رابطه تفکر و تحقق آن در خارج

فارسی 2810 نمایش |

مبدأ پیدایش این قاعده آن است که علت غایی، همواره در ذهن مقدم و در عالم خارج از ذهن مؤخر است. حکما اقسام علل را در چهار قسم منحصر کرده اند که به ترتیب عبارتند از: 1- علت غایی. 2- علت فاعلی. 3- علت صوری. 4- علت مادی.

علل وجودی و ماهوی

دو قسم اول را «علل وجود» می نامند و دو قسم آخر را «علل قوام»؛ زیرا ماهیت اشیاء از علت مادی و صوری تشکیل می شود و وجود ماهیت از ناحیه علت غایی و فاعلی است. چنان که در باب علل قوام هر کدام از ماده و صورت به یکدیگر بستگی دارند و هیچ کدام از آنها بدون دیگری نمی تواند در این جهان منشأ اثری بوده باشد. در باب علل وجود نیز علت غایی و فاعلی به یکدیگر وابسته اند و هیچ کدام از آنها به تنهایی در ایجاد، مؤثر نخواهند بود. بنابراین، طرح این مبحث که در باب علیت، آیا علت غایی اصیل است یا علت فاعلی، مشکلی را حل نمی کند، بلکه هر کدام از فاعل و غایت نسبت به یکدیگر از یک جهت علیت دارند. و علیت هر یک از آنها را نسبت به دیگری به این ترتیب مشخص کرده اند که فاعل، منشأ پیدایش وجود ماهیت غایت، در عالم خارج است، ولی به هیچ وجه علت ماهیت غایت یا علت غایت بودن آن نیست. اما غایت، علت فاعلیت فاعل است نه وجود فاعل. بنابراین اگر از شخص بیمار سؤال شود «چرا داروی ناگوار را نوشیدی؟» در پاسخ می گوید: «به خاطر اینکه تندرستیم را بازیابم.» و اگر به وی گفته شود «چرا و چگونه تندرستیت را بازیافتی؟» در پاسخ خواهد گفت: «زیرا داروی ناگوار نوشیدم.» به این ترتیب معلوم می شود که نوشیدن داروی ناگوار علت فاعلی تندرستی، و تندرستی علت غایی نوشیدن دارو است.
بنابراین علت غایی، همواره در ذهن مقدم، و در عمل و جهان خارج، مؤخر است و این همان معنی است که به عنوان یک قاعده گفته می شود: «الاول فی الفکر هو الاخر فی العمل». با توجه به آنچه گذشت، می توان ادعا نمود که قاعده «الاول فی الفکر هو الآخر فی العمل» به عنوان یک قاعده عقلی و فلسفی قابل تخصیص نیست و هیچ گونه استثنایی را نمی پذیرد.
هیدجی، حکیم بزرگ و وارسته، در این مورد به عنوان شوخی داستانی را نقل کرده که خالی از ظرافت نیست. وی پس از اینکه به کلیت این قاعده در همه موارد تصریح می کند و علت غایی را در عمل موخر می داند، می گوید: «به این قاعده یک استثناء وارد شده و آن اینکه در دیار ما شخصی است به نام عاشق نجفعلی که از اصحاب دف و نوازنده طنبور است. مردم شهر، این هنرمند پیر و فرسوده را به محافل بزم و سرور خویش دعوت می کنند تا برای آنها بنوازد. ولی وی در پاسخ می گوید: «بلام، الام، چالام». این سه کلمه ترکی به معنای «عزیزم، اول می گیرم، بعد می نوازم» است و به این ترتیب، علت غایی عاشق نجفعلی، اجرت وی بوده که پیش از عمل می خواسته است.» سپس این حکیم وارسته پس از نقل این قصه می گوید: «نعوذبالله من هفوات لساننا».

ذکر قاعده از سوی حاج ملاهادی سبزواری

حاج ملاهادی سبزواری قاعده «الاول فی الفکر هو الاخر فی العمل» و تقدم علت غایی را در ذهن و تأخر آن را در خارج، در سه مورد از کتاب شرح منظومه مطرح کرده است: مورد اول تحت عنوان «فی البحث عن الغایة» می گوید:
علة فاعل بماهیتها *** معلولة له بانیتها
مورد دوم در قسمت منطق، تحت عنوان «برهان لمی و انی و تقسیم غایت به ذاتی و عرضی» است.
مورد سوم در الهیات بالمعنی الاخص ذیل مبحث «داعی و غرض ایجاد» است که می گوید بین غایت و فاعل، در همه جا پیوسته یک نوع اتحاد و همبستگی وجود دارد؛ زیرا علت غایی، فاعلیت را به فاعل می دهد. در حقیقت می توان ادعا نمود که علت غایی، فاعل الفاعل است. به طوری که فاعل، بدون غایت هرگز فاعل نیست و همواره علت غایی در ذات فاعل موجود است. لذا گفته اند: «الریان یطلب الریان». اگرچه در ظاهر، کسی که آب می جوید شخص تشنه است و شخص سیراب هرگز به سراغ آب نمی رود و آب را نمی جوید؛ اما در حقیقت، کسی که به دنبال آب می رود و احساس تشنگی می نماید، همان شخص است که پیش از جستجوی آب، سیراب شدن را در جهان اندیشه و  ذهن خود تصور کرده و به دنبال صورت ذهنی، که عبارت از سیراب بودن است، به جستجوی برآمده تا جهان اندیشه اش را به عالم عین و خارج تبدیل نماید. پس کسی که در جستجوی آب است، شخص تشنه نیست. زیرا کسی که اندیشه سیراب شدن را ندارد، هرگز به دنبال سیراب شدن نمی رود و جستجوی آب در وی پیدا نمی شود. بلکه ریان و سیراب شدن را شخصی می جوید که ریان بودن را تصور کرده و از نظر اندیشه سیراب است. چنان که گفته شده است: «العطشان لایطلب الریان بل الریان یطلب الریان؛ تشنه سیراب شدن را نمی جوید بلکه سیراب، سیراب شدن را جستجو می کند.» زیرا کسی که سیراب شدن را تصور نکرده است، نیروی جستجو در وی پیدا نمی شود؛ چون طلب مجهول مطلق، ممتنع و محال عقلی است. ولی هنگامی که تصور ریان در اندیشه اش پیدا شده، با توجه به اینکه ماهیات با نفسها در ذهن وارد می شوند، می توان گفت که آن شخص سیراب است؛ ولی چون سیراب ذهنی است، سیراب خارجی را می جوید.
با توجه به آنچه در باب قاعده «الاول فی الفکر هو الاخر فی العمل» گفته اند، و غایت را از حیث ماهیت آن در ذهن «فاعل الفاعل» و از حیث وجود خارجی آن را «معلول فاعل» شمرده اند، می توان همبستگی میان فاعل و غایت را به روشنی اثبات نمود؛ تا آنجا که اگر کسی ادعا کند میان طالب و مطلوب و عاشق و معشوق همواره یک نوع اتحاد و یگانگی وجود دارد، سخنی به گزاف نگفته است. با اتکاء به این قاعده است که برخی از بزرگان، ترقیات و پیشرفتهای بشر را در مدارج کمال و عروج وی را در مراحل سلوک، دوری دانسته اند که حرکت از نقطه ای آغاز و سرانجام به همان نقطه باز می گردد و در حقیقت انجام هر چیزی بازگشت به آغاز آن است. چنان که در قرآن مجید آمده است: «کما بداکم تعودن؛ همان گونه كه شما را پديد آورد [به سوى او] برمى‏ گرديد.» (اعراف/ 29)

کاربرد قاعده از سوی شبستری

شیخ محمود شبستری (حدود 687- 720 هـ ق.) عارف معروف، در منظومه گلشن راز گفته است:
و قد سالوا قالوا ما النهایة *** فقیل هی الرجوع الی الیدایة
اتحاد آغاز و انجام، و همبستگی میان فاعل و غایت، دوری بودن حرکت را در دو قوس نزول و صعود ایجاب می نماید. زیرا حرکت فاعل، از غایت آغاز می گردد و چون سرانجام به غایت باز می گردد، به هر اندازه که به مقتضای حرکت بودن از غایت دور می شود، به مقتضای تکامل و اشتداد در حرکت، به غایت نزدیک می شود و این گونه حرکت طبعا نمی تواند مستقیم باشد. زیرا در حرکت مستقیم، دور شدن از مبدأ، قابل تصور است، ولی هرگز وصول به مبدا مطرح نمی شود. براساس این نوع تفکر است که حرکت انسان را در مدراج کمال معنوی، به شکل دایره در دو قوس یعنی نیم دایره نزول و نیم دایره صعود تصور کرده اند که هر اندازه از مبدأ دور می شود، به همان اندازه به مبدأ نزدیک می گردد. به این ترتیب حرکت استکمالی در دایره وجود و هستی انجام می شود و این معنی انسان کامل است.

کاربرد قاعده از سوی مولوی

جلال الدین مولوی در این باره می گوید:
ظاهر آن شاخ اصل میوه است *** باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و امید ثمر *** کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد *** گر به صورت از شجر بودش نهاد
مصطفی زین گفت کآدم و انبیاء *** خلف من باشند، در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذو فنون *** رمز نحن الآخرون السابقون
گر به صورت من ز آدم زاده ام *** من به معنی جد جد افتاده ام
پس ز من زاییده در معنی پدر *** پس ز میوه زاد در معنی شجر
اول فکر آخر آمد در عمل *** خاصه فکری کو بود وصف ازل
غایت و غرض اصلی از شجر همانا میوه است که در فکر و جهان اندیشه، اول است به طوری که اگر اندیشه میوه در باغبان پیدا نشود، هرگز درخت را در زمین نمی نشاند. ولی این غایت و غرض اصلی، در عمل آخر است؛ چون میوه هر گیاهی، نتیجه نهایی سیر آن گیاه است. وجود حضرت ختمی مرتبت (ص) نیز که میوه شجره نبوت است، اگر چه در عمل آخرین پیغمبر است، ولی در حقیقت، غایت و غرض اصلی نبوت همه انبیاء است، چنانکه گفته شده است «لولاک لما خلقت الافلاک». معنای رمز «نحن الآخرون السابقون» همین است که از حیث رتبه و مقام، سابق و از حیث زمان، لاحق است. در ظاهر او فرزند آدم است و در باطن آدم فرزند وی.
و انی و ان کنت ابن آدم صورة *** فلی فیه معنا شاهد بابوتی
چنانچه در ظاهر شاخه درخت، اصل و اساس میوه است، ولی در باطن، وجود شاخه درخت به خاطر میوه است که اگر میوه نمی بود، درخت هم نمی بود. پیدایش شاخ درخت به خاطر میوه است؛ زیرا غایت درخت میوه است.
یک حرف ز مجموعه عز و شرفش *** لولاک لما خلقت الافلاک آمد
از آنچه گذشت، نقش علت غایی و وابستگی آن به سایر علل در جهان آفرینش به روشنی معلوم گردید و به رغم تصور کسانی که جهان خلقت را از غایت و غرض خالی می پندارند، نقش عمده و اساسی را در نظام آفرینش مسئله غایت و غرض به عهده می گیرد.

منـابـع

غلامحسین ابراهیمی دینانی- قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی- جلد 1 صفحه 58- 62

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها