اسلام و مقتضیات زمان

فارسی 3557 نمایش |

اسلام

متفکران اسلامی عقیده دارند که در دین اسلام راز و رمزی وجود دارد که به این دین خاصیت انطباق با ترقیات زمان بخشیده است. عقیده دارند که این دین با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصله از توسعه هماهنگ است. اکنون باید ببینیم آن راز و رمز چیست؟ و به عبارت دیگر آن "پیچ و لولائی" که در ساختمان این دین به کار رفته و به آن خاصیت تحرک بخشیده که بدون آنکه‏ نیازی به کنار گذاشتن یکی از دستورها باشد می تواند با اوضاع متغیر ناشی‏ از توسعه علم و فرهنگ هماهنگی کند و هیچگونه تصادمی میان آنها رخ ندهد، چیست؟ این مطلبی است که در این مقاله باید روشن شود. باید توجه داشت که این‏ مطلب جنبه فنی و تخصصی دارد و تنها در محیط اهل تخصص باید طرح شود. اما نظر به اینکه در میان پرسش کنندگان و علاقمندان فراوان این مسئله‏ که همواره با آنها مواجه هستیم افراد بدبین زیادند و باور نمی کنند که‏ چنین خاصیتی در اسلام وجود داشته باشد ما تا حدودی که بدبینان را از بدبینی خارج کنیم و برای دیگران نمونه ‏ای به دست دهیم وارد مطلب می شویم. خوانندگان محترم برای اینکه بدانند اینگونه بحثها از نظر دوراندیش‏ علماء اسلام دور نمانده می‏ توانند به کتاب بسیار نفیس "تنبیه الامه" تألیف مرحوم آیه الله نائینی اعلی الله مقامه و به مقاله گرانبهای "ولایت و زعامت" به قلم استاد و علامه بزرگ معاصر آقای طباطبائی مدظله‏ که در کتاب ''مرجعیت و روحانیت'' چاپ شده است و هر دو کتاب به‏ زبان فارسی است مراجعه نمایند. راز اینکه دین مقدس اسلام با قوانین ثابت و لا یتغیری که دارد با توسعه‏ تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغیر زندگی قابل انطباق است چند چیز است.

توجه به روح و معنی و بی تفاوتی نسبت به قالب و شکل

اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی که وابستگی تام و تمامی به میزان‏ دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی‏ و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش‏ بگیرد، علم نه هدف و روح زندگی را عوض می کند و نه راه بهتر و نزدیکتر و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است، علم همواره وسائل بهتر و کاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می‏ دهد. اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها و در قلمرو علم و فن از هرگونه تصادمی با توسعه فرهنگ و تمدن‏ پرهیز کرده است، بلکه با تشویق به عوامل توسعه تمدن یعنی علم و کار و تقوا و اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.
اسلام شاخصهائی در خط سیر بشر نصب کرده است. آن شاخصها از طرفی مسیر و مقصد را نشان می دهد و از طرف دیگر با علامت خطر انحرافها و سقوطها و تباهیها را ارائه می ‏دهد. تمام مقررات اسلامی یا از نوع شاخصهای قسم اول‏ است و یا از نوع شاخصهای قسم دوم. وسائل و ابزارهای زندگی در هر عصری بستگی دارد به میزان معلومات و اطلاعات علمی بشر، هر اندازه معلومات و اطلاعات توسعه یابد ابزارها کاملتر می‏ گردند و جای ناقص ترها را به حکم جبر زمان می گیرند. در اسلام یک وسیله و یا یک شکل ظاهری و مادی نمی ‏توان یافت که جنبه ''تقدس'' داشته باشد تا یک نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسیله و شکل را برای همیشه حفظ کند. اسلام نگفته که خیاطی، بافندگی، کشاورزی، حمل و نقل، جنگ و یا هر کاری دیگر از این قبیل باید با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پیشرفت علم‏ که آن ابزار منسوخ می گردد میان علم و دستور اسلام تضاد و تناقضی پیدا شود. اسلام نه برای کفش و لباس مد خاصی آورده و نه برای ساختمانها سبک و استیل معینی در نظر گرفته و نه‏ برای تولید و توزیع ابزارهای مخصوصی معین کرده است. این یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با ترقیات زمان آسان‏ کرده است.

قانون ثابت برای احتیاج ثابت و قانون متغیر برای احتیاج متغیر

یکی دیگر از خصوصیات دین اسلام که اهمیت فراوانی دارد این است که‏ برای احتیاجات ثابت بشر، قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع‏ متغیری در نظر گرفته است. پاره ‏ای از احتیاجات چه در زمینه فردی و شخصی‏ و چه در زمینه‏ های عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد، در همه زمانها یکسان‏ است، آن نظامی که بشر باید به غرائز خود بدهد و آن نظامی که باید به‏ اجتماع خود بدهد از نظر اصول، کلیات در همه زمانها یکسان است. استاد مطهری به مسئله "نسبیت اخلاق" و مسئله "نسبیت عدالت" که طرفدارانی‏ دارند واقف است و با توجه به نظریات طرفداران آنها عقیده خود را اظهار می کند که‏ قسمتی دیگر از احتیاجات بشر احتیاجات متغیری است و قوانین متغیر و ناثابتی را ایجاب می ‏کند، اسلام درباره این احتیاجات متغیر وضع متغیری‏ در نظر گرفته است از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابتی مربوط کرده‏ است و آن اصول ثابت در هر وضع متغیری قانون فرعی خاصی را به وجود می‏ آورد.
در اسلام یک اصل اجتماعی هست به این صورت: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه؛ یعنی ای مسلمانان تا آخرین حد امکان، در برابر دشمن‏ نیرو تهیه کنید.» (انفال/ 60) از طرف دیگر در سنت پیغمبر یک سلسله دستورها رسیده‏ است که در فقه به نام "سبق و رمایه" معروف است. دستور رسیده است‏ که خود و فرزندانتان تا حد مهارت کامل، فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید، اسب دوانی و تیراندازی جزء فنون نظام آن عصر بوده است. بسیار واضح است که ریشه و اصل قانون "سبق و رمایه" اصل «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» است. یعنی تیر و شمشیر و نیزه و کمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد، آنچه اصالت دارد نیرومند بودن‏ است. آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان در هر عصر و زمانی باید تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن نیرومند باشند. لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی جامه ‏ای است که به تن لزوم‏ نیرومندی پوشانیده شده است و به عبارت دیگر شکل اجرائی آن است. لزوم‏ نیرومندی در مقابل دشمن قانون ثابتی است که از احتیاج ثابت و دائمی‏ سرچشمه گرفته است. اما لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی مظهر یک احتیاج موقت و متغیر است و به تناسب عصر و زمان تغییر می کند و با تغییر شرائط تمدن‏ چیزهای دیگر از قبیل تهیه سلاحهای گرم امروزی و مهارت و تخصص در به کار بردن آنها جای آنها را می گیرد.
مثال دیگر: اصل اجتماعی دیگر در قرآن بیان شده که به مبادله ثروت‏ مربوط است. اسلام اصل مالکیت فردی را پذیرفته است، و البته میان آنچه‏ اسلام به نام مالکیت می پذیرد با آنچه در دنیای سرمایه ‏داری می گذرد تفاوتهائی‏ وجود دارد که اکنون جای گفتگو در آنها نیست. لازمه مالکیت فردی ''مبادله'' است. اسلام برای ''مبادله'' اصولی مقرر کرده است که از آن جمله این اصل‏ است: «و لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل؛ و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد.» (بقره/ 188) یعنی ثروت را بیهوده‏ در میان خود به جریان نیندازید. یعنی مال و ثروت که دست به دست می گردد و از دست تولید کننده و صاحب اختیار اول خارج شده به دست دیگری می‏ افتد، و از دست آن دیگری به دست سومی می ‏افتد، باید در مقابل، فائده مشروعی باشد که به صاحب ثروت عاید می شود. دست به دست شدن ثروت بدون آنکه یک‏ فایده ‏ای که ارزش انسانی داشته باشد عاید صاحب ثروت بشود ممنوع است. اسلام مالکیت را مساوی با اختیار مطلق نمی ‏داند. از طرف دیگر در مقررات اسلامی تصریح شده که خرید و فروش بعضی چیزها از آن جمله خون و مدفوع انسان ممنوع است. چرا؟ چون خون انسان یا گوسفند مصرف مفیدی که آنها را با ارزش کند و جزء ثروت انسان قرار دهد نداشته‏ است. ریشه ممنوعیت خرید و فروش خون و مدفوع، اصل «و لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل» است.
ممنوعیت خون و مدفوع از نظر اسلام‏ اصالت ندارد، آنچه اصالت دارد این است که مبادله باید میان دو شی‏ء مفید به حال بشر صورت بگیرد. ممنوعیت امثال خون و مدفوع انسان، جامه ‏ای است‏ که به تن ممنوعیت گردش بیهوده ثروت پوشانیده شده است، به عبارت دیگر شکل اجرائی اصل «لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل» است، بلکه اگر پای مبادله هم در میان نباشد هیچ ثروتی را نمی ‏توان بیهوده‏ از دیگری تملک کرد و به مصرف رسانید. این اصل یک اصل ثابت و همه زمانی است و از احتیاج اجتماعی ثابتی‏ سرچشمه گرفته است، اما اینکه خون و مدفوع ثروت شمرده نشود و قابل‏ مبادله نباشد مربوط است به عصر و زمان و درجه تمدن، و با تغییر شرائط و پیشرفت علوم و صنایع و امکان استفاده ‏های صحیح و مفیدی از آنها تغییر حکم‏ می دهند.

سیره ی امام علی در برابر مقتضیات زمانه

امام علی (ع) در اواخر عمر با اینکه مویش‏ سپید شده بود رنگ نمی بست، محاسنش همچنان سپید بود. شخصی به آن حضرت‏ گفت مگر پیامبر اکرم دستور نداد که: «موی سپید را با رنگ بپوشانید.» فرمود: «چرا.» گفت: «پس چرا تو رنگ نمی بندی؟» فرمود: «در آن وقت که‏ پیغمبر اکرم این دستور را داد مسلمانان از لحاظ عدد اندک بودند، در میان آنها عده ‏ای پیرمرد وجود داشت که در جنگها شرکت می کردند، دشمن که‏ به صف سربازان مسلمان نظر می ‏افکند و آن پیرمردان سپید مو را می دید اطمینان روحی پیدا می ‏کرد که با عده ‏ای پیرمرد طرف است و روحیه‏ اش قوی‏ می‏ شد پیغمبر اکرم دستور داد که رنگ ببندند تا دشمن به پیری آنها پی نبرد.» آنگاه علی فرمود «این دستور را پیغمبر اکرم در وقتی صادر کرد که عدد مسلمانان کم بود و لازم بود از اینگونه وسائل نیز استفاده شود. اما امروز که اسلام سراسر جهان را فرا گرفته است نیازی به اینکار نیست. هر کسی‏ آزاد است که رنگ ببندد یا رنگ نبندد.»
از نظر علی (ع) دستور پیغمبر اکرم به اینکه "رنگ ببندید" اصالت نداشته است. شکل اجرائی دستور دیگری بوده است. جامه ‏ای بوده است که به تن یک قانون اصلی یعنی کمک نکردن به تقویت روحیه‏ دشمن پوشانیده شده بوده است. اسلام هم به شکل و ظاهر و پوسته اهمیت می دهد و هم به روح و باطن و مغز، اما همواره شکل و ظاهر را برای روح و باطن، پوسته را برای هسته، قشر را برای مغز و جامه را برای تن می خواهد.

اختیارات حاکم اسلامی
علاوه بر آنچه گفته شد یک سلسله پیچ و لولاهای دیگر نیز در ساختمان دین مقدس اسلام به کار رفته است که به این دین خاصیت ابدیت و خاتمیت بخشیده است. مرحوم آیة الله نائینی و حضرت علامه طباطبائی در این جهت بیشتر بر روی اختیاراتی که اسلام به حکومت صالحه اسلامی تفویض‏ کرده است تکیه کرده ‏اند.

قوانینی که حق وتو دارند
یکی دیگر از جهاتی که به این دین خاصیت تحرک و انطباق بخشیده و آن را زنده و جاوید نگه می دارد این است که یک سلسله قواعد و قوانین در خود این دین وضع شده که کار آنها کنترل و تعدیل قوانین دیگر است. فقها این‏ قواعد را قواعد "حاکمه" می نامند. مانند قاعده "لا حرج" و قاعده‏ "لا ضرر" که بر سراسر فقه حکومت می‏ کنند کار این سلسله قواعد، کنترل‏ و تعدیل قوانین دیگر است. در حقیقت اسلام برای این قاعده ‏ها نسبت به‏ سایر قوانین و مقررات حق "وتو" قائل شده است. اینها نیز داستان درازی‏ دارد که نمی‏ توانیم وارد آن بشویم.

مسأله اهم و مهم
یکی دیگر از جهاتی که به اسلام امکان انطباق با مقتضیات زمان می‏ دهد جنبه عقلانی دستورهای این دین است، اسلام به پیروان خود اعلام کرده است‏ که همه دستورهای او ناشی از یک سلسله مصالح عالیه است، و از طرف دیگر در خود اسلام درجه اهمیت مصلحت ها بیان شده است، این جهت کار کارشناسان واقعی اسلام را در زمینه‏ هائی که مصالح گوناگونی در خلاف جهت‏ یکدیگر پدید می‏ آیند آسان می ‏کند. اسلام اجازه داده است که در اینگونه‏ موارد کارشناسان اسلامی درجه اهمیت مصلحتها را بسنجند و با توجه به‏ راهنمائی‏هائی که خود اسلام کرده است مصلحتهای مهمتر را انتخاب کنند. فقهاء این قاعده را به نام "اهم و مهم" می ‏نامند.

منـابـع

مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 106-102

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد