جایگاه حکمت عملی در جهان معاصر

فارسی 3043 نمایش |

مقدمه؛
حکمت عملی محتوایی دارد که آن را باید به بحث گذاشت و بیش از دو هزار سال و دو هزار و سیصد سال بطور مدون درباره آن بحث شده و قبل از آن هم قرنها مورد توجه و شاید مورد بحث بوده است. مطلب دیگر و بعد دیگر نگاه به حکمت عملی از منظر شکل و بلکه ماهیت است. در این منطقه بحث کمتر شده یعنی در عمل اگر مورد نظر بوده، در تحقیق زیاد روی آن بحث نشده در اینجا در مقام تحلیل و بحث علمی و عمیق آن نیستم.

حکمت در تقسیم مشائی
حکمت در یک تقسیم مشائی به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم ‌شد و این تقسیم در حکمت مشائی اسلامی هم مورد قبول قرار گرفت. براساس این تقسیم حکمت نظری شامل ریاضیات، طبیعیات و الهیات می‌شود و حکمت عملی ناظر به ابعاد مختلف جامعه بشری از فرد تا جامعه تا اجتماع، و دولت و حکومت می‌شود. شیخ الرئیس در تعریفی که از واژه حکمت ارائه می‌کند و رسم است، تعریفی که دیگران هم در کتابهایشان آن را نقل کرده‌اند. می‌گوید بخشی از حکمت مربوط به قلمروی خارج از قلمرو اراده و عمل انسان و نیز اختیار اوست. این حکمت یا فلسفه نظری عبارت است از نگاه به دنیا، دیدن آن حقایق، رسیدن به آن حقایق و احیانا صیرورت انسان عالم عقلی مشابه آن عالمی که در عین و حس هست و جهانی شدن بنشسته در گوشه‌ای یا در وسط میدان؛ فرقی نمی‌کند.
حکمت عملی در حوزه قوه عماله هست. بشر دارای نیروهای مختلفی است؛ منشی دارد، قوای بسیار گسترده‌تر و پر ریشه‌تری دارد که اراده یکی از آنهاست. یکی از مسائلی که بررسی کرده‌اند مسئله رابطه حکمت عملی با نفس عالم است نسبت حکمت عملی با عالم، با وجود درونی و بیرونی بشر و با مجموعه افراد چیست؟ حکمت عملی سازنده بشر، مدیر جامعه بشری و به سعادت رسانندۀ بشر است به لحاظ رعایت هماهنگی با جهانی که خداوند با ما و برای ما آفریده و آن فطرتی که در شریعت اسلام هم دستور داده شده است. همان فطرت الله که باید با آن هماهنگ بود و با آن پیش رفت و در نهایت به سعادت رسید.

رابطۀ حکمت نظری و عملی در حکمت اشراق
این تعریفات وجود دارد اما در حکمت اشراق که کمتر شناخته شده است توجه به تدوین کتاب کمتر بوده و بلکه گفته می‌شود که نبوده است. بنابرین راجع به حکمت اینگونه تقسیم اینگونه تقویم وجود نداشته است. یعنی اینجا هم مناسبت دارد اضافه کنیم که از زمان ارسطو حتی درباره حکمت عملی بحث نظری شد یعنی فقط به کتاب نوشتن قناعت شد تدوین شد برای اینکه تدوین شده باشد برای اینکه کتاب نوشته باشند برای اینکه درسی بگویند نه برای اینکه عمل بشود. سیاست ارسطو کتابی است که نوشته شد اما بدان عمل نشد. بعد در میان مسلمین هم این علاقه بوجود آمد. فارابی کتاب مدینه فاضله نوشت. پس از آن به پیروی از او کتابهای دیگری نوشته شد اما در عمل به آنها توجه نشد. بالاخره معلوم نشد که این حکمت عملی در این جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم چه جایگاهی دارد و به چه درد می‌خورد.
اما در حکمت اشراق کتاب ننوشتند و اینها را از هم جدا نکردند یک تقسیم علمی صورت نگرفت و این دو حکمت را با هم بکار می‌بردند و حتی هر کدام را مقدمه برای دیگری می‌دانستند شبیه دور یعنی بایستی شاگرد به تهذیب نفس می‌پرداخت تا لیاقت حکمت نظری پیدا کند، حکمت نظری می‌خواند تا راه حکمت عملی را پیدا کند و این رابطه بود تا می‌رسید به جایی که محصل از مرحله تربیت فردی خارج شده بود، تهذیب شده بود؛ اگر متأهل بود خانواده داشت و آن حکمت را در خانواده هم به اجرا درآورده بود. بعد در یک سطحی که حکیم می‌شد دیگر وظیفه‌اش اداره جامعه بود. به همین دلیل حکما در تمام دوران، چه در ایران، چه در چین و چه در بعضی کشورها و ملتهای باستانی، مدیران جامعه بودند یعنی حکمت عملی عملا در خدمت جامعه قرار می‌گرفت.

فراموشی حکمت عملی در دنیای معاصر
اما در مراحل بعد این حکمت عملی در واقع دور از نگاه کاربردی قرار گرفته و تا زمان ما به آن توجه نشده است. امروز هم کم و بیش گرفتار همین مشکل هستیم. حکمت عملی را می‌دانیم و در کتب فلاسفه‌مان بحثهایی را درباره آن می‌خوانیم اما در عمل به آن بحثها توجه نمی‌شود. بعضی از فلاسفه ما اگر چه آشکارا به این بحث نپرداخته‌اند اما این موضوع در نهادشان بوده است. البته شاید دلیل اینکه ملاصدرا در کتبش کتاب خاصی و فصل و باب خاصی را برای حکمت عملی تعیین نکرده این باشد که در عمل تابع آن حکمت اشراق بود؛ یعنی حکمت عملی را به صورت مضمر در لابلای کتابها و مطالب خود آورده است.
هر کسی که با مسئله تقسیم حکمت به نظری و عملی برخورد بکند خودبخود به این سؤال می‌رسد که پس حکمت عملی چه شد و کجاست و چرا طرح شد و این چرای آخر از همه مهمتر است که البته در مشی آینده اساتید ما و مخصوصا فضلای جوان ما باید مورد توجه قرار بگیرد و به دنبال جواب این چرا باشند. حکیم وقتی در حقایق عالم نظر می‌اندازد می‌بیند که خداوند حق مطلق است و او را در مقام نظر به شکل الهیات می‌شناسد. اما این الله نظری در جامعه اگر حق باشد حقیقتی‌ترین و موجودترین چیزهاست، اصل وجود هم که هست، از هر طرف که به این جامعه نگاه کنیم خدا هست. «فأینما تولوا فثم وجه الله؛ پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست» (بقره / 115) خداوند همه جا هست. آیا در این جامعه خدا را نباید پیدا کرد؟ البته که باید پیدا کرد. مسائلی مثل نبوت چرا در علم کلام بحث شده است؟ چرا این بحثها در آنجا آمده است؟ این هم یک بحث اساسی است و دنبال آن را که بگیریم بحثهای دیگری باز می‌شود ولی یک نکته هست و آن اینکه برای بشر منهای حکمت نظری یک حقیقتی هست از همه حقایق حق‌تر و آن وجود خودش و وجود آن فضا و محیطی است که در آن زندگی می‌کند؛ یعنی جامعه.
انسان ممکن است که دین داشته باشد یا نداشته باشد، خدا را بشناسد یا نشناسد حکیم باشد یا نباشد، دانشمند و عالم باشد یا نباشد، عاقل باشد یا نباشد. کودک باشد یا بزرگ هر چه که باشد در این دنیا نفس می‌کشد. از اینرو غذا می‌خواهد؛ مسکن می‌خواهد؛ امنیت می‌خواهد؛ جان دارد و جان شیرین خوش است. این مجموعه برای این بشر چه حقیقتی دارد؟ حقیقتش همین است که هست. برای انسان هر نظری که داشته باشد در عمل این مسلم است که این جهان را باید بشناسد و راههای حیات، رفاه و زندگی را در آن بشناسد. البته فلاسفه به این نکته توجه داشته‌اند. آنها گفته‌اند که حکمت عملی تأمین خیر است. بعضی گفته‌اند رسیدن به سعادت است. ملاصدرا و بعضی امثال او به سعادت یعنی دنیا و آخرت توجه کرده‌اند یعنی حوزه آخرت را هم داخل در محدوده حکمت نظری کرده‌اند و هم داخل در حوزه حکمت عملی.

کاربردهای حکمت عملی در زندگی
سؤال این است که حکمت عملی به چه درد می‌خورد؟ حکمت عملی برای آن است که در جامعه‌ای که بشر می‌خواهد در آن زندگی کند تمام لوازم یک زندگی آرام را فراهم کند. یکی از مبانی همه جوامع عالم حکومت است و اصول و قواعد کلی حکومت سیاست است. شکل حکومت، حقوق افراد، حقوق جامعه، حقوق متقابل مردم با دولت و اینکه دولت کیست و چیست. آیا دولت عبارت است از یک شخص مسلط بر ملک؛ یعنی مالک است و همه اشخاص، بردگان او هستند و تمام اموال و اراضی، ملک او هستند یا نه یک چوپان یک نگهبان و بلکه خادمی است که باید به این جمع خدمت کند. اینها مفاهیمی است که باید از درون حکمت عملی بیرون آورده شود. حکمت عملی راه زندگی بشر را نشان می‌دهد. راه زندگی بشر در حوزه جامعه قانون است و حکمت عملی بهترین مدون قانون است. از این مباحث می‌توان به علوم نظری رسید. ملاصدرا بر خلاف بسیاری از حکما معتقد است که حکمت عملی مقدمه است برای حکمت نظری. در عرف گمان می‌شود که حکمت نظری برای این است که بدانیم تا به عمل برسیم این حرف به خودی خود حرف درستی است بر خلاف اینکه گفته‌اند ضرورتی بین نظر و عمل نیست و بین دانش و بینش و آن چیزی که شایسته است در یک جامعه عمل بشود رابطه‌ای نیست. در غرب هم بعضی منکر این رابطه شدند. ولی حقیقت این است که بین این دو رابطه‌ای مثل رابطه مادر با فرزند وجود دارد حکمت نظری می‌تواند مادر حکمت عملی باشد ولی همین حکمت نظری در نهایت از حکمت عملی مایه می‌گیرد و این آن دور صحیحی است که در اینجا وجود دارد یعنی اگر یک جامعه‌ای آرامش نداشته باشد، ‌حقوق حقه نداشته باشد، حقوق منطقی و حکیمانه نداشته باشد، در یک سطح عمیقتر اگر حاکم آن حکیم نباشد و به تعبیر اسلامی اگر فقیه نباشد چه وضعی خواهد داشت.
جایگاه حکمت عملی بسیار مهم است. یک فیلسوف در محیطی که آرام و آماده نیست حتی نمی‌تواند در خانواده‌ای راحت زندگی کند؛ چه رسد به اینکه بتواند یک فیلسوف باشد. اگر محیط جامعه امن و آرام نباشد و آنچه که خداوند فرموده بدان عمل نشود. چگونه دانش می‌تواند در آن جامعه پرورش بیابد و رشد بکند.

رابطۀ حکمت عملی و نظری و عالم صغیر و کبیر
ما اصطلاحات دیگری هم داریم که انسان را به عالم صغیر تعبیر می‌کنند و این عالم را به عالم کبیر یا انسان کبیر. انسان، انسان صغیر و عالم صغیر است و عالم، عالم کبیر انسان کبیر است؛ عالم به انسان تشبیه می‌شود بلحاظ اینکه، انسان ادراک دارد، اراده دارد و عمل دارد جهان هم در مجموعه همینطور است؛ هم ادراک دارد هم انعکاسی دارد چیزهایی را می‌فهمد و عکس‌العمل نشان می‌دهد در همین تعریف گفته‌اند که انسان گاه آنچنان رشد می‌کند و رشد معنوی و رشد روحی یعنی رشد نظری و رشد حکمت عملی پیدا می‌کند و به عالم کبیر تبدیل می‌شود. عالم کبیر جزئی از جزء انسان می‌شود شعر معروفی هم هست از مولا امیرالمؤمنین که فرمود: «اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر؛ تو خیال می‌کنی که یک موجود کوچکی هستی با یکی دو متر قد و مثلا، 60، 70 کیلو وزن، نه اینجور نیست یک عالم یا مجموعه‌ای از عالم، در درون انسان نهفته است». این همان حکمت نظری است که می‌آید و به عمل تبدیل می‌شود و انسان را آنقدر رشد نظری می‌دهد که هم از لحاظ نظر عالم می‌شود و هم از لحاظ توان و قدرت. در حدیثی هست که خداوند متعال به بشر می‌فرماید به بشر که: ای بشر من شما را خلیفه خودم و شما را مثل خودم آفریدم من به شیء معدوم می‌گویم «کن» یعنی بشو، بوجود بیا، «فیکون» یعنی بوجود می‌آید. تو هم می‌گویی کن فیکون تو هم می‌گویی بوجود بیا و بوجود می‌آید. خوب این معجزات و کرامات مال همین افراد است. بهرحال حکمت عملی یکی از گمشده‌های جامعه ماست. گفته‌اند که ملاصدرا درباره این موضوع کم بحث کرده است. من معتقدم که بحثهای زیادی را با الهام از حکمت متعالیه مباحث بسیاری را در این زمینه مطرح کرد. تمام زندگی انسان در یک هاله‌ای از حوادث، امکانات، فشارها، خوشیها و ناخوشیهاست. در همه جوامع افراد به دولت شکایت می‌کنند از دولت شکایت می‌کنند یا از یک جمعی شکایت می‌کنند. پس این مقوله بسیار مهم است که جامعه چگونه باید باشد حکومت دست که باید باشد دست کسی باید باشد که توانا باشد کسی که خود را در مقابل افراد جامعه چیزی نینگارد و چیزی نشمارد، چه رسد به اینکه در فکر سلطه باشد، بخواهد بساط دیکتاتوری راه بیندازد.
آن چیزهایی که متأسفانه قرنها بر بشر بخصوص ایران و مشرق زمین حکمفرما بوده است، این خیلی برای انسان محسوس است که سیاست و حکومت که یکی از شاخه‌های آن سیاست مدن است یعنی نحوه چرخاندن و اداره کردن کشورها و شهرها، بسیار مهم است. گذشته از این یک روابطی هم در این میان وجود دارد که در خور توجه است. جامعه فرد را می‌پروراند جامعه محیط را برای رشد فرد و برای راحت خانواده این فرد درست می‌کند و بعد فرد روی جامعه اثر متقابل می‌گذارد، جامعه را کامل می‌کند. اینها روی هم اثر می‌گذارند یک فرد برای اینکه خودش را بسازد برای اینکه یک انسان عمیق بشود دقیق بشود حکیم بشود و اگر حکیم نشد دست کم بتواند انسان راحتی باشد، به یک محیط بزرگ فراهم کننده این راحت احتیاج دارد. نه کمال شخص کم چیز است و نه کمال جامعه. این دو کمال همدیگر را تقویت و تأیید می‌کنند.
ملاصدرا می‌گوید هدف از حکمت عملی سعادت است. اما سعادت یعنی چه؟ تعریفهای مختلفی از واژه سعادت ارائه شده است: تعریفهای سنتی مشائی و غیر‌مشائی. اگر شما سعادت را یک هماهنگی با طبیعت و یک راحتی و رفاه ساده بگیرید بطوریکه مثلا شما الان روی صندلی راحت نشسته‌اید اگر شکل این صندلی را تغییر بدهند به گونه‌ای که نتوانید از آن خوب استفاده کنید ناراحت خواهید بود، سعادت را در همین رفاه دنیوی خواهید دانست.
در این جهان یک نظم هست که راحتی شما را تأمین می‌کند و بقیه نظمها راحت نیستند و «ماذا بعد الحق غیر ضلال» یک راه حق هست یک صراط مستقیم هست که عبارت است از سعادت و رفاه این دنیا و زاد و توشه برای راحتی آن دنیا. برای اینکه آن دنیا هم یک زندگی است دنباله این، منهای بعضی از قوانین این ماده. در این دنیا با ابزار حکمت عملی می‌توانیم در دوراهی‌ها در چند راهی‌های زندگی بهترین و صراط مستقیم را انتخاب کنیم آن دنیا هم که برویم تازه یک دوراهی هست راه بهشت و راه جهنم. حکمت عملی در این دو راهی‌ها ما را کمک می‌کند در آن دنیا هم ما را به بهشت برین می‌رساند.

منـابـع

پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها