پیامبران، مظهر غفران و رحمت الهی

فارسی 3420 نمایش |

یکی از اصول مشترک بین انبیا مظهریت آنان نسبت به رحمت خاص خدای سبحان است. آنان برای زدودن رنج و عذاب از مردم از ‌دو جهت می کوشند: یکی این که از تقدیر و تعیین عذاب در بعضی از مراحل قضا و قدر جلوگیری می ‌کردند و دیگر آن که زمینه‌ فراهم شده‌ عذاب را برطرف می‌کردند. بنابراین دعوت آنها برای دفع عذاب و دعای آنان جهت رفع عذاب بسیار مؤثر است. خداوند در درجه‌ اول آن دو صفت را به عنوان رحمت خاصه، به خود نسبت می دهد.
اگر مؤمن گرفتار غفلت شد و معصیتی کرد، خداوند، چون دارای مغفرت است: «إن ربک لذو مغفرة للناس علی ظلمهم» (رعد/ 6) و سیئات را به حسنات تبدیل می کند: «یبدل الله سیئاتهم حسنات» (فرقان/ 70)، زمینه‌ فراهم شده‌ی‌ عذاب را برطرف می‌کند و اگر کسی به فراهم کردن زمینه‌ کیفر مبتلا شد، او را می‌بخشد.
خدای سبحان با اعطای عقل و وحی به انسان، می خواهد زمینه‌ عذاب و بدبختی را از او "دفع" کند تا وی دست به گناه نیالاید و مستحق کیفر نگردد و اگر هم بعد از اعتقاد به خدا و قیامت و وحی و رسالت که ره‌ آورد عقل و وحی است، گرفتار گناهی شد، باز خداوند چون غفار و شفیع است، او را می بخشد و عذاب را از او "رفع" می‌کند؛ آخرین شفاعت کننده، خداوندیست که رحمت او بیکران است و اگر رحمت سایر شفیعان کافی نبود، خدای ارحم الراحمین شفاعت خواهد کرد: «آخر من یشفع ارحم الراحمین»، چون همه‌ قهرهای الهی مسبوق به مهر مطلق اوست و رحمتی که سابق است هرگز مسبوق غضب قرار نمی گیرد تا نتواند مؤثر شود.
دو صفت دفع و رفع عذاب از برجسته‌ ترین صفت های رحمت خاص الهی است که هم در فرشتگان و هم در انبیای الهی به ویژه رسول اکرم (ص) ظهور کرده است. خداوند درباره‌ این دو صفت می فرماید: «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور؛ خداوند بر شما صلوات و درود می فرستد و فرشتگان نیز بر شما درود می‌فرستند، تا شما را از تاریکیها خارج کنند و به نور برسانند.» (احزاب/ 43) این دفع عقاب است، یعنی آنان با راهنمایی خود به شما نورانیت می دهند تا گرفتار کفر و نفاق و شرک نشوید و زمینه‌ کیفر در شما پدیدار نگردد.
خداوند کسی را که بعد از ایمان، گرفتار معصیت شود، ممکن است ببخشد، ولی مشرک، منافق و کافر را هرگز نمی‌بخشد؛ زیرا مشرک زمینه‌ دریافت فیض را عمدا از بین برده است: «ان الله لایغفر ان یشرک به ویغفر مادون ذلک لمن یشاء» (نساء/ 48).
مشرکان، کافران و منافقان نمی‌توانند فیض الهی را که همواره نازل می شود، دریافت کنند، زیرا از درجه‌ فیض یابی سقوط کرده‌اند: «و إن الذین لا یؤمنون بالاخرة عن الصراط لناکبون» (مؤمنون/ 74) و کسی که سقوط کرد، اصلا به فیض دسترسی ندارد: «ومن یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق» (حج/ 31) مشرک مانند کسی است که بین آسمان و زمین رها شده است، که یا در همان فضا طعمه‌ شاهین قضا و قدر می شود و یا تندباد حوادث، او را به قعر دره‌ ها می‌افکند. او از مسیر رحمت خاص الهی بیرون رفته است. اما اگر کسی به‌ حد شرک و نفاق و کفر نرسیده باشد، امید آن است که خداوند او را ببخشاید.
پس رحمت خاص خداوند این است که اولا بر اثر هدایت، کسی گرفتار گناه نشود و ثانیا اگر کسی بعد از ایمان مبتلا به گناه شد، باز هم ممکن است مشمول رحمت خاص قرار گیرد. پس لطف خدا، هم برای "دفع عذاب" است و هم جهت "رفع عذاب".
انبیا نیز هم عذاب را از مردم "دفع" می‌کنند، به نحوی که مردم کاری نکنند تا مستحق عذاب شوند و هم عذاب را "رفع" می‌کنند، یعنی شفاعت می کنند تا گناه آنان بخشیده شود و تأثیر آنها در جلوگیری از کیفر به همان دو صورت یاد شده است و سهم آنان در رفع عقاب مقدر و غیر حتمی گاهی به صورت نیایش های عمومی است و زمانی به صورت شفاعت های خصوصی.

خیرخواهی و دلسوزی فوق العاده پیامبران
کسی می تواند رهبر و هادی مردم و مربی و معلم خوبی باشد که به این کار علاقه وافر داشته و نسبت به مردم دلسوز باشد، بلکه به آنها عشق بورزد، اگر عشق پدر و مادر به فرزند نبود هرگز این همه مشکلات را برای پرورش و تربیت او تحمل نمی کردند و اگر انبیاء عاشق هدایت مردم نباشند مشکلات طاقت فرسای این کار را هرگز قبول نمی کنند، و تن به انواع خطرات این راه نمی دهند.
از آنجا که انگیزه پیامبران، تنها همان خشنودی خداست طبعا برای تلاش و سعی خود حد و پایانی نخواهند دید و از این جهت همه پیامبران آنچه در توان داشتند در راه هدایت امت به کار می بردند. خستگی و فرسودگی برای آنان مفهومی نداشت و زندگی پیامبرانی مانند نوح و ابراهیم و حضرت کلیم و مسیح و پیامبر گرامی این مسئله را ثابت می کند. به خاطر این اصرار، گاهی مورد شکنجه های جانگاهی قرار می گرفتند. ولی منطق آنان این بود که «یا قوم لقد ابلغتکم رسالة ربی و نصحت لکم ولکن لاتحبون الناصحین؛ ای مردم من رسالتی را که از جانب خدا بر عهده داشتم ابلاغ کردم و شما را پند دادم ولی شما ناصحان را دوست نمی دارید.» (اعراف/ 79)
همین معنی به تعبیر رساتری در مورد پیغمبر اکرم (ص) آمده که پیامبر را دلداری می دهد، و می گوید: «گویی می خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر عدم ایمان آنها به این قرآن هلاک کنی؛ فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا».
شبیه همین معنی در آیه سوم سوره شعراء نیر آمده است که می گوید: «لعلک باخع نفسک ان لا یکونوا مومنین»
«ناصح» از ماده «نصح» به گفته «راغب» به معنی جستجوی کار یا سخنی است که در آن صلاح و مصلحت دیگری باشد (بنابراین هم خیرخواهی در عمل را شامل می شود و هم در سخن را). در حالات نوح (ع) در قرآن مجید آمده است که او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود به امر تبلیغ و هدایت مشغول بود و در این مدت جز عده قلیلی (در تواریخ هشتاد و چند نفر شمرده شده اند) به او ایمان نیاوردند. (عنکبوت/ 14 و هود/ 40)
یعنی با یک حساب ساده «نوح» برای هدایت هر یک نفر حدود دوازده سال زحمت کشید! مسلما تحمل چنین زحمت و رنجی جز در پرتو علاقه شدید و عشق به دایت خلق ممکن نیست.  علاقه پیامبر الهی را به سعادت و خوشبختی مردم چنین بیان می کند: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم، بالمومنین رءوف رحیم؛ پیامبری از خودتان به سوی شما آمد، رنج های شما برای او گران است، بر سعادت شما علاقمند و به مومنان رئوف و مهربان است.» (توبه/ 128)

منـابـع

عبدالله جوادی- تفسیر موضوعی جلد6- صفحه 99

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد7- صفحه 62

جعفر سبحانی- منشور جاوید جلد10- صفحه 358

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد