شما در آن بهشتها میوه های بسیاری است که از آنها می خورید!» (زخرف/ 68-73)
کلمه اسلام در این آیه و در دو آیه قبل، خصوص اسلام مصطلح است، نه معنای تسلیم واقعی. و این معنای اسلام در اصطلاح قرآن است؛ همچنانکه ایمان، به معنای خصوص ایمان به خدا و به رسول الله است، نه مطلق ایمان. بهشت محل «مسلمان» و «مومن» و بنابراین، تمام آیات بسیاری که در قرآن مجید است، و بهشت را از آن ایمان آورندگان و اعمال نیکو به جا آورندگان می داند، مانند سوره بقره: «والذین ءامنوا و عملوا الصالحات أولـئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون؛ به درستی که آنانکه ایمان آورده اند، و اعمال صالحه انجام دادهاند، ایشانند فقط اهل بهشت که در آن جاودانه زیست می کنند.» (بقره/ 82) و مانند سوره مؤمن: «و من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولائک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ و کسی که عمل نیکو به جای آرد، خواه مرد باشد و خواه زن، و او مؤمن باشد؛ پس این جماعت داخل بهشت می شوند، و در آنجا بدون حساب روزی می خورند.» (مومن/ 40)
تمام این آیات با کثرت آنها، راجع به خصوص مسلمانان و مؤمنان است. چون متبادر از لفظ «مؤمن» در عرف اسلام و مسلمین صدر اسلام، خصوص ایمان آورندگان به رسول الله و به قرآن کریم است. و همچنانکه در سوره فرماید: «و الذین ءامنوا و عملوا الصالحات و امنوا بما نزل علی محمد و هو الحق من ربهم کفر عنهم سیـاتهم و أصلح بالهم؛ و کسانی که ایمان آوردند (ایمان به خداوند) و اعمال صالحه انجام دادند، و ایمان آوردند به آنچه بر محمد نازل شده است، و آن حق است از جانب پروردگارشان خداوند گناهانشان را می آمرزد، و دل آنها را برای توحید و عرفان خود اصلاح می گرداند.» (محمد/ 2)
نیز مانند آیاتی که اهل کتاب را دعوت به إسلام و ایمان به رسول الله و قرآن می کند، مانند سوره آل عمران: «و لو ءامن أهل الکتاب لکان خیرا لهم؛ و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای آنها پسندیده و نیکو است، و آن است مورد اختیار.» (آل عمران/ 110) و مانند سوره مائده: «و لو أن أهل الکتاب ءامنوا و اتقوا لکفرنا عنهم سیـاتهم و لادخلناهم جنات النعیم؛ و اگر هر آینه اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوی پیشه سازند، ما حتما از گناهانشان در می گذریم و آنان را در بهشت های نعیم وارد می سازیم.» (مائده/ 65) و واضح است که اگر پذیرش دین حضرت موسی و حضرت عیسی کافی بود، دیگر معنی نداشت خداوند اهل کتاب را امر به پذیرش اسلام و ایمان "بما نزل علی' محمد" بنماید، و آنان را سرزنش کند که گفتارشان که می گویند یهودیت و نصرانیت موجب دخول در بهشت است، کلامی گزاف است، و فقط اسلام که عبارت است از تسلیم شدن وجهه باطنی در مقابل خداوند و نیکوکار بودن، موجب ثبات اجر در نزد خداوند و رهائی از هرگونه ترس و اندوه است.
شرط ورود به بهشت ایمان باطنی است نه ایمان ظاهری «و قالوا لن یدخل الجنة إلا من کان هودا أو نصاری تلک أمانیهم قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین* بلی من أسلم وجهه و لله و هو محسن فله و أجره و عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ یهودی ها می گویند: داخل در بهشت نمی شود مگر کسی که یهودی باشد، و مسیحیان می گویند: داخل در بهشت نمیشود مگر کسی که نصرانی باشد. این است آرزوها و افکارشان! بگو ای پیامبر: اگر شما راست می گوئید، دلیل و برهان خود را بر این مدعی اقامه کنید. آری کسی که اسلام بیاورد، و وجهه باطنی خود را در مقابل خداوند تسلیم کند و او محسن باشد، اجرش در نزد پروردگار اوست، و این جماعت هیچگونه ترس و اندوهی نخواهند داشت.» (بقره/ 111- 112)
بر همین نهج دو آیه در قرآن کریم داریم که دلالت دارند بر اینکه ایمان ظاهری به درد نمی خورد، و نامیده شدن به اسم مسلمان و مؤمن اثری ندارد؛ فقط میزان و ملاک سعادت و رهائی جستن از اندوه و خوف، ایمان حقیقی است. اول در سوره مائده: «إن الذین ءامنوا و الذین هادوا و الصابـون و النصاری من ءامن بالله و الیوم ا لا خر و عمل صالحا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آن کسانی که ایمان آورده اند، و آن کسانی که یهودی هستند، و ستاره پرستان، و نصاری؛ هر کس به خدا و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، پس برای آنان هیچگونه ترسی و اندوهی نیست.» (مائده/ 69)
دوم در سوره بقره: «ان الذین ءامنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابـئین من ءامن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آن کسانی که ایمان آوردهاند، و آن کسانی که یهودی هستند، و نصاری، و ستاره پرستان هر کس به خدا و روز قیامت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، پس پاداش آنان در نزد پروردگار آنهاست، و هیچگونه ترسی و اندوهی برای آنها نیست.» (بقره/ 62)
این دو آیه، در مقام بیان آن است که روشن کند در روز قیامت ایمان واقعی مثمر ثمر است، و مجرد نامگذاری و خود را مؤمن نامیدن و یا یهودی و نصرانی و صابئی خواندن، ملاک نجاح و رستگاری نیست. فلهذا با آنکه مؤمنان را ذکر کرده است، تکرار می فرماید: «من ءامن بالله و الیوم الاخر» یعنی ایمان واقعی و حقیقی. و بنابراین مجرد گرایش به گروهی پیدا کردن، و خود را از اهل ملت و نحلتی دانستن و به نام مخصوصی نامیده شدن، موجب عاقبت به خیری و رستگاری نمی شود؛ بلکه ایمان حقیقی به خدا و روز بازپسین و کردار نیکو لازم است.
بر این اصل، نفرموده است: «من ءامن منهم بالله و الیوم الاخر» که ضمیر «منهم» را به اسماء سابقه ارجاع دهد، و الا همان توهم میآمد؛ و فرموده است: «من ءامن بالله و الیوم الاخر» تا جمله سابق را قطع کند، و با جمله مستأنفه ای بیان یک حقیقت و واقعیتی را بنماید. و معلوم است که مؤمنان نیز نباید به نام ایمان اکتفا کنند، و باید دنبال ایمان واقعی بروند، و الا زیانکار میباشند. و هر فرد از افراد انسان بدون استثناء ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و ایمانش واقعی باشد و کارش نیکو باشد، رستگار است. و از جمله أعمال نیکو، تفحص و تجسس از حقیقت ادیان و ایمان به رسول الله است، که در این صورت بر فرض وصول، مؤمن و مسلمان واقعی شده، و بر فرض عدم وصول جزء مستضعفان و یا ملحق به آنها محسوب و مورد رحمت خدا واقع میشوند. و محصل کلام آن است که بعد از آنکه محقق است که دین مقدس اسلام، أکمل و افضل و اشرف ادیان است، و بهتر و مستقیمتر و راحت تر و وسیعتر افراد بشر را به سعادت می رساند؛ عقلا و شرعا و فطرت واجب و لازم است که دست از ادیان و آئینها و مذهبها و مکتبهای دیگر برداشته و در تحت این شریعت غراء در آیند، و الا در عاقبت کار، خسران و زیان مشهود است.
حال اگر کسی در جستجوی حقیقت کوتاهی نکرد، و برای او به واسطه دور بودن از محیط علم و ایمان و پرورش در خانه جاهلیت، چنین یقین حاصل شد که دین حضرت موسی و یا حضرت عیسی (ع) در این زمان هم کافی و مکفی است؛ اگر حقا ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد، و طبق نوامیس و احکام عقلیه و شریعت خود، به اعمال صالحه دست زند و از ظلم و ستم و تجاوز به حقوق اجتناب ورزد؛ اینچنین کسی جزء مستضعفان و یا ملحق به آنها و یا جزء مرجون لامر الله محسوب، و البته مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد، گر چه مقام و درجه مسلمان و مؤمن را هم نخواهد داشت. و بر همین اساس است که عامه در صورتی که بغض اهل بیت را در دل نداشته باشند، ولی حقانیت و ولایت حقة حقیقیة الهیة حضرت مولی الکونین و إمام الثقلین علی بن أبیطالب (ع) هم بر آنان به ثبوت نپیوسته باشد؛ از در هشتم بهشت وارد آن میشوند، و طبعا با واردین از سائر درها از نقطه نظر مقام و منزلت تفاوت دارند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 2 صفحه 643- 647
سید محمدحسین طهرانی- معاد شناسی- جلد 10 صفحه 130- 133 و 135- 140
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها